چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

پانکتیوم و استودیوم


پانکتیوم و استودیوم
رولان بارت در كتاب بسیار مشهورش، اتاق روشن كه تحقیقی درخشان در باب عكاسی است، دو اصطلاح بسیار مهم و كلیدی در ارزیابی تصویر را وضع می كند.
استودیوم و پانكتیوم. این دو اصطلاح را بارت برای تبیین دو مفهوم كلیدی در عرصه مباحث نظری اش یعنی متن لذت و متن كیف، یا به تعبیری متن معطوف به نویسنده و متن معطوف بر خواننده وضع كرده است. استودیوم آن جزیی از تصویر است كه خود تصویر یا عكس به ما عرضه می كند، آن كیفیت یا ویژگی ای كه تصویر و عكس آگاهانه برای بیننده اش برجسته می كند و به همین دلیل نسبت تنگاتنگی با نیت و قصد عكاس دارد و حسی از بستار به همراه دارد، یعنی آنكه ما با مواجهه با آن فرآیند تفسیر و خوانش فرهنگی را تكمیل می كنیم. اما اصطلاح دوم، یعنی پانكتیوم كه نزد بارت از اهمیت بیشتری برخوردار است به واكنش فعال و خلاقه بیننده برعكس یا تصویر می پردازد، آن عنصر یا جزیی كه بیننده در عكس برجسته می كند. اگر قصد استودیوم، شریك كردن بینندگان مختلف در تفسیر یك عكس است، پانكتیوم به تعدد تفاسیر و خوانش ها نظر دارد. پانكتیوم آن جز یا عنصر موجود در عكس است كه هر خواننده ای آن را فراتر از نیت عكاس برجسته می كند.
اگرچه بارت اصطلاح بانكتیوم را برای تصویر و نه تصویر متحرك وضع كرد، اما نظریه فیلم در دو دهه اخیر این اصطلاح را وارد عرصه نظریه فیلم نیز كرده است. در یك فیلم لحظاتی وجود دارند كه ما آنها را به مثابه تصاویر ثابت تجربه می كنیم. حتی ممكن است كه این لحظات متحرك هم باشند، اما ما آنها را همچون عكسی ثابت تجربه می كنیم. برای مثال می توانیم به حركت دوربین در فیلم تقاطع میلر برادران كوئن اشاره كنیم. یا نمونه دم دست تر حركت انبوه نظامیان در قاب ثابت در فیلم آشوب كوروساوا یا مثلاً استفاده نمادین از رنگ ها در فیلم سه رنگ كیسلوفسكی یا حتی مارنی هیچكاك و یا نقش برجسته صدا در فیلم تركیدن برایان دی پالما.
اما یكی از درخشان ترین لحظات پانكتیوم در یك فیلم متعلق به فیلم لارنس عربستان ساخته دیوید لین است. در فیلم لحظاتی وجود دارد كه لارنس انگلیسی با لباس و پوشش عرب ها در صحرا و در میان عرب ها ظاهر می شود. صحرای لایتناهی، انبوه آدم ها، لباس هایی كه تا زیر چشم را پوشانده اند، شترها و... همه فضا دلالت بر محیطی عربی دارد. اما تنها یك عنصر مزاحم در قاب های خار ق العاده لین وجود دارد، كه كلیت منسجم و به ظاهر یكدست این فضا را می شكند و به همه این لحظات معنایی تازه می بخشد. آن هم چشمان آبی لارنس (پیتر اونول) است كه او را همچون بیگانه ای، همچون موجودی كه دخل و ربطی به این فضا ندارد برجسته می كند و اگر بخواهیم تفسیر شخصی ام از این پانكتیوم فیلم را ارائه كنم یعنی از این جز و لحظه ای كه معنای كل فیلم را تحت الشعاع قرار می دهد، باید بگویم این چشمان آبی ناجور كه با سماجت فضای یكدست آن محیط را برهم می زند، كل مفهوم سیاسی فیلم را در خود دارد: مستشار نظامی سلطه جویی كه قصدش گسترش حوزه استعمار بریتانیای كبیر است، همچون خون آشامی كه تمام ویژگی های یك انسان سالم را دارد، اما تنها آن دندان نیش او است كه ماهیت حقیقی اش را فاش می كند. چشمان آبی لارنس در حكم چنین پانكتیوم تصویری است كه كل استودیوم فیلم كه درصدد بزرگداشت لارنس هستند را مخدوش می كند یعنی آن لارنس آرمانگرا و پرشوری كه فیلم ظاهراً درصدد ارائه تصویری حماسی و باشكوه از او است.
منبع : روزنامه شرق