شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا
نگاهی به فیلم سینمایی شبی در تهران ساده انگارانه و سرهم بندی شده
این روزها شرایط تولید و اکران در سینمای ایران، وضعیت بسیار پیچیده ای پیدا کرده به گونه ای که تبدیل به یک معادله چند مجهولی شده و حل کردن آن به هیچ عنوان سهل و ممتنع نیست; اینکه چه عواملی سبب ظهور این معادله شده اند یا اینکه راه حل این مساله بغرنج نیست در این مقال نمی گنجد. اما می خواهم تنها اشاره ای داشته باشم به اینکه شرایط مذکور، کارگردانی همچون بهرام کاظمی را که سالها دستیار کارگردانان بزرگی در سینمای ایران بوده و خود روزی روزگاری فیلم قابل تاملی به نام پادزهر ساخته است، وادار می سازد تا به عروس فراری و هم اینک به شبی در تهران برسد. در این میان باید تا حدی حق را به کاظمی داد که به هرحال می بایست با سینما زندگی کند و در فضای آن تنفس کند و از همین رو به سادگی آب خوردن یک سیر نزولی بسیار قابل توجه را از پادزهر طی می کند تا به عروس فراری و شبی در تهران برسد.
اگر عروس فراری، یک کپی کامل و بی نقص از فیلم همسفر بود، شبی در تهران بسیار آسان گیر و ساده انگارانه است. توگویی بهرام کاظمی فراموش کرده که اینک دهه هشتاد است و تماشاچیان این دوره زمانه از زمین تا آسمان با تماشاچیان دهه چهل و پنجاه تفاوت دارند. تماشاچی آن روزها تنها سرگرمیش سینما و تلویزیون بود و به رغبت و با پای خود به سینما می رفت اما تماشاچی امروز را باید با انواع و اقسام تبلیغات و ترفندهای گوناگون به سینما کشاند. البته باید به این نکته نیز اذعان کرد که کاظمی توانسته تماشاچی خود را بفریبد. انتخاب اسم فیلم که در نوع خود جذاب است و باعث ایجاد کشش برای دیدن آن توسط تماشاگر می شود و استفاده از دو چهره مطرح سینما یعنی رامبد جوان و ماهایا پطروسیان که مخاطب از آنها سابقه درخشش در فیلم های شاد و مفرح و کمدی را در ذهن دارد، خود عوامل کافی برای جلب مشتری هستند و البته محاسبات تهیه کننده و کارگردان محترم نیز در این زمینه کاملا صحیح بوده است.
قصه اما یک خطی است: زوجی که قرار است برای انجام یک مصاحبه کاری به تهران بیایند و تا رسیدن به تهران انواع و اقسام بلاها بر سرشان نازل می شود و در انتها نیز به شهر خودشان باز می گردند. این قصه یک خطی را سینماروهای قدیمی خوب به یاد دارند. چرا که در سینمای پیش از انقلاب همین سوژه بارها و بارها دستمایه ساخت آثار متعددی شده بود و جواب هم گرفته بود و بهرام کاظمی نیز همین فرمول جواب پس داده را به بهانه اینکه بر اساس فیلمنامه ای از نیل سایمون است جلوی دوربین بوده و فضای دهه چهل و پنجاه تهران نیز جای خود را به تهران دهه هشتاد داده و کاراکتر روستایی ساده دل فیلم های آن زمان نیز تبدیل به یک زوج تحصیلکرده خارج از کشور شدهاند که این بار نه از روستا بلکه از یک مرکز استان قصد عزیمت به پایتخت را دارند.
بزرگنمایی و ارائه تصویری کاملا نادرست از تهران و آدم هایش نیز از دیگر مشکلات فیلم و فیلمنامه است که سبب می شود ارتباط حسی ای که می توانست بین مخاطب و اثر به وجود آید به دلیل همین بزرگنمایی بی دلیل از بین برود و سبب شود تا مخاطب در مواجهه با این همه سیاه نمایی از تهران، پوزخندی بزند و بگوید: چیکار کنیم؟ فیلمه دیگه! دقت کنید که تمام آدم هایی که فرهاد و لیلا در تهران سرو کارشان به آنها می افتد مطلقا یا سیاهند یا خاکستری و تو گویی در این شهر بی در و پیکر یک آدم خیر و خیرخواه یافت نمی شود. از مامور قانون تا متصدی هتل تا سارقان مسلح تا دزد هتل بگیر و بیا تا خادم مسجد و بقیه آدم های تهران را ببین.
و این مساله تا جایی پیش می رود که حتی به حیوانات زبان بسته تهران نیز سرایت می کند و سگ های تهران نیز دزد بیسکویت نیم خورده فرهاد و لیلا می شوند! و تمام اینها به دلیل است که کارگردان محترم می خواهد با صدای بلند یک پند اخلاقی به تماشاگران بدهد که: آی آدمها! تهران شهر بسیار بد و زشت و کثیف و پر از آشغالی است با آدم های بد که هیچ کدامشان مرام و معرفت ندارند و بویی از انسانیت نبردهاند. و دریغا که بهرام فراموش کرده که در دهه ۸۰ زندگی می کنیم و دیگر خبر یا زا بلبل مزرعه و پرستوها به لانه بر می گردند و غیره نیست!
بازیها نیز کلیشه است و رامبد و جوان و ماهایا پطروسیان کاراکترهای آشنای خود را در فیلم های موفق قبلی خود منجمله صورتی (فریدون جیرانی) و دیگه چه خبر (تهمینه میلانی) بروز دادهاند. به حالتهای عصبی و شتابزدگی رامبد جوان دقت کرده و آن را با همین رفتارهای وی در صورتی مقایسه کنید یاری اکشن های سرشار از تعجب ماهای پطروسیان در در اینجا و دیگه چه خبر; از همین رو باید اذعان کرد که هیچ خلاقیتی در بازی بازیگران وجود ندارد و از دیگر سو ظاهرا کارگردان محترم نیز نتوانسته از بازیگرانش بازی مناسبی بگیرد. از دیگر سو شبی در تهران در سایر بخشهای فنی و تکنیکی فیلم منجمله موسیقی متن، فیلمبرداری، طراحی صحنه و لباس و چهره پردازی نیز نکته قابل دفاع و خاصی ندارد که بخواهیم بر روی آن تمرکز کنیم و درباره اش داد سخن برانیم.
فقط می ماند حسرت پول بلیطی که از جیبمان رفت و چند ساعتی که برای رفت و برگشت از منزل به سینما و بالعکس برای دیدن شاهکار جناب بهرام کاظمی هدر داده شد و البته پشت دستمان را هم داغ کردیم که دیگر از این کارها نکنیم.
نویسنده : لاله محمودی
منبع : روزنامه مردم سالاری
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس شورای اسلامی حجاب مجلس دولت سیزدهم دولت رئیسی رئیس جمهور سیدابراهیم رئیسی گشت ارشاد پاکستان جمهوری اسلامی ایران
تهران قتل شهرداری تهران پلیس هواشناسی سیل کنکور فضای مجازی وزارت بهداشت سازمان سنجش زنان پایتخت
خودرو قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی قیمت طلا سایپا مسکن ارز تورم ایران خودرو
سینمای ایران سریال کیومرث پوراحمد تلویزیون سریال پایتخت قرآن کریم موسیقی سینما تئاتر ترانه علیدوستی کتاب مهران مدیری
کنکور ۱۴۰۳ اینترنت عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس فوتبال استقلال جام حذفی آلومینیوم اراک فوتسال بازی تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس بارسلونا لیورپول
هوش مصنوعی گوگل تبلیغات نخبگان مدیران خودرو فناوری اپل ناسا سامسونگ آیفون بنیاد ملی نخبگان
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل