جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ناصر الدین شاه و مارکوپولو به کاشان می روند


ناصر الدین شاه و مارکوپولو به کاشان می روند
یحتمل لنگ ظهران بود که شنفتیم که یک غازقولنگ به قاعده ای چچنبیل، درب صاحبقرانیه را دقل الباب می نماید و بر روی اعصاب حساس و سنسوری ما، ویراژ می دهد لیکن هر چه به دنبال منجیلک غولتشنگ، عربده کشیدیم، موثر نیفتاد و مجبور شدیم شخصا آیفون تصویریه را برداشته به مراجعه کننده، پاسخ بدهیم؟! ایضا این غاز قولنگ، انگشت سبابه را بر روی کرای مربوطه گذاشته و ما را از رویت قد و قواره قناس، عاجز کرده بود؟! فی الحال درب را مفتوح کردیم تا این آدمی مشکوک به اندرونی داخل گردد شاید که از قیافه زاغارت وی، هویتش را رمزگشایی نماییم؟! یاللعجب ایشان با البسه ای فرنگی و چهره ای آشنا به سوی ما آمده و گفتن کردند که ناصر خان تشریف حضور دارند؟! ما هم فرمودیم خیر، ایشان کلاس شان شیفت صبح بوده لاجرم زنگ آخرشان خورده و رفته اند؟! در این تایم، جنتلمن مربوطه فی المثل نیروی گریز از مرکز به طرف ما آمده و چنان هومایونی را در آغوش گرفتند که گویی جنیفر لوپز را دیده است؟!
دیگر اینکه به مطبخ فرمودیم که غذایی ممتاز فراهم آورند تا به همراه مارکوخان میل نماییم لذا در تایم صرفون غذا فقط امر کردیم تا خورشت در مقابل ما و ایشان قرار گیرد لیکن این جهانگرد بیکار، گفتن کرد که مگر برنج ندارید؟! فی الجمله به او گفتیم که مارکو خورش پولو است چه احتیاجی بوده که پولو فراهم شود، پس می خوریمش؟! در این تایم، ایشان از شوخی ما کیفور شده و امر کردیم که برنج را نیز بر سر میز بگذارند، ایضا به تناول اهتمام کردیم که در پیچاپیچ مکیدن استخوان فهمیدیم که مارکوخان عزم کاشان کرده اند تا از حمام تاریخی فین، دیدن فرمایند؟!
عارض به حضورتان دو فقره بلیط طیاره ستاندیم تا در اسرع وقت به ایالت اصفهان و بلد کاشان تیرانسفیر گردیم لیکن ما هم به مانند میرزا مارکو، قیافه خویش را به شکل توریست ها درآورده چنان تریپ موزه ای گشتیم که فی الواقع به عنوان اثری باستانی شایسته رویت جماعت توریست شدیم. از ایرپورت اصفهان به وسیله یک اتوباس مدل هزار و نهصد و بوق راهی بلد کاش شده و از آنجا نیز مستقیما طریق حمام پرآوازه فین در پیش گرفتیم. پس فی الفور به اتفاق رفیق اجنبی به کنار حوض داخلی عمارت رفتیم تا میرزا چند عسک یادگاری از این منظره پرطمطراق بیندازد. لذا ماسماسک مربوطه به ما سپرده شد تا عسک های خفنی از مارکوخان برداریم که ایشان به مملکت خویش برده تا پوز بدهند که حوض حمام فین کاشان را دیدن کرده اند لا جرم اگر مارکو خان، هفت حوض طهران را ساعت ۷ عصر به بعد رویت می کردند، چه احوالاتی به ایشان دست می داد؟!
ما بعد عملیات عسک اندازی ناگاه مشاهدون نمودیم که یک راس نسایی شباب، پوشک بچه یک ساله اش را در کنار حوض فین، تعویض می نماید لیکن بعد از آن طی یک حرکتیه خفن، کودک مربوطه را داخل حوض اصلی، غسل تعمید می دهد. همین کارهای تروریستی را می کنند که اجنبی ها جهت امورات توریستی به مملکت ما نمیآیند؟! در این گیر و دار خواستیم تا عمو پولیس و صد و ده را خبر کنیم که متاسفانه خطوط اشغال بود لیکن دور و بر را دقیق شدیم تا مامورین میراث فرهنگیه را بیابیم که جز بلیط فروش ها و چند فقره آدم که در باغچه ها، مشغول حفر سوراخ های عجیب بودند، چیزی یافتون نکردیم؟! پنداشتیم که این سوراخ ها، ادامه پروژه برج جهان نما، استیشن مترو یا یحتمل چال اسکندرون می باشد.
دیگر این که به فرموده مارکوپولو از سردری کوچک، وارد حمام شده و یاد یومی افتادیم که در عالم مستی و هبروت، فرمان قتل میرزا امیر کبیر خان را صادر نمودیم. ایضا گویا در ازمنه قدیم، طبیبی زیست می کرده که هر گاه از قبرستان منطقه خویش عبور می نموده فی الحال ردا بر سر کشیده لیکن سبب این ری اکشن را از وی سوال می نماید که ایشان گفتن می کند که از مردگان این گورستان شرم دارم زیرا از هر گوری که می گذرم، شربت من خورده است و از آن شربت، مرده است؟! حال قضیه ما و حمام فین کاشان شبیه آن حکایت گشته با این تفاوتیه که در ماجراییه و اتفاقیه فین، شربت تلخی به نام میرزا علی خان فراشباشی، رگ امیرنظام را می زند و عمری موجبات شرمندگی ما را نزد عوام فراهم می کند.
بگذریم تا برسیم به آن جا که در آن حمام کوچولو چه احوالا تی از ملت سرزده و باعث می گردد که هر جنبنده ای درجا، غیچ شود؟! فی المثل فرزندی از عسک های تاریخیه قاب شده ای که مربوط به آغا جوهر، میرزا آقا خان نوری و صدراعظم بوده و بر روی دیفال نصب شده از پدرش سوال می نماید؟! لیکن پدر سفیه و نادان العقل گفتن می کند که این ها عسک یاران امیرکبیرند که در این جا کشته شده اند؟! بیچاره این فرزند غازقولنگ که با خود فکر می کند یاران امیرکبیر همگی در یک برهه حساسیه تاریخی، در حمام چه می کرده اند؟! سخن زیاده گشته لیکن اگر به اماکن باستانیه شرفیاب می گردید، ضوابطیه و اصولیه لا زمه را مراعات فرمایید ایضا چنان نباشد که بر روی آرامگاه سعدی، قورمه سبزی تناول کنید یا این که در کنار پاسارگاد به علت احوالیه فورسماژور، کودکتان قضای حاجت کند و به آثار باستانیه، گند بزند؟! دیگر این که به قاعده ای قلیل تاریخ را مطالعه نمایید که اگر زبانم لا ل، توریستی خارجیه به عنوان راهنما از شما پرسشی کرد، جواب غلط ندهید. ما و مارکوپولو از کاشان به سوی قهرود و جوشقان حرکتیه نمودیم تا از طبیعت عشرون آن جا غاز بگیریم روزه هایتان قبولون، فعلا خداحافظون.

نویسنده : مهدی دل روشن
منبع : روزنامه مردم‌سالاری