چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


نگاه متفاوت


نگاه متفاوت
طیف های مختلفی از كنسرتهای موسیقی دیدن می كنند و البته كه در میان این بینندگان، هستند چهره های فرهیخته ای كه نگاهی متفاوت به موضوع دارند. این دسته را باید در زمره شهروندان حساس و دغدغه مند نسبت به مسائلی كه در پیرامونشان می گذرد، دسته بندی كرد. نوشته زیر كه نگاه تیزبین و نقاد و گاه تند و طعنه آمیز پزشكی متخصص در آن مشاهده می شود، حاصل دقت نظر و ظرافت ذهن این بیننده است كه سعی كرده نگاهی جدی تر از یك بیننده عادی به یك كنسرت داشته باشد. این شهروند علاقه مند ضمن توصیف رفتن خود به كنسرتی كه زمستان گذشته در تالار رودكی برگزار شد، به نقد و بررسی برخی رفتارها و نیز وضعیت بهداشتی و هنری یكی از معروف ترین سالن های موسیقی كشور پرداخته است كه با اندكی تلخیص از نظرتان می گذرد.
●●●مشكلات زندگی، فشارهای اجتماعی و روحی، آلودگی هوا و زندگی ماشینی، همه و همه سبب شده تا مصرف داروهای آرام بخش آن چنان افزایش یابد تا كارخانجات تولیدكننده برای تولید انواع این داروها به رقابت بپردازند و سود بیشتر را نصیب خود كنند و آنچه به نظر بنده می تواند به انسانها برای رهایی از این گرفتاری كمك كند و به نظر می رسد در دسترس نیز هست، موسیقی است؛ آن هم از نوع ایرانی آن.
برای فرار از این دگرگونی های فكری و روحی تصمیم گرفتیم به یكی از كنسرت های برپا شده در تالار وحدت برویم... پس از طی مسیر طولانی و گذراندن زمان بسیار طولانی در ترافیك به هم پیچیده و سردرگم كه گویا از دید دست اندركاران راهی برای نجات از آن نیست، بالاخره در گوشه خیابان به امید خداوند اتومبیل را پارك و به طرف تالار وحدت حركت كردیم.
نه تنها در ورودی سالن برگزاری كنسرت موسیقی تابلوی مشخصی نداشت بلكه پس از ورود نیز نشانه ای وجود نداشت تا بدانی از كدام راه باید بروی تا به محل موعود برسی! از ظاهر قضایا روشن بود، مدت های دراز است كه حاشیه دیوار با داربست فلزی در حال تعمیر است، چرا كه مسیر داخل چمن كاملاً همانند كوره راه های دهكده های خارج از شهر، راه را به تو دیكته می كرد(!) شاید مسئولین نظافت تالار عظیم رودكی یا وحدت به دلایل مختلف در مرخصی هستند. نامرتبی و زباله پراكنده و دستمال كاغذی به طور منتشر در سرتاسر محوطه نشان می داد خبری از كنترل و نظارت در كار نیست.
بالاخره سه طبقه را با پله بالا رفتیم و به سالنی وارد شدیم كه یك سوم آن را بوفه اشغال كرده بود و با سرویسی در حد قهوه خانه های بین راه در شهرهای دورافتاده از مردم پذیرایی می كرد و نشانه ای از تمیزی و نظم در آن دیده نمی شد. در این سالن انتظار كوچك كه علاقه مندان به موسیقی ایستاده بودند تا ساعت هشت شب برنامه اجرا شود، بوی سرویس های بهداشتی به طور منتشر و وسیع(!) به مشام می رسید و بر روی در بزرگی با خط بسیار بد و روی كاغذ پاره شده نوشته بود «بانوان». در این مجموعه هنری حتی خطاطی كه بنویسد و یا نشانه مشخصی نمی توانستند بسازند تا زنانه و مردانه را نشان دهد و یا حداقل بوگیر و یا خوشبو كننده و یا هواكش قدرتمندی برای تصفیه و تمیز كردن هوا به كار گیرند!
طبق معمول وقت مردم ارزشی ندارد و روی پا ایستادن در چنین محیطی در خارج از وقت تعیین شده برای كسی اهمیتی ندارد. بعد از بیش از پانزده دقیقه كه از ساعت هشت گذشته بود، در ورودی سالن كنسرت گشوده شد و مشخص گردید كه یكی از اساتید نامدار موسیقی ایران با آن كه می دانست در این سالن قرار است ساعت هشت كنسرت برگزار گردد و چند بار هم به ایشان تذكر داده شده كه مردم در انتظار هستند، فرموده اند من تمرین دارم و نمی توانم آن را قطع كنم!!؟ كسی نبود بگوید برادر عزیز، استاد ارجمند(!) شما این تمرین موسیقی را برای چه كسی می خواهی؟ اگر برای خودتان می خواهید، تشریف ببرید كلاس خصوصی خودتان! اگر برای مردم می خواهید، مردم در بیرون از سالن روی پا ایستاده اند و در انتظارند تا در رأس ساعت مقرر وارد شوند و نتیجه تمرینات شما را در هنرنمایی نوازندگان ببینند و بشنوند و اگر برای آموزش نسل جوان می خواهید، بدانید كه چند جوان هنرمند مدتهای دراز تمرین كرده و تلاش كرده اند تا كنسرتی برپا كنند و قرار است نتیجه آن را به مردم ارائه كنند و اگر هیچ كدام برای شما مهم نیست، بدانید كه شما هم برای ما مهم نیستید و بهتر است در آن مركز نباشید و بروید در جای دیگر خواسته های خود را پرورش دهید.
راستی چه كسی باید این هنرمندان جوان را تشویق كند؟ شاید این استاد به اصطلاح بزرگ موسیقی، مادرزاد استاد متولد شده و این مدارج را طی نكرده و نمی داند كه تشویق استاد، آموزش وقت شناسی و گذشت و ارج گذاردن به وقت مردم از نكات ارزنده و برجسته ای است كه باید ایشان می دانستند و اجرا می كردند. در سالن كوچك و قدیمی كه گویا در سالیان قبل برای چنین كنسرت هایی تدارك دیده شده بود، بوی كهنگی به مشام می رسید و ظاهر آن حكایت از بی توجهی كامل داشت.سطح صحنه اجرا با پوششی از حال رفته و پیانوی رویال قدیمی و رنگ و رو رفته و پر از خط و زدگی در وسط! یعنی توان مالی هنر ایران، بزرگترین مركز هنری مملكت، قدرت خرید یك اسپری و یك جعبه رنگ كه بتواند حداقل ظاهر را بیاراید و پیانو را جلا دهد، ندارد!! چند دسته گل نه چندان بزرگ ولی مملو از عشق و محبت كه هنردوستان واقعی برای هنرمندان جوان آورده بودند، صحنه را زیبا كرده بود و بس، اما زیبایی عمیق هنگامی خودنمایی كرد كه سه جوان هنرمند، در این وانفسای خودخواهی ها و حسادت های برخی اساتید، به روی صحنه آمدند و با تشویق صمیمانه مردم روبه رو شدند.
جوانان واقعاً هنرمند، نه همانند آن افرادی كه در تلویزیون های فارسی زبان ینگه دنیا خود را هنرمند می خوانند و همه چیز را می توان در آن دید جز هنر، بر صحنه ظاهر شدند و شوق ورود ایشان با تشویق حاضرین همراه بود.كاش مرحوم استاد جواد معروفی، مرد جاودان پیانو در قید حیات بود و خود می دید شاگرد كوچك او آقای ساسان احتشامی چگونه صحنه را تسخیر كرده و همه را مبهوت هنر خود نموده، آقای فرهاد صفری با تمبك و كوبانه و آقای امیر حقیری این هنرمند خلاق با دف و دمام و دهل با انگشتان سحرآمیزشان چگونه قلب ها را فتح كرده اند. خداوند یار این هنرمندان واقعی و جوان باشد تا تلافی بی توجهی مسئولین را كه این گونه حقیرانه برایشان كنسرت می گذارند در سالن های مجلل موزیك جهان درآورند و موسیقی اصیل ایرانی را به جهانیان بشناسانند.
آیا این جوانان هنرمند حق ندارند تا رسانه های همگانی در مورد آنان بنویسند و آنان را به همه معرفی كنند؟ كجایند آن روزنامه نگاران و نقدنویسان و عكاسان و نویسندگان كه برای كنسرت استادی صاحب نام صفحات روزنامه را به بهانه بزرگداشت پر می كنند و در حقیقت تبلیغی برای فروش بیشتر بلیت و ایجاد بازار سیاه می شوند و اینجا سكوت كرده اند تا علاقه مندان واقعی موسیقی از طریق دوستان آگاه شوند كنسرتی در تالار متروك و بدون رنگ و جلا در حال برگزاری است.
هنگامی كه مادر یكی از هنرمندان با چادر سیاه و صورت نورانی خود گل آورده بود تا از پسر هنرمندش قدرشناسی كند، دیدنی بود! مادر می خواست دست فرزند هنرمندش را ببوسد و شاخه های گل را به پای او بریزد، اشك همه ناظرین را جاری كرد و این اشك ها، فریادی بود بر سر آنانی كه باید خود به پاس بزرگداشت این هنرمندان جوان، این سالن را گلباران می كردند و نكردند! و به احتمال فراوان هرگز هم نخواهند كرد. همه به امید زنده ایم و باز هم برای این جوانان امید آن داریم كه دلی سوخته به فریادشان برسد. ان شاءالله.
دكتر حسین سمیعی/ جراح و متخصص بیماری های چشم
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید