جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


پیرمرد من تکه تکه این زن


پیرمرد من تکه تکه این زن
من با شعر «سپیده جدیری» از طریق اولین مجموعه شعری او، «خواب دختر دوزیست» آشنا شدم. این کتاب در سال ۱۳۷۹ چاپ و منتشر شد و مجموعه «صورتی مایل به خون من» که اخیراً به خوانندگان و خواهندگان شعر معاصر فارسی ارائه شده است، دومین کتاب شعر این شاعر کم کار و بسیار مستعد است. اما در فاصله انتشار این دو مجموعه توفیق آن را داشتم که جنگی از قصه های کوتاه این شاعر به نام «منطقی» و ترجمه بسیار مقبول و دلپذیری از اشعار «ادگار آلن پو» را از وی بخوانم.
«خواب دختر دوزیست» مرا که گویا در امر داوری و ارزیابی شعر بسیار سختگیرم، بر آن داشت تا در یادداشتی کوتاه که همان سال در مجله «نگاه نو» به چاپ رسید، به بررسی آن بپردازم. و امروز خوشحالم که این شاعر با کار زیبنده تر خود، مرا مایوس نساخت. اگرچه بعضی قطعات این دفتر به تمامی شعر نمی شوند، اما قطعه های بایسته دیگری در این مجموعه موجودند که این کاستی را جبران می کنند، از جمله قطعه اول، قطعه دهم، قطعه بیست و پنجم و...
این به آن معنا نیست که اشعار دیگر کتاب «صورتی مایل به خون من» از بندها و سطرهای زیبا و درخشان بی بهره اند اما از آنجا که صاحب این قلم به کلیت یک شعر و خودبسندگی آن نظر دارد، در این مختصر به قرائتی از شعر بیست و پنجم می پردازد که به گمان وی از شعرهای خوب این کتاب است.
بدون تردید، هیچ شاعری بر اساس مضامینی از پیش اندیشیده، شعری درخور نخواهد نوشت. اما این شعر بر دریافت، احساس و عواطفی اصیل متکی است که در شکل دهی آن نقش بارزی داشته اند.
این شعر آن قدر زنانه است که «من» زنانه آن خواه ناخواه در مقابل «من» مردانه دکارتی قرار می گیرد و به نوعی بر «من می اندیشم پس هستم» دکارت که تجسد و تبلور فرهنگ پدرشاهی است، می شورد و به نوعی بسیار شاعرانه و غیرمستقیم معصومیت درهم شکسته کودکانه، مادرانه و عاشقانه یی را که دکارت آن را از هستی شناسی حذف کرد، در پیش چشم مخاطب می گذارد. نگاه کنیم؛
«آن قدر معصومم/ که شب ها/ ویار عروسک دارم/ آن قدر استفراغ/ که خرس کوچک/ حامله می شود...»
فهم من از این بند شعر این است که شاعر دردمندانه به معصومیت و مظلومیت خود واقف است و آن قدر از جهان پراندوه و ملال آور عصر تولید انبوه و مصرف بی مرز که لبریز از سلطه و خشونت و گسست عواطف انسانی است، به ستوه آمده که آرزوی بازگشت به کودکی را می کند و «ویار عروسک» دارد و آرزوی مادر شدن یعنی باروری. در واقع شاعر به کودک و زنی پناه می برد که دکارت در مسیر تشکل «ابژکتیویته»۱ و مذکرسازی اندیشه و علم و درنهایت ابقای اقتدار پدرشاهی، آنها را حذف کرد و چون در این جهان ماشینی و در این زیست محیطی که بدون کار فرساینده برای مادر شدن فرصتی نیست، «خرس کوچک/ حامله می شود».
«کنار هم بگذاریدم»
این جمله یا سطر به طور بسیار غیرمستقیم از «من» تکه تکه شاعر خبر می دهد. به عبارتی اشاره به نانوشته یی دارد که در پشت سطر یا در سفیدی از متن پنهان است.
«ببینید چه قدر/ میز معصوم است/ سطل آشغال معصوم است/ تخت خواب هم معصوم است...»
طبیعی است که اگر قطعات این «من» تکه تکه را کنار هم بچینید، معصومیتی را می بینید که اشیا نیز در آن سهیم اند؛ در واقع تخت خواب، سطل آشغال و میز تکه هایی از «من» شاعرند که مانند خود او سلب هویت و تنها به مثابه شیئی فاقد ارزش زیبایی شناختی و صرفاً برای کاربری تبدیل شده اند.
و طبعاً شاعر به اینجا می رسد؛
«از شعر که بگذریم/ بگذاریم کنار هم،/ نه ویار، نه استفراغ،/ منم.»
به گمان من، اگر این شعر سپیده جدیری را از آخر به اول بخوانیم، نه تنها اشیایی که نام بردم، بلکه استفراغ، ویار و... هم خود او است؛ یعنی تهوعی کامل که برآیند وضعیت اسفناک انسان امروز است.
و تمام اینها اعتراض «من» زنانه شاعر است علیه حذف هویت انسانی و شیء شدگی و در تخالف با استیلای تفکر مردانه و اقتدارگرایی است که مآلاً نظم موجود جهانی و موقعیت فعلی انسان را سامان داده است.
پی نوشت
۱- عین گرایی
منبع : روزنامه اعتماد