شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

خاطرات فرماندهان در «برف های داغ»


خاطرات فرماندهان در «برف های داغ»
مجموعه خاطرات فرماندهان دفاع مقدس با عنوان «برف های داغ» را می توان یكی از اصولی ترین شیوه های دستیابی به لحظات ناب و واقعی كنش ها و انگیزه های شاخص انسان های بزرگی دانست كه شاید نسل ها و نسل های بعدی از دستاوردهای انسان تنها، سایه ای را مشاهده كنند كه عظمتش گواهی بر آفتاب درخشان و پرتلألؤ باشد. می بایست پذیرفت كه آشكار شدن بارقه های حضور انسان های نخبه و هوشمند در قرون و اعصار، خود نمونه ای واضح از لطف و عنایت پروردگار است. انسان هایی كه با هر شم و ذكاوت، مهارت و تجربیات خویش در جهت حفظ آرمان ها و اعتقادات والای خویش و به نفع شریعت و جامعه خویش بهره می جویند. اینان همان هایند كه به روح و ذات مقدس علم، استعداد، دانش و خلاقیت دست یافته اند. همانطور كه شهید بهشتی فرموده اند: «خلاقیت یكی از ابعاد خداگونگی است كه در انسان به ودیعه گذاشته اند.»
چرا كه هریك از این توانمندی ها به خودی خود و بدون درك روح دینی، اخلاقی و الهی اش چیزی جز فساد و تباهی را برای صاحبانش و همچنین مردم جامعه شان به ارمغان نخواهدداشت.
پس این گونه است كه جایگاه رفیع فرماندهان را در رهبری، هدایت و پشتیبانی فكری جامعه اسلامی ایران، درخورتر، شایسته تر و ماناتر می نمایاند. ما عضوی از ملت قهرمان كشوری هستیم كه با ایمان و اراده راسخ در جنگ حق علیه باطل به پیروزی رسیده است. انقلاب اسلامی ایران كه خود دستاوردی عظیم بوده از بسیج مردمی به رهبری رهبران هوشمند مذهبی و فرماندهان نظامی، زیباترین پیام های اسلامی و انسانی را درطول تاریخ در اثر یكپارچگی ملتی برجای نهاد كه تنها و بدون هیچ نیروی استعماری و تسلیحات نظامی شان توانسته اند با عشق و ایثار در جان و مال خویش، حكومت سلطنتی را ازجابركنند و پایه های مستحكم ایمانی و اعتقاد خویش را جایگزین تاج و تخت جور و فساد كنند.
در این میان، آنان كه به این خیل عظیم در جبهه های جنگ سمت و سو داده و رهبری شان می كردند؛ طلایه داران، رهبران و فرماندهان بوده اند كه به دور از غرور و تكبر و درعین ایثار و فروتنی دركنار رزمندگان و بسیجیان می ایستادند، می نشستند و با آنها هم سفره می شدند و از نوامیس دفاع می كردند.
گردآوری و مكتوب نمودن خاطرات چنین انسان هایی درس های بسیار بزرگ و ارزنده ای برای بشریت اند؛ چرا كه زندگی و منش ایشان، سرشار از ایده های خلاقانه و شگرف است در جهت پیشبرد اهداف عظیم اسلامی و به انجام رسانیدن رسالت هایشان كه نمی تواند پایه هایی خالی از تجربه، ایده، تفكر و راهكارها داشته باشد. آموختن از تجربیات ایشان كه درنوع خود بی نظیر و به شكلی بلامنازع در پیروزی علیه بعثی های عراق می تواند راهگشای بسیاری از مشكلات و موانع استراتژیكی فرماندهان امروز در ارگانهای دولتی و نظامی و حتی در متن مردم و جامعه به حساب بیاید.
برهمین اساس پرونده خاطرات یكی از فرماندهان نام برده در كتاب را مرور می كنیم تا نقطه عطف های فراوانی را كه در شخصیت، خاطرات، زندگی فردی و اجتماعی، طی طریق ها و مجاهدت های پایان ناپذیر این عزیزان وجودداشته و دارند را با هم دوباره بیابیم:
عبدالرحمن جزایری مسئول پشتیبانی جنگ جهاد فارس، با لحنی دلنشین، آرام، قاطع و فرح بخش به توصیف و روایت حوادث روزگار خویش می پردازد. پدرش ناخدای كشتی بود. آیا مردی كه فرزند یك ناخداست و از همان كودكی فرماندهی در دریا را ازطریق پدر آموخته نمی توان فرماندهی پیش بینی نمود كه اصول رهبری و هدایت را از پدر آموخته است؟ در عین حال پدرش یك تاجر بود كه مرتباً به كشورهای حوزه خلیج فارس برای داد و ستد سفر می كرد. عبدالرحمن آخرین فرزند خانواده بود. متولد ۱۳۱۴ - زمان حكومت رضاخان - وی كودكی و نوجوانی را در فضایی فراتر از یك شهر تجربه می كند. به گفته ایشان؛ «هم سروصدای جاشوها را تجربه می كردم و هم آرامش شیراز را.» و مهمترین خاطره اش دانستن چند زبان بود.
«دبیرهای دبیرستان حاجی قوام شیراز می دانستند عربی و انگلیسی ام بد نیست. گاهی با اصطلاحات هردوزبان با هم شوخی می كردیم و من دست و پاشكسته جواب هایی می دادم و لذت می بردم.»
او در دبیرستان موفق به اخذ دیپلم شده و پس ازآن به عنوان داوطلب درآزمون دانشگاه سلطنت آباد، میان هزارنفر داوطلب نفر اول می شود و به او اجازه انتخاب واحد آموزشی اش را در هر نقطه كه مایل است را می دهند و او شیراز را برمی گزیند. پس از خدمت، پیشنهاد رسمی شدن و رفتن به آمریكا را حتی برای كسب مهارت در دوره های آموزشی را بخاطر اعتقادات پدر نمی پذیرد و در كشتی مشغول به كار می شود.
اكنون در امور فنی و مكانیكی كشتی به فردی خبره بدل شده است. ناخداست. پیمانكار است و به زبان انگلیسی تسلط كامل یافته و با كار و تلاش تمام مهارت های لازم را جهت بهبود اقتصادی اش آموخته است. تعامل چند ساله اش با چینی ها، توشه های تجربی و علمی سرشاری ازمكانیزم مدیریتی را دراختیار قرار داده است. «كشتیرانی مرا با خیلی چیزها آشنا كرد. ژاپنی ها دركار جدی بودند و انگلیسی ها مغرور...»
تجربیات و تلاش وی با نیروی مهارت ذهنی و فكری اش رونق خوبی را در بازار كار و فعالیت اش فراهم نمود. «خانواده ام را آوردم شیراز... خانه ای دوطبقه خریدم، یك پایم شیراز بود و یك پایم جنوب و بعد در استان های دیگر.»
در همین زمان است كه فعالیت های سیاسی اش را آغاز می كند «در ساواك پرونده داشتم» مجبور به نقل مكان از یك استان به استان دیگر بودم. در همین زمان است كه شروع به استفاده از اندوخته های مادی و مالی اش در راه اعتقاد و هدفش می كند. «دوتا جرثقیل داشتم، ۴ تا كمپرسی، سه تا انبار روغن... مثل حالا نبود كه برای این كارها بودجه تعیین كنند و هزینه های دولتی اختصاص بدهند... كار انقلابی پول می خواست»
او مبارزات انقلابی اش را آغاز نموده بود و برای پیشبرد اهدافش از سرمایه حاصله از دسترنج اش استفاده می كرد. «از كمپرسی ها شروع كردم، به فروختن و خرج كردن برای آن كارها. بعد به زمان جنگ رسیدم كه جرثقیلم را هم راهی جبهه كردم.»
این بزرگترین و زیباترین نمونه های بارز ایثار جان و مال یك انسان است كه شرافتمندانه حاصل سال ها تلاشش را صرف عقاید و آرمان هایش می كند. در محیطی كه خط و مشی های اقتصادی بر روابط حاكم است؛ در محیطی كه ممكن است از هر انسانی، اگر بنیان های فكری، الهی و دینی اش آنقدر مستحكم نباشد یك بورژوای لاقید و بی اعتنا به دنیای انسان های اطرافش بسازد.
ایشان از ریشه ها وانگیزه های بسیار مستحكمی سخن می گویند كه تجمع تمام این ها در وجود یك شخص، انسان را متحیر و به تحسین وا می دارد. نبوغ، استعداد و الطاف بیكران الهی از ایشان شخصیتی وارسته ساخته است. حال انقلاب شده است. تمام زحمات و مشقت های ایشان به بار نشسته است... پس تجربه های مدیریتی ایشان چه می شود؟ به دستور امام خمینی (ره)، جهاد سازندگی فارس را راه اندازی می كند و به عنوان مسئول امور مالی جهاد مشغول به خدمت و فعالیت می شود. حال زمان آن رسیده است كه از تسلط اش بر زبان های عربی و انگلیسی استفاده نماید كه زمان جنگ فرا می رسد... بلافاصله پس از شنیدن اعلان جنگ، در جهاد سازندگی فارس، ستاد جنگ تشكیل می دهد و جزو اولین طلایه داران جنگ تحمیلی می شود. در اهواز با دكتر چمران همرزم می شود. «یكی از افتخارات من در جنگ، مدیریت بر مبنای استراتژی موجود در سوره های انفال، توبه و نساء هست. سعی كردم این استراتژی را با تمام دقت، امانت و قاطعیت اجرا كنم. اجرای برنامه تطبیق آیات قرآنی با حوادث روز هم از دیگر افتخاراتم هست... در طول ۴‎/۵ سال ابتدای جنگ، حتی یك روز به مرخصی نرفتم. حتی برای وفات پدر و شهادت پسرم».
همچنین ایشان مسئولیت آموزش بسیجیان تازه وارد را از لحاظ نظامی و اطلاعاتی بر عهده داشتند؛ «حاصل این حساسیت ها، آموزش ها و سخنرانی ها این شدكه واحد ما كه بیشترین خدمات رزمی و مهندسی را به جبهه ارائه می كرد، كمترین شهید و زخمی و اسیر را داشت. در طول ۴‎/۵ سال فقط یك اسیر داشتیم».
«در سال های آخر جنگ هم با پیش بینی جنگ دریایی بین ایران و آمریكا برای حفاظت از مرزهای دریایی، بندر مروارید «سلیمان خاطر» را در جنوب قشم ساختم كه طراحی و اجرایش با خودم بود».
«حالا ناراضی نیستم. همین كه در شركتی كار می كنم كه سهامدارانش همه از خانواده های شهدا و ایثارگران هستند به خودم می بالم.»
در نهایت لازم به ذكر است كه بابك طیبی گردآورنده كتاب در مقدمه می گوید: «به دو نفر از این چهار نفر كه خاطراتشان در پی می آید، گفتم: راستش ما درجه ندیدیم.
ولی فكر می كنم اگر قرار مصاحبه در دفتر كارتان با این درجه ها و سرداری روی دوش شما نباشد، بهتر است. به شوخی گفتم من از این درجه ها می ترسم. یكی شان گفت: با لباس ورزش بیاییم باغ دلگشا؟
لابه لای همین شوخی ها گفتم دنبال گزارش های خشك نظامی نیستم؛ می خواهم با هم برگردیم به لحظات خاص و تأثیرگذار زندگی تان؛ چه در جنگ و چه در غیرجنگ.»
محمد تقی زاده
منبع : روزنامه ایران