یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

بی کرانگی علم امام معصوم


بی کرانگی علم امام معصوم
در بینش شیعی، یکی از ویژگی های امامت، بی کرانه گی علم امام(ع) است؛ از این رو هیچ گونه کرانه مندی برای علم امام(ع) نسبت به حقایق مشهود و غیبی قایل نمی شوند؛ بطوری که علم امام آغاز و انجامی نداشته و از دایره زمان نیز بیرون می باشد. بنابراین نمی توان علم معصوم را محدود به موجودات ویا گذشته و حال دانست بلکه علم او درمورد اموری که در آینده تحقق خواهد یافت، همانند علم وی نسبت به حال و گذشته است.
این مطلبی است که شاخه ها و آثار بسیاری بر آن بار می شود. هریک از آن ها نیازمند دلیلی برای اثبات است؛ زیرا از برخی آیات قرآنی برمی آید که علم غیب به عنوان نمونه اختصاص به ذات احدیت داشته و کسی را بر آن آگاهی نیست. نویسنده در این نوشتار کوتاه به بیان ویژگی های علم امام(ع) می پردازد که با هم نخستین بخش آن را می خوانیم.
● آگاهی امام(ع) بر علم غیب
درآیاتی از قرآن این معنا به صراحت بیان شده است که علم غیب مخصوص ذات خداوندی است که غیر او از چنین توانایی ای برخوردار نمی باشد. ازجمله در آیه ۶۵ سوره نمل آمده است: قل لایعلم من فی السموات والارض الغیب الاالله؛ بگو هیچ کس در آسمان ها و زمین جز خداوند، از غیب آگاه نیست.
با این همه خداوند در آیات ۲۶ و ۲۷ سوره جن به روشنی، علم غیب پیامبران خویش را امری مورد رضایت و پسند خویش برمی شمارد و آنان را نیز از گروه عالمان به غیب می داند: عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احدا الامن ارتضی من رسول؛ خداوند دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند، جز پیامبری که مورد رضا و پسند او باشد.
از جمع این دو دسته از آیات دانسته می شود که کسی جز خداوند متعال غیب را بالذات و از پیش خود و به طور مستقل نمی داند ولی ممکن است آن علم غیب را به پیامبران برگزیده خود تعلیم نماید. بنابراین، گروهی از پیامبران و انسان ها هستند که آگاه به علم غیب شده و از گروه مستثنائات قرارگرفته اند.
ازجمله کسانی که خداوند خشنود است تا علم غیبش در اختیار آنان قرار گیرد، پیامبر گرامی(ص) است. امامان معصوم(ع) نیز براساس روایات متعدد از راه وارثت از حضرت رسول(ص) به علم غیب الهی دسترسی دارند.
به سخن دیگر، از آیات و روایات این معنا به دست می آید که علم الهی که علم حضوری و شهودی است، علم ذاتی می باشد؛ این درحالی است که علم برخی از پیامبران ازجمله پیامبر گرامی(ص) به تعلیم الهی است و امامان معصوم(ع) به وراثت از پیامبر(ص) از آن بهره مند می باشند.
● علم غیب بالاصاله و تعلیمی
علامه طباطبایی(ره) در ذیل آیات سوره جن در مجلد بیستم المیزان می نویسد: علم غیب بالاصاله از آن خدا است و بالتبع و به تعلیم الهی، دیگران هم می توانند آن را دارا شوند.
وی درباره آیه «الا من ارتضی من رسول» می افزاید: این استثنا، استثنای از کلمه «احدا» است، و جمله «من رسول» بیان جمله «من ارتضی» است، در نتیجه می فهماند که خدای تعالی هر پیغمبری از پیامبران را که بخواهد به هر مقدار از غیب مختص به خود، آگاه می سازد.
پس اگر این آیه را به آیاتی مانند آیه شریفه «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو»؛ و نزد او است کلیدهای ناپیدا که نداند آنها را جز او. (سوره انعام، آیه ۹۵) و آیه «ولله غیب السماوات والارض؛ غیب آسمان ها و زمین از آن خداست. (سوره نحل، آیه ۷۷)، و آیه «قل لایعلم من فی السماوات و الارض الغیب الاالله»؛ بگو کسانی که در آسمانها و زمین هستند از غیب آگاهی ندارند جز خدا. (سوره نمل، آیه ۵۶). ضمیمه کنیم که علم غیب را مختص به خدای تعالی می داند، این نتیجه به دست می آید که علم غیب اصالتاً از آن خداست، و به تبعیت خدا دیگران هم می توانند به هر مقداری که او بخواهد به تعلیم او داشته باشند.
پس می توان گفت که آیات راجع به غیب- که عده ای آن را مختص به خدا می دانند، و دسته ای دیگر، آن را درباره غیر خدا هم ممکن می دانند، نظیر آیات راجع به میراندن است، که یک جا آن را مختص خدا می داند و می فرماید:«الله یتوفی الانفس»؛ خداست که جانها را می گیرد.(سوره زمر، آیه ۲۴.) و یک جا آن را به ملائکه نسبت می دهد و می فرماید:«قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم»؛ بگو جان شما را ملک الموتی می گیرد که موکل بر شماست. (سوره سجده، آیه ۱۱.) و جایی دیگر آن را به رسل نسبت می دهد و می فرماید:«حتی اذا جاءاحدکم الموت توفته رسلنا»؛ زمانی که مرگ یکی از شما فرا رسد. فرستادگان ما، جان او را می گیرند. (سوره انعام، آیه ۱۶.)
پس توفی اصالتاً منسوب به خداست، و به تبعیت، منسوب به ملائکه و یا به عبارتی رسل است، چون ملائکه اسباب متوسطی هستند که مسخر خدا و تحت فرمان اویند. (المیزان؛ج ۰۲ ص ۴۸)
علامه در ادامه می نویسد: علم به غیب بالاصاله و مستقلا خاص خدای تعالی است، به آن معنایی که توضیح دادیم، پس خدای تعالی به ذات خودش عالم به غیب است، و دیگران اگر علمی به غیب داشته باشند به تعلیم او دارند، با این نکته که از آیه استفاده کردیم روشن می شود که هر جا خدای تعالی از انبیا حکایت کرده که منکر علم غیب خود شده اند، منظور این بوده که بفهمانند ما رسولان، بالاصاله و مستقلا علم به غیب نداریم، نه اینکه با وحی خدا هم دانای به غیب نمی شویم، مانند آنجا که فرموده:«قل لااقول لکم عندی خز ائن الله و لا اعلم الغیب»؛ بگو من ادعا نمی کنم که خزینه های خدا در دست من است، و (نیز) من غیب نمی دانم. (سوره انعام، آیه ۰۵.) و آنجا که فرموده:«و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر»؛ و اگر من غیب دان بودم، خیرات و منافع زیادی جمع می کردم. (سوره اعراف، آیه ۸۸۱.) و آنجا که فرموده:«قل ما کنت بدعاً من الرسل و ما ادری ما یفعل بی و لا بکم ان اتبع الا ما یوحی الی»؛ بگو من از میان رسولان، رسولی نوظهور نیستم نه می دانم که با من چه می کنند، و نه اینکه با شما چه می کنند، و پیروی نمی کنم مگر آنچه را که به من وحی می شود. (سوره احقاف، آیه ۹.)
علامه طباطبایی (ره) می نویسد: بعد از آن که عمومیت جمله «فلا یظهر علی غیبه احداً» به وسیله جمله «الا من ارتضی من رسول» شکسته شد، به صورت عام مخصص در آمده که می تواند باز هم تخصیص بخورد، هم چنان که در مورد بحث درباره انبیا تخصیص خورده، چون آیات قرآنی دلالت دارد بر اینکه بر آن حضرت وحی می شود، مثلا فرموده:«انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده»؛ ما به تو وحی کردیم، همانطور که به نوح و پیغمبران بعد از او وحی کردیم. (سوره نساء، آیه ۳۶۱.) و نیز دلالت دارد بر اینکه وحی یکی از مصادیق غیب است.
بنابر این، یک پیغمبر دسترسی به غیب دارد، هم چنان که رسول دارد، البته این در صورتی است که مراد از رسول در جمله «الا من ارتضی من رسول» مقامی مقابل مقام نبوت باشد، و اما اگر منظور مطلق کسانی باشد که از ناحیه خدا به سوی خلق گسیل می شوند، نبی هم از همان کسان است، هم چنان که آیه زیر بر این معنا شهادت می دهد:«و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبی...»؛ ما قبل از تو هیچ رسول و پیامبری نفرستادیم مگر اینکه... (سوره حج، آیه ۲۵.) چون نبی را هم ارسال شده می داند، و آیه «و ما ارسلنا فی قریه من نبی ...»؛ ما در هیچ شهر و آبادی پیامبری نفرستادیم، مگر اینکه... (سوره اعراف، آیه ۴۹.) پس نبی هم مانند رسول جزو استثناشدگان از عموم نفی است، بدون اینکه عموم مذکور نیازمند به تخصیص جدیدی بشود.
و همچنین در مورد امام به آن معنایی که قرآن کلمه امام را در آن استعمال می کند، چون خدای تعالی امام را به صفت صبر و یقین توصیف کرده، مثلا می فرماید: «و جعلنا منهم ائمه یهدون بأمرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون»؛ و ما بعضی از آنان را پیشوایانی کردیم که به امر ما هدایت می کنند، و بدین جهت چنین کردیم که صبر کردند، و به آیات ما یقین داشتند. (سوره الم سجده، آیه۴۲)، و نیز امامان را چنین توصیف کرده که پرده و حجاب از پیش رویشان برداشته شده، مثلا فرموده: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین»؛ و ما این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم ارائه دادیم (تا چنین و چنان شود، و ) تا از صاحبان یقین گردد. (سوره انعام، آیه۵۷)، و نیز فرموده: «کلا لو تعلمون علم الیقین الترون الجحیم»؛ چنان نیست که شما خیال می کنید اگر شما علم الیقین داشتید به سراغ این موهومات و تفاخرها نمی رفتید، شما قطعا جهنم را خواهید دید. (سوره تکاثر، آیه ۵و ۶).
مشاهدات شهودی ملائکه
و اما ملائکه آنچه از وحی آسمان که قبل از نزولش حمل می کنند، و همچنین آنچه را عالم ملکوت مشاهده می کنند، نسبت به خود آنان شهود است، نه غیب، هر چند که برای ما غیب می باشد، پس نمی توان ملائکه را مشمول استثنا دانست، علاوه بر این، جمله «فلایظهر علی غیبه احدا» تنها شامل اهل دنیا می شود که در روی زمین زندگی می کنند.
در کتاب خرائج و جرائح از محمدبن فضل هاشمی، از حضرت رضا(ع) روایت شده که آن جناب نظر کرد به ابن هذاب، و سپس فرمود: اگر به تو خبر دهم که در همین روزها یکی از بستگانت کشته می شود، آیا تصدیقم می کنی؟
گفت: نه، برای اینکه کسی به جز خدای تعالی غیب نمی داند.
فرمود: مگر این خدای تعالی نیست که می فرماید: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الا من ارتضی من رسول»، پس رسول الله (ص) که مرضی نزد خدا است غیب می داند، ما هم ورثه همان رسولی هستیم که خدا او را به هر مقدار از غیب خود خواسته آگاه کرده، پس ما هم می دانیم آنچه شده و آنچه که تا روز قیامت خواهد شد. (خرائج و حرائج، ص۶۰۳)
علامه طباطبایی(ره) توضیح می دهد که روایات در این باب از حد شمار بیرون است، و مدلول آنها این است که رسول الله(ص) علم غیب را از راه وحی تعالی گرفته، و امامان(ع) از آن جناب به ارث گرفته اند.
● خواستن مساوی دانستن
از ویژگی های علم معصومان(ع) آن است که اگر بخواهند می دانند. این بدان معناست که خواستن برای آنان دانستن است همان گونه که خواستن به معنای توانستن و انجام آن چیز است. روایات بسیاری از امامان معصوم(ع) صادر شده است که می فرمایند: لو شاؤوا علموا و اذالم یشاؤوا لم یعلموا؛ هرگاه بخواهند می دانند، و هرگاه نخواهند نمی دانند. (بحارالانوار، ج۶۲، ص۶۵)
از این روایت فهمیده می شود که امامان(ع) هر وقت خواستند چیزی بدانند به مقام نورانیت (بحارالانوار، ج۶۲، ص۱) خود توجه نموده و آن را می دانستند؛ ولی همیشه به آن مقام توجه نداشتند. این مانند فقیهی است که تمام مسایل نزد او حاضر نیست؛ ولی ملکه اجتهاد را دارا می باشد به طوری که هرگاه بخواهد مسئله ای را بداند به مأخذ حکم رجوع کرده و آن را می داند.
● علم کامل به هستی و موروثی بودن آن
در روایات است که علم امام معصوم(ع) علمی موروثی است. از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: لو کنت بین موسی و الخضر لاخبرتهما انی اعلم منهما و لانباتهما ما لیس فی ایدیهما لان موسی و اخضر اعطیا علم ماکان و لم یعطیا علم ما هو کائن الی یوم القیامه و ان رسول الله(ص) اعطی علم ما کان و ما هو کائن الی یوم القیامه فورثناه من رسول الله(ص) وارثه ؛ اگر میان حضرت موسی و خضر بودم، حتما به اطلاع آنان می رساندم که من از آنان آگاه تر و داناترم و چیزهایی را به آن دو می گفتم که در حضورشان نبود و از امور آینده بود؛ زیرا به حضرت موسی و خضر(ع) تنها علم وقایع گذشته و حال عطا شده بود و دانش اموری که در آینده تا قیامت اتفاق می افتاد به آن دو داده نشده است؛ در حالی که دانش گذشته و وقایع آینده تا روز قیامت به رسول الله(ص) عطا شده و ما نیز آن ها را از رسول الله به ارث برده ایم.( بحارالانوار ج۰۲ ص۷۱ و ج۶۲ ص۶۹۱)
در این روایت به خوبی از موروثی بودن علم امام(ع) و نیز دانش کامل به همه وقایع از گذشته و تا قیامت سخن به میان آمده است که مختص پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) است. تنها چیزی که درباره علم آینده نیاز است آن که ایشان اراده کنند ولی علوم گذشته و حال در اختیار ایشان است و هماره از آن آگاه هستند.
البته ناگفته نماند که برای امامان(ع) دو گونه علم بوده: بعضی از علوم و دانش های ایشان از علوم بدیهی است که هرگز از نظرشان غایب نبوده است؛ ولی برخی دیگر از علوم ایشان، به گونه ای بود که نیازمند تامل و توجه بوده است. از این در روایت این معنا مورد تأکید قرار گرفته که ایشان هرگاه می خواستند می دانستند: اذا شاووا علموا.
در روایتی امام صادق(ع) فرمود: ان الامام اذا شاء ان یعلم علم؛ بی گمان امام، هرگاه خواست که بداند می داند. (بحارالانوار ج۶۲ ص۶۵)
در روایت دیگری عمار ساباطی می گوید: از آن حضرت(ع) پرسیدم: ایام امام، علم غیب می داند؟ ایشان فرمود: لا و لکن اذا اراد ان یعلم الشی علمه الله ذلک؛ خیر ولی هرگاه خواست چیزی را بداند، خداوند آن را به او یاد می دهد. (بصائر الدرجات ص۵۱۳)
این دسته دوم از علوم و دانش ها مانند دانش های اجتهادی فقیهان است که از ملکه و توانایی دانستن برخوردار می باشند ولی تا زمانی که التفات و توجهی بدان پیدا نکنند، از آن آگاهی ندارند؛ ولی همین که بدان توجه و التفات یافتند با جنبه نوری خویش از آن آگاه می شوند.
نکته دیگر آن که علوم آنان دفعی است، گرچه معلوم می تواند تدریجی باشد. به این معنا که علوم آنان همانند قرآن است که به صورت دفعی و یکباره بر قلب پیامبر(ص) نازل شود و خداوند در این باره فرمود: و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی؛ و ما کتاب را بر تو نازل کردیم تا بیانگر تمام چیزها باشد. (سوره نحل آیه ۹۸)؛ زیرا در این آیه «لکل شی» به معنای همه چیز است که با تدریجی بودن سازگار نمی باشد؛ به ویژه آن که روز مبعث که روز رسالت پیامبر اکرم(ص) است سوره ای نازل شده که با «اقرا باسم ربک» آغاز شده است. سیاق آیات آن سوره به گونه ای است که این سوره نخستین سوره ای است که بر رسول خدا(ص) نازل شده است. از این سوره نیز برمی آید که نبوت، پیش از رسالت بوده است؛ چنان که از آیات دیگر نیز برمی آید که قرآن به شکل دفعی و یکباره نازل شده است. این نزول دفعی در شب نوزدهم یا بیست و یکم و یا بیست و سوم ماه رمضان همان سال بوده و خداوند در این باره می فرماید: اناانزلناه فی لیله مبارکه ؛ بی گمان ما قرآن را در شب خجسته ای فرو فرستادیم (دخان آیه۳)؛ و یا می فرماید: انا انزلناه فی لیله القدر؛ بی گمان ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم. (قدر آیه۱)
سپس در طول بیست و سه سال، قرآن باتوجه به تحقق تدریجی حوادث و رخدادها، دوباره براساس نزول تدریجی، آیات را بر وقایع و رخدادها تطبیق کرد، چنین حالتی نیز در علم و معلوم امام وجود دارد. پس علوم ایشان دفعی است هرچند که علم آنان به معلوم تدریجی می باشد.
از روایاتی که درباره تعلیم رسول الله به امیرمؤمنان علی(ع) وارد شده می توان دریافت که تعلیم ایشان همانند تعلیمی که در میان ما رایج است، تدریجی نبوده، بلکه آن حضرت به شکل دفعی و یکباره همه علوم را به امیرمؤمنان علی(ع) به وراثت آموزش داده است.
در آن روایات آمده است که رسول خداوند(ص) در بیماری پایان عمرش، امیرمؤمنان علی(ع) را فراخواند و در مدت کوتاه، هزار حدیث و یا هزار باب از دانش را به آن بزرگوار آموخت که هرکدام از آن ها خود هزار باب را می گشاید: یفتح کل حدیث (باب) الف باب. (بصائر الدرجات، ص ۳۳۱ تا ۵۱۳ و نیز بحارالانوار، ج۲۲، ص۱۶۴)
● افزایش علم امام در شب های جمعه
یکی از ویژگی هایی که برای علم امام(ع) در روایات بیان شده، افزایش علم ایشان در شب های جمعه است. در روایتی آمده که ارواح امامان معصوم(ع) در شب های جمعه بالا می رود و از نوعی عروج برخوردار می شود که در آن عروج علم ایشان افزایش می یابد.
عبارت، این گونه است که: یزداد فی علومهم جما غفیرا؛ و فراوان به علوم ایشان افزوده می شود.
از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: ما من لیله جمعه الا و لاولیاء الله فیها سرور، اذا کانت لیله الجمعه وافی رسول الله(ص) العرض و وافیت معه فما ارجع الا بعلم مستفاد و لولا ذلک لنفد ما عندنا؛ شب جمعه ای نیست مگر آن که اولیای خدا، سرور ویژه ای در آن دارند، هنگامی که شب جمعه فرامی رسد رسول خدا(ص) با عرش (علم خداوندی) ارتباط برقرار می کند و من نیز همراه با او با عرش تماس حاصل می کنم و در نتیجه با علمی که از آن جا بهره برده ام باز می گردم و اگر این نبود، قطعاً آن چه در نزد ما است پایان می پذیرفت. (بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۳۳)
این مطلب نشان می دهد که خواسته های ایشان برای دانش بیش تر که در جمله «اذا شاؤوا علموا» بیان شده، از راه صعود ارواح آنان در شب های جمعه می توان اتفاق بیفتد.
بنابراین، آنان برخی از علوم خویش را از راه صعود در شب های جمعه به دست می آورند که می تواند شامل علوم ایشان به جزئیات باشد.
شگفت این که همه علوم از واسطه پیامبر(ص) می باشد حتی برای اوصیایی که در میان انسان ها تا قیامت حاضر هستند، و پیامبر(ص) به عنوان صادر نخستین و در مقام واسطه فیض میان خدا و همه پیامبران و اوصیا چه زندگان و چه مردگانشان عمل می کند.
در روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده: به ارواح پیامبران و اوصیایی که از دنیا رفته اند و نیز به روح وصی ای که در میان شما زندگی می کند، اجازه داده می شود که به آسمان صعود کنند تا این که به عرش پروردگار برسند... آن گاه پیامبران و اوصیا در حالی که سرشار از شادمانی و سرور هستند و وصی ای که در میان شما زندگی می کند، بسیار بسیار به علمش افزوده می گردد. (بصائرالدرجات، ص۱۳۱)
بنابراین امامان معصوم(ع) به علم آسمان و زمین و آن چه در آن است و هم چنین وقایع گذشته و حال و آینده آگاه هستند و این دانش ایشان می تواند از راه های گوناگون به دست آید که یکی از آن ها علم به ماکان و مایکون از راه صعود و عروج در شب های جمعه است.
● علم به جزئیات
از روایات پیشین و هم چنین روایات دیگر برمی آید که امامان(ع) همان گونه که به کلیات آگاهی دارند از جزئیات نیز آگاه هستند و چیزی از ایشان از خفی و اخفی نهان نیست. روایات بسیاری است که در آن بیان شده امامان(ع) به «ماکان و ما یکون و ما هو کائن الی یوم القیامه ؛ از گذشته و حال و آینده تا قیامت» آگاهی دارند و حتی به ذره ای از عالم، آگاه و دانا هستند. از جملأ این روایات، می توان به حدیث حماد از امام صادق(ع) اشاره کرد که فرمود: نحن والله نعلم ما فی السموات و ما فی الارض و ما فی الجنه و ما فی النار و ما بین ذلک؛ به خدا سوگند ما به تمام آن چه در آسمان ها و زمین اتفاق می افتد و نیز به وقایع بهشت و دوزخ و رخدادهای آن آگاهیم.
حماد می گوید: من از این فرمایش حضرت مبهوت شدم و به ایشان نگریستم که حضرت خطاب به من سه بار فرمود: ان ذلک من کتاب الله؛ همه این ها را از کتاب خدا می دانم. سپس این آیه را تلاوت فرمود: و یوم نبعث من کل امه شهیدا علیهم من انفسهم و جئنابک شهیدا علی هولاء و نزلنا علیک لکتاب تبیانا لکل شی و هدی و رحمه و بشری للمسلمین؛ و به یاد آور روزی را که در هر امتی، گواهی از خودشان بر ایشان می انگیزیم و تو را نیز بر اینان گواه می آوریم و این کتاب را که روشنگر هر چیز و رحمت و بشارت برای مسلمانان است بر تو فرو فرستادیم. (نحل آیه ۹۸)
سپس باز فرمود: انه من کتاب الله فیه تبیان کل شی، فیه تبیان لکل شیء؛ همه این ها را از کتاب خدا می دانم؛ زیرا آن، روشنگر همه چیز است و تمام امور را بیان می کند. (بصائر الدرجات ص۸۲۱ و بحارالانوار ج۶۲ ص۸ و ج۲۹ ص ۵۸ و روایات دیگر)
وضعیت امامان نسبت به هم دیگر به گونه ای است که هر چیزی را که یک امام می داند، اما دیگر نیز می داند؛ زیرا آنان نور یگانه ای هستند و همه متصل به نور محمدی(ص) می باشند.
علم به خفیات و نیات انسانها
چنان که از حدیث بالا و روایات دیگر به دست می آید همه امامان(ع) بر همه اعمال امت ها و مردم آگاهی دارند و این آگاهی به سر و نیت و خفیات آنان نیز می باشد؛ زیرا آنان چنان که آیه ۹۸ سوره نحل بیان کرده، شاهدان خداوند می باشند و لازمأ شهادت و گواهی، علم به همه خفیات آدمی است.
عرضأ اعمال مردم بر امامان(ع) که در روایاتی چون روایات باب ۰۲ جلد ۳۲ ص ۳۳۳ آمده، بیانگر این معناست که آنان، هم بر جزئیات و مشهودات آگاهی دارند هم بر غیب و نهان دل های آدمی؛ و لذا در روز قیامت می توانند شاهد بر امت باشند که نمایندگی و وصایت از پیامبر دارند.
● علم به مرگ خویش
به نظر می رسد که این آگاهی و علم ایشان از مرگ خویش دارای محدودیت هایی بوده است.
ولی با توجه به آیات و روایات بسیاری می توان گفت که این ندانستن مربوط به جهات ظاهری و حساب ها و تجربیات و اسباب بشری است که ناظر به جنبه بشری بودن آنان می باشد. به این معنا که ازنظر جهات بشری این گونه است؛ چنان که پیامبران(ع) نیز هماره می فرمودند: انما انا بشر مثلکم؛ ما همانند شما بشری هستیم که نیازمند زن و خواب و خوراک هستیم. اما در همان حال جنبه ای دیگری داشتند که از آن در آیات به جنبه یلی الربی یاد می شود و در آیه ای آمده است: انما یوحی الی؛ به جز آن که بر ما وحی می شود و با خداوند در ارتباط هستیم.
بنابراین منافاتی نیست که ایشان به واسطه جنبه نوری و توجه یافتن بدان، هرچه را بخواهند، بدانند: اذا شاؤوا علموا.
پیامبراکرم(ص) نیز جنبه ظاهری داشت و خداوند درباره آن بزرگوار می فرماید: قل انما انا بشر مثلکم؛ بگو من تنها بشری همسان شما هستم.(کهف آیه۰۱۱)
در روایت است که در یکی از جنگ ها که آن حضرت با اصحاب خود به مدینه برمی گشتند، در یک فرسنگی مدینه نزد چاهی به نام «بقعا» منزل نمودند. حضرت (ص) در همان جا به علم غیب، مرگ یکی از منافقان را به اصحاب خود خبر دادند.
پس به سبب توفان شدید، شترها از جمله شتر حضرت گم شدند و حضرت دستور دادند که بروید شترم را پیدا کنید.
یکی از منافقان گفت: این مرد ادعا دارد که مرگ یکی از ما را از غیب می داند و خبر می دهد و حال آن که نمی داند شترش کجاست؟
این سخن را به پیامبر(ص) رساندند. ایشان فرمود: در فلان دره ریسمان شترم به خاری گیر کرده است. رفتند و دیدند به همان گونه ای بود که آن حضرت(ص) خبر داد بودند (بحارالانوار، ج۲ ص۴۸۲ و نیز مجمع البیان، طبرسی، ج۰۱، ص۳۲ و المیزان، ج۹۱، ص۴۸۲)
بنابراین امامان(ع) به مرگ خویش نیز عالم و آگاه هستند، البته این زمانی است که بخواهند و از جنبه نوری خویش بهره گیرند.
اما این که چرا با آن که آنان به مرگ خود و دیگران آگاهی داشتند، ولی با خوردن انگور مسموم یا حضور در مسجد، موجبات مرگ و شهادت خویش را فراهم می آوردند. پرسشی است که نکته ای در آن مغفول شده است. به این معنا که اساساً باید توجه داشت که هرچیزی تا واجب الوجود نشود به وجود نمی آید: الشی ما لم یجب لم یوجد. بنابراین هر کاری نسبت به کننده و فاعل خودش ضروری نیست، بلکه تنها نسبت به علت تام آن، ضرورت می یابد.
از آن جایی که اراده و مشیت الهی جزو علت تامه است و تنها علم و آگاهی معصوم و اراده وی کارساز نمی باشد، نمی توان گفت که کاری از دست امام(ع) برمی آمد. این همان چیزی است که در آیات قرآنی به «ما تشاوون الا ان یشاءالله؛ (هر آن چه را خدا اراده کرد شما می خواهید) یاد شده است. بنابراین این علت تام تحقق چیزی، اراده الهی است. براین اساس می توان گفت که تحقق فعل و تحت تکلیف بودن آن با ضرورت بودن آن منافات ندارد؛ چنان که افعال ارادی انسان این گونه است. به این معنا که انسان به انجام آنها مکلف است ولی در همان حال ضروری نیز می باشد.
امامان(ع) با این که می دانستند، شهید می شوند، ولی اقدام به انجام فعل می کردند. حضرت امیرمؤمنان(ع) براین اساس به محراب می رود و امام حسن(ع) و امام رضا(ع) نوشیدنی مسموم از انار و انگور می خورند و یا حضرت سیدالشهداء(ع) وارد کربلا می شوند و درصدد چاره جویی و دفع قضا و قدر الهی برنمی آیند.
به سخن دیگر، انسان گاهی از اوقات به علم قطعی می داند که به فعل اختیاری خود در ساعتی معین زهر می خورد و یا در فلان میدان و خیابان تصادف می کند و جانش را از دست می دهد و این امر لامحاله واقع خواهد شد چه بخواهد و چه نخواهد؛ و گاهی دیگر نیز قطعاً می داند که به فعل اختیاری و ارادی خود در ساعتی مشخص تصادف کرده و یا تیر می خورد، ولی این واقعه مشروط به رفتن است، به گونه ای که اگر برود کشته می شود و اگر نرود از مرگ خواهد جست.
در صورت نخست، هر گونه چاره جویی بیهوده و بی معناست؛ زیرا انسان خود را در هلاکت واقع می بیند، نه آن که خود را در هلاکت می اندازد تا گفته شود: لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه؛ با دست خود، خود را در هلاکت نیندازید. (بقره آیه۵۹۱)؛ زیرا این خطاب اصولاً متوجه چنین شخصی نیست.
اما در صورت دوم تمسک به اسباب و بهره گیری از آن ها برای چاره جویی و خودداری از رفتن به هلاکت جا دارد و خطاب آیه ۵۹۱ نیز متوجه اوست.
اقدام امامان معصوم(ع) از قبیل صورت نخست است که وقوع حتمی فعل را چه بخواهند و چه نخواهند می دانستند و چاره جویی و نرفتن آنان معنائی نداشت؛ زیرا همه برخلاف علم قطعی اوست که مفروض است.
در حقیقت قضایائی که امامان(ع) با آن روبه رو بودند از نوع وقوع در هلاکت بوده نه ایفاع و القای خود در آن؛ یعنی آنان خود را در هلاکت (تهلکه) می دیدند نه آن که خود را در هلاکت واقع سازند.
به سخن دیگر، امامان معصوم(ع) در برابر اموری که می دانستند به هر حال واقع خواهد شد، تسلیم بودند و در مقام چاره جویی و رهایی از آن برنمی آمدند: خداوند می فرماید: قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم؛ بگو اگر شما در خانه های خود هم بودید، کسانی که کشته شدنشان نوشته شده و قضای حتمی الهی است، قطعاً با پای خود در قتلگاه های خویش حاضر می شوند. (سوره آل عمران آیه۴۵۱)
● مقام فقری امام(ع)
انسان کامل کسی است که در مقام فقری می باشد و درک کرده که از خود هیچ ندارد و همه چیز از آن غنی بالذات یعنی خداوند تعالی است. از این روست که انسان کاملی چون امامان معصوم(ع) می دانند که در مقام فقر ذاتی می باشند و هیچ کمال مستقلی برای خود ندارند. این مسأله موجب می شود که علم خویش را نیز از آن خداوند بدانند و در مسیر اراده و مشیت الهی گام بردارند و در مقابل کتاب حتم الهی، مقاومت نکرده بلکه تسلیم محض باشند.
نتیجه آگاهی امام به مقام فقری خویش، تسلیم محض بودن در برابر خداوند و مشیت اوست. از این رو آنان همواره اهل تسلیم بودند و مقاومتی نداشتند
جواد صادق زاده
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید