چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کیمیای ذکر


کیمیای ذکر
این مطلب را با هم می خوانیم:
خانه خدا
در گونه های مختلف مخلوقات هستی غیر از انسان- در هر مرتبه ودرجه از روحانی تا مادی- نشانه های اسماء و صفات خدا در قالب ویژگی های خاص و منحصر به فرد هر شیء بروز یافته اند. هر موجودی در هستی، خدا را با شیوه ای خاص، متمایز و معین «می شناسد» ؛ شیوه ای كه صفات هر شیء آن را ظاهر ساخته است و یا كلامی كه آن شیء تجسم آن است؛ هر چیز خبر از خدا می دهد و از طریق قرار گرفتن در جایگاه واقعی و خاص خود در كلام تكرار ناشدنی خدا (= جهان) آیاتش را آشكار می كند.در مقابل، در واقعیت چندمرتبه ای یعنی نفس انسان، نشانه های اسماء و صفات خداوند تقریباً درونی می شوند. این نشانه ها از ماده تا معنا امتداد می یابند و همگی حول كعبه خود یعنی دل، كانون نورانی وجود، روحی كه خدا به هنگام خلقت آدم در او دمید، در گردش اند. تنها به انسان استعداد شناخت كلی و تركیبی خدا اعطا شده است، چرا كه انسان تنها موجودی است كه بر صورت نه تنها یك یا چند اسم خاص بلكه بر صورت اسم جامع الله آفریده شده است؛ اسمی كه عیناً بیانگر و نشانگر خدا در دو خصلت اطلاق و بی كرانگی، ذات و صفات، تشبیه و تنزیه و تعالی و جاری بودن در هستی است.اگر كمال عبادت و خدمت ذكر و یاد خدا به شكلی متناسب با تمامیت اوست، بی تردید تنها انسان- كه بر صورت خدا خلق شده- می تواند خادم و عبد خدا باشد. با این همه، به عبارت دقیق تر، عبادت صرفاً ابزار خدمت به اهداف خداست و در این معنا همه چیز در حال عبادت خداوند است چرا كه یك وجود ممكن، كاری جز عبادت وجود مطلق، كه نفسش به تمامه از او مشتق شده است، نمی تواند بكند. در قرآن چنین می خوانیم: «بلكه هیچ موجودی در آسمانها و زمین نیست جز آن كه خدا را بنده فرمانبردار است» (طه، ۹۳). هر موجودی بر اساس نحوه وجودش در حال عبادت خداست و جایگاه هر مخلوقی را حالتی تعیین می كند كه در آن، خدا آن مخلوق را مانند كلمه ای در نفسش جاری می سازد. اما انسان هیچ گونه نحوه وجود خاصی ندارد، چرا كه درك و دریافتش محدود نیست. تنها اوست كه تصویر كامل العلیم و الخبیر است. در واقع، انسان از این استعداد برخوردار است كه صورت بیرونی نفس الرحمن، تجلی تمام وجود و تمام اسماء و صفات حق، باشد.مراد از جایگاه ممتاز انسان آن است كه تنها او می تواند هدف نهایی آفرینش را محقق سازد؛ هدفی كه همانا عبادت خداوند نه تنها به شكل انفعالی آن است كه تمام مخلوقات انجام می دهند بلكه به نحو فعال كه از طریق آگاهی كامل از گنج مخفی و پذیرش آزادانه اقتضائات آن به دست می آید. به گفته ابن عربی به همین دلیل است كه عملكرد انسان به مثابه خلیفه خدا فرایند خلقت را محقق می كند و به هدفش نائل می شود. نقش انسان آن چنان محوری است كه اگر اجرا نشود جهان به آسانی از هم می پاشد.خداوند زمین را محل خلافت خود قرار داده است. لذا زمین قلمروی پادشاهی او و جایگاه خلیفه اش است؛ خلیفه ای كه از طریق احكام اسمائش متجلی می شود. خداوند ما را از زمین (خاك) سرشت و مرده و زنده ما را در آن ساكن كرد و باز ما را در شكلی دیگر از دل خاك خارج خواهد كرد. بنابراین، ما هر جا كه باشیم چه در این دنیا و چه در دنیای دیگر، عبادت از ما ساقط نمی شود و گرچه دنیای دیگر دار تكلیف نیست اما در عین حال، محل عبادت است.در میان ما هر كس كه به این شهود برسد كه برای چه در این دنیا و دنیای دیگر خلق شده، عبد كامل، هدف عالم و خلیفه كل عالم است. به طوری كه اگر تمام عالم- از عرش تا فرش- لحظه ای از یاد خدا غافل شود ولی این عبد به یاد خدا باشد او از طریق این ذكر جای كل عالم را می گیرد و عالم از طریق او حفظ می شود (از هم نمی پاشد). اما اگر عبد از ذكر خدا غافل شود عالم نمی تواند جای او را در ذكر بگیرد. آن بخش از عالم كه خالی از انسان ذاكر است نابود می شود و پیامبر(ص) فرمود: قیامت برپا نمی شود مادام كه در زمین كسی باشد كه بگوید الله، الله.یاد خدا عبارت است از یافتن او بر كرسی قلب كه همان عرش او در عالم كبیر است. ابن عربی می گوید: خداوند در قلب بنده مؤمنش منزل می گیرد چرا كه او آن را محل علم به خدا قرار داده است. او با غیرت و تعصب از این خانه حفاظت می كند تا مبادا دیگران وارد آن شوند
گفتیم كه جهان بینی اسلام، خدا، جهان، انسان و نبوت را به حسب كلمه و كلام توصیف می كند. سه اصل دین یعنی توحید، نبوت و معاد همگی به حسب اسماء الهی فهمیده می شوند. وظیفه انسان عبارت است از پاسخ به جایگاهش و البته از طریق یادآوری اسماء اشیاء- یعنی اسماء حقیقی اشیاء كه تا زمانی شیء محسوب می شوند كه تجسم حقیقت الهی یا كلام حق باشند. این وظیفه را تنها از طریق «دل» می توان به انجام رساند؛ واژه ای كه حوزه نامحدود آگاهی و شناخت انسان را ترسیم می كند. در میان تمام مخلوقات، قلب به تنهایی می تواند خدا را در بر بگیرد (ظرفیت پذیرش خداوند را دارد). در حدیثی قدسی آمده است: «آسمان ها و زمین گنجایش مرا ندارند بلكه دل بنده مؤمن من، گنجایش مرا دارد» . در واقع، ذكر و یاد خدا عبارت است از یافتن او بر كرسی قلب كه همان عرش او در عالم كبیر است. ابن عربی می گوید: خداوند در قلب بنده مؤمنش منزل می گیرد چرا كه او آن را محل علم به خدا قرار داده است. او با غیرت و تعصب از این خانه حفاظت می كند تا مبادا دیگران وارد آن شوند. بنده مؤمن، [كتاب] جامع است. حق به ناگزیر به اشكال مختلف یا به شكل شیء بر او تجلی می كند. این از آن روست كه بنده مؤمن جایگاه كانون علم به تمام اشیاء است و تنها جایگاه علم [در انسان] نیز قلب است. اما حق، نسبت به قلب بنده اش غیرت و تعصب دارد تا مبادا غیر از صاحبش وارد آن شود. از این رو، او به قلب نشان می دهد كه او شكل همه چیز بوده و با همه چیز یكی است، چرا كه قلب مؤمن همه چیز را در بر می گیرد. دلیل این امر آن است كه همه چیز حق است زیرا هیچ چیز جز حق، اشیاء را در بر نمی گیرد. هر آن كه حق را با حقانیتش بشناسد همه چیز را شناخته است.اما كسی كه یك شیء را می شناسد [الزاماَ] نه حق و نه آن شیء را به واقع شناخته است. بنده ای كه تصور می كند شیءای را می شناسد، در حقیقت آن را نمی شناسد چرا كه اگر آن را می شناخت، می دانست كه آن شیء، حق است. لذا مادامی كه او نمی داند آن شیء حق است، به اعتقاد ما او آن شیء را نمی شناسد (،۴ ،۷ ۷).علم به اشیاء آن گونه كه هستند سبب پی بردن به آنها به مثابه مظاهر حق، آیات و نشانه های اسماء و صفات او می شود. این علم دیگر علم نظری نیست، بلكه علم عرفان است. ثمره این علم بینش حقیقی نسبت به وجود مطلق و فراگیر الهی است؛ قرآن در این باره می گوید: «... پس به هر طرف رو كنید به سوی خدا روی آورده اید...» (بقره، ۱۱۵). چنین علمی از طریق ذكر حاصل می شود؛ ذكری كه الحضور مع المذكور است.تنها این گونه از علم است كه به انسان امكان می دهد تا دریابد كه چنانچه شیئی مظهر حق نباشد پست و محكوم به عدم است و باز از طریق همین علم است كه انسان درمی یابد كه او خود نیز به همان میزان كه از مظهر الهی بودن اشیاء غافل است، پست و منفور است. آنگاه كه جهان را آن طور كه هست ببینیم درمی یابیم كه عالم جز ذكر و یاد خدا چیز دیگری نیست. پاسخ ما به جهان تنها ممكن است این باشد كه از رهنمونی آن تبعیت كنیم، یعنی یادآور و ذاكر خدا باشیم. در حدیثی آمده است، همه چیز جز ذكر خدا منفور و ملعون است اما همه چیز ذكر خداست لذا هیچ چیز ملعون نیست. كیمیای ذكر، لعنت را به بركت تبدیل می كند. جایگاه این ذكر، كه خدا در آن حقیقتاً حضور دارد و انسان در آن به معنای دقیق كلمه متبرك می شود، قلب است.
بگذارید سخن را با این اندرز ابن عربی پایان دهیم كه:
«بزرگترین گناه، گناهی است كه قلب را بمیراند. قلب تنها با عدم شناخت خدا می میرد. این همانی است كه جهلش می خوانیم؛ چرا كه قلب خانه ای در انسان است كه خدا آن را برای خود برگزیده است. پس این غاصب [= انسان جاهل] این خانه را غصب كرده و میان خانه و صاحب خانه حائل شده است.

ویلیام چیتیك
ترجمه: علی رضا رضایت
منبع : روزنامه همشهری