پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


کودکانه


کودکانه
حمید جبلی بازیگر خوبی است و این مسأله را در فیلم های مختلفی به اثبات رسانده است. یکبار دیگر به بهانه نمایش فیلم آخری که کارگردانی کرد یعنی «خواب سفید» و نقشی که آن را ایفا کرد و پرسونایی به یادماندنی از خود به یادگار گذاشت نوشتم و این بار «رفیق بد» بهانه ای شد تا نگاهی کلی تر به بازی های این بازیگر داشته باشم.
حمید جبلی در این سال ها کمی کم کار شده است. بیشتر و یا بهتر بگویم عمده کارهایش را به بازی در فیلم های یار و دوست دیرینه اش ایرج طهماسب معطوف داشته است. البته از این رو که جبلی خصوصیات یک آرتیست را به همراه دارد خبر دارم نقاشی هم می کشد و در برخی کارهای تجسمی هم دستی دارد. دوست ندارم این نوشتار شمایل یک بیوگرافی به خود بگیرد. اما به هرحال بد نیست این نکته را در مورد حمید جبلی یادآور شویم که او کارش را با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دوره ای شروع کرد که بسیاری از همدوره های او بعدها به نام های آشنایی در عرصه های مختلف سینمایی تبدیل شدند. اوایل دهه ۶۰ که بینندگان تلویزیون مجموعه «محله بروبیا» را می دیدند فکر می کردند که جبلی و بسیاری از بازیگران این مجموعه تنها برای کودکان فعالیت می کنند.
عروسک گردانی و گویندگی جبلی به جای شخصیت کپل در دیگر مجموعه تلویزیونی یعنی «شهر موش ها» به این مسأله دامن زد. اما درست در همین گیرودار بود که مسعود جعفری جوزانی تازه از فرنگ برگشته فیلم «جاده های سرد» را ساخت که جبلی یکی از نقش های آن را برعهده گرفت. نقش پسرک شیرین عقل روستایی که سادگی کودکانه داشت. این پرسونا از جبلی با بازی در همین فیلم شکلی تثبیت شده به خود گرفت. جبلی در اکثر نقش هایش از این پرسونا استفاده می کند اما همواره جزئیاتی را با هر نقش تازه وارد نقش خود می کند که با فیلم قبلی تفاوت های بسیار دارد. جنس و تونالیته خاص صدایش نیز به این مسأله دامن می زند.
جبلی جزو معدود بازیگرانی در سینما به شمار می آید که هم توانسته تیپ بازی کند و هم شخصیت. در هر دو شکل نیز تماشاگر او را باور کرده و دوست دارد. همین فیلم جاده های سرد و یا سایه خیال (حسین دلیر) را به یاد بیاورید. ما در فیلم جاده های سرد با جوانی ساده دل رو به رو هستیم که حرکات و رفتارش بسیار بر شیرین عقلی او صحه می گذارد. اما در لحظاتی چنان این پیله را می شکند که تماشاگر می ماند آیا جوانک واقعاً مشکل ذهنی دارد! همین چند وجه سازی از خصوصیات بارز بازی جبلی است. او تنها مخاطبش را با یک وجهه از شخصیت تنها نمی گذارد و لایه های دیگر آن را نیز بارز می کند. حالا این نکته ممکن است در یک تغییر نگاه باشد، یک تغییر لحن و یا حرکتی جزئی در فیزیک. در همین فیلم رفیق بد، تماشاگر در بدو ورود تصویری او به یاد گذشته لبخند بر لب می آورد.
اما جبلی به سرعت وجهی از شخصیت را به او نشان می دهد که حالت تماشاگر تغییر یافته و با دوست او همدل می شود و شخصیت خنده ساز وی را به انسانی آسیب پذیر بدل می کند. همین آسیب پذیری نیز از خصوصیات دیگر فیزیکی جبلی به شمار می آید که در فیلم های مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. او گاهی اوقات هنگام حرکت قوز می کند و یا صدایش را در بیان دیالوگ می لرزاند که این نکته آسیب پذیر بودنش را بیش از پیش عیان می کند. در فیلمی همانند جاده های سرد جنس جغرافیایی لوکیشن به او کمک می کند ولی در فیلمی همانند سایه خیال زمانی که تماشاگر در کنار شاعری آسیب پذیر به نام حسین پناهی (با بازی مرحوم پناهی که یادش زنده باد) او را می بیند ناگهان در صحنه ای که برای دعوا بر سر نازی با حسین کنار کوه آمده چهره عوض می کند و همان پرسونای آشنای ضربه پذیر را با لحن و کلام به نمایش می گذارد. بغضی درون صدایش می دود که این بغض کلامش را قطع می کند. یا در فیلم مادر دقت کنید زمانی که قصد دارد برای دیدن ماه طلعت-همسرش- به منزل مادر برود با چه احتیاطی به منزل نزدیک می شود.
شکل گرافیکی او را ببینید که مرحوم حاتمی را هم وا می دارد او را در لانگ شات ببیند و این کز کردگی را بیشتر برای مخاطب نمایش دهد. در فیلم خواب سفید هم که این جنس حرکت در شخصیت فیلم نمودی آشکار تر دارد و جبلی این فرصت را می یابد تا به کمال این پرسونا را کامل کند. حرکات و گفتار او در این فیلم گویی چند ثانیه از فرمان عقل عقب می ماند. نوعی طمأنینه در حرکات و رفتارش است که او را کمی کاهل می کند. گویا منتظر است اول واکنش طرف مقابل را ببیند و بعد کنش خود را نشان دهد. در گفتار نیز با شکلی از لکنت دیالوگ هایش را بیان می کند که آن هم مؤید اثبات همین مدعاست.
دیگر نکته ای که پیش تر در نوشتاری دیگر به آن اشاره کرده بودم و این بار تیتروار از کنارش می گذرم، بازی با اشیا توسط جبلی است. این شیوه بازی با اشیا او ، ما را به پنجره ای تازه می رساند و آن هم زندگی در فضای دراماتیک فیلم و تمرکز بر نقش است.
جبلی چه در نقش هایی که ایفا کرده و چه تیپ هایی که ساخته بسیار بر آن نقش ها تمرکزداشته است. با ارائه نمونه سعی خواهم کرد بحث را بازتر کنم. فیلم رفیق بد فضایی کاملاً رئالیستی دارد. حالا می شود خرده گرفت که به بهانه ایجاد برخی لحظات کمیک این فضای رئالیستی از بین می رود همانند صحنه ای که به جبلی شوک می دهند. یا فصل انفجار در مقر دزدان و. . . اما این بحث ها به محور فیلمنامه و کارگردانی باز می گردد که بحث ما نیست. جبلی در همین صحنه ها همانند صحنه های واقعی فیلم مثل فصلی که با همسرش دعوا می کند ظاهر می شود. در یکی از صحنه ها که به اصطلاح کارتونی جبلی منفجر شده او را می بینیم با پیتی که در پایش گیر کرده در حال راه رفتن است. او به قدری راحت قدم بر می دارد که گویی چیزی در پایش نیست. این یعنی زندگی بازیگر حتی در صحنه های فانتزی. شاید اگر بازیگر دیگری بود کاری می کرد که توجه تماشاگر به همان نقطه از پایش جلب شود و به این صورت خنده بگیرد. جبلی نه تنها این کار را نمی کند که حتی حرکاتی را نیز به چهره اش منتقل می کند که بخشی از حواس تماشاگر منعطف به صورتش می شود و این همسان سازی در کلیت فضا موجبات خنده را برای تماشاگر ایجاد می کند. منظور این است که جبلی با ایجاد فضای کمیک تماشاگر را می خنداند و زمان و طول خنده را در طول فیلم بسط می دهد تا بخواهد به ضرب و زور آن را در لحظه ای از فیلم متمرکز کند. این واژه خنداندن به ضرب و زور را در مجموعه های طنز شبانه به کرات دیده ایم و زمانی هم که روی باور تماشاگر سوار شود خاصیت ذاتی خود را از دست خواهد داد. جبلی عادت تماشاگر را بر پرسونای خود قرار می دهد اما در ریزه کاری هایی این پرسونا را با تغییر مواجه می کند. در صحنه ای دیگر او که به سبب انفجار کر شده در ماشین را چند بار می بندد. همین لحظه بسیار تماشاگر را می خنداند. اما آیا جبلی حرکت خاصی انجام می دهد که تماشاگر می خندد تماشاگر به این می خندد که جبلی هیچ کار خاصی انجام نمی دهد. او تنها با تمرکز آن لحظه را زندگی می کند. چون بازیگر بر نقش تمرکز پیدا کرده پس اندام به دستور مغز یکسان عمل می کنند و دیگر لازم نیست ذهن فقط به یک نقطه همانند دست دستور بدهد کاری کند تا تماشاگر او را بیشتر ببیند. اما با تمام این اوصاف و تجربه هایی که جبلی در کار کمدی و طنز تلخ به دست آورده به زعم نگارنده فیلم جاده های سرد، خواب سفید و سایه خیال بهترین بازی های او در عرصه ارائه شخصیت و فیلم دختر شیرینی فروش بهترین بازی او در تیپ سازی به شمار می آید.
« سایه خیال » یگانه فیلم حسین دلیر بود که تنها از خودش یک یادش به خیر ساده باقی گذاشت و دیگر فیلم نساخت. جبلی در این فیلم یکی از بهترین نقش دوم های سینمای ایران را از خود ارائه داد. جاده های سرد هم همین طور است. با این فیلم نیز جبلی نشان می دهد در بیان و فیزیک تا چه اندازه قدرت حضور در پاساژهای حسی مختلف را دارد و می تواند در لحظه دو حس مختلف را از خود به نمایش بگذارد. خواب سفید هم که جمع تمام آنچه آمد را یک جا به نمایش می گذارد. فیلم نمایش آرزوهای جوانی ساده دل و شیرین عقل است که به رویارویی با اجتماع برمی خیزد و آسیب دیده به رؤیاهایش پناه می برد.
جبلی به نسلی تعلق دارد که بازیگری را به درستی آموختند. آنها به تمرین و بحث درباره یک نقش اهمیت می دادند و همین موجب شده که امروز تماشاگر از آنها خاطره خوبی داشته باشد و به آنها اعتماد کند.
رامتین شهبازی
منبع : روزنامه ایران