یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دموکراتیزاسیون در آسیای مرکزی


دموکراتیزاسیون در آسیای مرکزی
کشورهای آسیای مرکزی پس از فروپاشی شوروی و در واقع پس از تولد در عرصه جهانی، ابتدا برای بقا و سپس برای رسیدن به جایگاه های مناسب تر در صحنه اقتصاد و سیاست بین الملل تلاش کردند.
پس از یک دوره کوتاه ناآرامی اکثر نخبگان به جا مانده از دوران کمونیسم با بازتعریف خود موفق شدند دوباره قدرت را در دست بگیرند. این کشورها هویت جدید خود را بر مبنای یک ساختار قومی قبیله یی تعریف کردند. با خداحافظی کمونیسم، نه تنها لیبرال دموکراسی غرب به این منطقه سرایت نکرد، بلکه دستگاه سیاسی باقیمانده از دوران شوروی کم وبیش دست نخورده باقی ماند.
توده مردم این کشورها به دلیل آنکه از برخی آزادی های اجتماعی برخوردار شدند و نیز به دلیل ساختار قبیله یی، اغلب در شبکه زندگی روزمره عادات رفتاری خویش را پی گرفتند و کمتر به امر ارزش گذاری رفتار سیاسی حکومت پرداختند. جنبش های دینی تاجیکستان و ازبکستان که در عمق به اختلاف قبیله یی می مانستند، در نهایت سرکوب شدند و حکومت ها نه تنها دیگر با نیروهای چالش گر داخلی قدرتمند مواجه نشدند بلکه به دلیل کشف منابع قابل توجه انرژی به راحتی از سوی نیروهای فراملی دولتی و فرادولتی، مورد پذیرش قرار گرفتند.
در ادامه تاثیر آنچه روند دموکراتیزاسیون خوانده می شود را در فرآیند سیاستگذاری نخبگان در این کشورها، با توجه به شرایط داخلی و بین المللی بررسی خواهیم کرد.
پس از فروپاشی شوروی و پس از آنکه این جمهوری ها به حال خود رها شدند با وجود مشکلات ناشی از فروپاشی اکنون هر یک از آنها باید به صورت مستقل اقدام به طراحی و اجرای سیاست خارجی خود می کرد و روند نوسازی ساختارهای اقتصادی و سیاسی را با توجه به شرایط جدید بین المللی در پیش می گرفت.
اما گزینه نوسازی سیاسی از ابتدا منتفی بود، زیرا نخستین روسای جمهوری کشورهای آسیای مرکزی در واقع همان افرادی بودند که به عنوان دبیرکل حزب کمونیست در دوران شوروی در جمهوری ها بر سر کار بودند. تفاوت ایجاد شده، تنها در روند سیاستگذاری بود که دیگر از طرف برادر بزرگ، روسیه دیکته نمی شد و هر جمهوری دیگر باید خودش گلیم خود را از آب بیرون می کشید. با توجه به میراث شومی که جوزف استالین برای این جمهوری ها به یادگار گذاشت و آنها را با انبوهی از اختلاف فرهنگی- که ناشی از سیاست اختلاط قومی استالین بود- و به خصوص وابستگی اقتصادی به یکدیگر- ناشی از سیاست اقتصاد دستوری که به تخصصی و تک محصولی شدن اقتصاد این جمهوری ها انجامید- مواجه ساخت، ورود به عرصه بین المللی همانقدر که جذاب می نمود دشوار نیز تلقی شد. پس در وهله اول و در ابتدای فروپاشی حتی به صورت نمایشی، نیازی به دموکراتیزاسیون از سوی نخبه های این کشورها احساس نشد و آنها در واقع با ادامه همان اقتصاد ویران و متمرکز و همان نظام سیاسی بسته، حدود یک سال را به سبک و سنگین کردن گذراندند اما در عرصه داخلی داستان می رفت تا به گونه یی دیگر ادامه یابد.
درگیری های داخلی گسترده در تاجیکستان که پای برادر بزرگ، روسیه را نیز به میان کشید و درگیری های پراکنده در ازبکستان دو نتیجه فوری در پی داشت.
۱) به روس ها فهماند که نمی توانند نسبت به فعل و انفعالات در این منطقه بی تفاوت بمانند.
۲) نخبگان سیاسی داخلی را بیش از پیش به اتخاذ مواضع محکم تر در برابر یک نیروی بالقوه بسیج گرا یعنی جنبش های اسلامی سوق داد.
تحت این شرایط بود که نظام سیاسی در جمهوری های آسیای مرکزی که به تدریج پای شرکت های غربی را برای سرمایه گذاری در منطقه بازشده می دید، دست به تولید دو رفتار در دو جهت مخالف زد.
۱) روند خصوصی سازی اقتصاد و بازار آزاد را با تمام توان در پیش گرفت.
۲) نظام سیاسی را کماکان بسته نگه داشت.
که این هر دو با سکوت برادر بزرگ و حمایت غرب روبه رو شد. در این خصوص اجازه فعالیت به دگراندیشان چه در مطبوعات آزاد یا احزاب واقعی داده نشد. حکومت ها در این منطقه با اعطای آزادی های اجتماعی - از نوع ترکیه یی آن اما با چند درجه پایین تر - و نیز ایجاد نهادهای نمایشی و ساز و کار انتخابات، یک دموکراسی نمایشی را به راه انداختند که شاید با تسامح بتوان آن را شبیه دموکراسی هدایت شده سوکارتویی دانست. اما خصوصی سازی نیز با مشکل بزرگی مواجه بود؛ «نومانکلاتورا» - در لغت به معنای آن گروه از روسای حزبی دوران کمونیسم است که مدیر صنایع عظیم اقتصادی دولتی بودند و رفته رفته یک طبقه جدید از نخبه های سیاسی - اقتصادی را به وجود آوردند- دست های اختاپوسی خود را هنوز به دور ساختار ورشکسته اقتصادی این جمهوری حلقه کرده بود و اکنون نیز ماراتن طولانی خود را با شرایطی که به خصوصی سازی واقعی و نه خودمانی سازی بینجامد ادامه می دهد.
رقابتی کردن اقتصاد به عنوان یکی از نخستین نتایج خصوصی سازی تنها در میان شرکت های خارجی به چشم می خورد. تحت این شرایط و بدون وجود فشار - حمایت خارجی، امکان ریشه یابی واقعی برای تفکر دموکراتیک و در نتیجه ایجاد نهادهای واقعی برای حمایت و پراکنش این اندیشه، در میان نخبه های فعلی اندکی دور از ذهن است.
و اما روسیه مادامی که «خوب،بد، زشت» خود را تعریف می کند و این پنج جمهوری به آن عمل می کنند نیازی به درگیر کردن خود در تحولات داخلی این کشورها احساس نمی کند. مگر آنکه موضوع، حال و روز اقلیت های روس تبار این جمهوری ها باشد که ناسیونالیسم جدید روسی به شدت به آن حساس است.
و اما ایالات متحده از استراتژی حفظ وضع موجود به دو دلیل عمده حمایت می کند؛
۱) داشتن منافع عظیم اقتصادی که خود نیازمند ثبات و امنیت منطقه است که حکومت های فعلی به خوبی از عهده آن برآمده اند.
۲) جلوگیری حتی از امکان به قدرت رسیدن نیروهای منتقد حزب در قالب جنبش های اسلامی که شاید طی یک فرآیند دموکراتیک بتوانند به قدرت برسند.
در واقع حکایت کشورهای لیبی، مصر، آذربایجان، عربستان و جمهوری های آسیای مرکزی کم وبیش در این مورد یکی است و در این تفکر نو جمهوریخواهان امریکا خلاصه می شود. و آن اینکه مادامی که امکان قدرت یابی نیروهای چالش گر از طریق ساز و کارهای دموکراتیک، مثل یک انتخابات آزاد میسر باشد، بهترین گزینه در بهترین حالت حمایت از نظام های بسته سیاسی در این کشورها و در بدترین حالت عبور از کنار آنها با چشمان بسته است. این امر به نوبه خود در سیاست های اعلامی و اعمالی ایالات متحده و غرب صورت های متضادی به خود می گیرد. پس آنچه پای ایالات متحده و شرکای سیاسی اش را به این منطقه کشانیده است بدون شک در وهله نخست علائق و منافع اقتصادی در بخش انرژی است، همان طور که بررسی شد سرمایه گذاری ، بهره برداری و بالاخره انتقال کالاهای انرژی زا نیازمند ستون های ثبات است. اما اگر بنا باشد روزی و روزگاری برای تحقق یک دموکراسی به یک الگو توجه شود، آن الگو بدون شک ترکیه خواهد بود که به صورت گسترده یی در تلاش برای نفوذ در این منطقه است. شاید بتوان دموکراسی امروز ترکیه را به یک دموکراسی لیبرال شبیه دانست اما با نگاهی به تاریخ کوتاه این کشور با فراز و نشیب فراوان - چهارکودتا در چهار دهه- شاید بتوان این نظر را تعمیم داد که حتی اگر چنین نمونه یی در کشورهای آسیای مرکزی پیاده شود هیچ یک از اندیشه هایی را که با دموکراسی تعریف می شوند، تضمین نخواهد کرد زیرا دموکراسی با هر تعریف بیشتر و قبل از آنکه به تضادها و ساختارها برای تولد و رشد نیاز داشته باشد، محتاج یک «ذهن دموکرات» است.
دموکراسی به عنوان بهترین نوع حکومت یا به تعبیری بد از بدترین یک هدیه الهی نیست که به وسیله پاپانوئل جوراب های آویخته شده را در شب کریسمس از خود پر کند.
● نتیجه
شاید مدل توسعه یی که نخبگان آسیای مرکزی برای کشورهای خود مناسب یافته باشند بی شباهت به مدل توسعه کشورهای کوچک حوزه خلیج فارس و دریای عمان نباشد. این اقمار عربستان سعودی سال های سال است که تنها با یک روش حکومت می کنند. آنها با بسته نگه داشتن درهای سیاسی و بازگذاشتن درهای اقتصادی شاید به آنچه محمدرضا پهلوی در این مورد می اندیشید به گونه موفقی دست یافته باشند. پیوند میان دموکراسی و این شیوه حکومت که به راستی نامی برای آن نمی توان یافت شاید در ترکیب واژه دموکراسی اقتصادی نهفته باشد. در این گونه کشورها عموماً جابه جایی نخبگان و چرخش قدرت نه در پی واکنش به مطالبات عمومی و فراگیر ، بلکه در درون ساختار بومی حکومت و معلول تحرکات و اراده آن است. (قطر، عربستان، ترکمنستان)
نخبه های آسیای مرکزی دموکراسی را در حد نمایش نهادهای ساختگی آن پیاده کرده اند. آنها از طرف نیروهای ملی و فراملی برای اعطای دموکراسی تحت فشار نیستند و به نظر می رسد سال های سال به این شیوه حکومت خواهند کرد. نیروهای ملی هویت جدید خود را تحت تاثیر ساختارهای قبیله یی تعریف کرده اند و به رئیس کشور به دید رئیس قبیله می نگرند و دست آخر نیروهای فراملی دولتی و غیردولتی بیش و پیش از هر چیز به منافع عمدتاً اقتصادی خود در این منطقه می اندیشند که با سیاست های امنیت زای این حکومت ها برای حفظ وضع موجود گره خورده است.
علی پاشاپوردلخواه
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید