پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به پاره ای از دعاوی بی پایه علیه پیشوایان مشروطه


نگاهی به پاره ای از دعاوی بی پایه علیه پیشوایان مشروطه
ای مرغ سحر چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهكاری
وز نغمه روحبخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه نیلگون عماری
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
علی اكبر دهخدا
در نخستین مرحله از مبارزه با استبداد با هدف برپایی حكومت مشروطه، و پس از آن در دوره های چندگانه استبداد صغیر، بازگشت ظاهری مشروطه، استقرار مجدد استبداد پس از كودتای ۱۲۹۹ و تداوم آن در خلال دوران پهلوی، و حتی در عصر حاكمیت جمهوری اسلامی، آری در تمامی این ادوار، از شیوه هایی كه برای بدبین كردن عامه مردم نسبت به مبارزه با استبداد و به تبع آن بازداشتن آنان از چنین مبارزه ای رواج داشت، متهم كردن پیشوایان این مبارزه به صورت های مختلف و نفی ارزش تلاش هایشان و هتك حرمت آنان بود. بررسی تمامی اقداماتی كه بدین منظور انجام گرفت، نیاز به تالیف كتابی جداگانه دارد و در این گفتار به ذكر دو نمونه از آنها بسنده می كنم.
نمونه اول متهم كردن مراجع سه گانه مخالف استبداد و خاصه مرحوم آخوندخراسانی به صدور حكم قتل شیخ فضل الله نوری پس از عزل محمدعلی شاه، از جمله در نوشته ای به قلم یكی از مدرسان قم كه در سال ۱۳۷۳، در نشریه كیهان اندیشه منتشر شد و من در نقدی بر آن در شماره ۵۶ همان نشریه، با استناد به مدارك معتبر، بی پایگی این اتهام را ثابت كردم و از جمله گفتم كه یكی از سه مرجع نامبرده یعنی مرحوم حاج میرزاحسین تهرانی، ۹ ماه قبل از سقوط حكومت محمدعلی شاه و قتل شیخ نوری، از دنیا رفته بود و ذكر نام او در میان كسانی كه ادعا شده حكم قتل را داده اند، دلیل بر بی پایگی این ادعا است. با این همه، جالب است كه آن مدرس محترم، بدون عنایت به مستندات ارائه شده در نقد این ناچیز، همان ادعا را در كتابی كه بعدا منتشر كردند تكرار فرمودند.
همچنین یك نویسنده مذهبی ضدمشروطه، در كتابی كه در همین سال های اخیر در دفاع از مواضع ملا قربانعلی زنجانی ملای مخالف مشروطه تالیف و منتشر كرده، مدعی شده است كه میرزای نائینی، ملا قربانعلی را مفسد فی الارض و درخور اعدام می شمرده و در تلگرافی كه از سوی آخوندخراسانی برای مراعات جانب ملاقربانعلی تهیه شده، تصرف ناروا و به تعبیر روشن تر خیانت كرده و آخوند كه لطمه های سختی از او خورده بود، از كار وی چنان به خشم آمده كه با تغیر به او گفته: «بس است دیگر میرزا حسین دنیای مرا خراب كردی حالا می خواهی آخرتم را هم خراب كنی»۱ كه در این مورد نیز من در نقدی كه در نشریه كیهان اندیشه منتشر شد، با ذكر مستندات معتبر توضیح دادم كه پس از بركناری محمدعلی شاه از سلطنت، نائینی از مرحوم آخوندخراسانی درخواست كرد تلگرافی به تهران بزند و از دولتمردان جدید بخواهد كه از اعدام شیخ نوری چشم بپوشند و آخوند نیز این درخواست را عملی كرد ولی به دلایلی نتیجه مطلوب حاصل نشد. آن گاه وقتی در نخستین روزهای پس از پایان دوران استبداد صغیر كه شور مشروطه خواهی و ضدیت با مخالفان آن در اوج بود، میرزای نائینی به فكر آن بود كه از اعدام شیخ نوری به رغم همه سرسختی او در مبارزه با مشروطه جلوگیری شود، چگونه معقول است كه پنج ماه بعد، پس از فرونشستن بخش عظیمی از آن شور و حرارت و با عملكردهای سران حكومت مشروطه كه حتی اعتراضات آخوندخراسانی را برانگیخته بود، میرزای نائینی توصیه كند ملاقربانعلی را با علم و تقوایی بس بیشتر از شیخ نوری و بیست و چند سال ارشدیت سنی بر وی در نودوچندسالگی به قتل برسانند آیا برای متهم كردن علما و مراجع غیرخودی، هیچ حد و مرزی نباید شناخت جالب تر آنكه در گزارش مزبور می خوانیم: از آخوند درخواست شد از تلگرافی كه برای توصیه به مراعات جانب ملاقربانعلی تهیه شده، عكسبرداری شود تا نائینی در آن دست نبرد آیا جعل كننده این قصه ها و راویان ساده لوح آن نمی دانسته اند كه صد سال قبل در خانه آخوندخراسانی در شهر نجف، ماشین فتوكپی و دستگاه زیراكس و دوربین عكسبرداری از اسناد و مدارك وجود نداشته است
اما نمونه دوم، طرح این ادعای كذب است كه آخوندخراسانی و میرزای نائینی از مبارزات خود با استبداد با هدف استقرار حكومت مشروطه در ایران پشیمان شدند و آخوند قصد سرنگون ساختن حكومت مشروطه و بازگرداندن نظام استبدادی را داشته و نائینی هم نسخه های كتابی را كه در تشریح مفاسد نظام مزبور و دفاع از مشروطه نوشته، می خریده و از دسترس مردم دور می كرده است. این دعاوی را من از دوران جوانی ام و قبل از آن، بارها از زبان متدینین و اهل علم شنیدم و در نوشته هایشان ملاحظه كردم و باورم شده بود و به دلیل همین باور، از مورخ و محدث محقق و جلیل القدر مرحوم علامه شیخ آقابزرگ تهرانی در شگفت بودم كه در كتاب های خود، هنگام یادآوری تلاش های خراسانی و نائینی در مبارزه با استبداد، به پشیمانی آنان از این مبارزات اشاره نمی كند. اینها بود تا با اقامتی چندماهه در نجف، امكان استفاضه از محضر آقابزرگ فراهم آمد و یك بار مرحوم سیدعبدالعزیز طباطبایی كه از نوادگان سیدمحمد كاظم یزدی یگانه مرجع تقلید مخالف مشروطه و هوادار استبداد و از شاگردان مبرز آقابزرگ و از محققان نامی و صاحب آثار متعدد بود، در گفت وگو با من، به پشیمانی آخوندخراسانی از مبارزه با استبداد با هدف استقرار مشروطه اشاره كرد و من فرصت را مغتنم شمرده و به خیال خود برای اینكه مطلب به گوش آقا بزرگ برسد، از سیدعبدالعزیز خواهش كردم آن را در حضور آقابزرگ مطرح كند. او نیز پذیرفت و یك بار كه هر دو در محضر آقابزرگ بودیم، به مناسبتی سخن از مخالفت سیدمحمدكاظم یزدی با مشروطه به میان آمد و سیدعبدالعزیز از قول پدرش سیدجواد نقل كرد كه آخوندخراسانی، چندی پس از سقوط محمدعلی شاه و افتادن كارها به دست مشروطه طلبان، به دلیل عملكردهای نادرست آنان، از اقداماتی كه برای استقرار نظام مشروطه كرده بود پشیمان شد و حتی درصدد برآمد كه حكومت استبدادی را بازگرداند و محمدعلی شاه را مجددا بر اریكه سلطنت بنشاند.
در پاسخ این سخن، شیخ آقابزرگ گفت:
در اینجا دو مطلب است كه با یكدیگر خلط شده و باید از هم تفكیك كرد:
یكی اینكه آیا مرحوم آخوند، در مورد عملكردهای كسانی كه پس از خلع محمدعلی شاه از سلطنت، قدرت را به دست گرفتند چه نظری داشت و آیا آنان را افراد صالحی می دانست و عملكردهای آنان را تایید می نمود
در این مورد، شك نیست كه مرحوم آخوند، نسبت به كثیری از عملكردهای كسانی كه پس از خلع محمدعلی شاه قدرت را به دست گرفتند ایراد داشت و انتقادهای خود نسبت به عملكردهای آنان را بارها صریحادر نامه ها و تلگراف های متعدد آشكار ساخت و در این مورد هیچ تردیدی نیست.
مطلب دیگر آنكه آیا مرحوم آخوند به دلیل انتقادهای مزبور درصدد سرنگون كردن حكومت مشروطه و بازگرداندن استبداد و سپردن قدرت به دست محمدعلی شاه مخلوع و هواداران وی بوده
پاسخ سئوال فوق نیز قطعا منفی است و حتی با یك نگاه به نامه ها و تلگراف هایی كه آخوند پس از عزل محمد علی شاه، تا دو سال و اندی بعدهنگام درگذشت آخوند به اینجا و آنجا ارسال داشته، می توان دریافت كه او در موضع خود در مخالفت با استبداد و شخص محمدعلی شاه و روس های حامی او و حكومت استبدادی همچنان استوار و پابرجا بوده و هرگز درصدد بازگرداندن استبداد و محمدعلی شاه نبوده و اصل نهضت مشروطیت را همچنان تقدیس می نموده و اگر ایرادی داشته، به عملكردهای نودولتان و قدرت یافتگان جدید بوده نه به اصل نهضت مشروطه و به همین دلیل:
الف ـ حدود یك سال ونیم پس از اخراج محمدعلی شاه از ایران و استقرار مجدد مشروطیت، و پس از هجوم نیروهای روس و انگلیس به داخل ایران در اواخر سال ۱۳۲۸ه، آخوندخراسانی تلگرافی برای سران دولت های بزرگ جهان ارسال داشت كه در آن می خوانیم:
ملت مظلوم ایران كه عضوی قدیمی از خانواده بشریت است، به انگیزه احساسات ملی خود، گام به وادی تربیت و ترقی نهاده و با راهنمایی و تایید پیشوایان دینی، زنجیر اسارت و رقیتی را كه از حكام استبدادی در گردن داشت، با یك جنبش ملی گسیخت و پس از فداكاری ها و تقدیم قربانی ها، موفق شد اساس خودسری و استبداد را ویران كند و حكومتی ملی و شورایی بر پایه استوار مشروطیت و ملیت تاسیس كرد. ولی این اقدام نتایجی
دربر داشت كه با مقاصدی كه حكومت روسیه از دیرباز در جهت محو آزادی و استقلال ایران دنبال می كرد مخالف بود و بدین لحاظ، حكومت روسیه درصدد برآمد تا فرصت از دست نرفته، با حركت های غیرقانونی و مداخلات ناروا، آزادی پروران را از اجرای برنامه های خود در جهت نیل به پیشرفت های ملی بازدارد و هر چه زودتر به آرزوهای خود برسد. این بود كه تا توانست، از هیكل پوسیده استبدادیان نگهداری و از استوار شدن اساس مشروطیت جلوگیری كرد و حتی پارلمان ایران را به دست لیاخوف روسی منهدم ساخت و همین كه بنیاد پوسیده استبداد را در معرض نابودی دید، نیروهای نظامی خود را به تبریز اعزام داشت و نیروهایش در مقابل چشم مامورین كنسولی دولت های بزرگ مرتكب آن همه تجاوزها شدند... و تبهكاران و اشرار داخلی را تا توانست بر علیه دولت ایران۲ تحریك كرد و وقتی آنها پس از صدمه ها و خسارت های زیادی كه به ایران زدند سركوب شدند پناهشان داد: مثل رحیم خان قراچه داغی۳ و دیگر كسانی كه به سفارت و كنسولگری روس پناهنده شدند پس از اشاره به اینكه انگلیسی ها می خواهند گمرك و امور نظامی جنوب ایران را در اختیار بگیرند یادآور می شود:
همان اهدافی كه دولتین می خواستند با اعطای نیم میلیون لیره وام به ایران۴ به آن برسند و ملت و دولت ایران۵ زیر بار نرفت اكنون دولت انگلیس درصدد است با توسل به بهانه هایی چند به آنها نایل گردد... ملت تازه بیدار ایران كه خود را از بردگی خاندان سلطنتی قدیمی خود رهایی بخشید، تا جان در تن دارد تن به بردگی بیگانگان نخواهد داد... گمان نمی رفت كه طرفداران حقوق بشر، به جای آنكه در عالم نوع پرستی آزادی پروران ایران را در اصلاحات نوع پرورانه كمك كنند، سكوت و اغماض در برابر این همه تجاوزات روس و انگلیس به حقوق ملت ایران را كه لازم است برای اصلاح امور و پیشرفت های اساسی خود فارغ البال باشد، روا بشمارند.۶
ب ـ در سال ۱۳۲۹ ه چند ماه قبل از درگذشت مرحوم آخوند و پس از اشغال شمال و جنوب ایران به وسیله قوای روس و انگلیس، آن مرد بزرگ نامه ای برای دولت انگلیس فرستاد و در آن ضمن اعتراض به عملكرد دولتین تصریح كرد كه: ملت تازه بیدار ایران كه با هدف احقاق حقوق ملی خود و گسیختن زنجیر اسارت و آزادی از قید سلاطین، این همه خون ها و قربانی ها داده و بلای بر باد رفتن خانمان ها را تحمل كرده، تا جان در تن دارد، به بردگی بیگانگان تن نخواهد داد... در چنین موقعی كه ملت تازه بیدار ایران، برای تنظیمات اساسی خود به همان گرفتاری هایی دچار است كه ملت و دولت فخیمه انگلیس هم در ابتدای تاسیس مشروطیت خود به آن مبتلا بودند... مانع و بازدارنده ملت ایران از اهداف ملی خود نباشند و دولت روس را از این اقدامات و مداخلات ناحق كه تمام هم رجال ایران مصروف دفع آن گردیده منصرف كنند.۷ج ـ در ماه رجب ۱۳۲۹ ه یعنی دو سال پس از اخراج محمدعلی شاه از ایران و چند ماه پیش از درگذشت مرحوم آخوند، وقتی كه روس ها، مخفیانه محمدعلی شاه را از مرزهای شمالی عبور داده و به ایران بازگردانده در گمیشان از بخش های گنبد قابوس كه سكنه آن تركمن هستند پیاده كردند، او به قصد بازپس گرفتن تاج و تخت، لشكری فراهم آورد و دو ستون از دو طرف به سوی تهران گسیل داشت. مشروطه خواهان از ماجرا باخبر شدند و برای مقابله با او به اقدام برخاسته، در شعبان ۱۳۲۹ ه قانونی برای دستگیری و اعدام محمدعلی شاه از مجلس گذراندند و شماری از نمایندگان مجلس مدرس، دهخدا، فروغی، اعتصام الملك و... در تاریخ ۲۴ ذیقعده نامه ای نوشته و تقدیم رئیس مجلس حسین پیرنیا داشتند و در آن تاكید كردند كه برای سركوب شاه مخلوع و نیروهای او هرچه زودتر تدابیر لازم اندیشیده شود.
به موازات این تلاش ها و شاید هم قبل از آن، آخوند خراسانی از طرق متعدد از جمله ارسال تلگراف به ایران دستورهای موكدی برای مقابله با محمدعلی شاه صادر كرد تا بالاخره در پی مجموع كوشش هایی كه انجام گرفت محمدعلی شاه به هدفی كه داشت نرسید و ناگزیر دوباره از ایران به روسیه گریخت و از آن پس حقوقی را كه برای او تعیین شده بود قطع كردند.۸ این هم متن یكی از تلگراف های آخوند كه در این ماجرا ارسال داشته و به چاپ هم رسیده است. این تلگراف خطاب به بازرگانان است و به روشنی حكایت از روحیه مرحوم آخوند و نفرت او از حكومت مطلقه و روس ها و شاه مخلوع تحت الحمایه آنان دارد:
●هیات تجار عظام
تلگراف مشتمل بر گزارش قتل و غارت هایی كه به امر محمدعلی میرزا انجام گرفته رسید. درجه خونریزی و هتاكی او از سابق كاملا معلوم بود. اكنون كه با تحریك بیگانگان، اسلام و استقلال كشور را هدف حمله قرار داده، واضح است چه خواهد كرد. دفع شر او و دفاع از مركز اسلام و قلمرو مسلمین از اهم واجبات اسلامی بر ذمه تمامی ملت و به منزله جهاد در ركاب حضرت شاه ولایت علیع است و بازگشت او و خائنین دیگر موجب نابودی اسلام و تسلط اجانب و حسرت همیشگی است. زیرا بدیهی است كه بازگشت محمدعلی میرزا با توطئه بیگانگان است و چون ابزار كار آنها است و در تحت نفوذ كفر خواهد بود، استیلای او استیلای كفر بر كشور اسلامی است. به موجب وصیت پطر كبیر موسس امپراتوری روسیه روس ها دامن همت به كمر زده اند كه نشانی از قرآن و آئین محمدی بر روی زمین به جا نگذارند زیرا كسب نفوذ و سلطنت مطلقه جز به این وسیله برایشان ممكن نیست. بنابراین دفع شر این سفاك خونخوار محمدعلی میرزا كه آلت دست آنها شده، از مهمترین واجبات اسلامی است.۹
باری از مجموع پیام ها و نامه ها و تلگراف های آخوند خراسانی كه مربوط به آخرین سال و آخرین ماه های عمر او است، به روشنی می توان دریافت كه وی با وجود همه اعتراض هایش به اعضای هیات حاكمه جدید، همچنان بیشترین نفرت را از محمدعلی شاه كه او را تحت الحمایه روس ها می شمرده داشته و از عملكردهای او و هواداران داخلی او و حامیان روسی اش به شدت احساس خطر می كرده و آن را قویا تخطئه و تقبیح می نموده و در مقابل، از كسانی كه جنبش مشروطه را پیش بردند و در راه مبارزه با استبداد فداكاری كردند، با حرمت فراوان یاد می كرده و آنان و نتایج نیكوی اقداماتشان را بسی می ستوده و بدین ترتیب این شایعه بی پایه كه وی می خواسته حكومت استبدادی را از نو بر سر كار بیاورد و محمدعلی شاه تحت الحمایه روس ها را مجددا بر تخت سلطنت استبدادی بنشاند، به هیچ روی پذیرفته نیست.
اما اینكه چرا چنین شایعه ای بر سر زبان ها افتاده، در پاسخ باید به عوامل مختلفی توجه داشت و از آن جمله: تبلیغات هواخواهان استبداد كه می خواستند عامه مردم را از هرگونه مبارزه دلسرد و مایوس نمایند، تا فارغ از هرگونه مزاحمی به هدف خود در بازگرداندن استبداد به شكلی دیگر دست یابند همچنین سرخوردگی عامه مردم بر اثر دست نیافتن به اهدافی كه در جنبش مشروطه تعقیب می كردند نیز اینكه در جنگ جهانی اول، پس از اشغال ایران توسط روس ها و انگلیسی ها، آخوند خراسانی از راه های گوناگون درصدد مقابله با آنان و برانگیختن مردم به مبارزه با اشغالگران برآمد و اگر احساس می كرد كه بقایای هواداران استبداد و مخالفان مشروطه نیز می توانند برای نیل به این هدف اقدامات موثری بنمایند، از آنان استمداد می جست. بنابراین اگر بتوان مواردی را یافت و البته تاكنون سند درستی در این باب ارائه نشده كه او از مخالفان مشروطه یاری خواسته یا سخنی به مذاق آنان گفته، با همین هدف بوده، نه برای بازگرداندن حاكم مستبدی كه در دوره حكومت خود و پس از آن، همواره تحت الحمایه رسمی روس ها بوده، همان روس هایی كه مرحوم آخوند به گواهی اقدامات و نامه ها و تلگراف ها و بیانیه هایش بیشترین مخالفت را با آنان و دست نشاندگانشان داشته است.
یادآوری متن دو تلگراف و یك نامه از مرحوم آخوند خراسانی را كه در فاصله یك سال تا چند ماه پیش از درگذشت خود در تائید مشروطیت و تخطئه استبداد نوشته، از كتاب چاپ شده شاگرد مبرز او آقا نجفی قوچانی نقل كردم كه تا آخرین روزهای حیات استاد، در حوزه او و از همراهان او بوده است. آنگاه در برابر اسنادی بدین درجه از اعتبار، یكی از روحانیان معاصر كه ۱۵سال پس از درگذشت آخوند متولد شده اند، از حافظه خود نقل می كنند كه در نامه ای از آخوند كه نمی دانند نسخه آن در كجا است، دیده اند كه نوشته بود: بر هر مسلمانی واجب است كه با مشروطیت مبارزه كند.۱۰
اینكه از پشیمانی آخوند خراسانی.
در مورد مرحوم نائینی هم درخور یادآوری است كه هواداران استبداد كه انتشار كتاب وی تنبیه الامه را به زیان خود می دیدند، برای جلوگیری از نشر آن در سطح گسترده، شایع كردند كه مرحوم نائینی، پس از نگارش كتاب مزبور از این كار پشیمان شد و نسخه های كتاب را خود می خرید و از دسترس مردم دور می كرد. بر پایه این شایعه نیز گاهی به مرحوم آیت الله سیدمحمود طالقانی ایراد می گرفتند كه چرا كتاب مزبور را به رغم ندامت نائینی از نگارش آن از سر نو چاپ و با مقدمه و توضیحات مطلوب منتشر كرده است.۱۱ ولی شادروان سیدمحمد مشكات بیرجندی از شاگردان میرزای نائینی و استاد عالیقدر این بنده و نیز مرحوم شیخ آقا بزرگ، شایعه مزبور را تكذیب می كردند و می گفتند: اولا تنبیه الامه دو بار چاپ شده بود و جمع آوری نسخه های آن پول زیادی می خواست كه نائینی نداشت. ثانیا به ترتیبی كه مرحوم نائینی دو بار در ضمن كتاب تصریح فرموده، در حین نگارش آن، مرحوم حاج میرزا حسین تهرانی از مراجع طرفدار مشروطه را كه در آن هنگام درگذشته بود به خواب دیده و از او شنیده است كه تالیف این كتاب جز دو فصل آن كه در «اثبات نیابت فقها از امام عصرع در دوره غیبت در اجرای وظایف مربوط به سیاست» بوده مورد تایید امام عصرع قرار گرفته است و به این ترتیب پشیمانی او از این كار نامعقول می نماید. ثالثا نزدیكان و شاگردان مبرز نائینی این شایعه را قویا تكذیب می كردند.
فرزند مرحوم نائینی هم در پاسخ این سخن كه «نائینی وقتی از سیاست كناره گرفت، مبلغ هنگفتی خرج كرد تا تنبیه الامه را جمع آوری و نابود كند» اظهار داشت: این هم از داستان های شگفت تاریخ معاصر است. دست هایی در كار بوده كه چهره ایشان را مخدوش كنند وگرنه این همه دروغ و شایعه چرا این داستان را پس از رحلت ایشان شنیدم كه نائینی برای هر نسخه از كتاب تنبیه الامه یك لیره می داده ۱۲ و آنها را جمع آوری می كرده است. اصلا چنین چیزی درست نیست زیرا دست كم باید من كه هزینه های ایشان را ثبت می كردم، از این موضوع باخبر می شدم، وانگهی مرحوم نائینی چنین بودجه ای نداشت. ایشان گاه به خاطر همان شهریه ای كه می داد ماهی ۶۰۰ یا ۸۰۰ دینار مدیون می شد. از همه مهمتر مگر در تنبیه الامه غیر از آیات قرآن، سخنان پیامبرص و حضرت علی و ائمهع چیزی آمده كه ایشان از آن منصرف شود و به جمع آوری آن بپردازد شما در همین سخنرانی ها و نوشته های شخصیت های دینی و علمی و شاگردان ایشان كه در رثای آن مرحوم گفته اند و نوشته اند می بینید كه بر
تنبیه الامه به عنوان یك اثر مهم نائینی انگشت می گذارند و درباره آن سخن می گویند و بر دیدگاه های ایشان در این اثر تكیه می كنند. اگر نائینی این كتاب را جمع آوری كرده بود و دوست نمی داشت كه از آن نامی برده شود، باید این شخصیت ها كه به ایشان نزدیك و تا آخرین روزهای حیات همراه ایشان بودند از قضیه جمع آوری كتاب آگاه می بودند و نامی از آن نمی بردند یا به علت جمع آوری كتاب اشاره می كردند و به تحلیل آن می پرداختند.۱۳
سخن را با ابیاتی از سروده های علامه علی اكبر دهخدا در رثای میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل روزنامه نگار آزاده، و شهید راه آزادی آغاز كردم و كنون با ابیاتی دیگر از همان سروده ها به پایان می برم.
ای مونس یوسف اندر این بند
تعبیر عیان چو شد ترا خواب
دل پر ز شعف لب از شكر خند
محسود عدو، به كام اصحاب
رفتی بر یار و خویش و پیوند
آزادتر از نسیم و مهتاب
زانكو همه شام با تو یك چند
در آرزوی وصال احباب
اختر به سحر شمرده یاد آر
اكبر ثبوت

پی نوشت ها
۱ خط سوم در انقلاب مشروطه، ابوالفضل شكوری، صص ۱۸۹۱۸۶
۲ یعنی دولت مشروطه كه پس از كناره گیری محمد علی شاه به سر كار آمد.
۳ رحیم خان نامبرده همان است كه مرحوم آخوند در جای دیگر از وی به نام بیرحم خان یاد می كند و می گوید كه وی در دوره استبداد صغیر، از جانب محمدعلی شاه برای سركوب مدافعان مشروطه به تبریز و حوالی آن اعزام گردید و حاج میرزا حسن تبریزی از علمای طرفدار استبداد اعلامیه ای در تایید وی و عملكردهایش صادر و در آن تصریح كرد كه هیچ كس مجاز نیست به وی اعتراض كند و او و دارودسته اش با پشت گرمی به همین تائیدیه و حكم محمدعلی شاه در كشتار مردم تبریز و غارت اموال آنان نهایت اهتمام را به خرج دادند و از هیچ جنایتی فروگذار نكردند. پس از خاتمه دوران استبداد صغیر رحیم خان به روسیه پناهنده شد و بعدها از آنجا مجددا به ایران بازگشته و به پشت گرمی افسران روسی اقدامات دیگری را علیه حكومت مشروطه آغاز كرد و در این راه از كشتار مردم و حتی قتل زن و بچه باز نایستاد و تا هنگام مرگ سه ماه قبل از درگذشت آخوند از سرسخت ترین هواداران محمدعلی شاه و استبداد بود و نفرت آخوند خراسانی از وی كه در تلگراف آن مرحوم مورخه اواخر سال ۱۳۲۸ منعكس است مردود بودن این ادعا را كه آخوند قصد بازگرداندن استبداد و باز پس دادن تاج و تخت به محمدعلی شاه را داشته آشكار می نماید.
۴ در دوره محمدعلی شاه و به درخواست مصرانه او.
۵ مقصود مجلس است وگرنه دولتی كه محمدعلی شاه بر سر كار آورد، اصرار داشت كه این وام را بگیرد.
۶ حیات الاسلام، آقا نجفی قوچانی، صص ۸۷۸۴ با حفظ مضمون و اندكی تصرف در عبارات
۷ همان صص ۸۸۸۷
۸ شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ۱۴۹ و ۵۰، تاریخ احزاب سیاسی ایران، محمدتقی بهار ص ۷، م نشر دانش س ۲، ش۴، صص۴۴۴۳
۹ حیات الاسلام، صص ۱۱۵۱۱۴
۱۰ نشریه حوزه، س ۷، ش ۵، ص ۸۲۷
۱۱ تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان، مصلح الدین مهدوی ۲۱۲۰ و ۲۵۳۲۵۲
۱۲ در كتاب تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان ج ۲، ص ۱۲۰ می خوانیم: نائینی هر نسخه از كتاب خود را به قیمت یك لیره طلا تا پنج لیره عثمانی می خریده تا در دست مردم نباشد. نویسنده این كتاب تاریخ كه دشمنی با مخالفان استبداد، قدرت تمیز را از او سلب كرده، حتی برای یك لحظه نیندیشیده كه مرحوم نائینی برای جمع آوری كتاب مزبور كه دو بار به چاپ رسیده و به ظن قوی در بیش از هزار نسخه منتشر شده بود چه مبلغ گزافی می باید در اختیار داشته باشد و آنگاه چنین مبلغی را از كجا آورده بود
۱۳ نشریه حوزه، ش ۷۷۷۶، صص ۲۱۲۰.
منبع : روزنامه شرق