جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

جان مک کواری(John Macquary)


جان مک کواری(John Macquary)
متاله، فیلسوف دین و اندیشمند بریتانیایی در ۱۹۱۹ در رنفرو، غرب اسكاتلند، به دنیا آمد. در سال‌های ۶۲ ـ ۱۹۵۳ استاد الهیات در دانشگاه گلاسكو و در سال‌های ۷۰ ـ ۱۹۶۲ استاد الهیات در مدرسه علوم دینی نیویورك بود و در سالهای ۸۶ ـ ۱۹۷۰ نیز در دانشگاه آكسفورد به تدریس الهیات نظام‌مند اشتغال داشت. برخی از آثار وی عبارتند از: مبانی الهیات مسیحی (۱۹۶۶)، تفكر دینی در قرن بیستم(۱۹۶۳) (که به فارسی ترجمه و منتشر شده است)، یك الهیات اگزیستانسیالیستی (۱۹۸۰) (که به فارسی ترجمه شده است)، در جست‌وجوی الوهیت (۱۹۸۴)، فلسفه اگزیستانسیالیسم (۱۹۷۲) (به فارسی ترجمه شده است)، هایدگر و مسیحیت (۱۹۹۵). مك كواری یكی از دو محققی بود كه كتاب مهم هایدگر در فلسفه، یعنی وجود و زمان را زیر نظر خود او از آلمانی به انگلیسی ترجمه كردند.
از نظر مك كواری، الهیات «پژوهشی است كه به واسطه شركت در یك ایمان دینی و ژرف‌اندیشی و تأمل بر آن، می‌كوشد محتوای این ایمان را در روشن‌ترین و منسجم‌ترین زبان موجود بیان كند.
عبارت «به واسطه شركت در یك ایمان دینی و ژرف‌اندیشی و تأمل بر آن» به این معناست كه الهیات هم در پیوند با ایمان و هم متمایز از آن است. الهیات با ایمان پیوند دارد، زیرا در ایمان شركت می‌جوید و از جایگاه ایمان سخن می‌گوید. در الهیات، ایمان خود را به نوع معینی بیان می‌كند. این نوعی خاص از ایمان است كه در الهیات جلوه‌گر می‌شود و نه ایمان به طور كلی، بلكه ایمان یك جمع یا اجتماع تاریخی. الهیات همواره از ایمانی خاص سخن می‌گوید. این بدین معنی است كه الهیات مستلزم شركت و سهیم شدن در یك اجتماع است. تردیدی نیست كه متألهان سبك و شیوه فردی خودشان را دارند و تا اندازه‌ای با مسائلی دست و پنجه نرم می‌كنند كه خود درگیرشان بوده‌اند. اما آنان اگر بخواهند عالم الهیات باقی بمانند، یك ایمان خصوصی را بیان نمی‌كنند، بلكه سخنگوی اجتماع ایمانی خودشان می‌شوند، با احساس مسئولیتی خاص در قبال آن.
به عقیده مك كواری، در همین جا پاره‌ای از تفاوت‌های میان الهیات و فلسفه دین روشن می‌شود. او می‌گوید احتمالاً حتی فیلسوف دین هم نیاز به اندازه‌ای مشاركت در ایمان دینی دارد، اگر كه بخواهد موضوع مورد مطالعه خود را بخوبی بشناسد، اما ماهیت موضوع مورد مطالعه وی مستلزم حدی فاصله‌گیری و بی‌علاقگی است؛ چیزی كه نباید در متألّه به دنبالش گشت.
افزون بر این، درحالی كه فیلسوف دین خود، شخصاً پایبند به یك ایمان خاص نباشد، ما بحق از او انتظار داریم كه همه اشكال ایمان را مدنظر داشته باشد و پدیده دین را به طور كلی مورد تحقیق و پژوهش قرار دهد و نه صرفاً مظاهر خاص و منفرد آن را. گذشته از این، درحالی كه متألّه یا عالم الهیات از اجتماع ایمانی یا جمع مؤمنان و معتقدان به یك دین سخن می‌گوید، فیلسوف دین یك پژوهشگر فردی است.
مك كواری در توضیح وجه عقلی و پژوهشی الهیات می‌گوید الهیات در عین حال كه در یك ایمان خاص شركت می‌جوید و از بیرون این ایمان سخن نمی‌گوید، گویی یك قدم از تجربیات بی‌واسطه ایمانی به عقب می‌رود و آن را تحت بررسی عقلی قرار می‌دهد؛ بررسی‌ای كه بیشتر جنبه توصیف پدیدارشناسانه دارد. ایمان یك رهیافت وجودی است كه تمام وجود آدمی را دربرمی‌گیرد و به شكل‌ها و نحوه‌های گوناگون جلوه‌گر می‌شود، اما الهیات اگرچه ریشه در ایمان دارد، هدفش بیان لفظی و اندیشه‌ای ایمان است؛ چه الهیات مانند همه فعالیت‌های عقلی هدفش رسیدن به درك و توصیفی قابل‌فهم و منسجم و هماهنگ از موضوع مورد مطالعه‌اش است. این انسجام و هماهنگی صرفاً انسجام و هماهنگی‌ای درونی نیست، بلكه هماهنگی با همه فعالیت‌های عقلانی دیگر ذهن انسان است.
اما آیا الهیات یك «علم» است؟ مك كواری در پاسخ به این پرسش به دیدگاه توماس اكوئیناس، نویسنده بزرگ‌ترین الهیات سیستماتیك (نظام‌مند) قرون وسطی اشاره می‌كند. او می‌گوید اكوئیناس الهیات را یك علم می‌شمرد، با این همه او بلافاصله اضافه می‌كند كه علوم همه از یك نوع نیستند و جایگاه خاص خودشان را دارند. مك كواری می‌افزاید از روزگار توماس اكوئیناس مفهوم علم و عناصر و مؤلفه‌های آن دستخوش تغییرات فراوان شده است. در انگلیسی نوین كلمه «علم» متمایل به آن است كه به علوم طبیعی محدود و محدودتر شود. از دیدگاه این كاربرد رایج، احتمالاً گمراه‌كننده خواهد بود كه امروزه از الهیات به عنوان یك «علم» سخن بگوییم، اما اگر از نظر ویلهلم دیلتای در این مورد تبعیت شود، هنوز هم می‌توان الهیات را یك «علم» نامید. دیلتای معتقد بود كه در كنار علوم طبیعی، علومی قرار دارند كه با حیات انفسی یا ذهنی و معنوی سر و كار دارند، علومی كه گاه علوم انسانی (Geistes wissen schaften) خوانده می‌شوند. پس هنوز هم می‌توان الهیات را یك «علم» خواند، بویژه همچنان كه دیلتای می‌گفت به این موضوع توجه داشته باشیم كه علوم انسانی برخلاف علوم طبیعی (یا تجربی) كه نسبت به موضوع خود رویكردی بافاصله و بی‌طرف دارند، این ویژگی را حائز هستند كه در موضوع مورد تحقیق خود شركت می‌جویند. اما مك كواری می‌افزاید كه الهیات دقیقاً مانند علوم انسانی نیست. او می‌گوید درست است كه الهیات به علم «انسانی»‌ای مانند تاریخ نزدیك‌تر است، تا به علم طبیعی‌ای مانند جانورشناسی. با این حال، الهیات به سبب ارتباط عمیقی كه با ایمان دارد و بدین سبب ـ چنان كه از نامش برمی‌آید ـ مدعی است كه یك علم «الهی» است که با علوم انسانی متفاوت است. باری، مك كواری تصریح می‌كند كه «علم» نامیدن یا ننامیدن الهیات شاید چندان مهم نباشد؛ به این شرط كه به این دو نكته توجه داشته باشیم: اولاً بین الهیات و دیگر فعالیت‌های ذهن انسان به سبب پیوندی كه الهیات با ایمان دینی دارد، تفاوت هست و ثانیاً الهیات به نوعی با سایر فعالیت‌های عقلانی كه هدفشان رسیدن به درك و توصیفی خردپسند و منسجم و قابل‌فهم از موضوعات مورد مطالعه‌شان است، مشترك و همسو است.
عوامل تشكیل‌دهنده الهیات: مك كواری ۶ عامل را در ساخت الهیات برمی‌شمارد و در عین حال می‌افزاید كه احتمالاً عوامل سازنده بسیاری وجود دارد كه پاره‌ای از آن‌ها ناخودآگاهانه در ما عمل می‌كنند، به طوری كه حتی از وجود آن‌ها آگاه هم نیستیم. این عوامل كه همه در یك سطح قرار ندارند، عبارتند از: تجربه، وحی، كتاب مقدس، سنت، فرهنگ، عقل. به عقیده مك كواری اگر كسی بخواهد به یك گونه‌شناسی نحله‌های الهیات دست بزند، می‌تواند این كار را بر پایه تحقیق درباره نقش غالبی كه به هر یك از این عوامل در آن نحله‌ها داده شده است انجام دهد. از این روست كه انواع الهیات وجود دارد: الهیات مبتنی بر تجربه یا وحی، الهیات‌های عقلی و الهیات‌های انجیلی، یا الهیاتی كه منطبق بر تعالیم سنتی كلیسا هستند و نظام‌های الهیاتی كه در پی بالاترین درجه سازگاری و انطباق با فرهنگ رایجند. در هر مورد، خصوصیات فردی متألهان نیز نقش دارد. به دید مك كواری فقط در صورتی كه میان این عوامل، تعامل و ارتباط و توازن قابل‌قبولی وجود داشته باشد، الهیاتی سازنده و ثمربخش پدید می‌آید.
● تجربه
الهیات مستلزم شركت در نوعی ایمان دینی است؛ به گونه‌ای كه قسمی تجربه زندگی ایمانی، مقدم بر الهیات است و چه بسا بتوان گفت كه محرك و برانگیزاننده آن است. در این حوزه از تجربه، همانند موارد دیگر ما می‌كوشیم تجربه خود را شرح و تبیین كنیم. تجربه ما از زندگی مؤمنانه، به نوبه خود، از شركت در یك اجتماع یا جمع ایمانی نشأت می‌گیرد. اما شكل این تجربه از یك فرد تا فرد دیگر و حتی از یك اجتماع تا اجتماعی دیگر فرق می‌كند. برای عده‌ای، این تجربه با تكاپوی اخلاقی همراه است، برای بعضی دیگر به جست‌وجوی عقلی و برای عده قلیلی نیز شاید با آگاهی عرفانی یا حساسیت زیبایی‌شناختی همراه باشد. مك كواری می‌گوید ما در این‌جا به پدیده‌ای برمی‌خوریم كه ویلیام جیمز به ما آموخته كه آن را «تنوع تجربه دینی» بنامیم. مك كواری تصریح می‌كند الهیاتی كه از چنین تجربه‌ای از زندگی ایمانی سخن می‌گوید اگر نخواهد ذهنی و انفسی و فردگرایانه باشد، باید تجربه كل جامعه ایمانی را مورد توجه قرار دهد و این تجربه هم باید نزدیك‌ترین ارتباط را با سایر عوامل سازنده‌ای كه خصلت عینی‌تری دارند، داشته باشند.
مك كواری معتقد است الهیات كل گستره تجربه آدمی را مطمح نظر قرار می‌دهد و مخصوصاً در عصری سكولار و غیردینی كه بسیاری از مردم ممكن است هرگونه تجربه دینی صریح را انكار كنند، متألهان به آنچه می‌توان آن را «ابعاد دینی» تجربه روزمره نامید، توجه نشان می‌دهند. تجربه مشخصاً دینی گویی متمركز بر عناصری است كه می‌توان آن‌ها را به نحو پراكنده در حوزه‌های گسترده‌ای از تجربه تشخیص داد. عناصری از قبیل آگاهی از محدودیت، آزادی، خلاقیت، استعلا و نظایر آن‌ها. به عقیده مك كواری تجربه وجود داشتن به عنوان موجودی انسانی، منبع اصلی و اولیه الهیات را تشكیل می‌دهد و صرفاً تجربه مشخصاً دینی بلكه همه تجربه‌هایی كه یك بعد دینی در آن‌ها قابل تشخیص است.● وحی
وحی نوعی هبه یا موهبت الهی است. در تجربه وحیانی گویی امر قدسی جلوه می‌گشاید و حركتی از ماورای انسان به سوی انسان صورت می‌گیرد. مك كواری می‌گوید تقریباً هر چیزی در جهان می‌تواند موقعیتی برای وحی باشد. پدیده‌های طبیعی چه بسا ابعاد یك وضعیت وحیانی را به خود بگیرند. و بویژه در ادیان بدوی و باستان اعتقاد بر این بود كه امر قدسی خود را در طبیعت عیان می‌سازد. در سطحی پیچیده‌تر طبیعت جای خود را به تاریخ و روابط شخصی داد. در پاره‌ای موارد نیز تجربه وحیانی تماماً درونی یا باطنی می‌شود و امر قدسی در اعماق ذهن و ضمیر خود انسان مورد مواجهه قرار می‌گیرد. در دین مسیحیت یك شخص، یعنی عیسی مسیح حامل وحی است.
وحی به سبب ویژگی هبه‌گون خود در مرتبه‌ای متفاوت با مرتبه شناخت عادی ما از واقعیت‌های متعارف قرار دارد به همین خاطر، عجیب نیست كه دریافت‌كنندگان تجربیات وحیانی وقتی می‌كوشند آن تجربیات را توصیف كنند، ناچارند زبان معمولی را به ماورای حدود كاربرد متعارف و عادی آن بكشانند. مك كواری خصوصیات مشترك وحی را در ادیان جهان برمی‌شمارد و تصریح می‌كند كه وحی با آنچه در بالا تحت عنوان «تجربه» از آن سخن رفت، وجوه اشتراك بسیار دارد. او می‌گوید نمی‌توان خط فاصل و قاطع مشخصی میان تجربه و وحی كشید. ولی از تفاوت و تمایز میان آن‌ها نیز غافل نیست و می‌گوید یك اجتماع ایمانی كه از درون آن یك الهیات شكل می‌گیرد، معمولاً تاریخ خود را به آنچه می‌توان آن را وحی كلاسیك یا اولیه و آغازین نامید، بازمی‌گردد. این وحی كلاسیك، یك تجربه مشخص تجلی امر قدسی بر بنیانگذار یا بنیانگذاران آن اجتماع است. این وحی آغازین به صورت میزان و معیاری برای تجربیات وحیانی آن اجتماع درمی‌آید. مك كواری با این تحلیل می‌گوید: وحی آغازین تنها در صورتی می‌تواند برای ما حكم وحی را داشته باشد كه در تجربه حاضر اجتماع ایمانی به طور مستمر تجدید و از نو بیان شود. در این صورت است كه صرفاً وحی كهنه و متحجری نخواهد بود. در شكل‌گیری الهیات، باید تعادل و موازنه درستی میان دو عامل سازنده تجربه و وحی برقرار شود. این، تجربه حاضر و موجود درون اجتماع ایمان است كه به الهیات منجر می‌شود و قادرمان می‌سازد كه وحی آغازین را به عنوان وحی بازشناسیم. اما اگر الهیات بخواهد از خطرات ذهن‌گرایی مصون بماند، انواع مختلف تجربه درون اجتماع باید خود را به محك این وحی كلاسیك و بنیادین بزنند. اما چگونه می‌توان به این وحی كلاسیك و آغازین دسترسی پیدا كرد؟ از طریق كتاب مقدس و سنت. مك كواری تأكید می‌كند كه این دو معامل با وحی نیستند، بلكه در مرتبه‌ای پایین‌تر قرار دارند و تابع آنند. ناگفته نماند كه مك كواری مطابق با سنت مسیحی، اولاً وحی را نوعی «تجربه» می‌داند و ثانیاً میان وحی و «كتاب مقدس» تمایز می‌نهد؛ تمایزی كه در میان اندیشه‌ورزان و متألهان اسلامی چندان قابل قبول نیست و در هرحال بسیار دگراندیشانه و ناپذیرفتنی محسوب می‌شود.
● كتاب مقدس
مك كواری چنان كه اشاره شد، تصریح می‌كند كه در مسیحیت، كتاب مقدس، خود وحی نیست، بلكه یك راه مهم و البته تنها راه برای دست یافتن اجتماع ایمانی به آن وحی آغازین و معیار است. كتاب‌های مقدس یك اجتماع، عامل عمده در حفظ ثبات و دوام آن اجتماع و حفظ هویت آن هستند و در كنار سنت، اجتماع را از زیاده‌روی های ذهن‌گرایی ناشی از تأكید بیش از حد بر تجربه حاضر پاسداری می‌كنند. مك كواری معتقد است تلاش برای بنیان نهادن الهیات تماماً بر كتاب مقدس قرین توفیق كامل نخواهد بود. نزد او تلاش برای كنار نهادن مقولات غیرانجیلی محال و بیهوده است. اگر قرار باشد از مفاهیم و تعابیر تطبیقی سخن به میان آید، باید اضافه كرد كه او چیزی به نام «تفكیك» را اساساً غیرممكن و بلكه گزاف و بیهوده می‌داند.
● سنت
مك كواری می‌گوید سنت دیرزمانی در الهیات مسیحی محل بحث و نزاع بوده است. كاتولیك‌ها بر آن بودند كه وحی در مسیحیت، هم در كتاب مقدس و هم در سنت به ما منتقل شده است. در حالی كه پروتستان‌ها فقط كتاب مقدس را تأیید می‌كردند. لیكن امروزه به نظر می‌رسد كه بسیاری از پروتستان‌ها می‌خواهند نقش مثبتی برای سنت قائل شوند. به عقیده مك كواری سنت ـ خواه تصدیق شود، خواه نشود ـ واقعیت این است كه همیشه در تعیین آموزه‌ها و مناسك اجتماع مسیحی یاری‌گر بوده است. دیگر آن‌كه سنت اگر درست فهمیده شود، نه رقیب كتاب مقدس، بلكه مكمل ضروری آن است. سنت مانند خود كتاب مقدس حصار دیگری در برابر فردگرایی در الهیات است. كتاب مقدس نیازمند آن است كه سنت آن را كامل كند تا محافظی باشد در برابر تفسیرهای خصوصی كتاب مقدس، زیرا تقریباً هر چیزی را می‌توان در كتاب مقدس خواند. مك‌كواری تصریح می‌كند كه عملاً هیچ كس نمی‌تواند ذهن خود را از تفسیرهای موجود جدا دارد و فارغ از تأثیر سنت بتواند به سراغ كتاب‌های مقدس برود. اما حتی اگر این كار امكانپذیر بود، هیچ متأله آگاه و دقیقی بدان مبادرت نمی‌ورزید. به عكس، خوشحال هم می‌شد كه رأی و تفسیر او در راستای تجربه و سنت مشترك است. اما خود سنت هم باید مطابق با شرایط تاریخی از نو تفسیر و تأویل شود و نباید پایبندی بت گونه به آن پیدا كرد.
مك كواری می‌گوید: هر نسلی باید قواعد كهن را در مقولات اندیشه و تاریخ خود تفسیر كند. این بدین معنی است كه انسان پیوسته باید این پرسش را پیش چشم داشته باشد كه چه نوع قاعده‌ای را می‌كوشد در بستر تاریخی خویش بیان كند، یا می‌كوشد از چه خطایی مصون بماند. این كار، نیاز به بصیرت و صبر و حوصله بیشتری دارد تا طرد و تخطئه ساده سنت.
● فرهنگ
مك كواری بر آن است كه این ملاحظات درباره نیاز به تفسیر همیشه ما را به عامل سازنده دیگر در الهیات سوق می‌دهد: فرهنگ. عواملی كه تاكنون مورد بررسی قرار گرفتند، همگی به زندگی ایمانی تعلق داشتند و بیانگر آن مؤلفه‌ای در تعریف الهیاتند كه از «شركت» الهیات در ایمان سخن می‌گفت. اما اكنون به عواملی می‌پردازیم كه با ویژگی الهیات به عنوان یك فعالیت عقلی سروكار دارند. اگر الهیات بخواهد معقول و خردپسند باشد، باید از زبان فرهنگ استفاده كند. در واقع هیچ كس نمی‌تواند از مشاركت در طرز فكر یا جو فكری فرهنگ خود بگریزد. حتی متألهی كه می‌كوشد همه تأثیرات سكولار و غیردینی را از تفكر خود طرد كند، خودش را فریب می‌دهد، زیرا این تأثیرات به نحو ناخودآگاهانه نیز عمل می‌كنند. مك كواری با بیان این مطالب تصریح می‌كند كه متأله به جای طرد یا انكار تأثیر عامل فرهنگی باید آن را بازشناسد و جایی برای آن در اندیشه‌ها و تأملات الهیاتی خود بازكند.
بازشناختن و پذیرفتن عامل فرهنگ مؤید این نكته است كه هیچ الهیات نهایی و چون و چراناپذیر وجود ندارد. مك كواری می‌گوید: بزرگ‌ترین وسوسه در این میان برای یك متأله آن است كه بكوشد به خاطر تجدد یا مدرنیته، مدرن و تجددگرا شود و وحی را كاملاً با شرایط فرهنگ و زمان خود منطبق سازد و حتی آن را تابع فرهنگ كند. این خود به كژراه دیگری می‌انجامد.
● عقل
به نظر مك كواری همه متألهان جدید كم و بیش آمادگی دارند كه جایگاهی برای عقل قائل شوند. مسئله مورد منازعه این است كه عقل تا چه اندازه می‌تواند به عنوان یك عامل سازنده برای الهیات عمل كند. عقل را به معنی وسیع كلمه می‌توان به عقل نظری و عقل نقادی تقسیم كرد. عقل در كاربرد نظری‌اش می‌كوشد یك متافیزیك یا نظام و نظریه‌ای درباره كل واقعیت تشكیل دهد. در درون عقل نظری باید فرق نهاد بین نظریه‌های ماتقدم یا پیشین (نظیر برهان وجودی معروف آنسلم راجع به اثبات وجود خدا) كه صرفاً مبتنی بر عقل محض و مفاهیم متعلق به آن است، جدای از هر گونه تجربه جهان خارج و نظریه‌های متأخر و پسین (مانند براهین پنجگانه مشهور توماس اكوئیناس در اثبات وجود خدا) كه در آن عقل نظریه‌هایی بر پایه تجربه جهان شكل می‌دهد. مك كواری پس از این توضیحات می‌گوید برخی متألهان بر آنند كه متافیزیك به وجود آمده بدین نحو، تأییدكننده محتوای وحی است، اما از روزگار هیوم و كانت متافیزیك به منزله كاربرد موجه عقل بیشتر و بیشتر زیر سئوال رفته است و در فلسفه معاصر یك روحیه ضدمتافیزیكی قوی وجود دارد. متألهان نیز در پی آن برآمده‌اند كه خود را از وابستگی به متافیزیك‌دانان برهانند. مك كواری می‌افزاید بدین سان درست خواهد بود اگر گفته شود كه امروزه بدگمانی گسترده‌ای نسبت به هر گونه نقش نظری عقل در حوزه الهیات وجود دارد. به عقیده مك كواری، این موضوع به خودی خود پرسش و بحث در باب موجه بودن نگرش عقلی را منتفی نمی‌سازد، اما از آنجا كه باید به عامل فرهنگی و به جو ضدنظری شایع در حوزه اندیشه توجه داشت، یك نظام یا نگرش الهیاتی‌ای كه روزگار ما را مخاطب قرار می‌دهد، باید بكوشد از هر گونه تكیه سنگین بر عقل نظری خودداری كند.● دین
مك كواری در این‌جا از كاركرد دیگری از عقل سخن می‌گوید كه ما در آن، مجموعه‌هایی عقلی، نظریه‌ها یا نظام‌هایی به‌هم پیوسته از ایده‌ها و تصورات بنا می‌كنیم، اما این كار را نه با استدلال قیاسی، بلكه با جهش‌های تخیلی انجام می‌دهیم. مجالی برای شرح دیدگاه مك كواری در این خصوص وجود ندارد و اما شرح دومین بخش از بخش‌بندی عقل كه عقل انتقادی یا نقادانه نام دارد. عقل انتقادی خود دارای دو كاركرد توضیحی یا روشنگرانه و اصلاحی است. عقل در كاركرد توضیحی‌اش محتوای وحی را توصیف و تحلیل می‌كند و به تعبیر كلی درون‌مایه آن را مكشوف می‌سازد. این استفاده از عقل، طبق نظر متألهانی كه عقل را به پایین‌ترین مرتبه‌اش تنزل می‌دهند، نباید عملی مستقل و خودسالار باشد، بلكه همواره باید تابع وحی و حتی تابع اشراق الهی باشد. اما سایر متألهان بر آنند كه عقل باید وحی را طبق همان قواعد و مبانی هرمنوتیك كه برای هدایت عمل تفسیر به طور كلی به كار می‌برد، مورد تفسیر قرار دهد. كاربرد اصلاحی عقل، به عامل عقلانی در الهیات نقش و اهمیت بیشتری می‌دهد؛ هر چند این نقش همچنان از عقل نظری به دور است. عقل اصلاحی خود وحی را مورد بررسی قرار می‌دهد. اعتبار آن را می‌آزماید و به بررسی موشكافانه و نقادانه آن می‌پردازد و از محتوای آن هر آنچه را كه مستلزم تعارض غیرقابل رفع با اعتقادات و مبانی استوار دیگر باشد، كنار می‌نهد.
مك كواری دیدگاه اصلی‌اش را درخصوص نسبت میان دین و عقل چنین بیان می‌كند: «ایده‌آل رسیدن به دینی عقلانی (Rational) ـ به معنی دینی مبتنی بر متافیزیكی عقلی ـ چه بسا غیرممكن و حتی نامطلوب باشد، اما هرگز نباید از ایده‌آل و آرمان یك دین «معقول» و خردپسند (Reasonable) دست بكشیم؛ دینی كه محتوای آن مورد تحلیل موشكافانه و اعمال اصلاحی عقل انتقادی قرار گرفته است.» به دید مك كواری در وضعیت جاری الهیات، به نظر می‌رسد خطر بها دادن به عقل كمتر از دست كم گرفتن جایگاه عقل باشد.
مك كواری نمی‌كوشد دین را تعریف كند. به عقیده او دین چنان شكل‌های گوناگونی به خود می‌گیرد كه تلاش‌ها در جهت ارائه تعریفی روشن و مختصر از همه آن‌ها معمولاً قانع‌كننده و رضایت‌بخش از كار درنمی‌آید. مشكل دیگری كه در تعریف‌های دین نهفته است، این است كه آن‌ها غالباً از پیش‌داوری و ارزیابی‌های جانبدارانه به دور نیستند و تلویحاً حكایت از آن دارند كه دین، یا امری موهوم و غیرواقعی و پدیده‌ای تماماً ذهنی و انفسی است، یا تجربه‌ای عینی و معتبر از واقعیتی فوق انسانی. پاره‌ای از این ارزیابی‌ها گریزناپذیرند، ولی باید هنگامی مطرح شوند كه پدیده دین مورد پژوهش و بررسی دقیق و منصفانه قرار گرفته باشد و نه قبل از تعریف و توصیف مقدماتی آن. به عقیده مك كواری ایمان دینی جایگاهی عقلانی و قابل دفاع دارد، لذا نمی‌توان صرفاً بر پایه امور ذهنی و انفسی ویژگی‌های اصلی دین را برشمرد. او تصریح می‌كند كه دین نوعی داد و ستد و ارتباط دوسویه میان خداوند و انسان است. او با توجه به همین نكته محوری و جایگاه عقلانی ایمان، به شرح ویژگی‌های اساسی دین می‌پردازد.
▪ ویژگی‌های اساسی دین:
ویژگی‌های اساسی دین را بر حسب پنج مؤلفه می‌توان شرح و بیان كرد: وحی، ایمان، اعتقاد، مناسك، و اجتماع ایمانی.
● وحی
به عقیده مك كواری اساسی‌ترین ویژگی دینی برخورد مؤثر خدا یا وجود قدسی (holy Being) با انسان است. بین خدا و انسان ارتباط متقابلی برقرار می‌شود كه در آن خدا آغازگر و پیشقدم است؛ خدایی كه خود را از طریق وحی و لطف و فیض خویش بر انسان متجلی می‌سازد. به نظر می‌رسد كه این آغازگری یا تقدم خدا كه در وحی و فیض و عنایت الهی (grace) خود را نشان می‌دهد به نحوی در همه دین‌های جهان وجود دارد و مطمئناً خاص مسیحیت نیست. مك كواری با نقل‌قول كوتاهی از گراردوس وان در لئو مبنی بر این‌كه در ارتباط دوسویه میان خدا و انسان عامل اصلی و اولیه خداوند است، اشاره كوتاهی می‌كند به روایت‌هایی از دین كه می‌كوشند دین را فقط با خداطلبی انسان و عموماً با عناصر ذهنی و انفسی و انسانی در دین یكسان و همانند بشمارند. وی معتقد است كه این نوع تعابیر و روایت‌ها از دین جانبدارانه‌اند. مقصود مك كواری آن است كه دین را صرفاً بر پایه خداطلبی انسان یا حركت انسان به سوی خدا نمی‌توان تعریف و تبیین كرد، بلكه چنان‌كه گفته شد، در دین نقش اصلی و اولیه از آن خداوند است.
● ایمان
دین نه فقط شامل برخورد مؤثر خدا با انسان است، بلكه پاسخ انسان را هم شامل می‌شود. این پاسخ «ایمان» نام دارد. ایمان، برابر با اعتقاد یا پذیرش مجموعه‌ای از قضایای منطقی در باب موضوعات و مقولات دینی نیست بلكه نوعی رهیافت و نگرش وجودی (existential attitude) یا جهت‌گیری كل وجود انسان است. بنابر این مقصود از «انسان دینی» یا دیندار، انسانی است كه با تمام وجود با تعهد و باوری راستین به وحی خداوند پاسخ می‌دهد.
ایمان طلبی به كنه ساختار وجودی انسان تعلق دارد، اما این سخن بدین معنی نیست كه انسان موجودی «طبیعتاً دینی» است، چرا كه در واقع خدا یا امر قدسی است كه ایمان را در انسان بیدار می‌سازد. به هر حال، مقصود این است كه میان كمال‌طلبی انسان و جست‌وجویش برای نیل به خویشتن خویش از یك سو و فعل و تجلی خداوند در وحی و عنایت الهی از سوی دیگر، پیوند و ارتباط عمیقی وجود دارد.
● اعتقاد
به دید مك كواری زندگی دینی به شكل‌های مختلف ظهور و بروز عینی و بیرونی پیدا می‌كند كه از میان آن‌ها می‌توان به اعتقادات مردمان دیندار اشاره كرد. اعتقاد را هم نباید با مفهوم عام‌تر ایمان اشتباه كرد. با وجود این، هر ایمانی متضمن پاره‌ای اعتقادات است كه می‌توان آن‌ها را در قالب الفاظ شرح و بیان كرد. این شرح و بیان كلامی ایمان مراتب مختلف دارد. نخستین مرتبه، اسطوره است كه اولین كوشش برای شناخت و فهم درونی ایمان در قالب سخن محسوب می‌شود. در مرتبه پیشرفته (یا پیچیده)تر بعدی شكل‌گیری آموزه‌ها و اصول عقاید قرار دارد و باز در مرتبه‌ای پیشرفته‌تر، به فعالیت الهیات فلسفی می‌رسیم.مك كواری در این بحث به خطرات افراط در عقلانی ساختن دین اشاره می‌كند، هنگامی كه پایبندی یا توسل به اصول عقاید و احكام جزمی جای ایمان را كه گستره فراخ‌تری دارد، می‌گیرد، خطر وجود چنین كژراهه‌ای نیاز به شرح و بیان لفظی محتوای ایمان را منتفی نمی‌سازد. زیرا هر دینی كه از مرحله اساطیر فراتر رفته است، در واقع اصول اعتقادی، آموزه‌ها و الهیات خود را دارد. تا وقتی این اصول و آموزه‌ها ریشه ارتباط و پیوند خود را با ایمان ـ كه رهیافت وجودی انسان در مواجهه با وحی الهی است ـ نگسسته باشند، عناصری ضروری و سالم در كل ساختار دین هستند.
● مناسك
در كنار بیان و جلوه لفظی ایمان، ظهور و بروز عملی آن قرار دارد. مك كواری می‌گوید احتمالاً در سطح دین‌های بدوی، شعائر و مناسك عبادی پیش از اسطوره ظاهر می‌شوند، یعنی عمل آیینی قبل از تعبیر و بیان لفظی پدیدار می‌شود. دینداران، ایمان خود را به شیوه‌ها و راه‌های گوناگون جامه عینیت و عمل می‌پوشانند. شعائر و مناسك عبادی یا مراسم خاص عبادت و پرستش (Liturgy) هسته این عمل برآمده از ایمان دینی را تشكیل می‌دهند. لیكن از همان دوره‌های اولیه، این مراسم آیینی و شعائر عبادی تمایل داشته‌اند كه از چارچوب خود فراتر روند و كل زندگی كسانی را كه پایبند به آن آیین‌ها هستند، تحت سیطره خود قرار دهند. در واقع وقتی مراسم و اعمال دینی، از رهیافت وجودی ایمان، یعنی همان چیزی كه قصد ابراز و بیان آن را در عمل داشته‌اند، دور شوند، به مراسمی مكانیكی و خشك و بی‌روح مبدل می‌شوند. مك كواری معتقد است كه این انحراف و نابهنجاری نیز دلیل موجهی برخرده‌گیری از مراسم عبادی و كنار نهادن آن‌ها نیست، چون هیچ دینی را نمی‌توان یافت كه آیین عبادت و پرستش نداشته باشد. حتی تندروترین سنت‌شكنان هم نوعی آیین عبادی را جانشین آن آیینی می‌كنند كه در صدد براندازی‌اش هستند.
● اجتماع ایمانی
به نظر مك كواری پنجمین ویژگی اساسی دین، خصلت اجتماعی ایمان است. ایمان امری صرفاً شخصی یا فردی نیست كه به چهاردیواری وجود فرد محدود شود، بلكه واجد جنبه اجتماعی نیز هست. یعنی به اجتماعی از مؤمنان ـ یا اجتماع ایمانی ـ تعلق دارد. شاید ایمان‌ها و دین‌های خصوصی و غیراجتماعی‌ای وجود داشته باشد، ولی این‌ها جزو موارد استثنایی‌اند. ناقص هم هستند، چون فاقد آن بعد عام و مشتركی‌اند كه به تارو پود هستی انسان تعلق دارد. مك كواری در این مورد هم به خطر انحراف و نابهنجاری در دین اشاره می‌كند و از باب نمونه می‌گوید: خطاهای كلیسا (به مثابه یك جمع یا اجتماع ایمانی) آشكارتر از آن است كه نیاز به تأكید و شرح پرزحمت داشته باشد.
● برآیند ویژگی‌های اساسی دین
مك كواری از مجموع این مؤلفه‌ها و ویژگی‌ها نتیجه می‌گیرد كه «دین» مجموعه همه ساختارهایی است كه پیرامون نزول وحی، و دریافت آن رشدونمو می‌كند. از طریق این مجموع، رهیافت ایمان در جهان ظهور و بروز پیدا می‌كند.
مك كواری برای آن‌كه همه جوانب را مطمح نظر قرار داده باشد و از هیچ نكته مهمی در این باره غفلت نورزیده باشد، به نقد و بررسی دیدگاه‌های منتقدانه درباره دین می‌پردازد. او در این مورد می‌نویسد: شاید گمان كنیم كه منتقدان دین به طور عمده عبارتند از ملحدان و پوزیتیویست‌ها و شكاكان، و این‌كه نقادی آنان مبتنی بر انكار پاره‌ای از اصول و مبانی اساسی دین است. اما نوعی نقادی الهیاتی نیز از دین، بویژه در میان برخی اندیشه‌ورزان پروتستان وجود دارد. مك كواری بر همین اساس، منتقدان دین را به دو گروه كاملاً مشخص تقسیم می‌كند: گروه اول كسانی‌اند كه دین را به این دلیل رد می‌كنند كه مفاهیم و مقولاتی مانند خدا، فیض، وحی و سایر اموری را كه نقش آن‌ها در دین اساسی و بنیادین انگاشته می‌شد، مورد انكار قرار می‌دهند. گروه دوم كسانی‌اند كه دین را به عنوان مجموعه كامل ساختارهایی كه پیرامون زندگی ایمان رشد یافته است، رد می‌كنند، ولی در عین حال به خدا ایمان، عنایت و فیض الهی و مقولاتی نظیر این‌ها اعتقاد و پایبندی دارند. شاید بتوان گفت كه گروه دوم، دین و ایمان یا دین و وحی را در برابر هم قرار می‌دهند.
مك كواری در نقد و بررسی این نقادی‌ها به طرح نكاتی می‌پردازد كه دیدگاه‌های خود او را تا حدود زیادی نشان می‌دهد.
به نظر مك كواری دین ویژگی‌ای مبهم دارد و گاه به انحراف و تباهی كشیده می‌شود؛ به گونه‌ای كه تعداد معتنابهی دین بد (هم مسیحی و هم غیرمسیحی) وجود داشته و دارد. او می‌افزاید: مع‌الوصف كاملاً محال و بیهوده است كه نقد را از حد بگذرانیم و كل دین را به طور همه جانبه مردود بشماریم و بپنداریم كه می‌توانیم بدون ساختار دین ایمان داشته باشیم. در واقع یك غرور ظریف و زیركانه در این دیدگاه وجود دارد. فرشتگان احتمالاً می‌توانند بدون افزار دین ایمان داشته باشند، لیكن آدمیان فرشته نیستند، بلكه مخلوقاتی جسمانی و گوشت و خون‌دار هستند كه در یك بستر تاریخی و در میان واقعیت‌های اجتماعی و فیزیكی این جهان زندگی می‌كنند. حتی آدمی كه به بلوغ و پختگی رسیده است، نمی‌تواند نسبت به محدودیت وجود خود بی‌اعتنا باشد. به عكس، او هرچه بیشتر بلوغ و پختگی بیابد، آسان‌تر شأن جسمانی محدود خود را می‌پذیرد. باری، وحی و پاسخ به آن، یعنی ایمان، باید در آنچه ما «دین» می‌نامیم، ظهور و بروز عینی بیابد.
حتی كسانی كه به اسم ایمان یا وحی به ستیز با دین برمی‌خیزند، گریزی از آن ندارند. آنان روایت خودشان را از دین عرضه می‌كنند و این روایت می‌تواند تباه‌تر از روایتی باشد كه ردش كرده‌اند.
مك كواری درخصوص نقادی دین به طور كلی چنین نظر می‌دهد: نقادی دین خواه از سوی شكاكان باشد، یا از سوی معتقدان، ما را به دست كشیدن از دین وانمی‌دارد، بلكه ما را بر ویژگی مبهم آن واقف می‌سازد و نیز وادارمان می‌سازد كه نسبت به این امر اطمینان حاصل كنیم كه دین، بیش از آن‌كه وحی و زندگی ایمانی را تیره و تار سازد، مبین آن‌هاست. لیكن شكل‌های متعدد دین و تحریف‌های فراوان آن، ضرورت بررسی نقادانه دین را ایجاب می‌كند. به عقیده مك كواری دین هر چه كه باشد، می‌تواند در كل فرهنگ رسوخ كند و هنر، نهادها، اقتصاد و تمام نحوه زندگی جاری در آن را تحت تأثیر خود قرار دهد. این واقعیت، ضرورت تحقیق بیشتر درباره شكل‌های مختلف دین و رابطه آن‌ها با یكدیگر و با ساختارهای اساسی كل دین را نشان می‌دهد.
منبع : موسسه گفتگوی ادیان