جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
خدا کلانشهرها را دوست ندارد؟
یکی از آفتهای فیلمهایی که میخواهند پیامهای اخلاقی و دینی را منتقل کنند، ریاکاری است. ریاکاری تنها به عنوان یک صفت مذموم در این فیلمها تاثیر ندارد، بلکه در ساختار هنری اثر نیز اثرگذار است و تاملی در برخی از محصولات سینمایی و تلویزیونی این معنا را به خوبی منتقل میکند. این پدیده خاص کشور ما و نتیجه حمایتهایی است که نه تنها در عمل راهی به مقصود نمیبرد که گاهی نتیجه عکس هم میدهد. با این همه در میان فیلمسازانی که دغدغه انتقال پیامهای اخلاقی و دینی را دارند، فیلمسازانی را میتوان یافت که از این عیب مبرا هستند و مجید مجیدی یکی از این کارگردانان است.
سینمای مجیدی با اینکه سینمایی معنویتگراست، اما سینمایی ریاکار نیست. در سینمای او پیام اخلاقی و حسهای معنوی همچون وصله نچسبی فیلم را همراهی نمیکند. این پیامها در فیلمهای مجید مجیدی همچون ویتامین در غذا درونی است و با تارو پود اثرش آمیخته است. مجیدی برخلاف برخی همکارانش به پوسته ظاهر اکتفا نکرده و سینمایی متشرعانه رو نکرده است. او از این ظواهر عبور کرده است تا به هستهای عمیقتر راه یابد و آن هسته تصویری مهربان و انسانی است. نگاه مجیدی به موضوعهایی که انتخاب میکند، نگاهی انسانی است که اگر حضوری از دین یا معنویت در فیلمش دیده میشود، حضوری مهربانانه است. او بیشتر در نگاه دینیاش به لطف چشم دارد تا به قهر و سینمایش سینمای لطف است تا سینمای قهر که بیشتر سریالسازان و فیلمسازان فیلمها و سریالهای متشرعانه به آن تعلق خاطر دارند.
با این همه اگر سینمای مجیدی را فقط از این زاویه بخواهیم بررسی کنیم، در حق او بیانصافی کردهایم اما فرم و محتوا در سینمای مجیدی از هم جدا نیست. او ایدههایش را در فیلمهایش به خوبی اجرا میکند، شخصیتپردازیهایش معمولا بینقص است و داستانهایش قابل قبول. شاید هر مخاطبی با شخصیتهای او ارتباط برقرار نکند و شاید داستانهای او به دل هر کسی ننشیند - و مگر داستانهای دیگران جز این است- اما ایراد زیادی در آنها نمیتوان یافت.
دنیای فیلمهای مجیدی، دنیایی صمیمی است و این صمیمیت به خاطر تعهد او به خودش و دیدگاههای خودش است. او درست زمانی که سینمای جشنوارهای به این خاطر که سیاهنمایی میکند و از فقر میگوید نخستین فیلم بلند و مهمش را با نام <بدوک> میسازد که به فقر میپردازد و در فیلمهای بعدیاش نیز (به جز بید مجنون) همواره مضمون فقر در فیلمهای او کم و بیش اهمیت دارد، اما در فیلمهای او فقر مترادف ذلت نیست و تلاش کرده کرامت انسانی را مد نظر داشته باشد. او زیباییشناسی تازهای از فقر ارائه میدهد که نمونه بارز آن را میتوان در <بچههای آسمان> و <باران> و اکنون در <آواز گنجشکها> دید. او در این فیلمها از کلیشههای نمایش فقر که بیشتر تحت تاثر ادبیات چپ در ایران شکل گرفته است، دور میشود و به تصویرهای تازهای میرسد. در آواز گنجشکها ترکیب رنگها و نور و زیباییهای طبیعت در خدمت مفهومی قرار گرفتهاند که کارگردان در نظر دارد منتقل شود. او با تغییر رنگها حرف میزند و گاه تغییر رنگ جای دیالوگی مینشیند که میتواند به شعرزدگی فیلم بینجامد. فضای خاکستری شهر و تنوع رنگی بیرون از شهر و رفتوآمد مدام شخصیت اصلی و تغییر پیدرپی رنگ در خلقیات او نیز بیتاثیر نیست و تغییر رنگ به تغییر حال و هوا و رفتار او میانجامد.
مجیدی شیفته چیزهایی است که احساس میکند با گسترش شهرها از بین رفته است، از جمله اخلاق و مثل هر شیفته دیگری عینکی به چشم دارد که فقط خوبیها را نشان میدهد. مجیدی دنیایی آرمانی را میسازد که در دنیای واقعی نیز نشانیاش گم نیست. اگرچه آن روستای کوچک در آواز گنجشکها روستایی آرمانی است اما مجیدی روی زمین هم نشانیاش را میدهد که فاصلهاش با کلانشهر آلوده به دروغ و بیاخلاقی زیاد نیست؛ آن قدر هست که یک نفر با موتور در فاصلهای چند دقیقهای این راه را بپیماید.
او میتواند و حق دارد در فیلمش دنیایی آرمانی و مطلوب بسازد و راه رسیدن به آن را نیز نشان بدهد. او به عنوان فیلمساز حق دارد که تصویر رمانتیک خود را از روستای حاشیه کلانشهرها و حتی حاشیههای جنوبی شهر به زبیاییای که تاکنون ارائه کرده است، ارائه کند و به موج هنری منتقد مدرنیته بپیوندد.
این تصویر تا وقتی که در سینماست، پذیرفتنی است اما وقتی با گفتوگوهای فیلمساز این بحثها روی زمین میآید و روی زمین نشانی داده میشود، اتفاقا از منظری مذهبی پرسشهایی پیش میآید که میتوان از آن به عنوان آغاز بحثی آسیبشناسانه درباره سینمای مجیدی بهره جست.
کریم آواز گنجشکها، با بازی درخشان رضا ناجی، شخصیتی باورپذیر است و تردیدی نداریم که در نشانیهایی که مجیدی در فیلمش داده است، باز هم بتوانیم کریمهای دیگری پیدا کنیم ولی درباره تصویری که در سینمای او از شهر ساخته میشود، اما و اگر بسیار میتوان کرد. در آواز گنجشکها تقابل بین زندگی روستایی و شهری یا فقیر و غنی همزمان تقابل بین خوب و بد هم هست و گویی خدا کلان شهرها را دوست ندارد و همه کریمها بیرون از این کلانشهرها خانه دارند و کریم وقتی با آوردن بازماندههای زندگی شهری به خانه برمیگردد رفتهرفته تغییر روحیه میدهد و سرانجام زیر همان بازماندهها میماند و به سختی خود را بیرون میکشد.
این تصویر در حالی ساخته میشود که آمار جرم و جنایت حداقل درباره حاشیه جنوبی کلانشهرها چیز دیگری میگوید. البته مجیدی حق دارد به عنوان یک هنرمند تصویر دلخواهش را بسازد و نباید با ارجاع تصاویر هنری به واقعیتهای مستند به ارزیابی آن همچون یک گزارش مستند پرداخت، اما چنین تصویرسازی با تقابلی که مجیدی در نظر دارد، به فیلم هم آسیب میزند و دو دنیای سیاه و سفید، جدا از هم خلق میشود که رنگهای دیگر در میانهشان گم میشوند.
هلیا آبادی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
هلال احمر بارش باران یسنا آتش سوزی پلیس قوه قضاییه تهران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
حقوق بازنشستگان قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا قیمت دلار قیمت سکه خودرو دلار سایپا بانک مرکزی ایران خودرو کارگران
فضای مجازی سریال نمایشگاه کتاب تلویزیون مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه فلسطین حماس اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی دیابت کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی