پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به سیره اقتصادی پیامبر خدا (ص)


نگاهی به سیره اقتصادی پیامبر خدا (ص)
قـرآن کـریـم در سـوره احـزاب آیـه ۲۱، حـضـرت رسول اکرم (ص ) را به عنوان الگویی نیکو معرفی می کند. رفتار و گفتار آن حضرت در ابـعـاد گـوناگون آموزنده ، قابل فهم و همت تازه است . در این مقاله مباحثی مرتبط با اقـتـصاد، چون اهمیت به کار و تلاش ، تدبیر و میانه روی ، پایبندی به قرارداد، قرض الحـسـنـه ، عـفـو و گـذشـت از بـدهـکـار، انـفـاق ، تـرغـیـب بـه کـار و کـشـاورزی ، اشـتغال زایی ، فقرزدایی ، مبارزه با اشرافی گری و امتیازخواهی ، سنت وقف و ترویج ساده زیستی آن حضرت به اختصار بیان شده است .
سـیـره اقـتـصـادی پـیـامـبـر اعـظـم (ص) مـی تـوانـد مـوضـوع یـک پـژوهـش مـفصل با ابعاد گوناگون قرار گیرد. منظور ما از سیره اقتصادی پیامبر اعظم (ص )، آن دسته از گفتار و کردار آن حضرت ، و یا تاییدات ایشان بر گفتار و کردار دیگران است کـه ارتـبـاط مـستقیم یا غیر مستقیم با موضوعات اقتصادی دارد، و از جمله آنها، احکام فقهی اسـت. در ایـن نـوشـتـار، برخی از این مباحث ، به اختصار و به فراخورِ حجم مقاله ، بیان گردیده است .
● اهمیّت دادن به کار و تلاش
وجـود مـبـارک پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) به کار و تلاش اقتصادی در جهت تاءمین معاش روزمره بـسـیـار اهـمـیـّت مـی دادنـد و در کـنـار این رهنمود، که : ((دوستی دنیا ریشه همه بدی‌هاست .)) ، می فرمودند: ((اَلْکادّ عَلی عِیالِهِ کَمُجاهِدٍ فی سَبیلِ اللّهِ)) یعنی کسی که با دسترنج خویش زندگی و مـعـاش خـود و عـیـالش را تـاءمـیـن کـنـد، مـانـنـد رزمـنـده ای اسـت کـه در راه خـدا مـی جـنگد.)) و نیز: ((طَلَبُ الْحَلالِ فَریضَةٌ عَلی کُلِّ مـُسـْلِمٍ وَ مـُسـْلِمـَةٍ)) بـه دسـت آوردن روزی حـلال بـر هـر زن و مـرد مـسـلمـان واجـب اسـت .آن وجـود مـبـارک خـود از کـودکـی ، مـخـالف بـطـالت و تـنـبـلی و دائم در حـال تـلاش سـازنـده بـود. در یـکـی از روزهایی که در کفالت حلیمه بود از او پرسید: برادرانم روزها کجا می روند؟ حلیمه گفت : گوسفندان را به چراگاه می برند. گفت : من هم از امروز با آنان خواهم بود.
در هفت سالگی ایشان را دیدند که خاک و کلوخ در دامن ریخته و در خانه سازی عبدالله بن جُدعان کمک می کند. در طول زندگی او دیده نشد که روزی را به بیهودگی بگذراند. در مقام نیایش همیشه می فرمودند: خداوندا از بیکاری و تنبلی و زبونی به تو پناه می برم .
مـدّتـی نـیـز بـه شـبـانـی گـوسـفندان ابوطالب می پرداخت . در اوّلین سفر تجاری به همراه ابوطالب به شهر بُصری رفت و رموز کار تـجـارت را در ضـمـن آن فـرا گرفت . در کتاب های تاریخی آمـده اسـت کـه پـیامبر مدّتی از عمر خویش را به چوپانی گذراندند. این جمله را از ایشان نـقـل نـمـوده انـد کـه فـرمـود: ((مـن مـدّتـی گـوسـفـنـدان اهل مکه را در سرزمینِ ((قراریط)) شبانی می کردم .
ابـوطالب به دنبال انتخاب شغل مناسبی برای برادرزاده خود، به وی پیشنهاد کرد نزد ((خـدیـجـه بـنـت خویلد)) بروند و با سرمایه او تجارت کنند. حضرت با ایشان قرارداد مـضـاربـه بـسـت کـه در مـنـافـع کـالا سـهـیـم بـاشـد. او مـال التـجـاره را در شـام بـه فـروش رسانید و با سود فراوان بازگشت . از بـرخی کتابهای تاریخی استفاده می شود که در زمان پیامبری که فرصت تـجـارت و شـبـانی نبود، حضرت اکثر اوقات خود در خانه را به دوزندگی می گذرانده است .
بـه گواهی امام موسی کاظم (ع )، حضرت پیامبر(ص ) با دست خودکار می کردند و از آن ارتـزاق مـی نـمـودنـد. حـسـیـن بـن عـلی بـن حـمـزه از پـدرش نـقـل مـی کـند که امام کاظم (ع ) را دیدم که در زمین خود سخت کار می کردند و از تمام وجود ایـشـان عـرق مـی ریـخـت . بـه او گـفـتـم : فـدایت شوم مردان کجایند؟ فرمود: علی ، بدان کـسـانـی کـار مـی کردند که از من و پدر من برتر بوده اند! گفتم : چه کسانی؟ فرمود: رسول خدا(ص ) و امیر مؤ منان (ع ) و تمام پدران من با دستان خود کار می کردند و تلاش کـار، سـیـره پـیـامـبـران ، جـانـشـیـنـان و هـمـه صـالحـیـن اسـت .
حـضـرت عـلی (ع ) نـیـز (بـه پـیـروی از رسـول خـدا(ص ) ) هرگاه از کار جهاد فارغ می گـردیـد بـه تـعـلیـم و آمـوزش و قـضـاوت بـیـن مـردم مشغول می شد و هرگاه از این کار نیز فارغ می گشت ، در باغی که داشت ، سرگرم کار مـی شـد و در هـمـه حـال به یاد خدا و در حال ذکر بود.
در وسائل الشیعه آمده است که خداوند به حضرت داود وحی نمود که ای داود، اگر از بیت المـال نـگـیـری و از دسـتـرنـج خـویـش بـخـوری ، بـنـده خـوبـی هـسـتـی ! حـضـرت داود چـهـل روز گـریـه مـی کـرد و بـعـد از آن بـرای مـعـاش خـود کـار کـرد و از بـیـت المال بی نیاز گردید.
پیامبر اعظم (ص ) بهترین کارها را کاری می دانست که با دست انجام پذیرد و از میان کسب هـا بـزّازی و عـطرفروشی را می ستود. او اهـل حـِرَف را می ستود و می فرمود: خداوند اهل حرفه امین را دوست دارد.
● تدبیر و میانه روی
تدبیر به معنای عاقبت اندیشی و تفکر و حسابگری در کارها است . هرگاه کارها با تفکر و تـدبـیـر هـمـراه شـود، مـوفـقـیـت و پـیـشـرفـت را بـه دنـبـال خـواهـد داشـت . بـه ویـژه اگـر مـیـانـه روی نـیـز سرلوحه کار قرار گیرد. علامه طباطبایی می گوید:
بی تردید زندگی انسان یک زندگی مبتنی بر تفکر بوده و بدون آن زندگی او سامان نـمـی یـابد. و هر چه فکر صحیح تر و تمام تر باشد زندگی بهتر و محکم تر خواهد بود.
از صـفـات حـمـیـده حـضـرت ، سـکـوت و انـدیـشـیـدن دائمـی بـود. او هیچ کاری را بدون تـفـکـر انجام نمی داد. امام حسین (ع ) گوید از پدرم امیر مؤ منان در مورد سکوت آن حضرت سؤ ال کردم . فرمود: سکوت حضرت به دلیل بردباری ، دوراندیشی ، اندازه قرار دادن و تـفـکـر بـود. مـردی نـزد رسـول خـدا(ص ) آمـد و گفت : یا رسول الله مرا اندرزی ده . حضرت فرمود: اگر نصیحت کـنـم عـمـل مـی کـنـی ؟ مـرد جـواب مـثـبـت داد. (حـضـرت سـه بـار ایـن سـؤ ال را تکرار کردند) آنگاه فرمود:
اِذا اَنْتَ هَمَمْتَ بِاَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عاقِبَتَهُ فَاِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِهُ وَ اِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَه عَنْهُ.
هـرگـاه تـصـمـیـم بـه انـجام کاری داشتی در عاقبت کار بیندیش ، پس اگر عاقبت آن رشد (پـیـشـرفـت ) بـود انـجـام بـده و اگـر عـاقـبـتـش ضـلالت و گـمـراهـی بـود آن را رها کن .
همچنین حضرت چنین فرمود:
دعـای چـنـد طـایـفـه مـسـتـجـاب نـمـی گـردد: کـسـی کـه مـال خـود را بـدون نـوشـتـه و شـهـود قـرض دهـد. کـسـی کـه تـمـامـی مـال خود را که خداوند به او داده در راه او انفاق کند و چیزی برای خود نگاه نداشته ، به درگـاه خـداونـد دعـا کـنـد کـه به من روزی بده . خداوند می گوید: مگر من به تو ثروت نـدادم ، چـرا مـیـانـه روی نـکـرده و اسـراف نـمـودی ؟ هـمـچـنـیـن مـردی کـه بـه دنـبال کسب و روزی نرود و بگوید: خداوندا به من روزی عنایت کن . خداوند گوید: بنده من ! راه را بر تو نبستم و تو را سالم نمودم و زمین من هم واسع است چرا بیرون نمی روی و طلب روزی نمی کنی ؟
در کـلیه رفتار و اعمال حضرت رسول اکرم (ص )، میانه روی به چشم می خورد. امام علی (ع ) در وصف رفتار آن بزرگوار چنین فرمود:
او پیشوای پرهیزکاران و وسیله بینایی هدایت خواهان و... راه و رسم زندگی او
میانه روی بود.
در همین رابطه ، پیامبر(ص )، خود خطاب به مردم فرمود:
یـا اَیُّهـَا النـّاسِ عـَلَیـْکـُم بـِالْقـَصـْدِ عـَلَیـْکـُمْ بـِالْقـَصـْدِ عـَلَیـْکـُم بـِالْقـَصْدِ.
مردم ، بر شما باد میانه روی ! بر شما باد میانه روی ! بر شما باد میانه روی !
تـاءکـیـد فراوان روایات به شکل های گوناگون بر میانه روی نشانگر آن است که عدم رعـایـت ایـن اصـل مـهـم چـه در مـسـائل عـبـادی و مـعـنـوی و چـه در مسائل مادی و اقتصادی ، موجب بروز مشکلات و ناراحتی ها خواهد گردید.
ـ میانه روی ، درخواست خدا از پیامبر(ص )
امـام صـادق (ع ) فـرمـودنـد: کـسـی از پـیـامـبر چیزی نمی خواست مگر آنکه آن حضرت می بخشید. یکبار زنی پسرش را خدمت حضرت فرستاده و گفت : ((نزد پیامبر(ص ) برو و از او چیزی بخواه . اگر فرمود چیزی نزد ما نیست ، بگو پیراهنت را به من بده !)) امام صادق فـرمـود: رسـول خـدا(ص ) پـیراهن خود را درآورد و به او داد. در این هنگام خداوند پیامبرش را بـه مـیـانـه روی سـفـارش نمود و این آیه را نازل نمود: که دست خود را بسته به گردن خـویـش مـیـفـکـن (تـرک انـفـاق و بـخـشـش مـنـمـا) و کـامـلاً هـم بـاز مـگـذار تـا ایـنـکـه ملول و تهیدست گردی !
رعایت همین سیره از طرف امام صادق (ع ) نمونه جالبی است : صبیح بن ولید می گوید: بـیـن مـکه و مدینه ، همراه امام صادق (ع ) بودم . گدایی آمد. امام به او چیزی دادند. همچنین به گدای دوم و سوم چیزی دادند، ولی در پاسخ گدای چهارم فرمود: خداوند تو را سیر فرماید. آن گاه به ما رو کرد و فرمود: چیزی با ما بود که به او بدهیم ، ولی ترسیدم جـزء یـکـی از آن سـه دسته ای باشم که دعای آنان مستجاب نمی گردد.
● پای بندی به قرارداد (معامله )
در روایـات مـتـعـدد، پـیامبر اکرم (ص ) خود را ((امین )) معرفی کرده است . او به تمام معنا امـیـن بـود و میزان پای بندی حضرت به قرار و پیمان موجب شگفتی است . در تاریخ آمده کـه جـوانـی پـیـش از بـعثت با پیامبر(ص ) معامله ای کرد و مقداری از آن باقی ماند. با آن حـضـرت در مـکـانـی قرار گذاشت ، تا آن را تحویل دهد. اما قرار را فراموش کرد. پس از سه روز به خاطرش آمد. پس به آن محل رفت و مشاهده کرد که حضرت در آنجاست ! حضرت به او فرمود: ((ای جوان مرا سخت ، زحمت انداخته و در محظور قرار داده ای که سه روز در ایـنـجا منتظر تو هستم ! پیامبر اعظم (ص ) هـیـچ گـاه در قـول و قـرارهای خود اعم از پیمان های اقتصادی یا اجتماعی و سیاسی خلاف قرار داد و پیمان خویش عمل نکرد. از امام صادق (ع ) روایت شده است که فرمود:
روزی پیامبر(ص ) با مردی قرار گذاشت که در کنار صخره ای در انتظار او بماند تا او برگردد. حرارت شدید آفتاب باعث رنج پیامبر در کنار آن صخره گردید. یاران گفتند: چه می شود اگر به سایه بروی ؟ فرمود: میعادگاه ما همین نقطه است . در اینجا می مانم اگـر نـیـاید خلف وعده از او سر زده است .
● قرض الحسنه
سـنـّت و سـیـره رسـول خدا(ص ) قرض گرفتن و دادن و ادای قرض به وجهی نیکو بود. خود حضرت بارها در ایام زندگی با برکتش ، قرض می گرفت و به وجی بهتر ادا می نمود:
کانَ(ص ) یستَقْرِضُ الدَّراهِمَ الفَسُولَةَ (ای الرزیله ) وَ یُردُّ الْجِیادَ.
حـضـرت درهم های معیوب را که قرض می گرفت هنگام بازپرداخت آنها را صحیح و سالم ادا می نمود.
سـائلی نـزد رسـول خـدا(ص ) آمـد و خیری طلب نمود. حضرت فرمود: کسی هست که به ما قـرض دهد؟ یکی از انصار گفت : نزد من هست . رسول اکرم (ص ) فرمود: چهار وسق (حدوداً مـعـادل ۶ کـیـلو) خرما به این سـائل بده . چون خرما را به سائل داد، بعد از مدّتی نزد حضرت آمد و قرض خود را طلب نـمـود. حـضـرت هـشـت وسـق خـرمـا بـه ایـن مـرد داد. آن مـرد انـصـاری گـفـت یـا رسول الله (ص ) من چهار وسق داده بودم . فرمود: چهار وسق دیگر را ما به تو بخشیدیم .
از عامربن عبدالله چهل هزار درهم قرض گرفت وقتی مالی به مدینه رسید. او را خواست و فـرمـود: ((مـال خـود را بـگیر، خداوند به مالت برکت دهد. پاداش قرض کردن وفا کردن است .))
● انفاق
پیامبر اعظم (ص ) نمونه سخاوت و انفاق بود. هیچ نیازمندی را رد نمی کرد و اگر چیزی نداشت با سخن لطیف و خوش ، دل او را شاد می نمود. هیچ گاه از او چیزی درخواست نشد که حـضـرت در جـواب بـه آن ((نـه )) بـگوید. اگـر مـشـغـول نـمـاز بـود و کسی پهلوی او می نشست نماز خود را کوتاه می کرد و به سوی او برمی گشت که آیا حاجتی داری ؟
اگر چیزی هم برای بخشش نداشت وعده بخشش می داد.
مردی نزد او آمد و چیزی خواست ، فرمود: ((اکنون چیزی موجود نیست هر چه خواهی برعهده من خـریـداری کـن وقـتـی مـالی رسـیـد ادا مـی کـنـم .)) عـمـر گـفـت : یـا رسـول الله خـداونـد تـو را بـه آنـچه توانایی نداری مکلف نساخته است ! پیامبر گفتار عـمـر را مـکـروه دانـسـت . سـپـس یـکـی از انـصـار گـفـت : یـا رسـول الله هـر چـه خـواهـی ببخش که از جانب صاحب عرش کمبودی نخواهی داشت ! پیامبر تـبسم نمود و فرمود: به چنین رفتاری فرمان داده شده ام .
در انـفـاق ، اهـمـیت و اولویت را به نزدیکان می داد. ابوطلحه باغی داشت که گاهی پیامبر بـرای تـفـرج بـه آنـجـا مـی رفـت و از آب چـاه آن مـی نـوشـیـد. گـفـت : یـا رسـول الله (ص ) آن را در هر راهی می دانی انفاق کن . فرمود: این مالی سودآور است . از تو قبول کردم و به خودت بازگردانیدم که به نزدیکان خود تصدّق کنی .
آن حـضـرت از سـؤ ال و تـکـدی نـهـی مـی فـرمـود. و مـی گـفـت : هـر کـس آن قـدر مـال داشـتـه بـاشـد کـه محتاج نباشد و سؤ ال کند، آتش جهنم را برای خود زیاد کرده است .
و فـرمـود هـر کـس فـقـیـر نـبـاشـد و گـدایـی کـنـد، همانا اخگر آتش (جهنم ) را جویده است .
● وقف
سیره رسول اعظم (ص )، وقف اموال خود به منظور رسیدگی به ایتام ، در راه ماندگان و فـقـیران و... بوده است . مردی از یهودیان به نام مخیریق که در جنگ احد مسلمان شده بود، هـمـراه سـپـاه اسـلام در جنگ با مشرکان شرکت داشت . وی در جمع مردم وصیت کرد: ((اگر من کـشـتـه شـوم ، هـفـت قـطـعـه از باغهای من از آن رسول خدا(ص ) باشد.)) بعد از شهادت او بـاغـهـا در سـال سـوم هـجـری بـه مـلک پـیـامـبـر(ص ) درآمـد. تـا سـال هـفـتـم هجری کارگران رسول خدا(ص ) آن باغها را اداره می کردند تا اینکه در همان سـال بـاغـهـا را بـنـی هـاشـم و اولاد او وقـف نمودند. در مدارک و مصادر تاریخی ، از زمینهای دیگری به نـام صدقات رسول خدا(ص ) نام برده شده است . از جمله زمینی که حضرت برای صدقه بـه ابـن السـبـیـل قرار داد. در قبا، نخلستانی بوده بـه نـام ((بـویـره )) که از صدقات رسول خدا(ص ) بوده و وقف بر فقیران و بینوایان بـوده اسـت . هـمـچـنـیـن نـقـل شـده کـه پـیـامـبر(ص ) در خیبر موقوفه هایی داشته که از عواید و منافع آنها، به میهمانان خود انفاق می کرده است .
بـخـاری صـاحـب یـکی از صحاح سته گوید: ((نوشته یا نوشته هایی در دست علی (ع ) بوده که وقف های پیامبر(ص ) در آن نوشته شده بود.))
ایـن مطلب دلالت دارد که رسول خدا(ص ) دارای موقوفات فراوانی بوده است . رسول خدا(ص ) بر هر نیکی و حسنه ای سبقت می جست و وقف کـه یـکـی از سـنـت هـای حـسـنه و صدقه جاریه محسوب می شود. مورد تشویق و ترغیب آن حضرت بوده است . امام صادق (ع ) فرمودند:
هیچ پاداشی انسان را بعد از مرگ تعقیب نمی کند مگر در سه مورد: صدقه ای که در زمان حیات بدهد؛ این صدقه پس از مرگش تا روز قیامت به عنوان صدقه موقوفه جریان پیدا کـنـد. یـا سـنـتـی نـیـکـو بـنـیـان نـهـد کـه خـود بـه آن عـمـل کـرده دیـگـران نـیـز عـمـل کـنـنـد و یـا فـرزنـدی کـه بـرای او طـلب مـغـفـرت نماید.
● مهلت به بدهکار و بخشش بدهی او
حـضـرت در مـورد بـدهـکـاری نـیـز حـسـاسـیـّت عـجـیـبـی داشـتـنـد و بـه شـکـل های مختلف مردم را به ادای قرض و بدهکاری خویش فرامی خواندند. از طرفی به مؤ منان سفارش می کردند که به مدیون و بدهکار فرصت کافی دهند. روزی به منبر رفت و بـعـد از حـمد و ثنای الهی فرمود: حاضرین به غائبین برسانند، هر کس مدیون بیچاره خـود را مـهـلت دهـد خـدا ثـواب صـدقـه را بـه انـدازه روزهـایـی کـه مـال خـود را وصول ننموده است به او خواهد داد.
فـردی بـه نـام کـعـب مـی گـویـد: کـسـی بـه مـن مـدیون بود. او را در مسجد نگاه داشتم و نـگـذاشـتـم خـارج شـود. پـیـامـبـر(ص ) آمد و به منزل خود رفت در حالی که هر دو نشسته بـودیـم . پـس پـیـامـبـر در مـوقـع شـدت گـرمـا، پـرده مـنـزل را بـالا زد و فـرمـود: ای کـعـب شـمـا تـا حـالا نـشـسـتـه ایـد؟ گـفـتـم : بـله یـا رسول الله (ص ) پدر و مادرم به فدایت باد. فرمود: ((نصفِ طلب خود را از او بگیر.)) من هم نصف گرفتم و نصف دیگر را رها کردم .
در نـقـلی آورده انـد جـنـازه مـسـلمـانـی را آوردنـد تـا رسـول خـدا بـر او نـمـاز گـزارد. پـیـامبر به اصحاب فرمود شما بر او نماز بخوانید. اصحاب گفتند: یا رسول الله (ص ) چرا شما بر او نماز نمی گزاری ؟ فرمود: بدهکار مردم است . ابوقتاده گفت : من ضامن می شوم که قرض او را
ادا کـنـم . پـیـامـبـر فـرمـود آیـا بـه طـور کـامـل ادا خـواهـی کـرد؟ ابوقتاده گفت : به طور کامل ادا خواهم کرد آنگاه پیامبر بر او نماز گزارد.
● ترغیب به کار
سـیـره رسـول اعـظـم (ص )، تـشـویـق کارگران و کشاورزان بود و مردم را به کشاورزی تـرغـیـب مـی کـرد. آورده انـد چـون حـضـرتـش از غـزوه تـبوک برگشت ، سعد انصاری به پـیـشـواز ایـشـان آمد. پیامبر با او مصافحه کرد و از زندگی اش پرسید. سعد گفت : یا رسول الله بیل و کلنگ می زنم که مخارج عیالاتم را تاءمین نمایم . پیامبر(ص ) دست او را بوسید و فرمود: این دستی است که آتش به او نخواهد رسید!
((جـبـّه )) و ((سـوار)) پـسـران خـالد بـر پـیـامـبـر(ص ) وارد شـدنـد، دیـدنـد حـضـرت مـشـغـول بـنّایی است . فرمود: ((بیایید جلو کمک کنید.)) آمدند و چون کار تمام شد، پیامبر بـه ایـشـان مـزد داد و فرمود مادامی که زنده هستید از رزق ماءیوس نشوید، هیچ مولودی را مادر نمی زاید مگر آنکه هنوز پوست نبسته ، خداوند روزی او را می رساند.
کـارگـری را کـه خـوب کار می کرد تشویق می نمود و سـفـارش کـارگـران را تـا آنـجـا نـمـود کـه فـرمـود: قـبـل از آنـکـه عرق کارگر خشک شود، مزد او را بدهید. و کسی که مـزد کـارگـر را ندهد و بر او ظلم نماید، عملش پوچ و بوی بهشت بر او حرام می گردد، در حالی که بوی بهشت از پانصد سال راه به مشام می رسد.
● ترغیب به کشاورزی
سیره حضرت بر تشویق به کشاورزی بود و می فرمود: هر کسی درختی بکارد و برای تربیت آن شکیبا باشد تا به ثمر برسد، هر که از آن بهره مند شود، ثواب صدقه ای نـزد خـداونـد دارد. او از فـروش بـاغ و نـخـل نـهـی مـی کـرد و مـی فـرمـود: نخل چیز خوبی است ، هر کس آن را بفروشد، بهای آن هـمـچـون خـاکـستری است بر قلّه کوه در معرض طوفان ، مگر آنکه با بهای آن ملک دیگری بـخـرد. و امـر مـی کـرد که زمینهایِ خود را خودتان بکارید و اگـر نمی توانید، زمین را به برادر دینی خود واگذار کنید تا او بکارد. کـشاورزان را مورد حمایت قرار می داد. به علی (ع ) فرمود: ((یا علی مـبـادا بـا حـضـور تـو بـر کـشاورزان ظلم شود یا بر مالیات ایشان افزوده گردد!)) این حـمایت تنها ویژه مسلمانان نبود بلکه در فتح خیبر هنگامی که یهودیان به پیامبر شکایت کـردنـد که بعضی از مسلمانان از ایشان چیزی بدون پرداخت بهاء آن می گیرند. حضرت فـرمـود: کـه هـمـه جـمـع شـونـد و اعـلام فـرمـود: ((مـال آنـهـا را بـر مـال و جـانشان امان داده ایم ، تصرف در مال ایشان جز به حکم قانون روا نیست .)) بعد از آن مـسلمانان بهای سبزیجات و دیگر محصولات ایشان را می پرداختند.
● اشتغال زایی و فقرزدایی
سـیـره پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) بـر ایـن بـود کـه بـرای آحـاد جـامـعـه شـغـل مـنـاسـب در نـظـر گـرفـتـه شـود و هـمـه بـا کـسـب درآمـد حـلال هـزیـنـه زنـدگـی خـود را تاءمین نمایند. بنابراین سیره حضرتش بر این بود که دیگران را به کارهای تولیدی و خدماتی تشویق نماید.
در روایـات آمـده اسـت کـه هـرگـاه مـردی را مـلاقـات مـی نـمـود، سـؤ ال مـی کـرد آیا شغلی داری ؟ اگر می گفت بیکار است ، می فرمود (این شخص ) از چشم من افـتـاد. عرض می کردند چرا؟ می فرمود: زیرا اگر مؤ من بیکار باشد، دین خود را اسباب مـعـیشت خود قرار می دهد. چون بیکاریِ مردم مایه گستاخی و ناسپاسی و موجب شیوع کارهای زشت می گردد.
فـرد بـیـکـاری از فرط گستاخی و بیهودگی و ناسپاسی به کارهایی دست می زند که برای خود و اطرافیانش زیانهای زیادی به بار می آورد. بـه هـمـین دلیل حضرت به افراد بیکار سرمایه می داد تا به شـغـل آبـرومـنـدی دسـت یـابـنـد و یـا به گونه ای آنها را راهنمایی می نمود که بتوانند شـغـل درآمـدزایـی داشـتـه باشند. روزی یکی از انصار به حضرت مراجعه نمود و از فقر شـکـایـت نـمـود و گـفـت : مـمـکـن اسـت تـا بـرگـردم بـرخـی از اهل منزلم از گرسنگی تلف شده باشند! به او فرمود: برو ببین چیزی در خانه ات هست . رفت و فرشِ پاره ای و قدحی آورد. پیامبر به اصحاب فرمود: چه کسی اینها را می خرد؟ یـکـی بـه دو درهـم خـریـد. پـیـامـبـر فـرمـود: بـا یـک درهـم بـرای اهل خانه ات غذایی فراهم کن و با یک درهم تبری بخر و نزد من بیا. او چنان کرد و پیامبر فرمود: حالا به فلان درّه برو و خار و هیزمی را رها مکن و همه آنها را جمع کرده و بفروش و تـا ده روز پـیـش مـن نـیـا. او رفـت پـس از ده روز آمـد و گـفـت : ((یـا رسـول الله در ایـن فـرمان که دادی برکت بود.)) پیامبر(ص ) فرمود: این کار و تلاش ، بـرای تـو بـهـتـر اسـت از آنـکـه در قـیـامـت بـیـایـی و لکـه سـیـاه گـدایـی در روی تـو باشد!
سـیره حضرت بر این بود که افراد با کمکهای مالیِ بلاعوض مانند صدقه و زکات بد عـادت نـشـونـد و آنـان را بـه کـار و تلاش ترغیب می نمود تا بر بازوان خویش تکیه و مـعـاش خـود را تـاءمـیـن نـمـایـند. نزد پیامبر گفتند فلانی نماز زیاد می خواند و روزه می گیرد. حضرت فرمود:
چه کسی او را آب و نان می دهد؟ گفتند: همه ما. فرمود: ((همه شما از او برترید!))
پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) بـرای رفـع وابـسـتـگـی هـا و ایـجـاد شـخـصـیـّت مستقل و باعزت برای انسانها، با روحیه وابستگی و سربار دیگران بودن مبارزه می کرد و انـسـانـهـا را تـشـویـق مـی کـرد کـه از دسـتـرنـج خـویـش ارتـزاق کـنـنـد. بـه هـمـیـن دلیل می فرمود: ((کلوا من کَدّ اَیدیکم )) ؛ از دسترنج خویش بخورید و هر کس از دسترنج خویش بخورد خداوند با نظر رحمت به او نگاه خواهد کـرد و او را عـذاب نـمـی کند. تقویت همین روحیه بـاعـث مـی گـردد کـه در اجـتـماع پدیده ناهنجار تکدّی گری رواج پیدا نکند. حضرتش در سـفـری بـا اصحاب و یاران خویش در نزدیک برکه ای بود توقّف کرد. سپس به سوی آب رفـت و بـدون آنـکـه بـه کـسـی چـیـزی بـگـوید مجدّد به سوی شتر خویش برگشت . پرسیدند چه می خواهید؟ فرمود می خواهم زانوی شتر خویش را ببینم . گفتند اجازه دهید ما ایـن کـار را انـجـام مـی دهـیـم . فـرمـود: ((لا یـَسـْتـَعْنَ اَحَدَکُمْ بِالنّاسِ وَلَوْ فی قَضْمِةٍ مِنْ سـِواکٍ)) کـارهـای خـود را خـود انجام دهید و هرگز از دیگران ، اندازه یک چوب مسواک ، کمک نـخـواهـیـد.
● مبارزه با امتیازخواهی
بـسـیـار اتـفـاق می افتد که اطرافیان کسانی که در راءس امور قرار می گیرند از مقام و قـدرت آنـان سـوء اسـتـفـاده کنند و به امتیازات و امکاناتی بهتر و بیشتر از دیگران دست یابند.
امـّا سـیـره پـیـامـبـر اعظم (ص ) چنین بود که هیچ گاه اجازه ندادند اطرافیان و خویشانش ، امـتـیـازی بـالاتـر از دیـگـران بـخـواهـنـد. از امـام صـادق (ع ) روایـت شـده کـه در زمـان نـزول آیه زکات عده ای از بنی هاشم نزد آن حضرت رفتند و تقاضا کردند که به سبب خـویـشـاونـدی ، جـمـع آوری زکات را به آنان واگذار کند تا سهمی از زکات از آنِ ایشان (بـه عـنـوان کـارمـنـدان جـمـع آوری کـنـنـده زکـات ) بـاشـد. رسول خدا(ص ) فرمود:
((صدقه و زکات بر من و بنی هاشم حرام است ... . آیا فکر می کنید من دیگران را به شما ترجیح می دهم ؟ بدانچه خدا و رسولش به آن رضایت داده اند، راضی باشید! )) آنـان نـیـز رضـایـت دادنـد و رفـتـنـد. در واقـع حـضـرت بـا ایـن سـخـن هـم دل آنان را راضی نمود و هم امتیازخواهی آنان را بی پاسخ گذاشت .
رسـول خـدا(ص ) تـاءکـیـد داشـت کـه خـویـشـاونـدان او دریـابند که آن حضرت خیرخواه و دوسـتـدار آنـان است و اینکه به آنان اجازه نمی دهد به واسطه خویشاوندی با آن حضرت از امـکانات ویژه برخوردار شوند، صلاح ایشان است ، و نیز تاءکیدداشت که دریابند هر کـس در گـرو عـمـل خـود اسـت و هـیـچ کـس بـدون انـجـام عمل صالح رستگار نخواهد شد.
امام باقر(ع ) فرمودند:
رسـول خـدا بر کوه صفا ایستاد و فرمود: ای بنی هاشم ، ای فرزندان عبدالمطلب ! همانا مـن فـرسـتـاده خـدا بـه سـوی شـمـا و خـیـرخـواهـتـان هـسـتـم . مـن در گـرو عـمـل خود هستم و هر یک از شما هم در گرو عمل خودتان هستید، نگویید محمد(ص ) از ماست و هـر جـایـی او داخـل شـد مـا داخـل مـی شـویـم !
بـعـد از رسـول خـدا(ص ) عـلی (ع ) نـیـز بـر سـیـره پـیـامـبـر(ص ) بود و به هیچ یک از نـزدیـکـان خـود امتیاز ویژه نداد و با هرگونه سوء استفاده خویشاوندان و دوستان از بیت المـال بـه شـدّت مـقـابـله نـمـود. داسـتـان بـرخـورد بـا عـقـیـل ، بـرادر خـویش در موضوع سهم بیت المال و نیز عاریت گرفتن گردنبندی توسط یـکـی از دخـتـرانـش از بـیـت المال ومقابله حضرت با او،شاهد همین مدعاست .
● پرهیز از رفاه طلبی و اشرافی گری
سیره حضرت مبارزه با روحیه اشرافی گری و رفاه طلبی بود. برای این منظور مقام و مـنـصـب هـای حـکـومـتـی را بـه اشـراف و ثـروتـمـنـدان نـمـی داد و از آنـان هـدیـه قبول نمی کرد. به طور مثال عباس ، عموی پیامبر و ربیعه بن حارث ، پسران خود را نزد پیامبر(ص ) فرستادند تا آنها را متصدی صدقات کند، اما پیامبر نپذیرفت . هدیه پیامبر بـه افـرادی کـه روحـیـه رفـاه طـلبـی و اشرافی گری داشتند زمین بایری بود که می بـایـسـت آبـاد مـی گشت . به طور مثال به حسان بن ثابت انصاری زمین بایری دادند تا آباد کند.
حـضـرت ساختن خانه های مجلل و پوشیدن لباسهای تجملی را نیز ممنوع کردند تا ساده زیـسـتـی در جـامـعـه گـسترش بیشتری پیدا کند و چشم هم چشمی ها رخت بربندد. به طور مـثـال بـر تـن عبدالله بن عمرو عاص دو جامه به رنگ سرخ دید. فرمود این جامه کافران اسـت ، بـر تـن مـکـن ، و یـا آسـتـیـن بـلنـد پـیـراهـن ((عـلاء بـن حـضـرمـی )) را هـم کـوتـاه نـمـودنـد.
روزی مـرد ثـروتـمندی با لباسی نو و مرتب نزد پیامبر اکرم (ص ) نشست . پس از مدت کوتاهی مرد فقیر و کهن جامه ای آمد و کنار مردی ثروتمند نشست . ثروتمند لباس خود را جـمـع کـرد. پـیـامـبـر فـرمـود: آی تـرسـیدی که از فقر او به تو هم برسد؟ گفت : نه . فرمود: ترسیدی از ثروت تو چیزی به او بچسبد؟ گفت : نه . فرمود: ترسیدی لباس پاکیزه تو را چین و چروک کند؟ گفت : نه . پرسید: پس چرا لباس خود را از او دور کردی ؟ گفت : یا رسول الله ، شیطانِ من ، هر فعل قبیحی را در نظر من زینت می دهد و هر خوبی را زشـت مـی نـمـایـد. مـن در عـوضِ این عمل ، نصف دارایی خود را به او بخشیدم ! پیامبر از فـقـیـر پـرسـیـد: نـصـف دارایی او را قبول می کنی ؟ فقیر گفت : نه ! ثروتمند پرسید: بـرای چـه ؟ گـفـت : مـی تـرسـم مـثـل او شـوم !
● ترویج ساده زیستی
یـکـی از مـهـمـتـریـن رفتارهای پیامبر اکرم (ص ) ساده زیستی آن وجود بزرگوار و مبارک بود. در روایت است که هرگز از نان گندم سیر نشد. چون بردگان غذا می خورد و همانند آنـهـا مـی نـشـسـت بـر روی خـاک غـذا مـی خـورد و از هـمـه گـونـه غـذا تناول می کرد.
زیراندازش حصیر بود و بالشی از چرم داشت که درونش را از لیف خرما انباشته بودند. غـالب قـوتش نان جو و خرما بود. گاه بر مرکب بی زین سوار می شد و جامه و کفش خود را با دست خود وصله کاری می نمود و با دست خود شیر می دوشید و گندم را دست آس (آرد) مـی کـرد.
یـکـی از جـمـلاتـی کـه در وصـف پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) گـفـتـه انـد: ((کـانـَ رَسُول اللّه (ص ) خَفیفُ الْمَؤُونَةٌ)) یعنی در زندگی ساده زیستی را انتخاب کرده بود. در خـوراک ، پـوشاک ، در مسکن ، معاشرت ، روشش سادگی بود. این سیره روشن زندگی حضرت راهی برای ترویج این فرهنگ و در نهایت سعادتمندی جامعه است .
نویسنده: عبدالحسین برهانیان
منبع : خبرگزاری فارس