شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

جایی میان زخم‌های مردم


جایی میان زخم‌های مردم
عکاسی هم مثل نقاشی و اساسا مانند بسیاری دیگر از هنرهای تجسمی - هر چند نه به شدت و حدت آنها - هنری است که در جامعه ما در گالری‌ها مانده و آنقدر بر این ماندگاری اصرار کرده که کم‌کم و در طول زمان به هنری <نمایشگاهی> بدل شده است. هنرهای نمایشگاهی البته واجد ارزش‌های خاص خود‌اند و هیچ اشکالی هم به کار هنرمند عکاسی که عکس‌هایش را قاب می‌گیرد و بر دیوار گالری‌های شیک با مخاطب خاص و از پیش مشخص می‌آویزد، وارد نیست. اشکالی ندارد. شما می‌توانید عکس‌هایتان را در یک مجموعه نمایشگاهی خیلی شیک و مدرن با مراسم گشایش بسیار شلوغ و با حضور چهره‌های خبرساز به نمایش بگذارید. اشکال که ندارد هیچ، بسیار هم مرسوم و طبیعی است. در این صورت شما هنرمند فاخری هستید که باید به انتظار مخاطب‌تان بنشینید. باید صبور باشید تا از میان مردمی که زیر حجم انبوه گرفتاری‌های روزمره قد خم کرده‌اند، بالا‌خره کسی آن عنصر ناب کمیاب فراموش‌شده را، <فراغت> را که اصلی‌ترین عامل <مصرف فرهنگی> است بیابد تا حوصله و فرصت کند و سری هم به نمایشگاه شما بزند.
اینجا است که می‌توان گفت، به خصوص اگر ژانر شما در عکاسی <تزئینی> نباشد و به‌گونه کار <اجتماعی> و <مستند اجتماعی> نزدیک شده باشید، اگر دوربین‌تان دغدغه‌های جامعه را ثبت کرده باشد و اگر حرف‌تان حرفی از جنس زندگی جاری در همین خیابان‌ها و کوچه‌ها و خانه‌ها باشد با به نمایش گذاشتن عکس‌های‌تان در فضایی دور از دسترس مخاطب عام و در گالری‌هایی که اغلب در نقاط دوردست و البته خوش آب و هوای شهر جای گرفته‌اند، راه دشواری را برای ارتباط با او در پیش گرفته‌اید. مگر آنکه اساسا بخواهید بگویید مخاطب عام برای‌تان اهمیتی ندارد و به همان معدود بینندگان خاص و ثابتی که فاتح همه گالری‌های هنری هستند قانع هستید که در آن صورت شما دیگر عکاس مستند اجتماعی نخواهید بود.
در آن صورت شما می‌توانید حتی از سوژه‌های سهل و آسان‌تر و شادتر و جالب‌تری مثل ستاره‌های سینما عکس بگیرید و واقعا اهمیت هم ندارد که مردم عادی حاصل کارتان را ببینند یا نبینند و با شما و دریچه نگاه‌تان ارتباط برقرار بکنند یا نکنند. اهمیتی هم نخواهد داشت که چشم مردم به دیدن عکس و درک اهمیت آن خو بگیرد یا نگیرد. شما در گالری‌های شیک بالا‌ی شهر کار خودتان را می‌کنید و مردم هم در خیابان‌های شلوغ پرترافیک زندگی‌شان را بر دوش می‌کشند. اما اگر قرار است ارتباطی میان هنر شما و زندگی عمومی آدم‌ها برقرار شود، شاید ابتکاری که <حجت سپهوند> به کار گرفته، راهگشا باشد. سپهوند از مردم عکس می‌گیرد. از شادی‌ها و غم‌ها و زندگی و دردسرها و تنگ‌خلقی‌هایشان و عکس‌هایش را در فضاهای عمومی و پر رفت و آمد، جایی در قلب زندگی روزمره مردم به نمایش می‌گذارد. در ایستگاه شلوغ و پرهمهمه مترو و یا حتی مثل مورد اخیر در یک مرکز کاهش آسیب اعتیاد زنان. به این ترتیب سپهوند، عکس را میان محروم‌ترین دهک‌های اجتماعی می‌برد. <مرکز کاهش آسیب اعتیاد خانه خورشید> جایی است میان کوچه پس‌کوچه‌های شوش، جایی که مردم در اتاق‌های تنگ و تاریک و نمورشان می‌مانند تا معتاد شوند، جایی که ساکنانش هیچ راهی به هیچ گالری هنری‌ای ندارند و شاید اگر عکس‌های سپهوند در خانه خورشید محله‌شان به نمایش درنمی‌آمد، هرگز هیچ نمایشگاه عکسی را به چشم خود و از نزدیک نمی‌دیدند
. عکاس از آسیب‌های اعتیاد عکس گرفته و دردهای مردم را در آثارش بازسازی کرده و چه ایده‌ای از این بهتر که منتظر مخاطب نماند بلکه با همه عکس‌هایش به میان آنها برود، رونقی به روزهای کسالت‌بار طولا‌نی مثل همه‌شان بدهد و نگاه خسته‌شان را به خود جلب کند؟ این نوع ارائه کار هنری، شاید عاری از تفاخر مرسوم در میان هنرمندان باشد اما واجد عنصر ناب و واقعی‌دیگری است که هنرمند را به مخاطب خود نزدیک‌تر می‌کند و نه‌تنها نزدیک‌تر می‌کند که با فعال‌سازی مخاطب در فضا و محیطی که از آن خودش است، او را هم به شراکت می‌گیرد و علا‌وه بر این مستقیم یا غیرمستقیم بار دیگر از گروه‌ها و اشخاص و مسوولا‌ن مرتبط با مشکلا‌ت گروه مخاطبش نیز می‌خواهد تا گوشه چشمی به حل معضلا‌ت نابودکننده آنها بیندازند و این دیگر تنها یک نمایشگاه عکس نیست؛ جایی است برای گفت‌وگو و قدمی است که برای انسانی‌تر کردن جامعه برمی‌داریم. کاش فضاهای عمومی بیشتری برای انعکاس‌هایی از این دست، برای توجه و هشدار دادن‌هایی اینچنین داشته باشیم. کاش به انتظار مردم ننشینیم. کاش برای دیدنشان، برای گفتن حرف‌هایمان به میانشان برویم؛ با هر آنچه که در دست داریم. ‌

فهیمه خضرحیدری
منبع : روزنامه اعتمادملی


همچنین مشاهده کنید