چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

پای صحبت «سولیوان»


پای صحبت «سولیوان»
●چرا سفیر آمریكا در ایران شدم؟
«ویلیام هیلی سولیوان» آخرین سفیر آمریكا در ایران قبل از انقلاب است. او در خرداد ۱۳۵۶ به تهران آمد و پس از سقوط رژیم پهلوی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی از ایران خراج شد. سولیوان در كتاب «مأموریت در ایران» كه به قلم خود وی به رشته تحریر در آمده خاطرات خود را از این مأموریت دشوار بیان كرده است. نوشته حاضر، تنها قسمت اول این خاطرات و پاسخ این سؤال است كه چرا حكومت كارتر برای گزینش سفیر جهت اعزام به تهران، وی را انتخاب كرده است. او تصریح می‌كند كه «دولت كارتر به دنبال كسی می‌گشت كه بتواند با حكومت استبدادی و خودكامه شاه، ‌كار كند...»
«باگیو» یك اقامتگاه كوهستانی در جزیره «لوزون» واقع در شمال مانیل پایتخت فیلیپین است. در دوران حاكمیت آمریكا بر فیلیپین و پیش از آنكه دستگاه‌های تهویه به وجود بیاید این نقطه برای مدت سه ماه پایتخت تابستانی فیلیپین به شمار می‌رفت. جاده‌ای كه به این نقطه منتهی می‌شد از مسیر پیچ در پیچی در میان دره‌ها و تپه‌های پر از درختان صنوبر به مرتفع‌ترین نقطهٔ جزیره می‌رسید و در انتهای جاده چند ساختمان دولتی با دیوارهای بلند و ضخیم در میان تعدادی بناهای كوچك و پراكنده روستائی خودنمائی می‌كرد. در سال ۱۹۳۵ هنگامی كه فیلیپین استقلال داخلی به دست آورد عمارت اصلی این مجموعه كه محل اقامت فرماندار كل فیلیپین بود به رئیس‌جمهوری فیلیپین واگذار شد و برای كمیسر عالی آمریكا ساختمان تازه‌ای بنا گردید. پس از اعلام استقلال كامل فیلیپین این ساختمان برای اقامتگاه تابستانی سفیر آمریكا در نظر گرفته شد.
در مدت چهار سال مأموریتم در فیلیپین به عنوان سفیر كبیر آمریكا من از این ساختمان خیلی كم استفاده می‌كردم و بیشتر ایام سال این ساختمان را برای گذراندن تعطیلات اعضای سفارت و خانواده‌هایشان در اختیار آنها قرار می‌دادم. فقط در ایام تعطیلات كریسمس و بعضی از تعطیلات آخر هفته من و همسرم به این استراحتگاه كه در انتهای یك برآمدگی كوهستانی بنا شده و مشرف بر معادن طلا بود پناه می‌بردم.
در اوائل بهار سال ۱۹۷۷ كه آغاز دوران ریاست جمهوری كارتر بود از سرعت و تحرك فعالیت‌های دیپلماتیك بین آمریكا و فیلیپین كاسته شد. مذاكرات مربوط به پایگاه‌های نظامی آمریكا در فیلیپین كه بیشتر اوقات مرا در سال ۱۹۷۶ به خود اختصاص داده بود دچار وقفه گردید. فیلیپینی‌ها در انتظارتعیین خط مشی سیاسی حكومت جدید آمریكا بودند و من هم در انتظار تغییر مأموریت و انتصاب خود به یك پست جدید سیاسی بودم. به همین جهت فرصت را غنیمت شمرده و در اواخر ماه مارس بار و بنهٔ خود را برای چند روز استراحت در باگیو بستیم و صبح روز جمعه‌ای به طرف باگیو حركت كردیم.
تازه به مقصد رسیده و داشتیم لباسهایمان را عوض می‌كردیم كه زنگ تلفن قرمز سفارت در اطاق خوابمان به صدا درآمد منشی من «مولی استفنس» كه چندین سال در سمت منشیگری برای من كار می‌كرد دختر تیزهوشی بود و می‌دانست چه مسائلی آنقدر حائز اهمیت است كه در ایام تعطیل و استراحت به من اطلاع بدهد. به همین علت وقتی كه صدای او را پشت تلفن شنیدم اولین چیزی كه به نظرم رسید این بود كه یك مسئله حاد و بحرانی پیش آمده و بازگشت مرا به مانیل ایجاب می‌نماید. اما موضوع مهمی كه موجب این تلفن شده بود چیز دیگری بود و مولی به من گفت آنچه در مورد تغییر محل مأموریتم در انتظارش بودیم به وقوع پیوسته و واشنگتن تصمیم خودر ا در این مورد اعلام كرده است.
حكومت كارتر كمی دیرتر از موعدی كه انتظار می‌رفت برای تعیین مأمورین دیپلماتیك خود دست به كار شده بود. برای انتصابات جدید كمیسیونی به ریاست «روبین آسكیو» فرماندار فلوریدا و با شركت شخصیت‌هائی از قبیل دین راسك و آورل هاریمن كه بخوبی آنها را می‌شناختم تشكیل شده بود. این كمیسیون به بررسی سوابق و صلاحیت نامزدهای پست‌های سایسی اعم از دیپلماتهای شاغل یا افرادی در خارج از كادر ثابت وزارت امور خارجه اشتغال داشت و طبعاً می‌بایست نمایندگان سیاسی جدید آمریكا را با توجه به سوابق و تجارب و اطلاعات آنها در محل خدمت جدید تعیین نماید. من باتوجه به اینكه قسمت اعظم مأموریت‌های سیاسی خود را در آسیای شرقی به انجام رسانده بودم حدس می‌زدم مجدداً در پایتخت یك كشور آسیائی مأمور خدمت خواهم شد. البته شخصاً مایل به تغییر محیط و مخصوصاً علاقه به احراز پست سفارت آمریكا در مكزیك بودم. ولی سمتی كه به من پیشنهاد شد،‌ برای من از هر حیث غافلگیر كننده یعنی پست سفارت آمریكا در تهران بود.
نزدیكترین نقطه به تهران كه من در آن خدمت كرده بودم كلكته، آن هم در حدود سی سال پیش بود. من هرگز در یك كشور اسلامی نبوده و آداب و رسوم و فرهنگ این كشورها برای من به كلی ناآشنا بود. به همین دلیل با اینكه پست سفارت در ایران پست حساس و مهمی بود شور و شعفی از این انتصاب به من دست نداد و به «مولی» گفتم پس از یك دوره بازی گلف دربارهٔ پاسخی كه باید به واشنگتن بفرستد به او تلفن خواهم كرد.
سولیوان: حكومت كارتر موضوع احترام به «حقوق بشر» را از اهداف اساسی خود در سراسر جهان اعلام كرده بود ولی حمایت وی از رژیم شاه با شهرت بدی كه ساواك پیدا كرده بود،‌برای من روشن نبود!
بازی گلف ما آن روز چندان نشاط‌انگیز نبود. زیرا من و زنم هیچ یك از رفتن به كشوری كه در آن موقع شهرت خوبی در آمریكا نداشت و به علاوه اطلاعات و صلاحیت لازم را برای خدمت در آن نداشتیم،‌احساس شعف و رضایت نمی‌كردیم. در عین حال من از اهمیت استراتژیك ایران و حساسیت و جدی بودن مسائلی كه آمریكا در رابطه با این كشور با آن روبرو است آگاه بودم و می‌دانستم كه كمیسیون انتصاب دیپلماتها در تعیین من به این مأموریت صلاحیت و توانائی مرا در خدمت در این پست حساس مورد توجه قرار داده است. سرانجام عادت قدیمی احترام به تصمیمات مقامات مافوق و حس انجام وظیفه كار خود را كرد. بعد از ظهر همان روز به منشی خودم تلفن كردم كه پاسخ قبولی مرا به واشنگتن مخابره نماید.
دو سه هفته بعد از آن بیشتر وقت ما صرف تشریفات خداحافظی از مقامات و دوستان در فیلیپین و بسته‌بندی و ارسال وسائل زندگی و تهیهٔ مقدمات مراجعت به واشنگتن شد. مدت مأموریت در مانیل برای ما لذت‌بخش بود. هر چند من به بسیاری از هدف‌هائی كه در آغاز مأموریت در فیلیپین در سال ۱۹۷۳ برای خود تعیین كرده بودم نرسیدم. مذاكرات مربوط به تجدید نظر دربارهٔ شرایط استفاده از پایگاه‌های نظامی فیلیپین ناتمام ماند. ما نتوانستیم قراداد بازرگانی جدیدی را جانشین قرارداد قدیمی و نامتناسب گذشته كنیم و به علت مسائل مربوط به حقوق بشرو استمرار حكومت نظامی در فیلیپین روابط واشنگتن و مانیل در اواخر مأموریت من رو به سردی گرائید.
اما آنچه بیشتر موجب ناراحتی و دلشكستگی من در مدت مأموریت مانیل شد مسائل مربوط به ویتنام بود. من در جریان مذاكرات مربوط به ویتنام كه به خروج آمریكا از این كشور و خاتمه جنگ ویتنام منجر شد نقش مهمی ایفا كردم. یكی از مواردی كه در موافقتنامه‌های مربوط به خاتمهٔ‌جنگ ویتنام پیش‌بینی شده بود برقراری روابط دیپلماتیك بین آمریكا و ویتنام پس از خاتمه جنگ و مبادلهٔ سفیر بین دو كشور بود و مقامات ویتنام شمالی در جریان این مذاكرات اظهار تمایل كرده بودند كه من اولین سفیر آمریكا در هانوی باشم. قرار بود كه ابتدا من این سمت را به عنوان سفیر «آكردیته» و با حفظ سمت سفارت آمریكا در فیلیپین عهده‌دار شوم و مدت محدودی از سال را در هانوی بگذرانم. البته پیش‌بینی شده بود كه یك هیئت سیاسی دائمی هم در هانوی باشد و امور جاری سفارت به وسیله یك كاردار اداره شود.
اما این نقشه هرگز به مرحله اجرا در نیامد زیرا مقررات قراردادهای پاریس عملاً از طرف ویتنام شمالی نقض شد و ایالات متحدهٔ آمریكا هم در این شرایط برقراری روابط دیپلماتیك با هانوی را مناسب تشخیص نداد. نقض این قراردادها از طرف هانوی چارچوب پیش‌بینی شده در قراردادهای پاریس را دربارهٔ آیندهٔ ویتنام به كلی فرو ریخت و با سقوط ویتنام جنوبی هانوی بر سراسر ویتنام مسلط شد. بدنبال سقوط كامل ویتنام در سال ۱۹۷۵ گروهی كه موفق به فرار از این معركه شده بودند بیشتر از طریق پایگاه دریائی «سوبیك» یا پایگاه هوائی «كلارك» خود را به فیلیپین رساندند و جمع كثیری از این فراریان با هلی‌كوپتر در مقابل محوطه سفارت آمریكا در مانیل فرود آمدند.
شوكی كه بر اثر این شكست آسیای جنوب شرقی و سراسر جهان را فراگرفت و چگونگی روابط ما با فیلیپین در دو سال آخر مأموریت من در این كشور تأثیر عمیقی بر جای گذاشت. این ابهام و آشفتگی كه با عواقب ناشی از ماجرای واترگیت بهم آمیخته و سیاست خارجی آمریكا را به نوعی فلج كشانده بود، به موقعیت و اعتبار ما در مانیل هم لطمه زد و به همین جهت با اینكه از محیط و زیبائی‌های فیلیپین لذت می‌بردم، از اینكه در این موقعیت نامطلوب به مأموریت من در این كشور خاتمه داده شد احساس آرامش كردم و امیدوار بودم كه در كار با حكومت جدید آمریكا و در پست جدید خود در فضائی تازه منشاء اثر بیشتری باشم.
ما روز ۲۵ آوریل ۱۹۷۷ مانیل را ترك گفتیم و از طریق توكیو عازم هونولولو شدیم. در هونولولو من آخرین مأموریت رسمی خود بعنوان سفیر آمریكا در فیلیپین و آخرین وظیفه رسمی از قریب سی سال خدمت در آسیای شرقی و اقیانوس آرام را به انجام رساندم. مشورت و مذاكرات من در هونولولو با مسئولین ستاد فرماندهی نظامی آمریكا در اقیانوس آرام با مأموریت جدید من هم بی‌ارتباط نبود، زیرا فرماندهی اقیانوس آرام در امور مربوط به اقیانوس هند و خلیج فارس هم مسئولیت‌هایی داشت. در جریان مباحثات و مذاكرات خود در هونولولو دربارهٔ پایگاه نظامی آمریكا در «دیگو‌ـ گارسیا» و همچنین میزان قدرت و كارآئی ناوگان آمریكا در اقیانوس هند و حضور نظامی شوروی در این منطقه از جهان اطلاعات بیشتری كسب كردم.
در راه واشنگتن خانواده من برای چند روز استراحت و گردش به مكزیكو رفتند ولی من خود از طریق سانفرانسیسكو عازم واشنگتن شدم تا ملاقاتها و مشاورتهای لازم را قبل از عزیمت به محل مأموریت جدید بعمل آورم. پست سفارت آمریكا در تهران از دسامبر سال ۱۹۷۶ كه ریچارد هلمز از سمت سفارت آمریكا در ایران استعفا كرده بود خالی مانده بود و به همین جهت حكومت كارتر در اشغال این پست از طرف یك سفیر تازه عجله داشت و برای من فرصت استفاده از تعطیلی و استراحت قبل از عزیمت به این مأموریت وجود نداشت.
از آنجا كه من اطلاعات دقیقی دربارهٔ محل مأموریت جدید خود نداشتم وزارت خارجه آمریكا ابتدا نیم دو جین كتاب دربارهٔ ایران در اختیار من گذاشت تا قبل از ملاقات و مذاكره با مقامات وزارت خارجه در رابطه با مأموریت جدید خود آنها را مطالعه نمایم. این كتابها هر چند از نظر شناسائی كشوری كه عازم انجام مأموریت در آن بودم مفید بود، برای كسی كه می‌خواهد در پست سفارت آمریكا در این كشور انجام وظیفه كند كافی نبود و من بیشتر اطلاعات مورد نظر خود را در ملاقاتهائی كه با شخصیت‌ها و مقامات مسئول وزارت خارجه در واشنگتن داشتم تحصیل كردم.
شرح ملاقات‌ها و مذاكرات خود را در واشنگتن با دیداری كه با سایروس‌ونس وزیر امور خارجه داشتم آغاز می‌كنم. من ونس را از ده سال قبل می‌شناختم و نسبت به او احترام عمیقی داشتم و از اینكه او را در مقام وزارت امور خارجهٔ آمریكا ملاقات می‌‌كردم خیلی خوشحال بودم.
در نخستین ملاقات با ونس از وی پرسیدم كه دلیل انتخاب من برای پست سفارت در كشوری كه هیچ گونه تجربه و سابقه‌ای دربارهٔ آن ندارم چه بوده است. وزیر خارجه در پاسخ گفت: علت انتخاب من به این سمت این بوده است كه برای پست سفارت در ایران در جستجوی دیپلماتی بوده‌اند كه در كشورهائی كه با حكومت‌های متمركز و استبدادی اداره می‌شوند تجربه كافی داشته و بتواند با یك زمامدار مقتدر و خودكامه كار كند. داشتن اطلاعات و تجربهٔ لازم در مورد كشور و منطقه برای احرازاین پست در درجهٔ دوم اهمیت قرار داشته و به نظر وزیر خارجه كسب اطلاعات ضروری و آشنائی با محیط در مدت كوتاهی امكان پذیر بود. با وجود این توضیح و توجیه انتخاب من برای احراز پست سفارت آمریكا در ایران من به خوبی از نقاط ضعف خود در زمینهٔ ناآگاهی از اوضاع ایران و عدم تجربهٔ كافی برای تصدی این پست مطلع بودم و از این موضوع رنج می‌بردم.به همین دلیل، تصمیم گرفتم در مدت اقامت در واشنگتن و قبل از عزیمت به ایران با كسانی كه سابقه خدمتی در ایران داشته یا به اوضاع این كشور و منطقه اشنا بودند ملاقات و از تجارب و راهنمائی‌های آنها استفاده كنم. اولین كسی كه به سراغش رفتم «روی ـ آترتون» سرپرست امور خاورنزدیك در وزارت خارجه بود كه از دوستان قدیم من بود و همزمان با انتصاب من به سمت سفیر آمریكا در ایران برای تصدی امور خاور نزدیك در نظر گرفته شده بود و ایران هم از كشورهائی بود كه تحت نظارت و سرپرستی او قرار داشت. «روی» دربارهٔ مأموریت جدید من راهنمائی‌های مفید و ارزنده‌ای كرد ولی چون در آن روزها درگیر مسائل مربوط به اختلاف اعراب و اسرائیل بود نتوانست وقت بیشتری را به كار من اختصاص دهد و وارد جزئیات بشود. هدایت و سرپرستی من در این قسمت بیشتر به عهدهٔ «چارلزناس» واگذار شد كه در آن موقع ریاست قسمت ایران را به عهده داشت. چارلز ناس قسمت عمدهٔ مأموریت‌های سیاسی خود را در ایران یا اطراف ایران به انجام رسانده بود. او دو بار در ایران، یكبار در افغانستان و یكبار در پاكستان خدمت كرده در آن موقع كارشناس طراز اول امور ایران در وزارت خارجه محسوب می‌شد. بوسیله ناس من توانستم با بسیاری از كارشناسان امور ایران و كسانی كه قبلاً در ایران خدمت كرده بودند ملاقات و گفتگو كنم. او همچنین سمینار ویژه‌ای برای من ترتیب داد تا ضمن آن با چند تن از كارشناسان دانشگاهی امور ایران كه به همین منظور به واشنگتن دعوت شده بودند آشنا شوم و از نظرات آنان راجع به ایران آگاه گردم. من همچنین با اشخاص دیگری كه هر یك به نحوی با امور ایران ارتباط داشتند ملاقات كردم كه از آن جمله باید از «كیم روزولت» كه در وقایع سال ۱۹۵۳ ایران (كودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ـ م ) و بازگرداندن شاه به قدرت دست داشته نام ببرم.
پس از این مقدمات شروع به ملاقات با مقامات عالی‌رتبهٔ حكومت جدید نمودم كه با دیداری از دریاسالار «ترنر» رئیس جدید سازمان اطلاعات مركزی آمریكا (سیا) آغاز شد. پس از رئیس سیا با رئیس ستاد مشترك نیروهای مسلح آمریكا ملاقات كردم و از اوضاع نظامی منطقه و ایران اطلاعاتی كسب نمودم. و بالاخره در پنتاگون (وزارت دفاع آمریكا) با چند تن از مقامات وزارت دفاع اعم از نظامی و غیر نظامی كه برنامهٔ عظیم و پیچیدهٔ فروش سلاح‌های آمریكائی را به ایران تحت نظر داشتند ملاقات و مذاكره كردم. بعد از انجام تمام این ملاقات‌ها زمان را برای تقاضای ملاقاتی با شخص رئیس‌جمهور مناسب تشخیص دادم.
سایرونس ونس وزیر خارجه آمریكا: برای پست سفارت در ایران در جستجوی دیپلماتی بودیم كه برای كار در كشورهائی كه به روش استبدادی اداره می‌شوند، تجربه داشته و بتواند با یك زمامدار خودكامه، كار كند.
مقامات وزارت امور خارجه كه برنامهٔ ملاقات سفیران جدید را با رئیس‌جمهوری ترتیب می‌‌دهند به من گفتند كه در حكومت جدید ترتیبات و تشریفات سابق رعایت نمی‌شود و رئیس‌جمهوری تمایل زیادی به ملاقات با سفیرانی كه به نمایندگی او مأمور خدمت دركشورهای دیگر می‌شوند نشان نمی‌دهد ـ امری كه برای من تعجب‌آور بود. مقامات مسئول دروزارت خارجه به من گفتند كه رئیس‌جمهوری وقت محدودی برای ملاقات با سفرای آمریكا در خارج تعیین كرده و این وقت هم برای مدتی با تعیین قرارهای ملاقات قبلی پر شده است.
برای من این موضوع نه فقط از نظر شخصی خودم، بلكه نظر به اهمیت و حساسیت پست سفارت در ایران تعجب‌آور بود و نمی‌توانستم قبول كنم كه رئیس‌جمهوری وقت ملاقات با كسی را كه برای تصدی این پست حساس در نظر گرفته نداشته باشد. بهر حال از تعقیب این فكر صرفنظر كردم و تصمیم گرفتم تماس خود را با كاخ سفید به ملاقاتی با مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهوری محدود نمایم.
چارلز ناس قرار ملاقاتی با «زیبگنیو ـ برژینسكی» مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری برای من ترتیب داد و در این دیدار با سایر اعضای شورای امنیت ملی نیز كه با امور مربوط به خاورمیانه و خلیج فارس در ارتباط بودند آشنا شدم. در جریان مذاكره با برژینسكی گفت ملاقات شما با رئیس جمهوری ضروری است و قول داد كه شخصاً ترتیب این ملاقات را خواهد داد.
قرار ملاقات من با پرزیدنت كارتردر فاصله دو سه روز پس از دیدار با برژینسكی و خارج از چارچوب مقررات وزارت امور خارجه گذاشته شد. این نخستین ملاقات من با مردی بود كه تا آن تاریخ او را فقط روی صفحهٔ تلویزیون، هنگام مبارزات انتخاباتی یا بعد از پیروزی در انتخابات دیده بودم.
ملاقات من با رئیس‌جمهوری كمی بعد از وقت مقرر صورت گرفت. زیرا كنفرانس مطبوعاتی رئیس‌جمهوری در مجاورت كاخ سفید بیش از وقت مقرر طول كشیده بود. در این فاصله من به اتفاق برژینسكی در اطاق بیضی شكلی كه دفتر كار رئیس‌جمهوری است انتظار می‌كشیدیم. من قبلاً یك بار در دوران ریاست جمهوری آیزنهاور و چندین بار در دوران ریاست جمهوری كندی و جانسون و نیكسون به این اطاق آمده بودم و در مقایسه با تجملات گذشته احساس می‌كردم كه دكوراسیون اطاق ساده‌تر و از تجملات آن كاسته شده است.
ورود ناگهانی رئیس‌جمهوری افكار و تخیلات مرا در مقایسه گذشته و حال قطع كرد. من در نخستین برخورد از مشاهدهٔ جثه كوچك و ظریف او، كه خیلی لاغرتر و باریك‌تر از آنچه درعكس‌ها و فیلمهای خبری به نظر می‌رسید تعجب كردم. اما در این جثهٔ كوچك و ظریف انرژی و تحرك زیادی به چشم می‌خورد. او به محض ورود به اطاق به طرف من آمد و دست مرا فشرد و چند لحظه برای عكس گرفتن عكاسانی كه وارد اطاق شده بودند در كنار من توقف كرد. این قبیل عكس‌‌ها كه سفیر را در كنار رئیس‌جمهوری نشان می‌دهد برای مسئولین امور مطبوعات و روابط عمومی سفارتخانه‌های ما در خارج دارای ارزش و اهمیت زیادی است و بر اعتبار سفیردر كشور محل خدمتش می‌افزاید.
وقتی كه عكاس‌ها كارشان را تمام كردند و از اطاق خارج شدند پرزیدنت كارتر،‌من و برژینسكی را به نشستن دعوت نمود و بلافاصله با تشریح سیاست خود در قبال ایران سر صحبت را باز كرد. مطالبی كه رئیس‌جمهوری درباره ایران عنوان كرد بسیار منظم و طبقه‌بندی شده بود و با توجه به اینكه وی تازه از یك كنفرانس مطبوعاتی آمده و یادداشتی هم همراه نداشت من عمیقاً تحت تأثیر سخنان بسیار سنجیده و حساب شدهٔ او قرار گرفتم.
كارتر در آغاز صحبت خود بر اهمیت استراتژیك ایران برای ایالات متحدهٔ آمریكا و متحدین دیگر غربی ما تأكید كرد. او سپس از شاه ایران به عنوان یك دوست نزدیك و یك متحد قابل اعتماد برای آمریكا یاد كرد و به گرمی از وی پشتیبانی نمود. كارتر همچنین اهمیت ایران را به عنوان یك عامل ثبات برای امنیت منطقه حساس خلیج فارس مورد تأكید مجدد قرار داد و در خاتمه موضوع قیمت نفت و سایر مسائل مورد علاقه بین ایران و آمریكا را متذكر شد و از من خواست اگر سئوالاتی دارم مطرح كنم.
از آنجا كه حكومت جدید سیاست خود را در بعضی مسائل حساس مربوط به ایران روشن نكرده بود و در سخنان رئیس‌جمهوری هم اشاره صریحی به این مسائل نشد من سه مسئله عمده را كه در نظر داشتم عنوان كردم. سئوال اول من درباره میزان فروش وسائل نظامی به ایران بود. در حكومت‌های گذشته دست ایران در خرید وسائل و تجهیزات نظامی از آمریكا، از ساده‌ترین تا پیچیده‌ترین و پیشرفته‌ترین آنها باز بود و در مذاكرات خود با مقامات نظامی دریافتم كه لیست مفصلی از سفارشات جدید هم به وزارت دفاع داده شده است. من اطلاع داشتم كه پرزیدنت كارتر دستور العمل جدیدی دربارهٔ محدودیت فروش تجهیزات نظامی به كشورهای دیگر صادر كرده و حال می‌خواستم بپرسم سفارت تازهٔ ایران با توجه به این دستورالعمل چه صورتی پیدا خواهد كرد.
جواب رئیس‌جمهوری خیلی سریع و صریح بود. او گفت كه می‌خواهد در معامله با ایرانی‌ها كاملاً سخی و گشاده دست باشد و در لیست سفارشات ایران هم مورد خاصی كه منعی برای فروش آن وجود داشته باشد ندیده است. او مخصوصاً به تقاضای ایران برای خرید هواپیماهای آواكس كه تازه در نیروی هوائی آمریكا مورد استفاده قرار گرفته اشاره كرد و فروش آن را به ایران مورد تأیید قرار داد. در مورد فروش اقلام دیگر اسلحه كه ممكن است در آینده مطرح شود رئیس‌جمهوری گفت دستورالعمل او در زمینهٔ‌فروش اسلحه كه در آیندهٔ نزدیك منتشر خواهدشد همهٔ ابهامات را برطرف خواهد كرد.
پرسش دوم من پیرامون تمایل دولت ایران به خرید نیروگاه‌های اتمی از آمریكا بود. شاه برنامهٔ وسیع و بلندپروازانه‌ای برای احداث یك رشته نیروگاه‌های اتمی در ایران از پیش از پایان قرن بیستم طرح كرده بود. هدف نهائی این برنامه ظاهراً این بود كه ایران پیش از آنكه ذخائر نفتی‌ اش تمام شود منبع قابل اطمینانی برای تأمین انرژی مورد نیاز خود در اختیار داشته باشد. ایران قبلاً برای خرید چند نیروگاه از آلمان و فرانسه اقدام كرده و اكنون خواهان خرید راكتورهای مدل جدید آمریكا بود.
پاسخ رئیس جمهوری باز هم مثبت و قاطع بود. وی گفت كه در فروش نیروگاه‌های اتمی به ایران، به شرط آنكه ایران مقررات حفاظتی بین‌المللی را رعایت كند و سوخت مصرف شده را به آمریكا باز پس دهد مانعی نمی‌بیند. البته این شرط خاصی برای ایران نبود و در تمام قراردادهای مربوط به صدور انرژی اتمی از آمریكا قید می‌شد.
آخرین سئوال من حساس‌تر از سئوالات پیشین بود. من متذكر شدم كه بین سازمان اطلاعات مركزی آمریكا (سیا) و سازمان امنیت ایران (ساواك) از بدو تأسیس سازمان اخیر همكاری نزدیكی وجود داشته، ولی ساواك به تدریج از صورت یك سازمان اطلاعاتی ساده خارج شده و ضمن انجام وظایف اطلاعاتی خود عملاً نقش یك پلیس سیاسی را بازی می‌كند. تكیه من روی این مسئله و مطرح كردن سئوالی دربارهٔ آن بیشتر به خاطر آن بود كه حكومت جدید آمریكا احترام به حقوق بشر و تعمیم اصول اعلامیهٔ حقوق بشر را در سراسر جهان یكی از هدف‌های اساسی خود اعلام كرده بود و با شهرت بدی كه ساواك در زمینهٔ عدم مراعات حقوق بشر در جهان پیدا كرده بود می‌بایست نحوهٔ برخورد ما با این مسئله و چگونگی همكاری‌های آیندهٔ سیا با ساواك روشن شود.
رئیس‌جمهوری بار دیگر بدون تأمل به این سئوال من پاسخ گفت. وی تأكید كرد كه همكاری‌های اطلاعاتی ما با ایران، بخصوص با امكاناتی كه برای نصب دستگاه‌‌های خبرگیری از شوروی در اختیار آمریكا قرار داده شده بسیار مهم و با ارزش است. رئیس جمهوری افزود كه البته در زمینهٔ حقوق بشر مسائلی وجود دارد و از من خواست كه ضمن ملاقاتهای خود با شاه ایران سعی كنم وی را قانع نمایم كه سیاست كلی حكومت خود را در این زمینه تعدیل كند.
در این موقع من پانزده الی بیست دقیقه بیش از وقت تعیین شده نزد رئیس جمهوری مانده بودم و یادداشتی كه از بیرون برای وی آوردند ظاهراً برای یادآوری این مطلب بود كه عدهٔ دیگری در انتظار ملاقات با رئیس‌جمهوری هستند. رئیس جمهوری از جای خود برخاست و با آرزوی سفر خوبی به تهران با من خداحافظی كرد. برژینسكی هم همراه من از اطاق رئیس‌جمهوری خارج شد و من با خاطرهٔ خوبی از این دیدار كاخ سفید را ترك گفتم.
در بازگشت به وزارت امور خارجه بلافاصله به ملاقات فیلیپ حبیب معاون وزارت خارجه و دوست قدیمی خود رفتم و با خوشحالی نتیجهٔ ملاقات با رئیس‌جمهوری را با او در میان گذاشتم. وقتی كه پاسخ‌های رئیس‌جمهوری را به سه سئوال اساسی خود برای فیلیپ حبیب بازگو كردم وی از اینكه رئیس‌جمهوری در این مسائل، كه مورد بحث و اختلاف مقامات وزارت خارجه بود چنین نظرات صریح و روشنی بیان داشته اظهار مسرت كرد و از من خواست طی یادداشتی خلاصهٔ مذاكرات خود با رئیس ‌جمهوری و دستورالعمل‌های وی را بنویسم تا بین مقامات ذیربط وزارت خارجه توزیع شود و ابهامی در زمینهٔ سیاست جدید آمریكا در ایران باقی نماند.
با وجود این در روزهای بعد وقتی كه دربارهٔ وظایف و مسئولیت‌های آتی خود در تهران با مقامات مسئول وزارت خارجه از معاون وزارتخانه گرفته تا رؤسای قسمت‌ها گفتگو می‌كردم متوجه شدم كه دربارهٔ مسائل مورد بحث نظرات كاملاً متفاوتی با رئیس‌جمهوری دارند و یادداشت مربوط به گفتگوهای من با رئیس‌جمهوری ظاهراً هیچ اثری در نظرات خاص آنها نگذاشته است. وقتی كه به این مقامات تذكر دادم كه طبق قانون اساسی آمریكا تعیین خط مشی سیاست خارجی از وظایف و اختیارات رئیس‌جمهوری است، آنها با لحن تمسخر‌آمیزی به این سخن پاسخ دادند و در توجیه نظرات خود گفتند كه رئیس‌جمهوری فرصت كافی برای بررسی این مسائل نداشته و در هر یك از این موارد توضیحات كافی به وی داده خواهد شد.
این روش غیر عادی، كه در آن موقع شاید خیلی به آن اهمیت ندادم در واقع ریشه بسیاری از ضعف‌های درونی حكومت كارتر بود كه در شكست و ناكامی سیاست آمریكا در ایران نقش مؤثری داشت. مقامات وزارت امور خارجه كه از طرف گروه‌های مختلف ذی‌نفوذ حزب دمكرات انتخاب شده بودند نه فقط برای نظرات و تصمیمات رئیس‌جمهوری احترام قائل نبودند، بلكه گاه در جهت عكس نظرات و دستورات او گام بر می‌داشتند و بیشتر بر مبنای معتقدات خودعمل می‌كردند. وضعی كه تا آن زمان غریب و بی‌سابقه بود.
منبع: «مأموریت در ایران»، اثر «ویلیام سولیوان» انتشارات هفته، ترجمه، محمود مشرقی
منبع : دوران