جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


نقد فیلم زیر نور ماه


نقد فیلم زیر نور ماه
خلاصه داستان
یك طلبه علوم دینی، هنگام پایان تحصیل و ملبس شدن به لباس روحانیت، دچار شك و تردید شده و می‏ترسد كه علمش خالص و برای خدا نباشد. انگیزه اولیه او از تحصیل علوم حوزوی برآورده كردن آرزو و نذر پدر در این مورد بوده و نیز نزدیك شدن به شخصیت پدر بزرگ كه به عنوان فردی امین و روحانی، در روستا به مشكلات مادی و معنوی مردم رسیدگی می‏كرده است. او می‏خواهد به روستا برگردد و مرثیه خوان درد و رنج‏های اهل بیت‏علیهم السلام باشد و طرفدار مظلوم و دشمن ظالم و برای برپایی حدود و احكام الهی تلاش كند،اما در خود آمادگی روحی برای پذیرفتن این مسؤولیت و درآمدن به این نقش را نمی‏بیند. روزی برای خرید لباس و نعلین و عبا و قبا بیرون می‏رود، در راه بازگشت، دزدی لباس‏ها را از او می‏دزدد. دزد یك نوجوان بزهكار است و در مسیر خاصی آدامس فروشی می‏كند. او كف دست‏سید جوان را می‏خواند و در گفتگو با او متوجه سادگی و خاص بودن او می‏شود. سید جوان دزد را جستجو می‏كند و او را می‏یابد درست در زمانی كه او بخاطر پخش مواد مخدر - در لفافه آدامس - تحت تعقیب ماموران انتظامی است، ماموران به اشتباه سید را به عنوان شریك جرم و همكار او دستگیر می‏كنند. پس از رفع سوء تفاهم و آزاد شدن، سید دوباره نوجوان را پیدا می‏كند و قرار براین می‏شود كه شب زیر پل رسالت‏بسته لباس‏ها را پس بگیرد. سید به محل موعود می‏رود و در اولین قدم با دختر بد حجابی مواجه می‏شود كه از او می‏پرسد كه آیا ماشین دارد؟ یا نه و می‏خواهد با او برود. سید حسن از او فرار می‏كند. در دومین قدم، با آدم‏های بیچاره و بدبختی مواجه می‏شود كه آن حوالی زندگی می‏كنند; شبگردها، ولگردها، معتادها، ورشكسته‏هاو... .
دزد كه به «جوجه‏» ملقب است، هر تكه از وسایل او را به كسی بخشیده; نعلین‏هایش پای پهلوانی است كه قبلا زنجیر پاره می‏كرده و معركه می‏گرفته است. عمامه سیاهش دور كمر نوازنده نابینایی است و پارچه عبایش روانداز فقیر دیگری. آنها فكر می‏كنند كه سید مثل خود آنها بی خانمان است. از غذایشان به او تعارف می‏كنند كه سید بعد می‏فهمد سیب‏زمینی دزدی است و آن را بالا می‏آورد.
نیمه شب كم‏كم جمع رندان جمع می‏شود و زیر نور ماه، مردان بی‏خانمان نامه‏ای به خدا می‏نویسند و سر نیاز بر آستان كرم دوست می‏سایند و ابراز محبت و نیاز می‏كنند و سپس با موسیقی عاشقی نوازنده به رقص و سماع می‏پردازند. سید به مدرسه برمی‏گردد، كتاب و دفتر و وسایل محدودش را می‏فروشد و برای مردان زیر پل، شام می‏خرد و باز روی پل منتظر «جوجه‏» می‏ماند. دختر خیابانی در حال سوار شدن ماشین غریبه‏ای است كه «جوجه‏» از راه می‏رسد و با راننده مزاحم در گیر می‏شود و مشخص می‏شود كه دختر، خواهر «جوجه‏» است. سید به طرفداری از «جوجه‏» با راننده درگیر و او را فراری می‏دهد و در این راه زخمی می‏شود. بین او و «جوجه‏» دوستی به وجود می‏آید و «جوجه‏» شرمسار تكه وسایل او را جمع می‏كند تا پس بدهد، اما سید از آنجا رفته است. روز بعد سید با میوه و شیرینی برمی‏گردد، اما شهرداری ولگردان را جمع كرده و خیابان تمیز و خلوت است. تنها همان دختر خیابانی گوشه‏ای بین زباله‏ها و آشغال‏ها خودكشی كرده و در حال اغماء با خدایش حرف می‏زند. شكایت می‏كند كه چرا دیگر صدای او را نمی‏شنود. سید، دختر را به بیمارستان می‏رساند و نجات می‏دهد و برای شفا و رستگاری او دعا می‏كند و در خلوت مدرسه به نماز می‏ایستد.
عاقبت‏سید حسن در جشن عمامه‏گذاری ساكش را بسته و در حال ترك آن محل است. دوستش جلال كه فرد شوخ طبعی است، این بار نیز به شوخی سد راه او می‏شود و از او می‏خواهد كه منطقی باشد. او قرار است‏یك لباس بپوشد نه اینكه دنیا را فتح كند و این لباس هم مثل لباس سایر شغل‏هاست; در هر شغلی آدم می‏تواند متعهد و مسؤولیت‏پذیر باشد یا بی‏تعهد ولاابالی و از زیر بار مسؤولیت‏شانه خالی كند.
سید به حرف‏های او فكر می‏كند و می‏بیند كه با این لباس حتی اگر بتواند یك نفر را هم هدایت كند، آنوقت‏به وظیفه خود عمل كرده و كسی از او نخواسته كه یكباره و كل اجتماع را با هم نجات بدهد. در همین حین، دختر ناشناسی بقچه لباس‏های او را دم در حوزه می‏دهد.
نمای پایانی، سید را در لباس روحانیت و در كانون اصلاح و تربیت نوجوانان نشان می‏دهد كه دست «جوجه‏» را در دست دارد و این بار او كف دست «جوجه‏» را می‏خواند و برای او زندگی در یك روستای بهشت مانند را نوید می‏دهد. فیلم با نمای دو نفره آنها به پایان می‏رسد.
فیلم در كل، مراحل سیر و سلوك یك طلبه جوان و تبدیل شدن او به یك فرد روحانی را به نمایش می‏گذارد. روحانی شدن از نظر او فقط درس خواندن و لباس پوشیدن و حفظ ظاهر و رعایت آداب و رسوم و عبادات فردی نیست، بلكه تزكیه و تهذیب است; برای خدمت‏به خلق و رسیدن به هدفی بزرگتر كه همانا رضایت‏خالق و رسیدن و وصل به اوست.
شب، زیر نور ماه، درگوشه و كنار كوچه‏ها و خیابان‏ها و خانه‏ها، اتفاقات گوناگونی رخ می‏دهد. شب با خود رازها دارد. راز شب، دل شكستگی آدم‏های شبگردی است كه با زبان خودشان با خدایشان راز و نیاز می‏كنند و از سر بی نیازی به خدا رسیده‏اند. خدایی كه خود می‏فرماید: من در دل‏های شكسته‏ام. من پناه بی‏پناهان و مونس درماندگانم... .
حال در چنین مواجهه‏ای با واقعیت، تكلیف یك روحانی جوان چیست؟ جوانی كه نه ثروتی دارد كه بذل كند و نه مصدر امری است كه قدرت انجام دادن كاری را داشته باشد.
همه ثروت او لباس‏ها و كتاب‏هایی است كه آنها را به مردم بخشیده و بیش از این از او كاری برنمی‏آید. چه كسی باید به فكر كودكان خیابانی باشد. چه كسی باید به فكر طرد شده‏های اجتماع باشد. آیا خدایی كه روزی‏شان را می‏دهد، آنها را فراموش كرده است؟! آیا خدا از بنده‏های خوب خود نخواسته كه به فكر یتیمان و مسكینان و فقیران و در راه ماندگان باشند؟ آیا وظیفه حمایت از آنان را بر عهده دولت و حكومت اسلامی نگذاشته است. با این همه، پس این همه فقیر، این همه دروغ، این همه فقر و بدبختی در جوامع مسلمین، چرا؟
وظیفه واقعی یك روحانی چیست؟ همنشینی با ثروتمندان و یا بر عكس گوشه عزلت گزیدن و چله نشینی و دوری از دنیا و اجتماع و دردهای مردم و در یك كلمه، تنها به خود و نجات خود اندیشیدن... ؟ !
فیلم در واقع با زبان تصویر، قصه قدیمی مناظره عقل و عشق را روایت می‏كند. موضوعی كه موضوع بحث علوم و فنون مختلف است، موضوع علم، فلسفه، حكمت، منطق، روانشناسی و همه علومی كه بحث تكثر و وجود و تاثیر متقابل فرد و اجتماع برهم و نقش واجب الوجود را بررسی می‏كنند. بحث جبر و اختیار كه آیا این آدم‏ها مجبورند چنین سر نوشتی داشته باشند و یا خود این راه را انتخاب كرده‏اند؟
این بحث هم در مورد سید حسن وجود دارد. او یك فرد و یك فرد مسؤول و مسؤولیت پذیر در برابر كل اجتماع. است. آیا به صرف اینكه «یك دست صدا ندارد» و از یك فرد تنها و بی‏پشتوانه مالی كاری برنمی‏آید، باید از انجام تكلیف چشم پوشید و همه چیز را به حال خود رها كرد؟ و تسلیم جو حاكم بر جمع شد; جمعی كه در مدرسه علوم دینی است و سید حسن را به همرنگ و هم لباس شدن با جماعت دعوت می‏كند، به نوعی بی‏تفاوتی و جدا كردن خط و مرز مسؤولیت از كارها و مسائل و مشكلات جدی و مهم و سخت.
پاسخ «میر كریمی‏» نمای پایانی فیلم است: پذیرفتن مسؤولیت و پوشیدن لباس در كنار عمل به تعهدات روحانیت و هدایت و اصلاح نوجوان بزهكار و تغییر سرنوشت و مسیر زندگی او.
سید حسن در همدردی و همكلامی و حضور در كنار فقیران و مستمندان، به دستور آیه قرآن عمل كرده كه اگر نمی‏توانید به فقیر و مسكین كمك كنید، لااقل به زبان با او همدردی كنید و سعی كنید باری از دلش بردارید. در آیات و روایات دینی ما، بر طرف كردن حزن و اندوه از دل مؤمن، بزرگترین ثواب و پاداش را دارد و نجات یك فرد مساوی است‏با نجات و سعادت بشریت. فیلم، خوش ساخت، یكدست و در انتخاب مضمون و محتوا صبورانه عمل كرده و روی موضوعی دست گذاشته كه تا به حال كمتر به آن پرداخته شده است. در جامعه ما، بعضی موضوعات بخصوص مسائل مذهبی، چنان در هاله‏ای از قداست پیچیده شده و دور از دسترس قرار گرفته كه هیچ عقل سلیمی به هیچ عنوان و به هیچ قیمتی، به خود اجازه نزدیك شدن به موضوع را نمی‏دهد، چون در هر مقام و موقعیتی كه باشد، بلافاصله مارك ضد مذهبی و روشنفكری می‏خورد و از جامعه حذف و طرد می‏شود و دیگر هیچ عذر و بهانه‏ای هم برای او پذیرفته نیست و كسی نمی‏تواند شفاعت او را بكند. خود این مساله باعث‏شده مسائل و مشكلات زیادی در این رابطه به وجود بیاید و چون باب بحث و مناظره و نقد علمی در آن باره بسته و یا محدود است، این مسائل به مشكلات فرهنگی و مذهبی ابدی مردم تبدیل شده و مردم جامعه نسل اندر نسل با آن درگیرند و بحث درباره آنها به دور زدن در یك مدار بسته تبدیل شده است. موضوع شان و جایگاه روحانیت دینی، در ایران پس از انقلاب، از این قبیل موضوعات است. حكومت دینی پس از هزار و چهارصد و اندی سال برای دومین بار بعد از حكومت الهی پیامبررحمت‏صلی الله علیه وآله به وجود آمده و قدمتی به طول دو دهه پیدا كرده است. همه قوانین و نظام‏های موجود اقتصادی، سیاسی و كشوری، تغییر كرده و بازسازی شده و جامعه جامعه‏ای نوپا و پویا در حال آزمایش و خطا و تجربه حكومت الهی است و بالطبع مشكلات و نارسایی‏های زیادی در قسمت‏ها و بخش‏های مختلف آن وجود دارد. بحث تاثیر استبداد و استعمار در ذهنیت تاریخی مردم و فقر و فرهنگی و اقتصاد بیمار تك محصولی بر پایه نفت و... نیز جای خود را دارد و اینك با همزمانی و توام شدن حكومت‏سیاسی با روحانیت دینی، بخش عظیمی از بار این مسؤولیت متوجه آزادی تبادل افكار و اندیشه، آزادی مطبوعات و رسانه‏ها، وصل شدن به شبكه‏های جهانی و پیشرفت‏سریع ارتباطات و تحولات تكنولوژی و علمی و صنعتی و هنری همه و همه نوع فرهنگ درونی و بومی جوامع را تحت تاثیر قرار داده و تغییر جوامع و مناسبات انسانی بسیار سریع و به روز شده است. در چنین اوضاع و شرایطی، مردم حساسیت زیادی نسبت‏به قدرت حاكم بر جامعه و نزدیكان به قدرت پیدا كرده و می‏كنند. سابقه قدرتمندان و نزدیكان به دربار، در دوران استبداد و استعمار، سیاه است و كسانی كه نزدیك به قدرت بوده‏اند، از آن برای آزار و اذیت مردم و كسب ثروت و زراندوزی سوء استفاده كرده‏اند. با چنین صبغه و تاریخی، مردم زندگی روحانیون را زیر ذره بین گذاشته و راجع به آن قضاوت می‏كنند.از سوی دیگر، روحانیون هم با تغییر بافت‏سیاسی جامعه و پذیرفتن شغل‏ها و مسؤولیت‏های جدید كه گاه موازی و توام با یكدیگر است، از ایفای نقش سنتی خود در جامعه دور شده‏اند. به این نكته باید گستردگی شهرها و تغییر بافت اجتماعی و وضعیت‏شهرها را نیز اضافه كرد. دیگر خان‏ها و ارباب‏ها وجود ندارند و ظلم، متبلور در وجود یك شخص خاص و شناخته شده نیست. عدالت اجتماعی برای تمام جوامع یك آرزوی دور و دست نیافتنی شده و تحقق آن بدون برپایی عدالت اقتصادی، عدالت قضایی، عدالت اخلاقی و... ممكن نیست. و با وجود این همه سازمان‏های خیریه و نیكو كاری، فرهنگ قالب، فرهنگ خود محوری و خود خواهی و ترجیح منافع خود بر دیگران و خود پرستی است.
پس از انقلاب شكوهمند اسلامی، دین و دینداری یك ارزش غالب و هنجار اجتماعی مثبت‏بود كه در سطح جامعه گسترش یافت و از سوی همه ارگان‏ها و دستگاه‏ها نیز ترویج‏شد. نتیجه این كه دینداری و یا لااقل تظاهر به دینداری، به عنوان یك مد فراگیر و همه گیر در جامعه مرسوم شد. بی اینكه زیرساخت‏ها و پایه‏های چنین مساله‏ای در بطن خانواده و اجتماع نهادینه شده باشد. اگر تمایل به دین و خداپرستی و خوبی و پاكی در طینت انسان ودیعه‏ای الهی است، متقابلا و در ارتباطی تنگاتنگ بدی‏ها، صفات منفی اخلاقی، پلشتی‏ها و ناراستی‏ها هم در همسایگی خوبی‏ها وجود دارند. و وجود همین تضاد است كه به انسان حق انتخاب، اختیار و آزادی عمل می‏دهد و وجود عاملان و راهنمایان دینی را ضروری می‏كند و بر همین مبناست كه بهشت و جهنم و خیر و شر وجود دارد. و اگر تربیت دینی وجود نداشته باشد، یك انسان در عین داشتن خوبی‏ها و صفات حسنه بسیار و حس نوع دوستی و نوع پروری می‏تواند بسیار هم ظالم و ستمكار باشد. تهاجم فرهنگی غرب و استعمار كشورهای اسلامی، تغییر سیستم آموزش و پرورش، نوع تربیت كودكان و جوانان، و از بین رفتن سیستم نظارتی جامعه، باعث‏شده نوعی بی دینی خزنده در سطح جامعه به وجود بیاید كه در نظر اول، چندان نمود خارجی ندارد. این كه ثروتمندان و حاجی بازاری‏ها و ملاكین بزرگ، مرتب مراسم عزاداری برپا می‏كنند و در اعیاد و مراسم مذهبی پیشقدم هستند و در راه طاعت و عبادت وطی طریق در راه سفر به عتبات عالیات و مكه و مدینه، گوی سبقت را از همگان ربوده‏اند و چنان از خدا و چهارده معصوم‏علیهم السلام دم می‏زنند كه گویی خداوند متعال و چهارده معصوم وقف آنها شده‏اند و خدا خدای آنهاست و بس. آنها به جبران حق‏كشی‏ها و خوردن مال مردم، بیت المال و حقوق كارگر و كم فروشی و گران فروشی و اعتیاد و... ایام محرم، ده شب خرج می‏دهند و بهترین واعظ و سخنران و مداح را دعوت می‏كنند و با دادن پول‏های كلان بهشت می‏خرند! و وجهه مذهبی برای خود می‏سازند. «میركریمی‏» در این فیلم نشان داده كه خدا نه فقط خدای پولدارها و مردم شهر شلوغ، نه فقط خدای روحانیون حجره‏نشین، كه خدای شبگردان بی‏خانمان نیز هست. و همه ما به نوعی در برابر سرنوشت آنها مسؤولیم. او به روحانیون جوان یادآوری می‏كند كه وظیفه آنها اصلاح و هدایت و كمك به این مردم است، نه فقط اصلاح مردم خوب و مذهبی كه همیشه در مسجدها و تكیه‏ها هستند. نیاز آنها به وجود یك روحانی از باب رسمی بودن مراسم و تذكار و یادآوری است، اما نیاز آدم‏های زیر پل به یك روحانی، نیازی حیاتی و موضوع مرگ و زندگی است (زندگی و سرنوشت دختر خیابانی در فیلم).
در بعضی صحنه‏ها، فیلمساز نقش سنتی روحانیون و نگه‏داشتن شان لباس روحانیت را در قالب سنتی آن با تفكرات و آراء و عملكرد طلاب جوان به نمایش گذاشته است. از یك سو، مدرسه دینی، آنها را به استواری در اصول و ارزش‏ها و حفظ ظاهر و باطن و مقاومت در برابر مظاهر تكنولوژی و زندگی مدرن فرا می‏خواند و از سوی دیگر، عملكرد خود مدیران در استفاده از این مظاهر، طلاب را با دوگانگی مواجه می‏كند. مدیر مدرسه،بچه بغل كردن یك روحانی یا همراه همسر در معابر عمومی ظاهر شدن را دور از شان لباس روحانیت می‏داند و از اینكه گاهی طلبه‏ای را در حال نوشابه خوردن كنار در خیابان می‏بیند، افسوس می‏خورد و هیهات سر می‏دهد،اما همین فرد در جای دیگر و مكان دیگری در شهر، لباس شخصی پوشیده و همراه زن و بچه‏اش در حال برگشتن از سینما و تئاتر است. فیلم در نشان دادن واقعیت‏ها بسیار صریح و رك و بی پیرایه عمل می‏كند. جلال دوست هم حجره‏ای سید حسن، به زبان طنز، بسیاری واقعیت‏ها را می‏گوید; اینكه برای بسیاری لباس طلبه‏گی، لباس عمله‏گی است، لباس كار است و راه نان درآوردن و نوعی شغل. كارگردان در جای دیگر، تیپ خاصی از مردم یا روحانیون را به تصویر می‏كشد; در قالب شخصیتی كه دائم و شبانه روز در حال خواندن دعاست و تحقیق نكرده، هر شایعه و خرافه‏ای را می‏پذیرد و از مكروه و مباح پرهیز می‏كند و جلال به شوخی مدام او را سركار می‏گذارد و به دروغ به او می‏گوید كه امشب خواندن چند بار جوشن كبیر و فلان دعا ثواب دارد و آن فرد هم تحقیق نكرده، می‏پذیرد و دنبال دعا خواندن خود می‏رود. یا بی‏عفتی دختر جوانی را نشان می‏دهد كه روز روشن، گستاخانه كنار خیابان در حال رفت و آمد با مردم بیگانه است; چیزی كه متاسفانه این روزها حتی در شهرهای مذهبی نیز اتفاق می‏افتد و كسی جلودار آن نیست. صحنه قالیشویی طلاب در مدرسه، از صحنه‏های طنزآمیز و جذاب است كه به فیلم، فضا و محیطی صمیمانه و خودمانی داده است و صحنه ناسزاگویی شبگرد به روحانیون از صحنه‏های تاثیر برانگیزی است كه متاسفانه در واقعیت وجود دارد. همین طور این واقعیت، در صحنه بازگویی خاطرات استادی كه همراه خانواده، لباس شخصی پوشیده، رخ می‏نماید و به تلخی تصویر می‏شود. و نیز صحنه طلبه‏ای كه همراه زن و بچه ساعت‏ها كنار خیابان منتظر ماشین است و بالاخره وقتی راننده‏ای توقف می‏كند، به طعنه می‏گوید: «چی شده، وقتی بنز قسمت می‏كردند، به شما نرسید؟!» و به سرعت می‏رود. این برخورد خصمانه از سوی بعضی افراد عوام در اجتماع است كه بدون شناخت و تنها به صرف دشمنی با این لباس، افراد روحانی را مورد طعن و سرزنش قرار می‏دهند و علل و انگیزه‏های این رفتار نیز مشخص است; یا آن فرد از گروه آدم‏هایی است كه طالب زندگی بی‏بند و بار و عیاش و قمار باز است و وجود شخصیت‏های روحانی مزاحم و سد راه اوست و یا از افرادی عائله‏مند كه بار خانواده بزرگی را به دوش می‏كشند; چنین افرادی نسبت‏به حقوق و امكانات زندگی روحانیون، اعتراض دارند، و آن را ناعادلانه می‏دانند، بخصوص در مورد بعضی روحانیون كه زندگی اعیانی در پیش گرفته و عالم بی‏عمل هستند و از روحانیت تنها لباس و عنوان آن را دارند. عده‏ای نیز از ته مانده‏ها و دست پرورده‏های گروه‏ها و اندیشه‏های سیاسی قبل از انقلاب هستند كه سلطنت طلب، كمونیست، توده‏ای و مجاهد و... هستند و حاكمیت‏سیاسی روحانیون را نمی‏پسندند و به اصل وجود آنها به عنوان یك طبقه اجتماعی فعال اعتراض دارند و گروه دیگر نیز بعضی روشنفكران و غربزده‏ها هستند كه به تابعیت از الگوی زندگی غربی دین را از زندگی جدا و آن را فقط برای مسجد می‏پسندند و به هر نوع حضور فعال مذهب و افراد مذهبی در سطح زندگی روزمره یا در تصمیم‏گیری‏ها و سیاست گذاری‏ها انتقاد می‏كنند. وجود چنین طرز تفكر و دیدگاهی در جامعه، چنان قوی است كه بسیاری افراد از پوشیدن لباس طلبه‏گی خودداری كرده و ترجیح می‏دهند با لباس شخصی ظاهر شوند. چون احساس می‏كنند آزادی عمل بیشتری دارند و به آنها به چشم انسانی متفاوت نگاه نمی‏كنند. راجع به زندگی طلبه‏گی، سادگی، سختی‏ها و مشقت‏ها و فقر و بی نیازی آنها از مال و دنیا و... كه در زندگی اكثر این افراد وجود دارد، نه فیلمی ساخته شده و نه تبلیغات و هیاهو و جنجالی راه افتاده; چرا كه روحانیون بیشتر از همه افراد اهل تقوا و دوری از ریا و كبر و غرور بوده و از ترس اینكه عملشان به ریا آلوده شود، بسیاری از اسرار عبادت و زندگی خود را حتی از نزدیكان خود مخفی می‏كنند. كه برای آنها هم مثل سایر افراد بشر مشكلاتی به وجود می‏آید. برای آنها هم مثل همه مردم، فقر، بیماری، مرگ و... هست. می‏توانند از پایگاه‏های طبقاتی مختلف اجتماع و پولدار یا فقیر باشند. می‏توانند خصلت‏ها و خصوصیات شخصی خاص داشته و به آن علت محبوب یا منفور مردم باشند. چیزی كه هست این قصه‏ها در شرح حال بزرگان نوشته و در كتاب‏های خاص حوزوی باقی می‏ماند یا توسط اساتید در كلاس‏های حوزه بازگو شده، اما به سطح اجتماع وارد نمی‏شود. هنوز هم مردم اگر ببینند فرزند یك روحانی لباس مرتبی پوشیده و در یك پارك بستنی می‏خورد، تعجب می‏كنند. اینها از مواردی است كه روحانیون در مورد آن مظلوم واقع شده و باید با كار فرهنگی و بالا بردن سطح درك و شناخت عوام در این مورد، به تنش‏ها و تبعیض‏ها پایان داد و این بر عهده سینما و رادیو و تلویزیون و رسانه‏های جمعی است كه تصویر درستی از واقعیت‏ها بسازند و آن را به سطح اجتماع انعكاس بدهند. فیلم «زیر نور ماه‏» سرآغاز، سرفصل و شروع خوبی برای این راه است.
نویسنده و كارگردان: رضا میركریمی
طاهره بیات
منبع : بنياد انديشه اسلامي