سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


شعر و شاعران از نگاه افلاطون


شعر و شاعران از نگاه افلاطون
افلاطون بدون تردید یکی از بزرگترین فیلسوفان جهان است و نوشته‏های او تقریبا شامل تمامی مسایل . بنیادینی است که بشر حتی هنوز هم با آنها درگیر است . یکی از مهم‏ترین جنبه‏های شخصیت افلاطون، این است که او علاوه بر دقت و چیره‏دستی در حل مسایل غامض فکری، قلمی روان و نثری پاکیزه، فرهیخته و درخور ستایش دارد . بسیاری از منتقدان ادبی معتقدند که آثار افلاطون گذشته از فلسفه، به لحاظ ادبی هم یک شاهکار است .
جدای از این که نظر او را بپذیریم یا نه باید اعتراف کنیم که افلاطون شعر را خوب می‏شناخت و درباره آن بسیار اندیشیده بود . مقاله حاضر همین جنبه از شخصیت افلاطون را مدنظر قرار می‏دهد و اطلاعات مختصر و مفیدی درباره آن در اختیار خوانندگان می‏گذارد .
یونانیان، سخنرانان بزرگی بودند و می‏توان گفت که بیشتر از هر موضوعی در باب شعر سخن گفته‏اند . بنابراین برای ارایه نظری کلی درباره ادبیات، ناگزیریم از افلاطون شروع کنیم . بررسی و مطالعه نظام‏مند ادبیات در اروپا با نوشته‏های وی شروع شد و کاش از جای دیگری آغاز می‏شد، چرا که این جرقه ادبی قهرمانان و حامیان پر و پا قرص ادبیات را دچار سراسیمگی و اضطراب کرد . افلاطون، شاعرترین فیلسوف، از دشمنان شعر بود و قصد داشت که شاعران (به استثنای عده‏ای قلیل) را از جمهوری مطلوب خویش بیرون براند . این حقیقت تکان‏دهنده‏ای است که بسیاری زیر بار آن نرفته‏اند و بر این باور بوده‏اند که افلاطون با خصومت فوق‏العاده خود در کتاب جمهوریت (Republic) از ادبیات تخیلی و نقد ادبی جانبداری کرده است . عده‏ای نیز شهامت‏به خرج داده و چنین موضوعی را انکار کرده‏اند . کاش این افلاطون شیرین سخن، این قدر به شعر بدبین نبود .
ما اثر مستقلی از افلاطون در دست نداریم که منحصرا به ادبیات بپردازد، بلکه او در طول عمر خود، مکررا در میان اندیشه‏ها و دغدغه‏های اولیه‏اش پیرامون تعلیم و تربیت، اخلاقیات، الهیات و متافیزیک، مسایلی را مطرح ساخته است .
بنابراین به سادگی نمی‏توان نظریه‏ای مستقل و قابل فهم از نگارش‏های افلاطون در باب شعر یا ادبیات، بیان کرد . در زمان حیات افلاطون، دیدگاه‏های وی، گستردگی و دگرگونی‏هایی در پی داشته ولی ممکن است‏با خصوصیت مسلم و انکارناپذیر ادبیات به نسبت موقعیتی که مورد بحث قرار گرفته‏اند، برخوردهای نامناسب صورت گرفته باشد . با این وجود از این که شاعران واقعیت را نشان نمی‏دهند و خوانندگان را به رفتارهای ناروا رهنمون می‏شوند، دغدغه فکر افلاطون بوده است .
افلاطون نظر خود را به طور آشکار و بی‏پرده در کتاب جمهوریت اعلان کرده است . در این اثر سترگ، افلاطون قبل از هر چیزی درباره تعلیم و تربیت‏سخن می‏گوید که برای نگهبانان جامعه آرمانی او ضروری است . از نظر افلاطون اخلاق و سیاست دوروی یک سکه‏اند . او تلاش کرده است تا با تثبیت تعلیماتی برای حکمرانان و نگهبانان آینده جامعه آرمانی خود، روشن سازد که شاعران شایسته مربیگری افراد جامعه نیستند . افلاطون دریافته بود که شعر برای جوانان جذاب است و اثرگذار . در این‏جاست که او احساس خطر می‏کند . تمام دیدگاههای افلاطون به اینجا ختم می‏شود که «شعر خطرناک است .»
حال تردید ما در این است که میل پرشور افلاطون به تقوا و ورع، تاوان ترک لذت ادبیات است، زیرا به شعر، عشق می‏ورزیدند وگرنه این‏قدر واهمه نداشت .
شاعران، زنده یا مرده، دشمنان افلاطون بودند . همگان باور داشتند که شعرا، آموزگاران جامعه هستند و شعر به آنها الهام می‏شود و همین امر کافی بود که افلاطون، شاعران را از جامعه طرد کند . زیرا مگر نه این است که حقیقت جز از طریق عقل و منطق حاصل نمی‏شود؟ او در رساله ایون (۱) (Ion) نظریه جامع خود در باب شعر را اینگونه توصیف می‏کند:
«شاعر موجودی فروغ‏بخش، چند سویه و مقدس است، هیچ ابتکار و اختراعی در او نیست، مگر به حکم الهام و خارج گشتن از حالت معمولی . مادامی که شاعر پشت‏به احساسات ظاهری نکرده، قادر به بیان الهامات خود نیست . خیلی از کلمات شاعر، نجیب و متعالی است همچون کلمات ما، در باب هومر . اما شاعر بر مبنای موازین هنری، شعر نمی‏سراید . تنها زمانی شاعر می‏تواند شعر عالی بگوید که تحت تسخیر و الهام میوز (۲) (muse) قرار گرفته باشد; آنگاه نیز شاعری سرود مستانه سر می‏دهد، دیگری سرود پرستش و دیگری قطعات موسیقی دلنشین و آن دیگری اشعار حماسی یا ایمبیک (۳) (imbic) می‏سراید . پس شاعری که در سرودن نوع خاصی از شعر مهارت دارد، در سرایش گونه دیگر ناتوان است زیرا شعر او، نه از رهگذر قوانین هنری، بلکه به واسطه الهام است .
افلاطون، مفهوم ظاهرا متعالی شعر را علیه خود شاعران به کار می‏گیرد . ارابه‏رانان در مقایسه با هومر درباره ارابه‏رانی بیشتر می‏دانند . هر صنعتگری نسبت‏به رشته کاری‏اش بیش از شاعر به آن واقف است . پس شاعر به عنوان مربی در مقایسه با صنعتگر، در مرتبه نازلی قرار دارد . زیرا شاعر نه به حکم علم و آگاهی، بلکه به حکم الهام یا جنون که هر دو به نظر افلاطون مترادفند - سخن می‏گوید و بنابراین مورد اعتماد نیست .
در واقع جایگاه شاعر آنگاه که در زیر ذره‏بین متافیزیکی افلاطون قرار می‏گیرد بالاتر از این نیست . هراس افلاطون از ادبیات نیرنگ مابانه، آنگاه که در کتاب جمهوریت از منظر متافیزیکی به مساله نگاه می‏کند، بیشتر مشهود است .
درحالیکه تاثیر شاعر بر روی جوانان بحث محوری افلاطون است . این‏بار هت‏حمله را با طرح مساله تقلید (mimesis) تغییر می‏دهد .
افلاطون معتقد است که تقلید به خاطر عمق سرشت واقعیت و محدودیت فهم ما از آن کار عبث و گمراه‏کننده‏ای است، چون طبق نظریه مثل افلاطونی (Theogofideas) کائنات این جهانی تصویر ناقصی از عالم علوی است که در بیرون از عالم زمان و مکان قرار دارد .
آفرینش‏های شعری و هنری به اعتقاد افلاطون، صرفا تقلیدی از یک تقلید دیگر است و در واقع دو مرحله از واقعیت تا حقیقت دور است که هیچ ارزشی ندارد . مثالی که افلاطون در این مورد ذکر می‏کند رختخواب است: خدا ایده و اندیشه رختخواب را آفریده است و نجار با درک ناقصی که از این ایده دارد به ساخت‏یک رختخواب واقعی در جهان خارج - تخت‏خواب - مبادرت می‏کند و آنگاه شاعر یا هنرمندی که از مهارت‏های ظاهری به کاررفته در لابه‏لای رختخواب چیزی سراغ ندارد، یا از ایده‏هایی که در پشت این وسیله خوابیده است چیزی نمی‏داند . شعری می‏سراید، یا اثری هنری می‏آفریند . افلاطون می‏گوید که شاعر یا هنرمند، چیزی زبانی یا تجسمی درباره رختخواب به ما می‏گوید و احساسات ما را با نازل‏ترین اشکال شعری یا هنری اشباع می‏سازد .
چنین کاری به نظر افلاطون حتی از واقعیت عملی و کاربری رختخواب ساخته نجار نامناسب‏تر بوده و فوق‏العاده از حقیقت‏خردمندانه ایده رختخواب به دور است .
از دیدگاه افلاطون، والاترین حقیقت، حقیقت مبتنی بر پارسایی، دقت و خردمندی است و شاعر نه تنها از چنین حقیقتی حرف نمی‏زند، بلکه ما را از این مسیر منحرف می‏سازد . درواقع افلاطون به برداشتی ثابت و تغییرناپذیر از حقیقت - که شامل شعر نیز می‏شود - شک می‏ورزد . افلاطون به پیروی از استاد خویش، سقراط، به شکل انعطاف‏پذیر و بی‏پایان گفت‏وگو معتقد است که بهترین شیوه دستیابی به حقیقت است و همه ما واقعا قادر به چنین کاری هستیم .
افلاطون در خصوص اخلاق و کردار بر این باور است که افراد می‏توانند به هرکس جز شاعران مراجعه کنند . زیرا شاعران در مورد خداوند دروغ می‏گویند و انسان‏ها را موجوداتی پست و شریر توصیف می‏کنند . در اشعار هومر، خداوند طوری بازنمایی شده که گویی اعمال ضداخلاقی مرتکب شده است، از این رو زئوس (۴) (Zeus) خوشبختی و سعادت را به عده قلیلی و بدبختی و شقاوت را به گروه کثیری نازل می‏کند . آتنه (۵) (Athene) و زئوس، پیمان‏شکنان کفرگو و خدایان دیگر، عاملان شر و اندوه در میان توده عوام توصیف می‏شوند .
هومر، نه تنها به خدایان نسبت دروغ می‏دهد، بلکه اشعارش افراد جامعه را به گمراهی و شرارت می‏کشاند . قانون باید شعرا را از بیان این که خدا اسباب شر ست‏باز دارد، یا اگر خدا را عامل شر می‏دانند باید برای این کار دلایل عقلانی عرضه کنند . او باید بگوید خداوند آنچه می‏کند عادلانه و به حق است و اشرار، خود مستحق عقابند . شاعر حق ندارد بگوید مجازات شوندگان مفلوک‏اند و خداوند عامل بدبختی آنهاست . در جمهوری نظام یافته افلاطون، چنین ادبیاتی مخرب، ویرانگر و کفرآمیز است .
اما مصداق‏هایی که شاعران به جامعه عرضه می‏کنند کدامند؟ زنان، مردان شریر و چهره‏های فرومایه‏ای مثل «آهنگران، پیشه‏وران، پاروزنان، یا ... و امثالهم، در حقیقت آنچه ک به طبع توده عوام خوشایند است . البته نباید فراموش کرد که شعر، احساسات را تحریک می‏کند و چنین چیزی باید ازریشه خشکانده شود . پس اگر قرار ست‏خوشبختی و سعادت انسان‏ها افزون گردد، باید بر احساسات مسلط بود . وقتی شاعری که همه چیز را تقلید می‏کند . وارد شهری می‏شود ممکن است اختیار از کف داده و او را چون موجودی مقدس و خارق‏العاده ستایش کنیم . ولی باید او را از این امر آگاه سازیم که امثال او در شهر ما، حق زیستن ندارند و چون قانون این اجازه را نمی‏دهد . سرانجام وقتی که شاعر را به خوبی رسوا و خوار ساختیم . او را روانه شهر دیگری می‏کنیم . خلاصه کلام این که، شاعر در جمهوری افلاطون رانده شده‏ای بیش نیست .
حال آیا نباید هیچ شعری سروده شود؟ پاسخ افلاطون به چنین پرسشی این است که چرا؟ اما به شعری که با نظارت حاکمان سروده شده باشد .
تنها شاعرانی از چنین حقی برخوردارند که به لحاظ سیاسی مورد وثوق و اعتمادند حتی آنها نیز محدود به سرودن اشعار «رسمی‏» هستند .
رویکرد افلاطون به شعر سودجویانه و انتفاعی است . وی در بسیاری از موارد، نشان داده است که هر وقت قدرت و لطافت‏شعر آسمانی و الهی مانند اشعار هومر و هسیود را درک کرده یا از آن لذت برده، به وادی گمراهی افتاده است . با توجه به باحث‏سیاسی افلاطون می‏توان فهمید که او اساسا مجذوب و دلداده محتوای ادبیات و تاثیر آن بر خوانندگان بویژه جوانان و افراد احساساتی است . او شیفته آرایش هنری ادبیاتی است که صرفا شعر مکلف پدید می‏آورد . در این صورت، شعر الهامی، شعری مبتذل و بی‏بندوبار خواهد بود . افلاطون ابدا اعتنایی به ساختار شعر نداشت، مگر نمایشنامه . شاید این مورد یکی از آسیب‏پذیرترین رویکرد افلاطون به شعر و ادبیات است .
روشن است که رویکرد افلاطون به ادبیات مثل همه موضوعات دیگر کاملا خودکامه و مستبدانه است . افلاطون در زیر علاقه‏مندی‏های ظاهرا مهربانانه‏اش، آزادی و آفرینندگی هنر را فدای اولیگارشی کاملا مهار شده ساخت . پوشیده نیست که افلاطون با سانسور ناعادلانه ادبیات، حکومت‏های خودکامه مدرن را ترسیم نکرد، بلکه بین شیوه تفکر خود و آنها در باب مساله شعر و ادبیات، موازنه ایجاد کرد که به همین سادگی قابل گذشت نیست .
ایوب محرمی
پی نوشت:
این مقاله کوتاه، ترجمه و تلخیصی از دو کتاب زیر است:
۱. Dutton Richard: An Introductionto Literary Criticism. Lonyman . Hong Kong, ۱۹۸۴.
Hall, Vernon: A short History of Literary Criticism. The Merlin press, London, ۱۹۶۴.
۱ - رساله‏ای از افلاطون که محور اصلی آن گفت‏وگوی سقراط با ایوان است .
۲ - یکی از نه الهه یونانی که دختران Zeus و Mnemosn (یا (Memory بودند هر کدام از این نه نفر عهده‏دار و مسوول یک فعالیت هنری بودند و او الهه شعر بود .
۳ - نوعی شعر یونانی با وزنی از یک هجای کوتاه و یک هجای بلند .
۴ - خدای آسمان، هوا، رعد و برق .
۵ - الهه عقل و خرد .
منبع : ماهنامه کیهان فرهنگی