یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


علم باستان شناسی در قرآن


علم باستان شناسی در قرآن
همان‌گونه كه می‌دانیم قرآن كریم معجزه‌ی جاویدان و سند حقانیت پیامبر اكرم(ص) می‌باشد و هدف از نزول آن هدایت انسان‌ها، تبلیغ و روشنگری جامعه است. در این میان قصه‌های قرآن كه بخش عظیمی از قرآن را تشكیل می‌دهند به خوبی چنین نقشی را ایفاء می‌كنند وبیانگر معارف و مبانی دینی بوده و پرداختن صحیح و اصولی به آنها می‌تواند نقش مفید و موثری رادر سازندگی فرد و جامعه در پی داشته باشد. یكی از بخش‌های مهم قران، مربوط به آغاز آفرینش جهان و انسان، داستان‌های پیامبران و پیشینیان و حوادث عصر نزول قران است، به طوری كه قسمت بسیار مهم قرآن به بیان سرگذشت پیشینیان اختصاص یافته‌است، زیرا تاریخ حقیقی و دور از خرافات و هرگونه دروغ، همچون آیینه‌ی صافی است كه سزشت و زیبا را نشان می‌دهد، كامیابی‌ها و ناكامی‌ها وعوامل و نتایج آنها را، و به‌طور خلاصه تمام قامت جوامع انسانی را منعكس می‌نمایدتاریخ آزمایشگاه مسائل گوناگون است، چرا كه آنچه را انسان در ذهن خود با دلایل عقلی ترسیم می‌كند، در صفحه‌ی تاریخ به‌صورت عینی می‌یابد وهیچ چیزی مانند تاریخ، نشانگر واقعیات زندگی به‌طور ملموس نیست. داستان‌های حقیقی همان فرازهای تاریخ است. تاریخ مجموعه‌ای از ارزشمندترین تجربیات پیشینان را برای ما به ارمغان می‌آورد و به همین دلیل می‌تواند نقش سازنده و بسیار موثری در تربیت انسان‌ها داشته باشد. تاریخ یكی از منابع بزرگ معرفت و شناخت است.
اهمیت تاریخ از این نظر است كه كمتر حادثه‌ای را در زندگی امروز می‌توان یافت كه نمونه‌هایی از آن در گذشته نباشد، زیرا تاریخ همواره تكرار می‌شود و سعادت و شقاوت را به‌روشنی نشان می‌دهد. قرآن كه یك كتاب كامل تربیتی است، از تاریخ زندگی پیشینیان، كه وسیله‌ی مهم هدایت است، حداكثر استفاده را می‌نماید، وبا نشان دادن الگوها، در اعماق عواطف نفوذ می‌كند و موجب تغییر و تحول می‌گردد. داستان‌های قرآن از امور قطعی تاریخ است، علاوه براین بخش وسیعی از قرآن كه در باره پادشاهان و امم گذشته آمده است، تنها یك گزارش تاریخی نیست بلكه تابلوی زنده‌ای از تاریخ است كه قرآن درس‌هایی از آن را ارائه می‌دهد. قرآن كریم بخش وسیعی را به آغاز آفرینش جهان، انسان و درس‌هایی از تاریخ امم پیشین، پیامبران و پادشاهان گذشته اختصاص داده‌است. قرآن درشانزده آیه می‌گوید: "در زمین سیر و سیاحت كنید و در آثار پیشینان بنگرید." به‌راستی چرا قرآن كریم بارها به سیر و سیاحت در زمین و مطالعه تاریخ پیشینیان تاكید كرده‌است؟ به‌این دلیل نیست كه نتیجه بررسی آثارباستانی در قرآن كریم، كشف راز سقوط یا صعود دولتها و ملتها است؟
در قرآن كریم نام وقایع و مكان‌هایی ذكر شده كه این مكان‌ها از نظر تاریخی حائز اهمیت است، و می‌توان این مكان‌ها را از لحاظ باستان‌شناسی كاوش نمود. به‌طور كلی كار باستان‌شناسی چنین است كه در زمین كاوش نموده تا به لایه‌های مختلف زمین برسند و ادوار مختلف تاریخی را از لابه‌لای آن شناسایی كنند. در قرآن آن‌قدربه این آثار باستانی اهمیت داده شده كه از آن به‌عنوان آیات یاد شده‌است. البته باید گفت كه قرآن كتاب باستان‌شناسی نیست و به منظور بیان علم باستان‌شناسی نیز نیامده‌است، اما اشاره‌های قرآن در این باره اعجاز آمیز است. اعجاز بودن این اشاره‌ها در قرآن از آن‌جهت است كه خود پیامبران درشرایطی نبوده‌اند كه نسبت به آن اخبار علمی داشته باشند، حتی در تورات و انجیل نیز اشاره‌ای به آن‌ها نشده‌است كه همین مطلب نمایانگر معجزه بودن قرآن است. علاوه بر این داستان‌هایی كه در انجیل وجود دارد از اسرائیلیات الهام گرفته، درحالی‌كه در قرآن چنین نیست و یك مفسر باید آن را مبنی بر واقعیات تفسیر كند. لذا می‌بینیم كه آثار باستانی یكی از بخش‌های مهم قرآن است و غفلت از تعمق در آن جایز نیست. ضمن آن‌كه این حوزه یعنی باستان‌شناسی قرآن، حوزه بسیارجدید و بكری است كه تا به‌حال مورد توجه چندانی قرار نگرفته‌است، البته قبل از ما مسیحیان سال‌ها برروی مكان‌ها و محل‌های ذكر شده در انجیل كاوش نموده و مطالعات عظیمی انجام داده‌اند. از جمله فعالیت‌هایی كه ما در این زمینه می‌توانیم انجام دهیم بررسی آثار باستانی مندرج در قرآن است كه این مهم خود تلاش و پیگیری عظیمی را می‌طلبد، سپس می‌توان با استفاده از مستندات تصویری و عكس‌های رنگی واقعی در قالب فیلم یا كتاب، مخاطبان را با دنیای جدیدی از حقایق قرآن آشنا كرد.
همچنین می‌توان با پرداختن به باستان‌شناسی قرآن، قصه را به‌خوبی ریشه‌یابی كرد از این جهت كه مكان، زمان و علت وقوع آن چه بوده‌است، با چنین رویكردی می‌توان تاثیر بیشتری بر روی مخاطب داشت به شكلی كه ماندگاری آن در اذهان عمیق‌تر باشد. نهایتا با بازسازی داستان‌های قرآنی در عرصه‌های اجتماعی هدف آیات مورد بررسی قرار گرفته و پیام‌ها و هشدارهای آن در عصر ما نیز كاربرد خوهند داشت، كه این رسالت مهم بر دوش فعالان عرصه‌های مختلف فرهنگی، هنری و اجتماعی است. برای مثال می توان به چند نمونه اشاره كرد:
۱) آفرینش بشر:
دانشمندان امروز معتقدند بشر، مهمان تازه‌ای است كه وارد كره‌ی زمین شده است.در حالی‌كه از آفرینش جهان، كروبیان، فرشتگان، حیوانات و جنبندگان سال‌های درازی می‌گذشت، در پایان كار بشر آفریده شد. در آیه‌ی نخست سوره دهر می‌خوانیم: "هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا": "آیا چنین نیست که زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟" امام باقر(ع) در تفسیر این آیه فرمود:"کان مذکورا فی‌العلم و لم یکن مذکورا فی‌الخلق":انسان در علم خدا مذکور بود، هر چند در جهان آفرینش ذکری از او نبود. (رک: مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۰۶) از این بیان می‌توان استفاده کرد که قبل از انسان، موجودات بسیاری آفریده شده بودند و انسان مهمان تازه وارد زمین است. ناگفته نماند که مطابق پاره‌ای از روایات، حضرت آدم(ع) نخستین انسان روی زمین نبوده است، بلکه نخستین انسان نسل جدید از حدود هفت هزار سال قبل تا آخرالزمان و تا قیامت خواهد بود. این مطلب هم در روایات اسلامی دیده می‌شود و هم از نظر علمی ثابت شده که انسان میلیون‌ها سال قبل در زمین وجود داشته است، چنان‌که بقایای فسیل شده‌ی اسکلت انسان که در کاوش‌های زمین‌شناسی پیدا شده، بیانگر این موضوع است.
ابوحمزه ثمالی می‌گوید: امام سجاد(ع) فرمود:"ا تظن ان الله لم یخلق خلقا سواک؟ بلی والله لقد خلق الله الف الف آدم، و الف الف عالم، وانت والله فی آخر تلک العوالم": آیا گمان می‌کنی که خداوند مخلوقاتی غیر از شما را نیافریده‌است؟ آری سوگند به خدا، خداوند هزارهزار(یک میلیون) انسان و هزارهزار(یک میلیون) عالم آفریده، سوگند به خدا تو آخرین ( نسل) از این عالم می‌باشی.(بحار، ج۵۷،ص۳۳۶). از مطالب بالا که نظریات علمی نیز آن را تایید می‌کند، چنین نتیجه می‌گیریم که حضرت آدم(ع)، نخستین انسان این عالم(که آخرین عالم است و تا قیامت ادامه دارد) می‌باشد، و قبل از او هزارهزار آدم و نسل وجود داشته، که هر آدم و نسلش در یک عالم بوده‌اند، و پس از انقراض آن نسل، عالم آن‌ها به پایان رسیده و سپس عالم جدید و آدم جدید برای نسل‌های آینده به‌وجود آمده اند.
۲ ) قوم ثمود:
قوم ثمود، امتی از عرب بودند که پس از قوم عاد به‌وجود آمدند، و در سرزمین وادی‌القری(بین مکه و شام) در شهر حجر(که هم‌اکنون بعضی از آثار آن شهر در میان تخته سنگ‌های عظیم دیده می‌شود) می‌زیستند، و از قبائل مختلف تشکیل شده بودند و همچون قوم عاد در بت پرستی، فساد، ظلم و طغیان غوطه بودند ودر زندگی‌شان چیزی جز انحراف و گمراهی دیده نمی‌شد. آن‌ها در ظاهر دارای تمدن پیشرفته و شهرها و آبادی‌های محکم بودند و از قطعه‌های عظیم سنگ‌های کوهی، ساختمان می‌ساختند، و برای حفظ خود پناهگاه‌های استواری ساخته بودند و در شهر حجر دارای امکانات وسیع مادی و تشکیلات پر زرق‌و‌برق بودند، و از این رو آنان را اصحاب حجر می‌نامیدند و به تعبیر قرآن، آن‌ها در کار زندگی دنیایی‌شان آن‌قدر سخت کوش بودند که برای خود، خانه‌های امن و امانی در دل کوه‌ها می‌تراشیدند.
در بعضی از روایات آمده پیامبر اکرم(ص) در سال نهم هجرت، هنگامی که سپاه اسلام را به‌سوی سرزمین تبوک حرکت می‌داد، در مسیر راه به سرزمین قوم ثمود رسیدند، سپاهیان خواستند در همان‌جا برای استراحت توقف کنند، پیامبر اکرم(ص) مانع آن‌ها شد و فرمود:"این‌جا سرزمین قوم ثمود است که عذاب الهی بر آنها فرود آمده است."
۳) اصحاب کهف:
ماجرای اصحاب کهف به‌طور فشرده در آیه ۹تا۲۷ سوره کهف آمده است: ااصحاب کهف همان جوانانی هستند که از قوم خود به‌سبب آن علاوه بر الله خدایان دیگری را نیز می‌پرستیدند، کناره‌گیری کردند و به غار پناه بردند تا قومشان آن‌ها را از دینشان که بر اساس پرستش خداوند یگانه بود، باز ندارند از این رو به اصحاب کهف موسوم شدند. داستان اصحاب کهف بر اساس مدارک تاریخی و کشفیات باستانی بسیار زیبا و روشن تفسیر می‌شود:
استاد محمد تیسیر ظبیان که در زمینه شناسایی محل کهف تحقیق می‌کرد، سرانجام در سال۱۹۶۲ به خواست خداوند موفق شد که محل کهف را در نزدیکی عمان، پایتخت کشور اردن معلوم کند، او ضمن گزارشات خوددر باره‌ی محلی که کهف در آن یافت شده، ذکر کرده است که آن در دامنه‌ی کوه کم ارتفاعی به‌نام "جبل الرقیم" واقع است. این کوه مشرف به مناظر دلپذیر ودشت‌های پهناوری است که تا چشم کار می‌کند، گسترش دارد و انسان را به تفکر و عبادت خداوند وا می‌دارد. جایی که کهف در آن واقع است، دور از چشم‌انداز عابران و جاده شوسه است و از راه(عمان- مآدبا- کرک- عقبه) تا آن محل سه کیلومتر فاصله است و کهف در وضعی قرار دارد که رهگذران نمی‌توانند آن را ببینند و متوجه شوند مگر آن‌که به آن خیلی نزدیک شوند و بر آن دسترسی پیدا کنند.
از برجسته‌ترین اموری که باعث شده این اکتشاف پس از کاوش‌ها و حفریات تکمیل شود، پیدایش دریچه‌ای شبیه تونل بود که درازای آن چهار متر و عرض آن ۴۰تا۶۰ سانتی‌متر بود و به طور عمودی از انتهای غار به طرف بالای آن قرار داشت و دهانه‌ی این تونل در زمین مسجد واقع بر بالای کهف بود، و در نتیجه‌ی این کاوش‌ها به لوحه‌ای سنگی دسترسی یافتند که به‌وسیله‌ی آن، دهانه‌ی این تونل مسدود شده بود.از نوشته‌هایی که به خط کوفی بر دیوارهای غار دیده می‌شود، بر‌می‌آید که مسجد آن به‌وسیله‌ی مسلمانان به منظور بزرگداشت اصحاب کهف ساخته شده در زمان‌های مختلف و بارها تجدید بنا گردیده است. این اقدامات، همگی گویای آن است که این غار، همان است که در قرآن از آن یاد شده است، علاوه بر شواهد تاریخی، دلیل محکم‌تر بلکه قطعی که پس از کشف غار به‌دست آمده است، موقعیت جغرافیایی خاص آن است که در قرآن به آن اشاره شده است:"و تری الشمس اذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین و اذا غربت تقرضهم ذات الشمال و هم فی فجوه منه": "خورشید را می‌دیدی که به هنگام غروب به طرف چپ، و آن‌ها در محل وسیعی از غار قرار داشتند."
همان گونه که مفسرین در تفسیر این آیه گفته‌اند: خورشید از غار منحرف می‌شود در نتیجه اشعه آن بر آن‌ها نمی‌تابید تا اذیت شوند، چه غار در سمت جنوب بود، و هنگام غروب از روی آن‌ها می‌گذشت و اشعه‌ی خود را از راست و چپ غار قطع می‌کرد چنان‌که در جای دیگر می‌فرماید:"و هم فی فجوه منه": آن‌ها در گشادگی یا در وسط غار به‌سر می‌بردند و از هوای خوش بهره‌مند می‌شدند و گرفتاری غار و گرمی آن، آن‌ها را آزار نمی‌داد.
۴) غرق شدن فرعون در دریا و گرفتن جسد او از آب:
یكی از معجزات قرآن كریم درباره‌ی جسد فرعون است كه وقتی فرعون همراه با سپاهیانش، حضرت موسی(ع) را در دریا دنبال می‌كردند به امر خداوند حضرت موسی(ع) عصای خود را به دریا می‌زند و آب‌ها دو مرتبه برمی‌گردند و تمام لشكریان فرعون در دریا غرق می‌شوند. قرآن كریم بیان می‌كند كه ما جسد فرعون را پس از غرق شدن در دریا در بلندی‌هایی قرار دادیم و آن را عبرت و آیتی برای آیندگان قرار دادیم:"الیوم ننجیك ببدنك لتكون لمن خلفك آیه" این مطلب در قرآن با توجه به "الیوم" نشان می‌دهد كه جسد فرعون همان روزی كه در آب غرق شده دوباره از آب گرفته شده است و بدنش نجات پیدا كرده است و خداوند خواسته این جسد برای عبرت آیندگان باقی بماند. در حدود صد سال پیش در مصر جسد جمعی از فرعونیان را كشف كردند. در میان این اجساد یكی از جسدها از همه شاداب‌تر و سالم‌تر بود و پس از تحقیق متوجه شدند كه این جسد مربوط به همان فرعونی است كه حضرت موسی(ع) را در دریا دنبال كرده است. این جسد هم اكنون در موزه قاهره نگهداری می‌‌شود.جالب این‌جاست كه تمام جسدهای فراعنه پژمرده شده ولی جسد فرعون زمان موسی(ع) بسیار شاداب و حتی موهای سرش كاملا پیداست. اخیرا نیز یكی از هواپیماهای اكتشافی كه از بالای خلیج عقبه عبور می‌كرد یك چیز عجیبی را مشاهده كرد: دریای سرخ دارای دو خلج است یكی سوئز و دیگری عقبه، تا قبل از این اكتشاف جدید، تورات, انجیل و باستان‌شناسان همه آبراه دریایی حضرت موسی(ع) را در خلیج سوئز و یا دریای نیل می‌پنداشتند، هیچ كس فكر نمی‌كرد كه آبراه دریایی حضرت موسی(ع) در خلیج عقبه باشد، وقتی كه هواپیمای اكتشافی از بالا به قسمت بالای خلیج عقبه نگاه می‌كرد، مشاهده نمود كه یك قسمت برآمدگی دارد و آب آن‌جا كمرنگ است در صورتی‌كه در دو طرف آن، آب، بسیار پررنگ و عمیق است. وقتی آمدند و عكسبرداری كردند، متوجه شدند آثار به‌جا مانده، آثار استخوان‌ها و ارابه‌های جنگی مربوط به جنگ حضرت موسی(ع) و فرعون است. دور برخی چرخ‌های این ارابه‌ها مرجان‌هایی دیده می‌شود كه دور چرخ‌های ارابه‌های دیگر دیده نمی‌شود. آن یكی كه مرجان به دورش نیست در واقع یك چرخ از ارابه‌ی طلایی است, زیرا مرجان‌ها روی طلا نمی‌شینند و لذا چرخ طلایی ارابه‌ی فرعون سالم مانده اما به دور ارابه‌های دیگر كه از طلا نیست مرجان چسبیده است. استخوان‌های مربوط به اسب و انسان از جمله دیگر چیزهایی بود كه در این قسمت كشف كردند كه مربوط به استخوان‌های سربازان فرعون بود. گزارش كامل این مطلب كه در شماره شصت‌وشش ماهنامه‌‌ی موعود درج شده حاكی از این حقیقت است كه موریس بوكای دانشمند مسیحی فرانسوی به‌واسطه مشاهده‌ی چنین معجزاتی از قرآن كریم مسلمان شده و پس از كاوش عمیقی در سراسر قرآن كتابی به نام "تورات، انجیل، قرآن و علم" نوشته كه به زبان‌های مختلف ترجمه شده است. ۵- گزارش باستان‌شناسی شوروی در باره‌ی كشتی نوح: بر اثر این اكتشاف، اداره‌ی كل باستان‌شناسی شوروی برای تحقیق از چگونگی این لوح و خواندن آن، هیئتی مركب از هفت نفر از مهمترین باستان‌شناسان و اساتید خط‌شناس و زبان‌دان روسی و چینی را مامور تحقیق و بررسی نمود. این هیئت پس از هشت ماه تحقیق و مطالعه و مقایسه‌ی حروف آن با نمونه‌ی سایر خطوط و كلمات قدیم متفقا چنین گزارشی را در اختیار باستان‌شناسی شوروی قرار دادند: -این لوح مخلوط چوبی از جنس همان پاره تخته‌های مربوط به كاوش قبلی و كلا متعلق به كشتی نوح بوده است، منتهی لوح مزبور مثل سایر تخته‌ها آن‌قدر پوسیده نشده، و طوری سالم مانده كه خواندن خط‌های آن به‌آسانی امكان‌پذیر می‌باشد. -حروف و كلمات این عبارات به لغت سامانی یا سامی است كه در حقیقت ریشه‌ی لغات و به سام‌بن نوح منسوب می‌باشد. -معنای این حروف و كلمات بدین شرح است: "ای خدای من و ای یاور من! به رحمت و كرمت مرا یاری نما! و به پاس خاطر این نفوس مقدسه: محمد، ایلیا(علی)، شبر(حسن)، شبیر(حسین)، فاطیما آنان كه همه بزرگان و گرامی‌اند، جهان به بركت آن‌ها برپاست، به احترام نام آن‌ها مرا یاری كن! تنها تویی كه می‌توانی مرا به راه راست هدایت كنی! بعدا دانشمندانگلیسی استاد زبان‌های باستانی در دانشگاه منچستر، ترجمه‌ی روسی این كلمات را به انگلیسی برگردانید و عینا آن را در مجلات و روزنامه‌ها نقل و منتشر گردانید. اكتشاف این تخته‌ها و لوح، یكی از دلائل اصالت و واقعیت داستان‌های قرآن مجید و احادیث دینی است كه مشروحا حاكی از قضیه‌ی كشتی نوح و ماجرای آن است، همچنان‌كه مورخان اسلامی و غیر اسلامی نیز نوشته‌اند. جالب آن‌كه برخورد با یك چنین اثر باستانی در یك كشور غیر دینی و در محیطی كه از نیم قرن پیش دین و عقیده به مبدا و معاد را كنار گذارده، اتفاق افتاده است. ناگفته معلوم است كه ماجرای این لوح به نسبت ارزش و اهمیتی كه از دید باستان‌شنای دنیای روز دارد، ارزش دینی و مذهبی نیز برای مسلمانان به‌ویژه شیعیان دارا می‌باشد.
در چهارمین شب سرای قرآن و اندیشه سیزدهمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن كریم، حجت‌الاسلام «دكتر عبدالكریم بی‌آزار شیرازی» در باب «اعجاز قرآن در وجوه باستانی شناسی» سخن ‌گفت.
حجت‌الاسلام «دكتر عبدالكریم بی‌آزار شیرازی» در باب «اعجاز قرآن در وجوه باستانی شناسی» می‌گوید: بخش وسیعی از قرآن كه درباره پادشاهان و امم گذشته است، تنها گزارشی تاریخی نیست تابلوی زنده‌ای از تاریخ است كه قرآن از آن تاریخ درس‌هایی را ارائه می‌دهد. قرآن نمی‌گوید كه بروید و كار پژوهشی در تاریخ بكنید بلكه می‌گوید «فینظورا»؛ یعنی نگاه كنید. قرآن در ۱۶ آیه می‌گوید در «زمین» سیر و سیاحت كنید و در آثار پیشینیان نگاه كنید. از قضا كار باستان شناسی چنین است كه در زمین كاوش كند تا به لایه‌های مختلف زمین برسد و ادوار مختلف تاریخی را از لابه‌لای آن شناسایی كند. در قرآن آنقدر به این آثار باستانی اهمیت داده شده كه از آثار باستانی به عنوان آیات نام برده شده است.
«دکتر محمد حسین قدرت »نویسنده كتاب «باستان شناسی قرآن» در ادامه با اشاره به تأكید قرآن مبنی بر اهمیت كاوش در واقعیت‌های تاریخی یادآور می شود: یكی از اهداف ارسال پیامبران كه نقش مهمی هم در تمدن و فرهنگ بشری دارد، نشان دادن ابعاد تاریخی بشر اسـت. این اشاره‌ها از آنجا اعجاز آمیز است كه خود پیامبران نیز در آن وضعیت نبوده‌اند و هیچ اخباری از آن نداشتند. اخبار گذشتگان در قرآن هم به صورتی است كه در تورات و انجیل هیچ اشاره‌ای نشده است كه این نشان دهنده وجوه اعجاز آمیز قرآن است.
در انجیل تمامی داستان‌ها، ملهم از اسرائیلیات بوده است، در حالی كه در قرآن چنین نبوده است، بنابراین باید مفسران آنان را مطابق با واقعیات تفسیر كنند. بنابراین آثار باستانی یكی از بخش‌های مهم قرآن است كه از قضا غفلت ورزی در تعمق در آثار باستان شناسی نكوهش شده است. علی رغم این كه قرآن كتاب «باستان شناسی» نیست و برای علم باستان شناسی نیامده است، اما اشاره‌های قرآن، درباره باستان شناسی بسیار اعجاز آمیز است. اشاره قرآن به كشتی نوح، كشف بسیار بزرگی است كه مستشرق غربی به نام «جاناتان كنی» صدها مقاله دراین باره نوشته است.
● علم باستان شناسی قرآن کریم
یکی از علوم جدیدی که وارد علوم قرآن شده، علم باستان شناسی قرآن کریم است. تعریف باستان شناسی از این قرار است: دانش شناخت فرهنگ های ادوار گذشته انسان براساس مطالعه اشیاء و آثار دیرین. قرآن کریم بخش وسیعی از قصص خود را اختصاص داده به پیامبران، پادشاهان زمان پیامبران و امم پیشین.ابراز تردید در وجود پیامبران ذکر شده در تورات در حدود ۲۰۰ سال پیش جوانان آمریکا نسبت به داستان های تورات دچار تردید شدند و آنها را افسانه پنداشتند به طوری که گفتند پیامبرانی که از آنها در تورات نامبرده شده مثل حضرت ابراهیم و نوح (ع) معلوم نیست اصلا وجود خارجی داشته باشند. در این زمینه چند شخصیت باستان شناس آمدند در «بین النهرین» به کاوش پرداختند.کوه های سینا سلسله جبال به هم پیوسته ای است که همه این ها خشک و بی علف است و این کوه ها دو طرف دارد که دست راست را ایمن می گویند.باستان شناسان خط سیر حضرت موسی (ع) از مصر به خلیج عقبه و تا نزدیکی عربستان را مطالعه کردند در بالای خلیج عقبه یک برآمدگی پل مانندی است که آب کم عمقی دارد و وقتی با دوربین های عکاسی عکسبرداری کردند، چرخ های ارابه جنگی و همچنین استخوان های انسان و اسب هایی کشف شد که مربوط به فرعون و لشکریان اوست. کشف ارابه های جنگی فرعون در برخی از چرخ های این ارابه ها مرجان هایی به دور آن دیده می شود و در برخی دیگر مرجان به دور چرخ های ارابه نیست، آن یکی که مرجان به دورش نیست در واقع یک چرخ از ارابه طلایی است چون که روی طلا مرجان ها نمی نشینند و لذا چرخ طلایی ارابه فرعون سالم مانده اما ارابه های دیگر که از طلا نیست مرجان به دورش چسبیده است. استخوان های مربوط به اسب و انسان از جمله دیگر چیزهایی بود که در این قسمت کشف کردند که مربوط به استخوان های سربازان فرعون بود. وقتی بعضی از این استخوان ها را فرستادند به دانشگاه استکهلم و مطالعه کردند مشخص شد که استخوان مربوط است به پای یک انسان.یکی دیگر از معجزات قرآن کریم راجع به جسد فرعون است که وقتی فرعون همراه با سپاهیانش، حضرت موسی (ع)را در دریا دنبال می کنند به امر خداوند حضرت موسی (ع) عصای خود را به دریامی زند و آب ها دو مرتبه برمی گردند و تمام لشکریان فرعون در دریا غرق می شوند.ت این ماجرات در انجیل به گونه ای ذکر شده که گویی فرعون به سمت دریا نرفته و غرق نشده و اگر در تورات گفته می شود که فرعون غرق شده هیچ اشاره ای نشده به اینکه جسد فرعون پس از غرق شدن از دریا گرفته شده است اما قرآن کریم بیان می کند که ما جسد فرعون را پس از غرق شدن در دریا در بلندی هایی قرار دادیم و آن را عبرت و آیتی برای آیندگان قرار دادیم «الیوم ننجیک ببد نک لتکون لمن خلفک آیه» در حدود ۱۰۰ سال پیش در مصر جسد جمعی از فرعونیان را کشف کردند در میان این اجساد یکی از جسدها ازهمه شاداب تر و سالم تر بود و پس از تحقیق متوجه شدند که این جسد مربوط به همان فرعونی است که حضرت موسی (ع) را در دریا دنبال کرده است. این جسد هم اکنون در موزه قاهره نگهداری می شود. چند سال پیش در زمان «میتران» ترئیس جمهور وقت فرانسهت مصریان می خواستند که مومیایی جسد فرعون را ترمیم کنند و از سویی فرانسه که بهترین دانشمندان باستان شناس دارد، اظهار مسرت کردند که این جسد را بیاورند در پاریس و در آنجا روی آن کاوش کنند تا ببینند این که ادعا شده این جسد، جسد فرعون زمان موسی(ع) است آیا درست است یا نه، ثانیا آن را ترمیم کنند تا از بین نرود؛ وقتی جسد فرعون را با هواپیما وارد فرانسه کردند خود میتران رفت به استقبال فرعون مصر در فرودگاه. و آن را تجسد مومیایی منتقل کردند به اداره باستان شناسی پاریس و در آن جا دو دسته از دانشمندان شروع به کاوش روی این جسد کردند، یک دسته باستان شناسان و دسته دیگر پزشکان قانونی بودند که برای بررسی چگونگی مرگ فرعون کاوش علمی می کردند. استقبال میتران فرانسوی از فرعون مصر این کاوش زیرنظر بزرگ ترین پزشک جراح فرانسوی به نام «موریس بوکای» بود دکتر «موریس بوکای» تمام توجهش به این بود که ببیند فرعون چگونه هلاک شده، یک قطعه کوچکی از جسد فرعون را جدا می کنند و به لابراتوار می برند و وقتی نگاه می کنند می بینند نمک دریا روی بدن این فرعون است و نتیجه می گیرند که به طور قطع این جسد در دریا غرق شده و وقتی شادابی جسد را می بینند نتیجه می گیرند این جسد خیلی در آب نمانده و بلافاصله از آب گرفته شده و آن را مومیایی کرده اند. این را به عنوان یک کشف بزرگ تلقی کردند و وقتی که دکتر موریس بوکای اعلام کرد که ما یک چنین کشفی را کردیم برخی در گوشش گفتند که زیاد روی این مسئله کار نکن که مسلمانان می گویند در قرآن ما این چنین آمده :«که فرعون در دریا غرق شده و خداوند جسد را از آب گرفته است» و لیکن دکتر بوکای این را به شدت انکار کرد و گفت این محال است چون قرآن مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش است و این جسد ۱۰۰ سال پیش در مصر کشف شده و اینکه فرعون در آب غرق شده فقط از طریق لابراتوار قابل اکتشاف است. این مسئله افکار دکتر «موریس بوکای» را به خودش جلب کرد تا این که پس از چندین ماه یک همایش پزشکی در عربستان برگزار شده بود و اتفاقا دکتر موریس بوکای هم در آن همایش دعوت داشت و در اولین جلسه، این کشف جدید خودش را اعلام کرد و بلافاصله یک پزشک مسلمان رفت قرآن آورد و گفت این چیزی را که شما اخیرا کشف کردید ۱۴۰۰ سال پیش در قرآن به وضوح آمده است جالب این که قرآن می فرماید: «الیوم ننجیک ببدنک» که این «الیوم» نشان می دهد که جسد فرعون همان روزی که در آب غرق شده همان روز دوباره از آب گرفته شده و بدنش نجات پیدا کرده و خداوند خواسته این جسد برای عبرت آیندگان باقی بماند و جالب است که تمام جسدهای فراعنه پژمرده شده ولی جسد فرعون زمان موسی (ع) بسیار شاداب و حتی موهای سرش کاملا پیداست. بلافاصله موریس بوکای تقاضا می کند که برای من تورات و انجیل بیاورید و در تورات و انجیل به دقت نگاه می کند که آیا این مطلبی که در قرآن هست در تورات و انجیل هم بوده که قرآن از آنها گرفته باشد یا نه. مسلمان شدن دانشمند مسیحی فرانسوی از اعجاز قرآن مشاهده می کند که در تورات و انجیل همچنین چیزی نیست و بلافاصله دکتر موریس بوکای در همان همایش مسلمان می شود، موریس بوکای، مسیحی به عربستان می آید و وقتی برمی گردد مسلمان شده و دست به کاوش عمیقی در سراسر آیات قرآن می زند و کتابی می نویسد به نام «تورات، انجیل، قرآن و علم» که به زبان های مختلف ترجمه می شود و اثر بسیار زیادی را در مسلمانان شدن دیگران می گذارد.
▪ كوروش كبیر در قرآن و تورات
شاید یكی از افتخارات ما ایرانیان داشتن پادشاهی است كه درقرآن از او به نیكی یاد شده است.
بله پادشاه دادگر و مومن ایرانی كوروش كبیركه از او در قرآن با نام ذوالقرنین و در تورات با نام عقاب مشرق یاد شده است.
خداوند در قرآن كریم در سوره مباركه كهف ضمن چند آیه نام شخصی از تاریخ قدیم آمده است كه وی به ذی القرنین ملقب است . بین مفسرین و مورخین در مورد اینكه این شخص كیست اختلاف وجود دارد
این بخش از تفسیر نمونه جلد دوازدهم ص ۵۴۲-۵۵۲ اتخاذ شده است
در این مورد سه گزینه مطرح می شود
بعضی معتقدند او كسی جز اسكندر مقدونی نیست لذا بعضی او را اسكندر ذو القرنین می خوانند …
جمعی از مورخین معتقدند ذوالقرنین یكی از پادشاهان یمن بوده …
نظریه ای كه ضمنا جدید ترین آن محسوب می شود همان است كه دانشمند معروف اسلامی ((ابو الكلام آزاد ))كه روزی وزیر فرهنگ هند بود
،در كتاب محققانه ای كه در این زمینه نگاشته است آمده
طبق این نظریه ذوالقرنین همان كوروش كبیر پادشاه هخامنشی است.
از آنجا كه نظریه اول و دوم تقریبا هیچ مدرك قابل ملاحظه تاریخی ندارد و از آن گذشته نه اسكندر مقدونی دارای صفاتی است كه قرآن برای ذوالقرنین شمرده و نه هیچ یك از پادشاهان یمن…
به همین دلیل گزینه سوم محتمل تر به نظر می رسد …
▪ آیات قرآن پیرامون ذوالقرنین
« و یسبلونك عن ذی القرنین قل سأتلوا علیكم منه ذكراً. انا مكنا له فی الارض و آتیناه من كل شیء سببا. فاتبع سببا حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمثهٔ و وجد عندها قوما. قلنا یا ذاالقرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنا. قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یردالی ربه فیعذبه عذابا نكراً و اما من آمن و عمل صالحاً فله جزاء الحسنی و سنقول له من امرنا یسراً ثم اتبع سببا حتی اذا بلغ مظلع الشمس وجده تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها ستراً. كذلك و قد احطنا بما لدیه خبراً. ثم اتبع سببا. حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوماً لایكادون یفقهون قولاً. قالوا یا ذاالقرنین ان یأجوج و مأجوج مفسدون فی الارض فهل نجعل لك خرجا علی ان تجعل بیننا و بینهم سداً. قال ما مكنی فیه ربی خیر فاعینونی بقوهٔ اجعل بینكم و بینهم ردما. آتونی زبر الحدید حتی اذا ساوی بین الصدفین ,. قال انفخوا حتی اذا جعله ناراً قال آتونی افرغ علیه قطرا. فما اسطاعوا ان یظهروه و ما استطاعوا له نقباً. قال هذا رحمهٔ من ربی فاذا جاء وعد ربی جعله دكاء وكان وعد ربی حقاً »
▪ خصایص كوروش كبیر(ذوالقرنین) در قرآن
خلاصه آنچه در آیات از خصایص ذوالقرنین آمده این است :
مردی را كه از پیغمبر پرسیدند ذوالقرنین نام داشته یعنی این نام یا لقب را قرآن از خود وضع نكرده بلكه آنان كه در باره ی وی پرسیدند این نام را بر او اطلاق كردند و از این روی فرموده است « ویسبلونك عن ذی القرنین »خدای او را ملك بخشیده و اسباب فرمانروایی و غلبه برای او مهیا كرده است.
اعمال بزرگی را كه وی در جنگهای عظیم خویش انجام داده این سه امر است ؛ اول غربی - از بلاد خود به سوی مغرب متوجه گردید و تا جایگاهی كه نزد او حد مغروب به شمار می رفت رسیده و در آنجا خورشید را بدانسان یافته كه گویی در چشمه ای فرو می رود. دوم شرقی - و همچنان پیش رفته است تا به سرزمینی رسیده كه آبادان نبوده و در آن قبایل بدوی سكونت داشته اند. سوم , به جایگاهی رسیده است كه در آن تنگنای كوهی بوده است و از پشت كوه گروهی موسوم به یاجوج و ماجوج ساكن بوده اند كه بر اهالی این سرزمین از هر سو می تاختند و به غارت می پرداختند و آنان مردمی وحشی و محروم از مدنیت و خرد بوده اند.
پادشاه در تگنای كوه برای حفظ مردم از دستبرد و غارت یاجوج و ماجوج سدی بنیان نهاد.
این سد تنها از سنگ و آجر ساخته نشد بلكه در آن آهن و مس نیز به كار رفت از این روی سدی بلند برآمد بدانسان كه غارتگران از دستبرد بدان عاجز آمدند.
این پادشاه به خدای و به آخرت ایمان داشت.
پادشاهی دادگر بود و نسبت به رعیت عطوفت داشت , و هنگام كشورگشایی و غلبه قتل و كینه ورزی را اجزات نمی داد از این رو زمانی كه بر قومی در غرب چیره شد پنداشتند كه او هم مانند دیگر كشورگشایان خونریزی آغاز خواهد كرد ولی او بدین كار دست نبرد بلكه به آنان گفت : هیچ گونه بیمی پاكان شما در دل راه ندهند و هر یك از شما كه عملی نیكو كند پاداش آنرا خواهد دید. با آنكه آن قوم بی یاور و دادرسی در چنگال قدرت او بودند با ایشان شفقت كرد وبه دادگری و نیكوكاری دل آنان را بدست آورد.
به مال آزمند نبود زیرا هنگامی كه برای پی افكندن سد , مردم خواستند به گردآوری مال پردازند از قبول آن امتناع كرد و گفت آنچه را خدای به من ارزانی داشته مرا از اموال شما بی نیاز می كند لیكن مرا به قوت بازو یاری دهید تا برای شما سدی آهنین بسازم.
▪ نظریّهٔ‌ علاّمهٔ‌ شهرستانی‌ دربارهٔ‌ ذوالقرنین‌
و علاّ مه‌ سیّد هبهٔ‌ الدّین‌ شهرستانی‌ در تأیید این‌ گفتار فرموده‌ است‌:
ذوالقرنین‌ كه‌ در قرآن‌ مجید آمده‌ است‌ به‌ چندین‌ قرن‌ قبل‌ از إسكندر مقدونی‌ منتهی‌ می شود. و او یكی‌ از پادشاهان‌ صالح‌ از تبابعهٔ‌ أذواء یمن‌ بوده‌، و عادت‌ طائفه‌ای‌ از آنان‌ این‌ بوده‌ است‌ كه‌ خود را به‌ لقب‌ «ذی‌» مُسمّی‌ كنند مثل‌ ذی‌ همدان‌، ذی‌ غمدان‌، ذی‌ المَنار، ذی‌ الاذعار، و ذی‌ یَزَن‌.
و این‌ مرد، مسلمان‌ و موحّد و عادل‌ و حسن‌ السّیرهٔ‌ بوده‌ و سفری‌ به‌ جانب‌ مغرب‌ نموده‌ و به‌ بحر أبیض‌ رسید و سفری‌ به‌ مشرق‌ نموده‌ و سپس‌ به‌ جانب‌ شمال‌ رفت‌ تا به‌ مدار سرطان‌ رسید. و شاید آنچه‌ در زبانها رائج‌ است‌ كه‌ داخل‌ در ظلمات‌ شد همین‌ باشد. و اهل‌ آن‌ بلاد از او تقاضای‌ سدّ كردند و او ساخت‌. پس‌ اگر این‌ سدّ، دیوار بزرگ‌ چین‌ باشد كه‌ بین‌ چین‌ و طائفهٔ‌ مغول‌ كشیده‌ شده‌ است‌ پس‌ باید گفت‌ كه‌ ذوالقرنین‌ تعمیر و مرمّت‌ قسمتهائی‌ از آن‌ را نموده‌ است‌ كه‌ به‌ مرور ایّام‌ خراب‌ شده‌ و نیاز به‌ مرمّت‌ داشته‌، چون‌ اشكالی‌ نیست‌ در آن‌ كه‌ اصل‌ دیوار چین‌ را پادشاهان‌ چین‌ قبل‌ از این‌ تاریخ‌ بنا كرده‌اند، و اگر سدّ دیگری‌ باشد كه‌ اشكالی‌ در آن‌ نیست‌.
و سیّد هبهٔ‌ الدّین‌ برای‌ تأیید مطلب‌ خود شاهدی‌ آورده‌ است‌ و آن‌ اینكه‌: بودن‌ ذوالقرنین‌ پادشاه‌ صالحی‌ از عرب‌ كه‌ اعراب‌ از رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ دربارهٔ‌ چنین‌ مرد عرب‌ سؤال‌ كنند، و قرآن‌ برای‌ تذكّر و اعتبار، آن‌ را ذكر كند، این‌ قابل‌ قبول‌تر است‌ و به‌ مذاق‌ عرب‌ و سؤال‌ آنها نزدیكتر است‌ تا سؤال‌ از ملوك‌ روم‌ و عجم‌ و چین‌ كه‌ از امّت‌های‌ دوری‌ هستند كه‌ با تاریخ‌ عرب‌ تماسّی‌ نداشته‌ و اعراب‌ میل‌ و هوای‌ شنیدن‌ اخبار و عبرت‌ گرفتن‌ از آثار آنان‌ را نداشته‌اند و لذا قرآن‌ كریم‌ متعرّض‌ ذكر اخبار جماعت‌های‌ دور و طوائفی‌ كه‌ با اعراب‌ سر و كاری‌ ندارند نشده‌ است‌. ـ انتهی‌ ملخّص‌ كلام‌ شهرستانی‌.
لیكن‌ اشكالی‌ كه‌ بر این‌ نظریّه‌ هست‌ آنستكه‌ بهیچوجه‌ نمی‌توان‌ سدّ ذوالقرنین‌ را منطبق‌ بر دیوار چین‌ نمود چون‌ ذوالقرنین‌ چندین‌ قرن‌ قبل‌ از إسكندر بوده‌، و دیوار چین‌ را بعد از نیم‌ قرن‌ از زمان‌ اسكندر بنا نموده‌اند. و امّا از دیوار چین‌ گذشته‌، در ناحیهٔ‌ شمال‌ غربی‌ چین‌ سدهای‌ دیگری‌ وجود دارد لیكن‌ آنها را از سنگ‌ ساخته‌اند و اثری‌ از آهن‌ و مس‌ در آنها نیست‌.
و در تفسیر «جواهر» گفته‌ است‌ كه‌ با شواهد تاریخی‌ كه‌ از نقوش‌ خرابه‌های‌ یمن‌ در آثار باستانی‌ آنجا بدست‌ آمده‌ است‌ استفاده‌ میشود كه‌ در یمن‌ سه‌ دولت‌ حكومت‌ كرده‌ است‌:
ـ دولت‌ مُعین‌ و پایتختش‌ قَرْناء بوده‌ است‌، و زمان‌ حكومتشان‌ از ۱۴ قرن‌ قبل‌ از میلاد تا ۷ قرن‌ و یا ۸ قرن‌ قبل‌ از میلاد مسیح‌ بوده‌ است‌.
ـ دولت‌ سَبا و ایشان‌ از قَحطانیّین‌ هستند و ابتداء دولتشان‌ از ۸۵۰ قبل‌ از میلاد تا ۱۱۵ سال‌ قبل‌ از میلاد بوده‌ است‌.
ـ دولت‌ حِمیَریّین‌ و آنها دو دسته‌ هستند:
اوّل‌ ملوك‌ سَباوریدان‌ كه‌ از ۱۱۵ سال‌ قبل‌ از میلاد تا ۲۷۵ سال‌ بعد از میلاد بوده‌اند.
دوّم‌ ملوك‌ سَباوریدان‌ و حَضْرَموت‌ و غیرها، و حكومت‌ آنها از ۲۷۵ میلادی‌ تا ۵۲۵ میلادی‌ بوده‌ است‌.
و پس‌ از توضیحاتی‌ گفته‌ است‌:
و از آنچه‌ ذكر شد استفاده‌ میشود كه‌ لقب‌ داشتن‌ به‌ ذی‌، مثل‌ ذی‌ القرنین‌ راجع‌ به‌ ملوك‌ یمن‌ بوده‌ و در غیر آنها مانند ملوك‌ روم‌ دیده‌ نشده‌ است‌؛ پس‌ ذوالقرنین‌ از ملوك‌ یمن‌ است‌؛ و در تاریخ‌، بعضی‌ از ملوك‌ یمن‌ را به‌ نام‌ ذی‌ القرنین‌ یاد كرده‌ ولی‌ آیا ذو القرنینی‌ كه‌ در قرآن‌ بیان‌ شده‌ است‌ همان‌ ذو القرنین‌ است‌ یا نه‌؟ جواب‌ میگوئیم‌: نه‌.
چون‌ این‌ ذی‌ القرنین‌ را كه‌ در تاریخ‌ از او یاد می‌كنند، قریب‌ العهد به‌ زمان‌ رسول‌ الله‌ و قرآن‌ بوده‌ و نامی‌ از سدّ با چنین‌ خصوصیّاتی‌ و نیز نامی‌ از سفرهای‌ او در تاریخ‌ نیامده‌ است‌ مگر در أخباری‌ كه‌ قصّه‌ پردازان‌ ذكر كرده‌اند؛ و ابن‌ خَلدون‌ تمام‌ این‌ اخبار را تكذیب‌ كرده‌ و آنها را به‌ نشانه‌های‌ مبالغه‌ و گزاف‌گوئی‌ متّهم‌ ساخته‌ است‌ و با ادلّهٔ‌ جغرافیائی‌ و تاریخی‌ آنها را نقض‌ نموده‌ است‌. ـ انتهی‌ ملخّص‌ آنچه‌ راكه‌ در «جواهر» آورده‌ است‌.
▪ نظریّهٔ‌ سِر أحمد خان‌ هندی‌ دربارهٔ‌ ذوالقرنین‌
و اخیراً سِر أحمد خان‌ هندی‌ گفته‌ است‌ كه‌ ذوالقرنین‌، كورش‌ كه‌ یكی‌ از پادشاهان‌ هخامنشی‌ بوده‌ و تاریخش‌ از ۵۶۰ سال‌ قبل‌ از میلاد تا ۵۳۹ سال‌ قبل‌ از میلاد است‌ می باشد.
و اوست‌ كه‌ تأسیس‌ امپراطوری‌ ایرانی‌ نموده‌ و بین‌ مملكت‌ فارس‌ و ماد را جمع‌ كرد؛ و بابِل‌ را به‌ تصرّف‌ در آورد. و یهود را اجازه‌ داد تا از بابل‌ به‌ اورشَلیم‌ بازگشت‌ كنند، و در بنای‌ هَیكَل‌ یهود مساعدت‌ كرد. و مصر و یونان‌ را تسخیر نمود؛ و تا مغرب‌ پیش‌ تاخت‌ و سپس‌ بسوی‌ مشرق‌ سیر نمود تا به‌ آخرین‌ نقاط‌ معموره‌ رسید.▪ شواهدی‌ از أبوالكلام‌ آزاد دربارهٔ‌ نظریّهٔ‌ سِر أحمد خان‌ هندی‌
و این‌ مدّعی‌ را محقّق‌ خبیرِ باحث‌ أبوالكلام‌ آزاد پذیرفته‌ و برای‌ تبیین‌ و توضیح‌ آن‌ نهایت‌ كوشش‌ را به‌ عمل‌ آورده‌ است
اوّلاً اوصافی‌ كه‌ در قرآن‌ مجید دربارهٔ‌ ذوالقرنین‌ بیان‌ فرموده‌ همه‌ بر این‌ ملك‌ عظیم‌ منطبق‌ است‌، از ایمان‌ به‌ خدا و به‌ توحید، و عدالت‌ در بین‌ رعیّت‌ و با رأفت‌ و رفق‌ و احسان‌ با آنان‌ رفتار كردن‌، و با اهل‌ ظلم‌ و ستم‌ به‌ مجازات‌ و سیاست‌ رفتار كردن‌. و خداوند سررشتهٔ‌ همهٔ‌ امور را بدو سپرده‌، و او جامع‌ بین‌ كمالات‌ دین‌ و عقل‌ و فضائل‌ اخلاق‌، و بین‌ عِدّه‌ و قوّه‌ و شوكت‌ و ثروت‌ و مطاوعهٔ‌ مردم‌ و پذیرش‌ اسباب‌ و امور بوده‌ است‌.
و او یكبار همانطور كه‌ قرآن‌ بیان‌ كرده‌ است‌ به‌ سمت‌ مغرب‌ حركت‌ كرد تا بر لیدیا و حوالای‌ آن‌ استیلا یافت‌. و برای‌ بار دوّم‌ به‌ سمت‌ مشرق‌ رفت‌ و تا به‌ مطلع‌ الشّمس‌ رسید و در آنجا گروهی‌ از مردم‌ وحشی‌ و بیابانی‌ را یافت‌ كه‌ در صحراها و بیابان‌ها زیست‌ میكردند، و پس‌ از آن‌ به‌ بنای‌ سدّ همّت‌ گماشت‌.
و این‌ سدّ همانطور كه‌ شواهد گواه‌ است‌ سدّی‌ است‌ كه‌ در تنگهٔ‌ دارْیال‌ بین‌ كوههای‌ قفقاز در نزدیك‌ شهر تَفلیس‌ بنا شده‌ است‌.
امّا ایمانش‌ به‌ خدا و روز قیامت‌، در كتب‌ عهد عتیق‌ مثل‌ كتاب‌ عَِزْرا (إصحاح‌ ۱ ) و كتاب‌ دانیال‌ (إصحاح‌ ۶ ) و كتاب‌ أشعیاء (إصحاح‌ ۴۴ و ۴۵ ) آمده‌ است‌.
و با قطع‌ نظر از وحی‌ الهی‌، یهود با همان‌ عصبیّت‌ مذهبی‌ كه‌ دارند، مرد مشرك‌ مجوسی‌ و یا وثنی‌ را نمی‌ستایند؛ و اگر كورش‌ چنین‌ مردی‌ بود، او را مسیح‌ خدا و مهدی‌ مؤیّد و راعی‌ پروردگار نمی‌گفتند.
علاوه‌ بر اینها، نقش‌ها و نوشتجاتی‌ كه‌ از زمان‌ داریوش‌ به‌ خطّ میخی‌ كشف‌ شده‌ است‌ ـ و بین‌ كورش‌ و داریوش‌ به‌ قدر هشت‌ سال‌ فاصله‌ بوده‌ است‌ ـ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ كورش‌ مشرك‌ نبوده‌ است‌؛ و معنی‌ ندارد كه‌ بگوئیم‌ در این‌ زمان‌ كوتاه‌ عقیده‌ دربارهٔ‌ كورش‌ تغییر كرده‌ و بعداً او را بعنوان‌ مردی‌ مؤمن‌ و موحّد ستوده‌اند.
و امّا فضائل‌ نفسانیّهٔ‌ او: كافی‌ است‌ كه‌ به‌ أخبار و سیرهٔ‌ او رجوع‌ شود كه‌ چگونه‌ با طاغیان‌ و جبابره‌ كه‌ بر او خروج‌ كرده‌ بودند یا او با آنها محاربه‌ نمود مانند پادشاهان‌ ماد و لیدیا و بابل‌ و مصر و طاغیان‌ بیابان‌ در اطراف‌ بَكْتریا كه‌ بلخ‌ است‌ جنگید؛ و چون‌ بر قومی‌ غلبه‌ می‌یافت‌ از مجرمین‌ آنها میگذشت‌ و عفو می‌نمود و كریم‌ آنانرا اكرام‌ میكرد و بر ضعیفشان‌ رحمت‌ می‌آورد و مفسد و خائن‌ را سیاست‌ می‌نمود.
كتب‌ عهد قدیم‌ از او تجلیل‌ میكند، و طائفهٔ‌ یهود او را با شدیدترین‌ درجات‌ احترام‌ محترم‌ میدارند؛ چون‌ آنها را از اسارت‌ بابل‌ كه‌ توسّط‌ بُخت‌ نَصّر (نبوكد نضر) انجام‌ گرفته‌ بود و معبدشان‌ را خراب‌ كرده‌ بود آزاد ساخت‌ و به‌ شهرهای‌ خودشان‌ عودت‌ داد، و اموال‌ بسیاری‌ برای‌ تجدید بنای‌ هَیكَل‌ به‌ آنها داد، و نفائس‌ غارت‌ شدهٔ‌ هَیكل‌ را كه‌ در خزائن‌ شاهان‌ بابل‌ بود به‌ آنها ردّ كرد.
و این‌ نیز شاهدی‌ است‌ بر آنكه‌ ذوالقرنین‌ همان‌ كورش‌ است‌. چون‌ سؤال‌ از ذوالقرنین‌ در قرآن‌ كریم‌ همانطور كه‌ در روایات‌ آمده‌ است‌ به‌ تلقین‌ یهود بوده‌ است‌؛ و قَرْن‌ در لغت‌ عبری‌ و عربی‌ به‌ یك‌ معنی‌ آمده‌ است‌.
و مورّخین‌ یونان‌ قدیم‌ مثل‌ هِرُدوت‌ و غیره‌ با آنكه‌ دشمن‌ ایران‌ و پادشاهان‌ ایران‌ هستند او را به‌ مروّت‌ و فتوّت‌ و سماحت‌ و كرم‌ و صَفح‌ و قلّت‌ حرص‌ و رحمت‌ و رأفت‌ یاد كرده‌ و وی‌ را ثناء و تمجید نموده‌اند.
و امّا نامیدن‌ كورش‌ را به‌ ذوالقرنین‌، گرچه‌ تواریخ‌ از این‌ معنی‌ خالی‌ است‌ لیكن‌ مجسّمهٔ‌ سنگی‌ او كه‌ اخیراً در مشهد مُرغاب‌ در جنوب‌ ایران‌ بدست‌ آمد تمام‌ دریچه‌های‌ شكّ و تردید را بر انسان‌ مسدود می‌سازد كه‌ كورش‌ همان‌ ذوالقرنین‌ است‌.
این‌ مجسّمه‌ بنا بر گفتار دی‌ لافوای‌ نمونهٔ‌ بسیار پر ارزش‌ و گرانبهائی‌ از حجّاری‌ قدیم‌ است‌ كه‌ با بهترین‌ مجسّمه‌های‌ یونانی‌ برابری‌ میكند، و یگانه‌ نمونه‌ از هنر آسیائی‌ها است‌. این‌ مجسّمه‌ كه‌ در زمان‌ اردشیر ساخته‌ و نصب‌ شده‌ است‌ و چندین‌ بار علمای‌ بزرگ‌ آلمان‌ فقط‌ به‌ قصد تماشای‌ آن‌ به‌ ایران‌ آمده‌اند، در قرن‌ نوزدهم‌ میلادی‌ در مرغاب‌ كشف‌ شد.
این‌ مجسّمه‌ به‌ قدر قامت‌ انسان‌ است‌ و كورش‌ را در وضعی‌ نشان‌ میدهد كه‌ دو بال‌ بزرگ‌ مانند دو بال‌ عقاب‌ از دو جانبش‌ گشوده‌ شده‌ است‌، و دو شاخ‌ به‌ صورت‌ شاخ‌های‌ قوچ‌ روی‌ سر دارد، و شاخ‌ها در دو طرف‌ سر نیست‌ بلكه‌ در وسط‌ سر و پشت‌ سر هم‌ قرار دارند؛ و با همان‌ لباسی‌ كه‌ شاهان‌ بابل‌ می‌پوشیدند.
این‌ مجسّمه‌ بدون‌ تردید ثابت‌ میكند كه‌ تصوّر معنای‌ صاحب‌ دو شاخ‌ بودن‌ (ذوالقرنین‌) در نزد كورش‌ و در تفكّر وی‌ وجود داشته‌ است‌ و بدینجهت‌ در تصویر مجسّمه‌ بصورت‌ دو شاخ‌ حكّاكی‌ شده‌ است‌.
دو شاخ‌ در وسط‌ سر روئیده‌ شده‌ و از رستنگاه‌ واحد، یكی‌ از شاخ‌ها به‌ طرف‌ جلو و دیگری‌ به‌ طرف‌ پشت‌ سر رفته‌ است‌.
و این‌ تقریب‌ به‌ گفتار بعضی‌ از قدماء كه‌ می‌گفتند: ذوالقرنین‌ را بدین‌ لقب‌ نامیده‌اند چونكه‌ در سر او تاج‌ یا كلاه‌خودی‌ بوده‌ كه‌ دو شاخ‌ داشته‌ است‌، نزدیك‌ است‌.
باری‌، معنای‌ دو شاخ‌ كه‌ در مجسّمهٔ‌ كورش‌ است‌ و لقب‌ او به‌ ذوالقرنین‌، همان‌ تشكیل‌ دولت‌ واحده‌ از فارس‌ و ماد بوده‌ است‌ كه‌ تا آن‌ زمان‌ دو حكومت‌ مستقلّ بود و هر كدام‌ یك‌ حاكمی‌ داشت‌ ولی‌ كورش‌ بر هر دو غلبه‌ كرد و تشكیل‌ حكومت‌ واحدی‌ داد؛ و همین‌ معناست‌ كه‌ در رؤیای‌ دانیال‌ پیغمبر آمده‌ است‌:
▪ رؤیای‌ حضرت‌ دانیال‌ دربارهٔ‌ ذوالقرنین‌
در كتاب‌ دانیال‌ (إصحاح‌ هشتم‌ از ص‌ ۱ تا ص‌ ۹ ) آمده‌ است‌ كه‌:
در سال‌ سوّم‌ از سلطنت‌ بیلْشاصَّر پادشاه‌، به‌ من‌ كه‌ دانیال‌ هستم‌ رؤیائی‌ نمایانده‌ شد، بعد از رؤیائی‌ كه‌ اوّلاً به‌ من‌ نمایانیده‌ شده‌ بود.
من‌ در رؤیا دیدم‌ مثل‌ اینكه‌ گوئی‌ من‌ در قصر شوشان‌ كه‌ در كشور ایلام‌ است‌ میباشم‌، و در خواب‌ دیدم‌ كه‌ من‌ در كنار نهر اولای‌ هستم‌. پس‌ چشمان‌ خود را بلند كردم‌ كه‌ ناگهان‌ دیدم‌ قوچی‌ در برابر نهر ایستاده‌ و دو شاخ‌ دارد، و شاخ‌هایش‌ بلند بود لیكن‌ یكی‌ از دیگری‌ بلندتر بود، و آن‌ شاخ‌ بلندتر عقب‌تر بر آمده‌ بود.
و دیدم‌ كه‌ آن‌ قوچ‌ به‌ جانب‌ مغرب‌ و شمال‌ و جنوب‌ شاخ‌ میزد و هیچ‌ حیوانی‌ در برابر او ایستادگی‌ نمی‌نمود و از دست‌ او راه‌ رهائی‌ نبود، لهذا آن‌ قوچ‌ طبق‌ میل‌ و ارادهٔ‌ خود عمل‌ میكرد و بزرگ‌ میشد.
و در این‌ حال‌ كه‌ من‌ در تأمّل‌ و تفكّر بودم‌ ناگهان‌ دیدم‌ یك‌ بُز نَری‌ از جانب‌ مغرب‌ آمد و بر روی‌ تمام‌ زمین‌ استیلا یافت‌ بطوریكه‌ زمین‌ را مسّ نمی‌نمود؛ و این‌ بز نر یك‌ شاخ‌ معتبری‌ در پیشانیش‌ و میان‌ دو چشمش‌ بود.
و این‌ بز نر آمد بسوی‌ آن‌ قوچی‌ كه‌ دارای‌ شاخ‌ بود و من‌ آن‌ را در كنار نهر، ایستاده‌ دیده‌ بودم‌؛ و با شدّت‌ قوّتی‌ كه‌ داشت‌ بسوی‌ او میدوید. و دیدم‌ كه‌ به‌ آن‌ قوچ‌ رسید و به‌ حال‌ غضب‌ بر او بر آمد و قوچ‌ را زد و دو شاخش‌ را شكست‌، و برای‌ آن‌ قوچ‌ هیچ‌ قدرتی‌ برای‌ مقاومت‌ در برابر او نماند؛ و لذا او را بر روی‌ زمین‌ انداخته‌ و پایمالش‌ كرد و برای‌ آن‌ قوچ‌ هیچ‌ گریزگاهی‌ از دست‌ آن‌ نبود؛ و بنابراین‌ آن‌ بز نر جدّاً بزرگ‌ شد.
و سپس‌ دانیال‌ بعد از تمامیّت‌ این‌ رؤیا ذكر میكند كه‌ جبرائیل‌ به‌ او نمایانیده‌ شد و رؤیای‌ او را تعبیر نموده‌ به‌ تعبیری‌ كه‌ در آن‌، قوچ‌ صاحب‌ دو شاخ‌، منطبق‌ بر كورش‌ می شد و دو شاخش‌ دو كشور فارس‌ و ماد بود و آن‌ بز نر كه‌ صاحب‌ یك‌ شاخ‌ بود إسكندر مقدونی‌ بود.
در رؤیای‌ دانیال‌ آمده‌ است‌ كه‌ قوچی‌ كه‌ به‌ نظر او آمده‌، دو شاخ‌ داشته‌ ولی‌ نه‌ مانند شاخ‌ سائر قوچ‌ها، بلكه‌ یكی‌ از آن‌ دو شاخ‌ در پشت‌ دیگری‌ بوده‌ است‌ و این‌ معنی‌ بعینه‌ همان‌ است‌ كه‌ در صورت‌ مجسّمهٔ‌ باستانی‌ كورش‌ مشاهده‌ میشود.
و امّا آن‌ دو بالی‌ كه‌ مانند بال‌های‌ عقاب‌ در مجسّمهٔ‌ كورش‌ است‌، آن‌ تصویر خواب‌ أشعیاء است‌ كه‌ كورش‌ را در رؤیا، عقاب‌ شرق‌ خوانده‌ است‌، و به‌ همین‌ مناسبت‌ مجسّمهٔ‌ كورش‌ به‌ مرغ‌ شهرت‌ یافته‌؛ و رودی‌ كه‌ در زیر پای‌ كورش‌ در مجسّمه‌ تصویر شده‌ است‌ مرغاب‌ نامیده‌ میشود.
یهود از بشارت‌ دانیال‌ چنین‌ دریافتند كه‌ پایان‌ اسارت‌ آنها در بابل‌ منوط‌ به‌ همان‌ پادشاه‌ صاحب‌ دو شاخ‌ است‌ كه‌ بر مملكت‌ فارس‌ و ماد استیلا خواهد یافت‌ كه‌ بر ملوك‌ بابل‌ چیره‌ میشود و بالنّتیجه‌ آنانرا از اسارت‌ بیرون‌ می‌آورد.
چند سال‌ پس‌ از رؤیای‌ دانیال‌، كورش‌ كه‌ یهود او را خورس‌ و یونانیان‌ سائرس‌ می‌نامند ظهور نمود و بر دو مملكت‌ فارس‌ و ماد مسلّط‌ شد و حكومتی‌ عظیم‌ پیدا كرد. و همانطور كه‌ در رؤیای‌ دانیال‌ آمده‌ كه‌ به‌ مغرب‌ و شمال‌ و جنوب‌ شاخ‌ میزد، كورش‌ نیز فارس‌ و ماد را تسخیر كرد و در جنوب‌ كه‌ همان‌ بابل‌ بود پیشرفت‌ كرد و یهود را آزاد ساخت‌. و لذا وقتی‌ یهود كورش‌ را در بابل‌ بعد از تسخیر آن‌ ملاقات‌ كردند و رؤیای‌ دانیال‌ را برای‌ او بیان‌ كردند خوشحال‌ شد و بنا بر مساعدت‌ و مهربانی‌ با یهود گذارد و آنانرا به‌ اورشلیم‌ عودت‌ داد و معبدشان‌ را تعمیر نمود.
باری‌، اینها همه‌ شواهد صدقی‌ است‌ بر اینكه‌ كورش‌ نیز خود را ذوالقرنین‌ میدانسته‌ (یعنی‌ صاحب‌ دو كشور فارس‌ و ماد، كه‌ در رؤیا به‌ صورت‌ دو شاخ‌ متّصل‌ به‌ هم‌ بر مغز سرش‌ روئیده‌ بود) و لذا در تاج‌ یا كلاه‌ خودش‌ این‌ دو شاخ‌ را كه‌ علامت‌ و نشانهٔ‌ دو كشور است‌ می‌نهاده‌ و در مجسّمه‌اش‌ نیز منعكس‌ شده‌ است‌.
و امّا سیر و مسافرتش‌ به‌ مغرب‌ برای‌ رفع‌ طغیان‌ لیدیا بوده‌ است‌. لیدیا علیرغم‌ قرابت‌ و پیمانی‌ كه‌ با كورش‌ داشت‌ بدون‌ هیچ‌ مجوّزی‌، از روی‌ ظلم‌ و عدوان‌ به‌ طرف‌ كورش‌ لشكركشی‌ نمود و سلاطین‌ اروپا را نیز علیه‌ او تحریك‌ كرد. كورش‌ با او جنگ‌ نموده‌ و او را فراری‌ داد و سپس‌ او را تعقیب‌ نمود و پایتختش‌ را محاصره‌ نمود و پس‌ از محاصره‌ فتح‌ كرد و لیدیا را اسیر نموده‌ و پس‌ از اسارت‌ او را عفو كرد و سائر همیارانش‌ را نیز عفو كرد و اكرام‌ نمود و به‌ آنها نیكوئی‌ نمود، با آنكه‌ میتوانست‌ آنها را سیاست‌ نموده‌ و نابود كند؛ و این‌ قصّه‌ منطبقٌ علیه‌ این‌ آیه‌ است‌:
حَتَّی‌&#۰۳۹;´ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی‌ عَیْنٍ حَمِئَهٍٔ (و شاید مراد ساحل‌ غربی‌ از آسیای‌ صغیر باشد) وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَـ&#۰۳۹;ذَاالْقَرْنَیْنِ إِمَّآ أَن‌ تُعَذِّبَ وَ إِمَّآ أَن‌ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا.
ما در اینجا به‌ ذوالقرنین‌ گفتیم‌: نسبت‌ بدین‌ جماعت‌ كه‌ ستم‌ كرده‌ و فعلاً در دست‌ تو گرفتارند، اختیار داری‌ آنانرا به‌ پاداش‌ خود عذاب‌ كنی‌، یا از آنها درگذری‌ و طریقهٔ‌ نیكوئی‌ دربارهٔ‌ آنان‌ اتّخاذ كنی‌!
ذوالقرنین‌ گفت‌: آن‌ كسانی‌ كه‌ از این‌ به‌ بعد ستم‌ كنند، آنها را مجازات‌ نموده‌ و عذاب‌ می‌كنیم‌؛ و امّا كسانی‌ كه‌ ایمان‌ بیاورند و عمل‌ صالح‌ انجام‌ دهند گذشته‌ از جزای‌ اخروی‌ آنان‌، ما به‌ طریق‌ نیكو با آنان‌ رفتار خواهیم‌ نمود.
و پس‌ از سفر مغرب‌، به‌ سمت‌ صحرای‌ بزرگ‌ در مشرق‌ در حوالای‌ بكتریا برای‌ خوابانیدن‌ غائلهٔ‌ قبائل‌ بدوی‌ و بیابانی‌ كه‌ پیوسته‌ هجوم‌ نموده‌ و فساد میكردند حركت‌ كرد:
حَتَّی‌&#۰۳۹;´ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی‌&#۰۳۹; قَوْمٍ لَمْ نَجْعَل‌ لَهُم‌ مِن‌ دُونِهَا سِتْرًا.
▪ سخنان آیت‌الله«‌عبدالكریم‌بی‌آزار‌شیرازی»
اخیرا یكی ازهواپیماهای اكتشافی كه از بالای خلیج عقبه عبور می‌كرد یك چیز عجیبی را مشاهده كرد دریای سرخ دارای دو خلیج است یكی سوئز و دیگری عقبه، تا قبل از این اكتشاف جدید، تورات، انجیل و باستان شناسان همه آبراه دریایی حضرت موسی (ع) را در خلیج سوئز و یا دریای نیل می‌پنداشتند؛ هیچ كس فكر نمی‌كرد كه آبراه دریایی حضرت موسی (ع) در خلیج عقبه باشد، هواپیمای اكتشافی از بالا وقتی كه نگاه كرد به قسمت بالای خلیج عقبه مشاهده كرد كه یك قسمتی برآمدگی دارد و آب انجا كمرنگ است در صورتی كه در دو طرف آن، آب ،بسیار پررنگ و عمیق است وقتی آمدند عكسبرداری كردند متوجه شدند آثار به جا مانده، آثار استخوان‌ها و ارابه‌های جنگی مربوط به جنگ حضرت موسی (ع) و فرعون است
نشست قرآن و وحدت بعدازظهر پنج‌شنبه ۳۱ فروردین‌ماه در حاشیه مسابقات بین‌المللی قرآنی دانشجویان با حضور آیت‌الله «عبدالكریم بی‌آزار شیرازی» برگزارشد.
در این نشست كه با حضور آیت‌الله «عبدالكریم بی‌آزار شیرازی» از قرآن پژوهان كشور و استاد حوزه علمیه، «لاله افتخاری» عضو كمیسیون فرهنگی مجلس، حجت‌الاسلام والسملین «نوراللهیان» رئیس سازمان مدارس و حوزه‌های علمیه خارج از كشور و «مرتضی رضایی‌زاده» معاون خبرگزاری قرآنی ایران (ایكنا)، برپا شد، شركت‌كنندگان پیرامون مباحث «اعجاز علمی قرآن و باستان‌شناسی» و «قرآن و وحدت» سخنرانی كردند كه مشروح سخنان «بی‌آزار‌شیرازی» در ذیل می‌آید. یكی از علوم جدیدی كه وارد علوم قرآن شده، علم باستان شناسی قرآن كریم است. تعریف باستان‌شناسی از این قرار است: دانش شناخت فرهنگ‌های ادوار گذشته انسان براساس مطالعه اشیاء و آثار دیرین.
قرآن كریم بخش وسیعی از قصص خود را اختصاص داده به پیامبران، پادشاهان زمان پیامبران و امم پیشین. ابراز تردید در وجود پیامبران ذکر شده در تورات در حدود ۲۰۰ سال پیش جوانان آمریكا نسبت به داستان‌های تورات دچار تردید شدند و آنها را افسانه پنداشتند به طوری كه گفتند پیامبرانی كه از آنها در تورات نامبرده شده مثل حضرت ابراهیم و نوح (ع) معلوم نیست اصلا وجود خارجی داشته باشند. در این زمینه چند شخصیت باستان شناس آمدند در «بین‌النهرین» به كاوش پرداختند.كوه‌های سینا سلسله جبال به هم پیوسته‌ای است كه همه این‌ها خشك و بی‌علف است و این كوه‌ها دو طرف دارد كه دست راست را ایمن می‌گویند، آنچه كه قرآن می‌فرماید{این است‌که} میعادگاه خدا با قوم بنی اسراییل در جانب طور الایمن است. باستان شناسان خط سیر حضرت موسی (ع) از مصر به خلیج عقبه و تا نزدیكی عربستان را مطالعه ‌كردند در بالای خلیج عقبه یك برآمدگی پل مانندی است كه آب كم عمقی دارد و وقتی با دوربین‌های عكاسی عكسبرداری كردند، چرخ‌های ارابه جنگی و همچنین استخوان‌های انسان و اسب‌هایی كشف شد كه مربوط به فرعون و لشكریان اوست. کشف ارابه‌های جنگی فرعون در برخی از چرخ‌های این ارابه‌ها مرجان‌هایی به دور آن دیده می‌شود و در برخی دیگر مرجان به دور چرخ‌های ارابه نیست، آن یكی كه مرجان به دورش نیست در واقع یك چرخ از ارابه طلایی است چون كه روی طلا مرجان‌ها نمی‌نشینند و لذا چرخ طلایی ارابه فرعون سالم مانده اما ارابه‌های دیگر كه از طلا نیست مرجان به دورش چسبیده است. استخوان‌های مربوط به اسب و انسان از جمله دیگر چیزهایی بود كه در این قسمت كشف كردند كه مربوط به استخوان‌های سربازان فرعون بود. وقتی بعضی از این استخوان‌ها را فرستادند به دانشگاه استكهلم و مطالعه كردند مشخص شد كه استخوان مربوط است به پای یك انسان. یكی دیگر از معجزات قرآن كریم راجع به جسد فرعون است كه وقتی فرعون همراه با سپاهیانش، حضرت موسی (ع)را در دریا دنبال می‌كنند به امر خداوند حضرت موسی (ع) عصای خود را به دریامی‌زند و آب‌ها دو مرتبه برمی‌گردند و تمام لشكریان فرعون در دریا غرق می‌شوند.{ این ماجرا}
در انجیل به گونه‌ای ذكر شده كه گویی فرعون به سمت دریا نرفته و غرق نشده و اگر در تورات گفته می‌شود كه فرعون غرق شده هیچ اشاره‌ای نشده به اینكه جسد فرعون پس از غرق شدن از دریا گرفته شده است اما قرآن كریم بیان می‌كند كه ما جسد فرعون را پس از غرق شدن در دریا در بلندی‌هایی قرار دادیم و آن را عبرت و آیتی برای آیندگان قرار دادیم «الیوم ننجیك ببد‌نك لتكون لمن خلفك آیه»
در حدود ۱۰۰ سال پیش در مصر جسد جمعی از فرعونیان را كشف كردند در میان این اجساد یكی از جسدها ازهمه شاداب تر و سالم‌تر بود و پس از تحقیق متوجه شدند كه این جسد مربوط به همان فرعونی است كه حضرت موسی (ع) را در دریا دنبال كرده است. این جسد هم اكنون در موزه قاهره نگهداری می‌شود. چند سال پیش در زمان «میتران» {رئیس جمهور وقت فرانسه} مصریان می‌خواستند كه مومیایی جسد فرعون را ترمیم كنند و از سویی فرانسه كه بهترین دانشمندان باستان شناس دارد، اظهار مسرت كردند كه این جسد را بیاورند در پاریس و در آنجا روی آن كاوش كنند تا ببینند این كه ادعا شده این جسد، جسد فرعون زمان موسی(ع) است آیا درست است یا نه، ثانیا آن را ترمیم كنند تا از بین نرود؛ وقتی جسد فرعون را با هواپیما وارد فرانسه كردند خود میتران رفت به استقبال فرعون مصر در فرودگاه. و آن را {جسد مومیایی } منتقل كردند به اداره باستان شناسی پاریس و در آن جا دو دسته از دانشمندان شروع به كاوش روی این جسد كردند، یك دسته باستان شناسان و دسته دیگر پزشكان قانونی بودند كه برای بررسی چگونگی مرگ فرعون كاوش علمی می‌كردند. استقبال میتران فرانسوی از فرعون مصر این كاوش زیرنظر بزرگ‌ترین پزشك جراح فرانسوی به نام «موریس بوكای» بود دكتر «موریس بوكای» تمام توجهش به این بود كه ببیند فرعون چگونه هلاك شده، یك قطعه كوچكی از جسد فرعون را جدا می‌كنند و به لابراتوار می‌برند و وقتی نگاه می‌كنند می‌بینند نمك دریا روی بدن این فرعون است و نتیجه می‌گیرند كه به طور قطع این جسد در دریا غرق شده و وقتی شادابی جسد را می‌بینند نتیجه می‌گیرند این جسد خیلی در آب نمانده و بلافاصله از آب گرفته شده و آن را مومیایی كرده‌اند. این را به عنوان یك كشف بزرگ تلقی كردند و وقتی كه دكتر موریس بوكای اعلام كرد كه ما یك چنین كشفی را كردیم برخی در گوشش گفتند كه زیاد روی این مسئله كار نكن كه مسلمانان می‌گویند در قرآن ما این چنین آمده :«كه فرعون در دریا غرق شده و خداوند جسد را از آب گرفته است» و لیكن دكتر بوكای این را به شدت انكار كرد و گفت این محال است چون قرآن مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش است و این جسد ۱۰۰ سال پیش در مصر كشف شده و اینكه فرعون در آب غرق شده فقط از طریق لابراتوار قابل اكتشاف است. این مسئله افكار دكتر «موریس بوكای» را به خودش جلب كرد تا این‌كه پس از چندین ماه یك همایش پزشكی در عربستان برگزار شده بود و اتفاقا دكتر موریس‌بوكای هم در آن همایش دعوت داشت و در اولین جلسه، این كشف جدید خودش را اعلام كرد و بلافاصله یك پزشك مسلمان رفت قرآن آورد و گفت این چیزی را كه شما اخیرا كشف كردید ۱۴۰۰ سال پیش در قرآن به وضوح آمده است جالب این كه قرآن می‌فرماید: «الیوم ننجیك ببدنك» كه این «الیوم» نشان می‌دهد كه جسد فرعون همان روزی كه در آب غرق شده همان روز دوباره از آب گرفته شده و بدنش نجات پیدا كرده و خداوند خواسته این جسد برای عبرت آیندگان باقی بماند و جالب است كه تمام جسدهای فراعنه پژمرده شده ولی جسد فرعون زمان موسی (ع) بسیار شاداب و حتی موهای سرش كاملا پیداست. بلافاصله موریس بوكای تقاضا می‌كند كه برای من تورات و انجیل بیاورید و در تورات و انجیل به دقت نگاه می‌كند كه آیا این مطلبی كه در قرآن هست در تورات و انجیل هم بوده كه قرآن از آنها گرفته باشد یا نه.مسلمان شدن دانشمند مسیحی فرانسوی از اعجاز قرآن مشاهده می‌كند كه در تورات و انجیل همچنین چیزی نیست و بلافاصله دكتر موریس بوكای در همان همایش مسلمان می‌شود، موریس بوكای، مسیحی به عربستان می‌آید و وقتی برمی‌گردد مسلمان شده و دست به كاوش عمیقی در سراسر آیات قرآن می‌زند و كتابی می‌نویسد به نام «تورات، انجیل، قرآن و علم» كه به زبان‌های مختلف ترجمه می‌شود و اثر بسیار زیادی را در مسلمانان شدن دیگران می‌گذارد.
● نوح نبی (ع) و تاریخ تمدن
و لقد ارسلنا نوحاً الی قومه فلبث فیهم الف سنهٔ الاخمسین عاماً فاخذهم الطوفان و هم ظالمون فانجیناه و اصحاب السفینهٔ و جعلناها ءایهٔ للعالمین(١) گزارش باستان‌شناسی مجله‌ی ماهانه‌ی «اتفاد نیزوب» شوروی درباره‌ی كشتی نوح(ع)، شماره‌ی تشرین دوم سال ١٩٥٣، یكی از نشانه‌های روشن این مدعاست كه كتب تاریخ نه بر اساس حقایق كه بر مبنای اعتقادات غیر واقعی مورخین عصر جدید نگاشته شده‌اند و متأسفانه این مجعولات را در سراسر جهان به عنوان حقایقی‌ مسلم در مدارس و دانشگاه‌ها تدریس می‌كنند. تاریخ‌های مدون از یك‌سو تاریخ‌ستمگری‌های پادشاهان است و از سوی دیگر، تاریخ یك مبارزه‌ی خیالی بین بشر و طبیعت برای رفع فقر و گرسنگی، و در این میان آنچه كه به طور كامل مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته، راه و تاریخ انبیا و مبارزات عدالت‌خواهانه‌ی مؤمنینی است كه برای گسترش توحید و اقامه‌ی قسط و عدل در میان انسان‌ها قیام كرده‌اند، حال آنكه اگر با چشم حقیقت‌بین بنگریم، در تمام طول تاریخِ زندگی بشر بر كره‌ی زمین آنچه كه بیشترین تأثیر را در حیات ظاهری و باطنی انسان باقی گذاشته و بیشتر از همه‌ی عوامل دیگر مستحق بحث و تحقیق است، راه انبیا و مبارزات آنهاست.
در گزارش مجله‌ی «اتفاد نیزوب» آمده است: هنگامیكه باستان‌شناسان روسی در منطقه‌ای معروف به «وادی قاف» مشغول حفاری و جستجوی آثار باستانی بودند در اعماق زمین به چند پاره تخته‌ای قطور و پوسیده‌ای برخوردند كه بعدا معلوم شد این تخته‌ها قطعات جدا شده از كشتی نوح بوده و بر اثر تحولات دریائی و زمینی در طول حدود ٥٠٠٠ سال همچنان در دل زمین باقی مانده است برخورد باین تخته‌ها نظر محققین باستان‌شناس را آنچنان بخود جلب نمود، كه دو سال دیگر به كنجكاوی و تعقیب عملیات حفاری خود پرداخته و بالاخره در همان منطقه بیك قطعه تخته دیگری برخوردند كه بصورت لوحی طبق كلیشه زیر چندین سطر كوتاه از كهن‌ترین و ناشناخته‌ترین خطوط بر روی آن منقوش بود.اما بسیار شگفت‌آور بود كه این تخته لوح بدون اینكه پوسیده یا محجر شده باشد آنچنان سالم و دست‌نخورده باقی مانده كه هم اكنون در موزه‌ی آثار باستانی مسكو در معرض دید توریستها و تماشاگران خارجی و داخلی است.
بر اثر این اكتشاف اداره كل باستان‌شناسی شوروی برای تحقیق از چگونگی این لوح و خواندن آن، هیئتی مركب از هفت‌نفر از مهمترین باستان‌شناسان و اساتید خطشناس و زبان‌دان روسی و چینی را مأمور تحقیق و بررسی نموده كه نام آنها بدینگونه است:
۱) پروفسور سولی‌نوف، استاد زبانهای قدیمی و باستانی در دانشكده مسكو.
٢) ایفاهان خینو دانشمند و استاد زبانشناس در دانشكده لولوهان چین.
٣) میشانن لوفارنك مدیر كل آثار باستانی شوروی.
٤) تانمول گورف استاد لغات در دانشكده كیفزو.
٥) پرفسور دی‌راكن استاد باستانشناس در آكادمی علوم لنین.
٦) ایم احمد كولا مدیر تحقیقات و اكتشافات عمومی شوروی.
٧) میچركولتوف رئیس دانشكده استالین‌
این هیئت پس از ٨ ماه تحقیق و مطالعه و مقایسه حروف آن با نمونه سایر خطوط و كلمات قدیم متفقاً گزارش زیر را در اختیار باستانشناسی شوروی گذاشت:
١) این لوح مخطوط چوبی از جنس همان پاره تخته‌های مربوط بكاوشهای قبلی و كلاً متعلق بكشتی نوح بوده است منتها لوح مزبور مثل سایر تخته‌ها آنقدرها پوسیده نشده وطوری سالم مانده كه خواندن خطهای آن بآسانی امكان‌پذیر می‌باشد.
٢) حروف و كلمات این عبارات بلغت سامانی یا سامی است كه در حقیقت ام اللغات (ریشه لغات) و به سام‌بن‌نوح منسوب می‌باشد.
٣) معنای این حروف و كلمات بدین شرح است: ای خدای من! و ای یاور من!/ برحمت و كرمت مرا یاری نما!/ و بپاس خاطر این نفوس مقدسه:/ محمد/ ایلیا(علی)/ شبر(حسن)/ شبیر(حسین)/ فاطمه/ آنان‌كه همه بزرگان و گرامی‌اند/ جهان ببركت آنها برپاست/ باحترام نام آنها مرا یاری كن/ تنها توئی كه می‌توانی مرا براه راست هدایت كنی.(۲ قرآن مجید در آیه‌ی مباركه‌ی پانزدهم از سوره‌ی «قمر» نیز به همین مطلب اشاره فرموده است: و لقد تركناها ءایهٔ فهل من مدكر(۳.
مقصود ما از ذكر این مطلب هرگز آن نیست كه شاهدی برای حقانیت قرآن و اسلام بیاوریم؛ قرآن از شواهدی اینچنین بی‌نیاز است. مراد ما این بود كه نشان دهیم تاریخ‌های نگاشته شده و محتویات كتب درسی تا چه حد از آنچه كه حقیقتاً در كرهه‌ی زمین رخ داده است دور و بیگانه هستند. اگر بخواهیم شواهد دیگری نیز از این قبیل ذكر كنیم باید به آیات مباركه‌ی ٣٤ و ٣٥ از سوره‌ی «عنكبوت» مراجعه كرد كه می‌فرماید: انا منزلون علی اهل هذه القری رجزا من السما بما كانوا یفسقون O و لقد تركنا منها ءایهٔ بین لقوم یعقلون(۴).خداوند آثار عذابی را كه بر قوم لوط نازل شده است نیز محفوظ داشته و مسلماً در حفریات باستان‌شناسی به این آثار نیز برخواهند خورد، اما كتاب‌های تاریخ هرگز متوجه این‌گونه حقایق نخواهند شد.
تاریخ تمدن، تاریخ تكامل ابزار تولید است و از هر آنچه خارج از این سیر قرار گرفته غفلت دارد و همان طور كه گفتیم، نام‌گذاری اعصار مختلف نیز خود حكایت از همین معنا دارد. عقل علمی جدید اصلاً با غفلت از آسمان و آنچه آسمانی است به‌وجود آمده و بدین‌ترتیب، نباید انتظار داشت كه این مسائل را درك كند. آنها برای نگاشتن تاریخ تمدن با یك پیش‌تحلیل داروینیستی از سیر تكامل تدریجی جهان، تنها به سراغ مدارك و وقایعی رفته‌اند كه با این سیر تحلیلی سازگار است و بالتبع همه‌ی وقایع دیگر، هر چند همچون طوفان نوح(ع) جنبه‌ی جهانی داشته باشد، از تاریخ تمدن حذف خواهد شد. اگر حضرت نوح نبی(ع) كشتی بخار ساخته بود شاید می‌توانست جا و مقامی در تاریخ تمدن بیابد، اما ایشان نیروی بخار را نمی‌شناخت و آنچنان كه در قرآن آمده است كشتی خود را با بسم‌الله هدایت می‌فرمود: بسم الله مجریها و مرسیها(۵).
مفهوم تمدن اكنون در فرهنگ عام جهانی با مفهوم تكامل قرین و مترادف شده است، آنچنان كه غالباً لفظ «متمدن» به معنای متكامل و پیشرفته مورد استعمال قرار می‌گیرد، حال آنكه تمدن لزوماً با تكامل كه اصالتاً امری معنوی است، همراه نیست. این اشتباه عام در موارد دیگری نیز تكرار شده است چنان كه فرضیه‌ی ترانسفورمیسم را فرضیه‌ی تكامل ترجمه كرده‌اند.
مسلماً چه در بررسی طبیعت و چه در ارزیابی صیرورت تاریخی جوامع انسانی، ما با نوعی تكامل تدریجی روبرو می‌شویم كه به روشنی مشاهده‌پذیر است، اما سیر این تكامل تدریجی هرگز لزوماً بر سیر تكامل ابزار تولید منطبق نیست. اگر این انطباق وجود داشت، ما می‌توانستیم مفهوم تمدن را با معنای تكامل مترادف بینگاریم، لكن لازمه‌ی این انگار آن بود كه فی‌المثل انقلاب صنعتی همزمان با بعثت كامل‌ترین فرد انسانی یعنی حضرت محمد(ص) رخ می‌داد، حال آنكه نه تنها اینچنین نیست، بلكه بعثت حضرت رسول(ص) همزمان با دوران جاهلیت اولی است.(١)
ما باید رفته رفته بیاموزیم كه این دو معنای تمدن و تكامل را از یكدیگر تفكیك كنیم. عقل علمی جدید كه با تمدن غرب ظهور پیدا كرده است تنها در حد دانشمندان غربی باقی نمانده و بر همه‌ی ابنای بشر، جز معدودی انگشت‌شمار از علمای الهی حاكمیت یافته است؛ اما اكنون دیگر باید دوران غرب‌زدگی پایان پیدا كند و الفاظ رفته رفته معانی قرآنی خویش را بازیابند. اگر سیر تكامل ابزار تولید بر صیرورت تكاملی ابنای بشر منطبق بود لازم می‌آمد كه اكنون كامل‌ترین افراد انسانی بر كره‌ی زمین زندگی كنند. لكن نه تنها اینچنین نیست، بلكه ظاهراً ضد این مدعا به حقیقت نزدیك‌تر است، چرا كه اكنون هر چند تكنولوژی در آخرین مراحل تكاملی خویش است، اما انسان غربی تا مرز حیوانی بنده‌ی خور و خواب و خشم و شهوت هبوط كرده است.
آنها با فرض یك سیر دترمینیستی تاریخی برای بشر، اینچنین خیال كرده‌اند كه هر چه زمان می‌گذرد و ابزار تولید تكامل پیدا می‌كند انسان نیز كامل‌تر می‌شود و اینچنین، انسان امروز از همه‌ی همنوعان خویش در طول تاریخ مترقی‌تر است. با این اشتباه عام، انسانی كه از ابزار اولیه‌ی تولید استفاده می‌كند انسان بدوی نامیده می‌شود و انسان ماشینی امروز، انسان پیشرفته. این اشتباه همان طور كه گفته شد از آنجا ناشی شده كه در جهان‌بینی مادی‌گرای بشر امروز، این انگار راه یافته كه بزرگ‌ترین مسئله‌ی بشر در تمام طول تاریخ، تولید غذا بوده است. بدون شك اگر ما از دریچه‌ی چشم حیوانات به جهان می‌نگریستیم چیزی جز این نمی‌دیدیم و به اعتقاد حقیر این بینش از غلبه‌ی خصوصیات حیوانی بر بشر امروز منشأ گرفته است.
باید در معنای پیشرفت تجدید نظر كرد و دریافت كه «پیش» كجاست و «پس» كجا. آیا غایت تكاملی بشر در تاریخ، ماشینی شدن ابزار تولید است یا نه، آنچنان كه در معارف اسلامی آمده است باید صیرورت تكاملی انسان را بر اساس این اصل مقدس انا لله و انا الیه راجعون(۶) تحلیل كرد؟ بر این اساس خلقت و تكامل عالم دارای دو قوس صعودی و نزولی است كه بر یكدیگر انطباق دارند. قوس نزولی خلقت (انا) از خلق اول كه نور مبارك حضرت محمد(ص) و خاندان مطهر اوست آغاز می‌شود و تا حیوانات و نباتات و جمادات نزول می‌یابد. در قوس نزول، حیوانات صورت‌های نفسانی بشر هستند كه از نظر خلقت، از نفس او منشأ گرفته‌اند و در مرتبتی پایین‌تر از او وجود یافته‌اند. اما در قوس صعودی خلقت (انا الیه راجعون)، آفرینش از هیولی كه قابلیت پذیرش صورت‌های متكامل دارد آغاز می‌گردد و به انسان كامل منتهی می‌شود. آن سیر تكامل تدریجی یا صیرورتی كه در طبیعت و در جوامع انسانی مشاهده می‌شود ناشی از همین حركتی است كه در جوهره‌ی عالم به سوی غایت وجود، یعنی ذات مقدس الله، سریان دارد. اگر جهان خلقت را بر این اساس ننگریم، هرگز جواب این سؤال را درنخواهیم یافت كه فی‌المثل بین تكامل معنوی انسان و زندگی اجتماعی او (تمدن) چه نسبتی حاكم است و سیر تكامل تاریخی بشر از كجا آغاز می‌گردد و به كجا ختم می‌شود.
حقیقت این است كه جوامع امروز انسانی همگی ابنای امت واحده‌ی حضرت نوح علیه‌السلام هستند. آیات بسیاری در قرآن مجید بر این معنا دلالت دارند كه بعد از طوفان نوح(ع) هیچ انسانی بجز «اصحاب السفین» ـ یعنی آنان كه با حضرت نوح(ع) در كشتی بوده‌اند ـ بر كره‌ی زمین باقی نمانده است. یكی از روشن‌ترین این آیات، مباركه‌ی ٧٧ از سوره‌ی «صافات» است كه می‌فرماید: و جعلنا ذریته هم الباقین(۷).
حضرت علامه طباطبائی(ره) بعد از بحث مفصلی درباره‌ی عمومیت دعوت حضرت نوح نبی(ع) می‌فرمایند: آیا طوفان در همه جای زمین روی داد؟ پاسخ این سؤال در‌ فصل گذشته معلوم شد، زیرا عمومی بودن دعوت نوح(ع) می‌رساند كه عذاب هم عمومیت داشته است و این، قرینه‌ی خوبی است بر آنكه مراد سایر آیاتی كه بظاهر بر عمومی بودن عذاب دلالت می‌كنند، همین است، (یعنی همچنانكه از ظاهر این آیات برمی‌آید دلالت بر عمومیت واقعه دارند) مانند: رب لا تذر علی الأرض من الكافرین دیارآ(۸) ـ لا عاصم الیوم من امرالله الا من رحم(۹) این جمله‌ایست كه خدا از قول نوح حكایت می‌كند. ـ و جعلنا ذریته هم الباقین(۱۰)
یكی دیگر از شواهد عمومیت طوفان در كلام خدا اینست كه در دو جای قرآن ذكر شده كه خدا بنوح دستور داد از هر موجود جانداری جفتی نر و ماده در كشتی سوار كند و واضح است كه اگر طوفان مخصوص ناحیه‌ی خاصی از نواحی زمین مثلاً ـ بطوریكه گفته شده ـ عراق بود، بهیچ وجه احتیاجی نبود كه از هر جنسی از اجناس جفتی نر و ماده سوار كشتی كند و مطلب واضح است.(۱۱)
ولی ظواهر آیات به كمك قرائن و تعلیل‌هائیكه از اهل كتاب به ارث رسیده دلالت بر آن دارد كه در زمان نوح در سراسر روی زمین كس دیگری غیر از قوم نوح وجود نداشت و همه‌ی آنها بر اثر طوفان هلاك شدند و بعد از نوح كسی جز دودمان او باقی نماند.(۱۲)
قصد ما از نوشتن این مطالب، نگاشتن تاریخ دیگری بر مبنای مدارك قرآنی و روایی نیست، اگر چه این كار دیر یا زود باید انجام شود و تاریخ حقیقی زندگی‌ بشر بر كره‌ی زمین، یعنی آنچه ما آن را «تاریخ انبیا» خوانده‌ایم، از زیر گرد و غبار غفلت خارج شود؛ ولی ظرف محدود این سلسله مباحث گنجایش پرداختن به این كار عظیم را ندارد.
از طرف دیگر، پر روشن است كه آیات قرآن مجید فراتر از ظاهر خویش بر معانی تمثیلی و تأویلی وسیع‌تری نیز دلالت دارند و اصولاً قرآن مجید بیشتر از آنكه به طبیعیات نظر داشته باشد متوجه به عالم معناست؛ اما به هر تقدیر، وظیفه‌ی ما به عنوان علمداران راه انبیا در سراسر جهان امروز اینچنین اقتضا دارد كه ما در نور بی‌نهایت قرآن به‌همه‌ی آنچه در ظلمات امروزی فرهنگ غرب به عنوان حقایقی مسلم انگاشته می‌شود، نگاهی دوباره بیندازیم و حجاب از حقایق برداریم. همه‌ی احكامی كه امروز در كتاب‌های علوم انسانی به نام علم در سراسر جهان اشاعه می‌یابد مع‌الاسف از ظلمات كنونی فرهنگ غرب منشأ گرفته است و راه جز به تركستان نمی‌برد. بازنگری این احكام و گشودن حقایق در پرتو نور قرآن و روایات قسمت اعظم از وظیفه‌ای است كه ما در جهاد اعتقادی بر عهده داریم. مسئولیت ما در برابر حق به جهاد نظامی با استكبار خاتمه نمی‌یابد و برای اشاعه‌ی فرهنگ اسلام در سراسر جهان چاره ای نیست جز اینكه ما با فرهنگ و فلسفه‌ی غرب به جهاد برخیزیم، فرهنگ و فلسفه‌ای كه پشتوانه‌ی حیات سیاسی استكبار و ریشه‌ی آن است. شناخت مبانی تاریخی تمدن غربی از لوازمی است كه ما را به ماهیت حقیقی این تمدن نزدیك خواهد ساخت و ما فصل‌های آینده‌ی این كتاب را به همین مسئله اختصاص داده‌ایم.
در پایان، باید متذكر شد كه بر مسئله‌ی عمومیت طوفان نوح(ع) و مبدأ نژادی جوامع انسانی، آنچنان كه در این فصل مختصراً مورد بحث قرار گرفت، دو اشكال عمده بیان داشته‌اند كه یكی سؤال از منشأ تفاوت‌های نژادی است و دیگری چگونگی پراكنده شدن اقوام مختلف انسانی بر سطح كره‌ی زمین با توجه به ناپیوستگی قاره‌ها.
البته جواب این سؤالات را به صورت پراكنده می‌توان در كتاب‌هایی كه توسط جغرافی‌دان‌ها نوشته شده است پیدا كرد؛ جغرافی‌دان‌ها عموماً منشأ می‌شود كه مبدأ انسان را بیش از یك زوج بدانیم، چه آنكه نمی‌توان احتمال داد كه نسل بومیان آمریكا كه با مسافتی طولانی از ساكنین نیم‌كره‌ی شرقی جدا بوده‌اند، با مردم دیگر از یك نسل بوده و از یك مبدأ منشأ گرفته باشند؛ ولی باید گفت كه این هر دو دلیل نارساست.
اما مسئله‌ی اختلاف خون كه آن را مولود اختلاف رنگ دانسته‌اند مفید نیست. چه آنكه بحثهای طبیعی امروز مبنی بر فرضیه‌ی تطور انواع است، و روی این مبنی چگونه میتوان اطمینان پیدا كرد كه اختلاف خون و رنگ مستند به تطورات این نوع نباشد؟(۱۳) و ما می‌بینیم كه در بسیاری از انواع حیوانات مانند اسب و گوسفند و فیل و غیره، تطورات مسلمی رخ داده و كاوش‌های زمین‌شناسی هم از این راز پرده برداشته است... و اما موضوع زندگی انسان در این دنیا، باید دانست كه عمر انسان آنطور كه علماء طبیعی نوشته‌اند به میلیونها سال میرسد و آنچه را كه تاریخ ضبط كرده بیش از شش هزار سال نیست. بنابراین چه مانعی دارد كه حوادثی در ماقبل تاریخ قاره‌ی آمریكا را از سایر قاره‌ها جدا كرده باشد.(۱۴)
مجید محمددوست
مریم شمس
اشرف کافی


همچنین مشاهده کنید