سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

از ازدواج تا بعثت


از ازدواج تا بعثت
● دوران جوانی پیامبر گرامی‏«ص‏»
در اینكه جوان قریش،شجاع و دلیر،نیرومند و تندرست،صحیح و سالم بود،جای گفتگو نیست.زیرا در محیط آزاد و دور از غوغای زندگی پرورش یافته بود،و خانواده‏ای كه در میان آنها دیده به جهان گشود،همگی عنصر شهامت و شجاعت‏بودند.ثروتی،مانند ثروت خدیجه در اختیار داشت،و وسائل خوشگذرانی از هر جهت‏برای او آماده بود.ولی باید دید كه او از این امكانات مادی چگونه استفاده كرد؟آیا بساط عیش و عشرت پهن نمود و مانند بسیاری از جوانان،در فكر اشباع غرائز خود بر آمد؟یا با این وسائل و امكانات،برنامه دیگری برگزید كه از سراسر آن،دور نمای زندگی پر از معنویت او هویدا بود؟تاریخ گواهی می‏دهد كه او بسان مردان عاقل و كار آزموده زندگی می‏كرد.همیشه از خوشگذرانی و بیخبری گریزان بود. پیوسته بر سیما،آثار تفكر و تدبر داشت،و برای دوری از فساد اجتماع،گاهی مدتها در دامنه كوهها،میان غار،بساط زندگی را پهن می‏نمود و در آثار قدرت و صنع وجود به مطالعه می‏پرداخت.
● عواطف جوانی او
در بازار مكه واقعه‏ای رخ داد كه عواطف انسانی او را جریحه دار ساخت.دید قمار بازی، مشغول قمار است و از بدی بخت،شتر خود را باخت،خانه مسكونی‏خود را باخت،كار به جائی رسید كه ده سال از زندگی خود را نیز از دست داد.مشاهده این واقعه،چنان جوان قریش را متاثر ساخت كه نتوانست همانروز در شهر مكه بماند،بلكه به كوههای اطراف پناه برد و پس از پاسی از شب به خانه بازگشت.او به راستی،از دیدن این نوع مناظره غم انگیز و رقت‏بار، متاثر می‏گشت و از كمی عقل و شعور این طبقه گمراه،در فكر و تعجب فرو می‏رفت.
خانه خدیجه،پیش از آنكه با محمد«ص‏»ازدواج كند،كعبه آمال و خانه امید مردم بینوا بود و پس از آن كه با جوان قریش ازدواج نمود،كوچكترین تغییری در وضع خانه و بذل و بخشش همسر خود نداد.
در مواقع قحطی و كم بارانی،گاهی مادر رضاعی او حلیمه به دیدار فرزند خود می‏آمد.رسول گرامی عبای خود را زیر پای او پهن می‏نمود،و به یاد عواطف مادر خود و آن زندگی ساده می‏افتاد و سخنان او را گوش می‏داد،موقع رفتن آنچه می‏توانست درباره مادر خود كمك می‏كرد. (۱)
● فرزندان او از خدیجه
وجود فرزند،پیوند زناشوئی را محكمتر می‏سازد و شبستان زندگی را پر فروغتر و به آن جلوه خاصی می‏بخشد.همسر جوان قریش،برای او شش فرزند آورد.دو پسر كه بزرگتر آنها«قاسم‏»بود،و سپس‏«عبد الله‏»كه به آنها«طاهر»و«طیب‏»می‏گفتند.و چهارتای آنها دختر بود.ابن هشام می‏نویسد:بزرگترین دختر او«رقیه‏»،بعدا«زینب‏»و«ام كلثوم‏»و«فاطمه‏»بود. فرزندان ذكور او،تمام پیش از بعثت‏بدرود زندگی گفتند،ولی دختران،دوران نبوت او را درك كردند. (۲) خویشتن داری پیامبر،در برابر حوادث زبانزد همه بود.با این حال،در مرگ فرزندان خود،گاهی تاثرات دل او،به صورت قطرات اشك از گوشه چشمان اوبه روی گونه‏هایش می‏غلتید.مراتب تاثر او در مرگ ابراهیم،كه مادر او«ماریه‏»بود،بیشتر بود در حالی كه دل او می‏سوخت ولی با زبان،به سپاسگزاری خدا مشغول بود.حتی عربی از روی جهل و نادانی به مبانی اسلام،به گریه كردن او اعتراض نمود.پیامبر فرمود یك چنین گریه رحمت است.آنگاه افزود:«و من لا یرحم لا یرحم: (۳) آن كس كه رحم نكند،مورد ترحم قرار نمی‏گیرد».
● پسر خوانده پیامبر
پیامبر گرامی،زید بن حارثه را در كنار حجر الاسود،پسر خود خواند.«زید»كسی بود كه راهزنان عرب،او را از مرزهای شام ربوده،و در بازار مكه به یكی از خویشاوندان خدیجه،به نام‏«حكیم بن حزام‏»فروخته بودند.ولی چطور شد كه بعدا خدیجه او را خرید،چندان روشن نیست.
مؤلف‏«حیاهٔ محمد»می‏گوید:پیامبر از مرگ فرزندان خود بسیار متاثر بود و برای تسلی خود از خدیجه درخواست نمود كه او را بخرد.سپس رسول خدا او را آزاد كرد و به فرزندی برگزید.
ولی بیشتر می‏گویند:كه در موقع ازدواج خدیجه با رسول خدا،حكیم بن حزام او را به عمه خود خدیجه،بخشید.چون از هر نظر جوان پاك و با هوشی بود،مورد مهر رسول گرامی قرار گرفت،و خدیجه نیز او را به پیامبر بخشید.پس از مدتی،پدر«زید»پرسان پرسان،جای فرزند خود را به دست آورد و از پیامبر خواست كه اجازه دهد او با پدر خود به سرزمین خویش باز گردد.پیامبر او را در رفتن به سرزمین خود و ماندن در«مكه‏»مخیر نمود.مهر و عواطف رسول خدا سبب شد كه زید محضر پیامبر را ترجیح دهد و پیش او بماند.روی این جهت،حضرت او را آزاد نموده و پسر خود نیز خواند و برای او«زینب دختر جحش را گرفت. (۴)
امین قریش علی‏«ع‏»را به خانه خود می‏برد:
در یكی از سالها،كه قحطی و كم آبی مكه و نواحی آن را در برگرفته بود،رسول گرامی تصمیم گرفت كه به عموی بزرگوار خود ابو طالب كمك كند،و هزینه زندگی او را پائین آورد.از این جهت،با عموی دیگری خود به نام‏«عباس‏»موضوع را در میان گذاشت.قرار شد هر كدام،یكی از فرزندان ابو طالب را به خانه خود ببرند.از این جهت،رسول گرامی،علی‏«ع‏»را،و عباس‏«جعفر»را به خانه خود بردند.
ابو الفرج اصفهانی،مورخ معروف می‏نویسد:عباس،طالب را و حمزه،جعفر را و رسول خدا علی‏«ع‏»را،به خانه‏های خود بردند.آنگاه رسول خدا گفت:من همان را برگزیدم كه خدا او را برای من برگزیده است. (۵) اگر چه ظاهر جریان این بود كه به زندگی ابوطالب در سال قحطی كمك كند،ولی هدف نهائی چیزی دیگری بود و آن اینكه:علی‏«ع‏»در دامان پیامبر تربیت و پرورش پیدا كند و از اخلاق كریمه او پیروی نماید.
امیر مؤمنان،در نهج البلاغه در این مورد می‏فرماید:
«همه شماها از موقعیت و نزدیكی من با رسول گرامی آگاهید.او مرا در آغوش خود بزرگ كرد و من خردسالی بودم كه مرا به سینه خود می‏چسباند و رختخواب مرا در كنار خود پهن می‏كرد.من بوی خوش آن حضرت را استشمام می‏كردم و هر روز از اخلاق او چیزی می‏آموختم‏» (۶) .
● آئین او پیش از بعثت
او از لحظه‏ای كه از مادر متولد شد،تا روزی كه به خاك سپرده گردید،جز خدای یكتا را نپرستید.سر پرستان او،مانند«عبد المطلب‏»و«ابو طالب‏»،همگی موحد و خدا پرست‏بودند.به یاد دارید كه در موقع حمله سپاه پیل،عبد المطلب حلقه كعبه را به دست گرفت و با خدای خود،بسان یك موحد به‏مناجات پرداخت و گفت:خدایا جز تو به كسی امیدوار نیستم...
همچنین،ابو طالب در مواقع قحطی و خشكسالی،برادر زاده خود را به مصلی می‏برد و خدا را به مقام او سوگند می‏داد و باران می‏طلبید و در این مورد اشعار معروفی دارد كه در كتابهای تاریخ وارد شده است.حتی پیامبر،خود هنگام مذاكره با بحیرا،راهب‏«بصری‏»،تنفر خود را نسبت‏به بتهای معروف عرب اظهار كرد.آنجا كه راهب،رو به او كرد و گفت ترا سوگند می‏دهم به حق‏«لات و عزی‏»مرا از آنچه كه می‏پرسم،پاسخ گو.رسول گرامی بر او پرخاش كرد و گفت هرگز مرا به‏«لات و عزی‏»سوگند مده.چیزی در جهان نزد من مانند پرستش آن دو مبغوض نیست.آنگاه راهب گفت ترا به خدا سوگند می‏دهم از آنچه كه من سئوال می‏كنم مرا آگاه كن.رسول گرامی فرمود:آنچه می‏خواهی بپرس. (۷) همه اینها گواهی می‏دهد كه رسول گرامی و پسران خاندان عبد المطلب،همگی خدا پرست و موحد بوده‏اند و بهترین گواه بر یكتاپرستی او،همان اعتكاف او قبل از بعثت در غار حراء است.سیره نویسان،همگی اتفاق نظر دارند كه رسول گرامی،سالی چند ماه در غار حراء به عبادت خدا می‏پرداخت.امیر مؤمنان در این مورد می‏فرماید:«و لقد كان یجاور فی كل سنهٔ بحراء فاراه و لا یراه غیره: (۸) پیامبر در هر سال،در كوه حرا اقامت می‏گزید،من او را می‏دیدم و جز من كسی او را نمی‏دید.حتی روزی را كه او به رسالت الهی مبعوث شد در خود غار مشغول عبادت بود.
امیر مؤمنان درباره این بخش از زندگی پیامبر چنین می‏فرماید:«از روزی كه پیامبر از شیر باز گرفته شد،خداوند بزرگترین فرشته‏ای را برای تربیت او گمارد،و آن فرشته شبها و روزها بزرگواری‏ها و خوی‏های نیك را به او می‏آموخت‏». (۹) بنا بر این،تربیت‏یافته چنین خانواده‏ای، كسی كه از دوران پس از شیرخوارگی،تحت تربیت‏بزرگترین فرشته جهان قرار گیرد،حتما باید موحد بوده و لحظه‏ای از جاده توحید كنار نرود.
● امین قریش در كوه حراء
كوه حراء،در شمال‏«مكه‏»قرار دارد.به فاصله نیم ساعت می‏توان به قله آن صعود نمود.ظاهر این كوه را تخته سنگهای سیاهی تشكیل می‏دهد و كوچكترین آثار حیات در آن دیده نمی‏شود.در نقطه شمالی آن،غاری است كه انسان پس از عبور از میان سنگها می‏تواند به آن برسد،كه ارتفاع آن به قدر یك قامت انسان است.قسمتی از داخل غار با نور خورشید روشن می‏شود،و قسمتهای دیگر آن در تاریكی دائمی فرو رفته است.
ولی همین غار،از آشنای صمیمی خود،شاهد حوادثی است،كه امروز هم مردم به عشق استماع این حوادث از زبان حال آن غار،به سوی او می‏شتابند و با تحمل رنجهای فراوان،خود را به آستانه آن می‏رسانند كه از آن،سرگذشت‏«وحی‏»و قسمتی از زندگی آن رهبر بزرگ جهان بشریت را استفسار كنند.آن غار نیز با زبان حال خود می‏گوید:این نقطه عبادتگاه‏«عزیز قریش‏»است.او شبها و روزها،پیش از آنكه به مقام رسالت‏برسد،در این جا بسر می‏برد.وی،این نقطه دور از غوغا را به منظور عبادت و پرستش انتخاب كرده بود.تمام ماه رمضانها را در این نقطه می‏گذراند،و در غیر این ماه گاه بیگاهی به آنجا پناه می‏برد.حتی همسر عزیز او می‏دانست كه هر موقع عزیز قریش به خانه نیاید،به طور قطع در كوه‏«حراء»مشغول عبادت است،هر موقع كسانی را دنبال او می‏فرستاد،او را در آن نقطه در حالت تفكر و عبادت پیدا می‏نمودند.
او پیش از آنكه به مقام نبوت برسد،درباره دو موضوع بیشتر فكر می‏كرد:
اول:او در ملكوت زمین و آسمانی به تفكر می‏پرداخت.در سیمای هر موجودی نور خدا،قدرت خدا و علم خدا را مشاهده می‏كرد،و از این طریق روزنه‏هایی از غیب به روی خود می‏گشود. دوم:درباره وظیفه سنگینی كه بر عهده او گذارده خواهد شد،فكر می‏كرد.اصلاح جامعه در آن روز با آن فساد و انحطاط در نظر او كار محالی نبود،ولی اجراء برنامه اصلاحی نیز خالی از رنج و مشقت نبود.از این لحاظ،فساد زندگی مكیان،و عیاشی‏«قریش‏»را می‏دید و در نحوه اصلاح آنان در فكر فرو می‏رفت.
از پرستش و خضوع مردم در برابر بتان بی روح و بی اراده متاثر بود و آثار ناراحتی در چهره او نمایان می‏شد،ولی از آنجا كه مامور به بازگوئی حقایق نبود،از بازداری مردم خود داری می‏فرمود.
صاحب اثر : جعفر سبحانی
منبع : پایگاه حوزه
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید