جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اهمیت توسعه فرهنگی در آموزش و پرورش


اهمیت توسعه فرهنگی در آموزش و پرورش
اهمیت توسعه فرهنگی مسأله‌ای راهبردی در هر نظام اجتماعی است و به هر اندازه‌ای که مورد غفلت و سهل‌انگاری قرار گیرد، ارکان جامعه بیشتر آسیب می‌بیند.
به راستی چرا نظام اجتماعی ما از کمبود کتابخانه‌ها و کمی کتابخوان‌ها، رواج نهادهای فرهنگ غربی، کم‌توجهی یا بی‌توجهی به نهادهای فرهنگ خودی، تنزل جایگاه هنرهایی چون موسیقی، تئاتر و سینما، ضعف دانشی تربیتی والدین، رواج سطحی نگری و افکار خرافی و غیره برآشفته نمی‌شود؟ چرا به اندازه‌ای که موضوع سهمیه‌بندی بنزین جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد، وضعیت آموزش و پرورش و تربیت نسل آینده حساسیتی را برنمی‌انگیزد؟ چرا به اندازه‌ای که روی اعزام تیم ملی فوتبال به فلان تورنمنت آسیایی و بین‌المللی، سرمایه‌گذاری مالی و رسانه‌ای می‌شود برای صاحبان فکر، مؤلفان و اندیشه‌های ماندگار زمان هزینه صرف نمی‌کنیم؟ چرا به اندازه‌ای که با صندوق ذخیره ارزی، ذخیره انرژی و ذخیره سایر منابع مالی نشان می‌دهیم که به فردا می‌اندیشیم برای سرمایه‌ها و ذخیره‌های انسانی آینده تدبیری مناسب نمی‌اندیشیم؟
توسعه فرهنگی از مؤلفه‌های مهم توسعه است و در صورت بهره‌مندی از نگرش و تفکر سیستمی باید در کنار و نه در حاشیه مباحث توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی مورد توجه قرار گیرد. برای توسعه فرهنگی، در نگاهی کلی دو دسته الزامات وجود دارد: الف -‌ شناخت درونی از فرهنگ خودی؛ ب -‌ استفاده از تجربه‌های کارکردی و ابزار شناختی فرهنگ‌های دیگر. در ادامه به توضیح هریک از این موارد خواهیم پرداخت، البته باز با نگرشی تعاملی و از این زاویه که باید در عمل به هر دو دسته از الزامات توسعه فرهنگی با هم توجه کرد.
● شناخت درونی‌
ما برای اعتلای فرهنگ‌مان چه کرده‌ایم؟ به جرات می‌توان گفت که مهم‌ترین ضعف‌ها در مباحث هویت و توسعه فرهنگی، سهل‌انگاری در شناخت درونی است. کاستی‌های فراوان و غیرقابل انکاری در این باره وجود دشته و دارد.
با وجود زمینه‌های فوق‌العاده‌ مناسب و مستعد در فرهنگ ملی و مذهبی، ما در عمل، در شناخت فرهنگ خودمان بسیار ضعیف عمل کرده‌ایم و به تبع آن در معرفی این فرهنگ به دیگران نیز موفق نبوده‌ایم. وقتی سیاست و اقتصاد به هر دلیلی بر فرهنگ پیشی می‌گیرند و فرهنگ به حاشیه‌ رانده می‌شود، طبیعی است که گرد و غبارهای ناشی از دعواهای اقتصادی و سیاسی، بر فرهنگ سایه می‌اندازد. علاوه بر این دلیل اساسی، به عوامل دیگری نیز در تبیین غفلت از شناخت فرهنگ خودی می‌توان اشاره کرد.
● نبود نظریه فرهنگی‌
ما تفکر جامع و منسجم و به تعبیر بهتر، نظریه‌ای درباره فرهنگ نداشته‌ایم. نبود یک نظریه در حوزه فرهنگ باعث نواقصی در خط و مشی‌ها و رفتارها شده است. به ویژه آنکه فرهنگ همیشه زیر سایه سیاست و گاهی اقتصاد قرار داشته و موضوعی درخور توجه نبوده است. بسیاری از موضوع‌ها و مباحثی که بن مایه فرهنگی دارند هنوز در جامعه ما وضعیت شفاف و روشنی ندارند از جمله تعریف انسان، انسان متعادل، زندگی متعادل و غیره. از آنچه در نظام تربیتی رسمی(آموزش و پرورش) کشور ما می‌گذرد می‌توان کاملاً نبود یک فکر جامع و منسجم را تشخیص داد.
به جای پرداختن به بنیادهای تربیت و سرمایه‌گذاری منطقی و حساب شده روی تربیت فرهنگی، نظام آموزشی را عوض کرده‌ایم و روش‌های ارزشیابی و تدریس و غیره را تغییر داده‌ایم و البته از آنجا که این تغییرات پایه و بنیاد محکمی نداشته‌اند، به هیچ تحولی در نظام آموزش و پرورش نینجامیده‌اند.
سؤال از نظام تعلیم و تربیت باید این باشد که با وجود همه کمبودها و کم و کسری‌های بودجه‌ای، این همه هزینه طی سال‌های طولانی چه نتیجه‌ای داشته و محصول آن چه بوده است؟ هیچ منطقی نمی‌پذیرد که ما از اتلاف سرمایه‌های مالی و زمانی سرسری بگذریم به خصوص وقتی که هدف این هزینه‌ها آن باشد که به پشتوانه‌ای از منابع انسانی کارآمد و مؤثر برسیم.
● ساده انگاری و سهل‌انگاری‌ها
تصورات قالبی و کلیشه‌ای فراوانی درباره فرهنگ در جامعه ما رواج یافته‌اند، از جمله آنکه موضوع‌های فرهنگی به نسبت مسائل فنی و مهندسی، اقتصادی، سیاسی و غیره، مواردی بسیار ساده تلقی می‌شوند.
این نگرش‌ها باعث شده که جایگاه علوم انسانی و به خصوص آن بخش که پول و درآمدی در آن نباشد، تنزل کند.
واقعیت این است که نگاهی به تاریخ ایران نشان می‌دهد علوم انسانی در کشور ما همیشه جایگاهی فاخر داشته و بزرگان علوم پزشکی، ریاضی، نجوم و حوزه‌های فنی در علوم انسانی نیز سرآمد بوده‌اند. اما اینکه چه مسیری را طی کرده‌ایم و چه اتفاقی افتاده که وضعیت معکوس شده است، جای تأمل و بررسی دارد؟
وقتی پیشرفت غربی‌ها را دیدیم بدون توجه با مبانی این پیشرفت، با همان تفکر یکسونگر و تک بعدی، کشف کردیم تنها راه پیشرفت‌ها این است که صنعتی شویم و اینک ده‌ها سال است که دنبال صنعت و تکنولوژی می‌دویم، اما نه تنها به پیشرفت نرسیده‌ایم. بلکه داشته‌هایمان را نیز از دست داده‌ایم.غلبه مدیریت صنعتی و مهندسی در همه ارکان کشور باعث شده است در اداره همه امور ارجحیت با فارغ‌التحصیلان ریاضی و مهندسی و علوم تجربی باشد، علوم انسانی و فارغ‌التحصیلان آن روز به روز ضعیف‌تر شده‌اند، فنی و مهندسی ‌ها خود را به نسبت دیگران برتر و سرآمد بدانند، در تفکر عمومی هم، رشته‌های فنی و مهندسی و علوم تجربی، برتر تلقی شوند، البته نمی‌توان ضعف فعلی علوم انسانی در ایران را انکار کرد. بدیهی است که وقتی همه عوامل دست به دست هم می‌دهند تا پدیده‌ای دچار افت و تنزل شود نمی‌توان انتظار داشت که وضعیت مطلوب باشد.
در نهایت، وضعیت موجود موجب گسترش نگرش‌ها و رفتارهای مدیریتی غیرتخصصی و ساده انگارانه در مقوله فرهنگ می‌شود.
نتیجه بدیهی و قابل انتظار این رویه، سهل‌انگاری و سوء تدبیر در برنامه‌ریزی‌های کلان و خرد فرهنگی است. به نظر می‌رسد فرهنگ حوزه‌ای است که همه می‌توانند در آن صاحب نظر باشند و به این ترتیب، مدیریت فرهنگی نیز تخصصی است که نزد بسیاری از افراد یافت می‌شود.
انگار همین‌که مقدماتی از کتاب،‌ آثار باستانی، گردشگری، سینما،‌ تئاتر، موسیقی و غیره را بدانی می‌توانی مدیر فرهنگی باشی؛ به همین سادگی!
● ضعف در روش، ابزار و موقعیت‌شناسی‌
ما به‌طور معمول، روش‌ها را زمانی تشخیص می‌دهیم که مدت‌ها از زمان اعمال آنها گذشته است. به همین دلیل، با کشف روش یا روش‌هایی برای تحمیل یا تهاجم فرهنگی، تدافعی و عجولانه دست به‌کار می‌شویم و با مشابه‌سازی‌ای ابداع روش‌هایی غیرتخصصی و ناکارآمد، دست به مقابله می‌زنیم. در حالی که امروزه در دنیا، از تحلیل‌های میان رشته‌ای بسیار استفاده می‌شود.
متأسفانه تحلیل‌های ما از روش‌های فرهنگی، عمدتاً مبنای سیاسی دارند و به این دلیل،‌ نمی‌توانیم به برداشت‌های جامع و منسجمی برسیم.
از مهم‌ترین ویژگی‌های دنیای امروز، تنوع ابزارهاست. در هر پدیده‌ای به قدری با تنوع ابزارها مواجه هستیم که گاهی شگفت‌آور است.
در مورد مقوله فرهنگ هم، علاوه به تنوع، پیچیدگی ابزارها به حدی است که ناآشنایی با آنها، نوعی سهل‌انگاری محسوب می‌شود. ما این ابزارها را نمی‌شناسیم و یا با کارکردهایشان به طور کامل آشنا نیستیم.
به عنوان مثال، در حالی که تلویزیون یکی از مهم‌ترین ابزارهای انتقال، تحمیل و تهاجم فرهنگی به حساب می‌آید و دنیای غرب از تعدد شبکه‌ها و فراوانی برنامه‌هایشان به صورت تخصصی و کارشناسانه استفاده می‌کند ما از همین تعداد اندک شبکه‌های دولتی‌مان، استفاده بهینه‌ای نمی‌بریم و فرصت‌های بسیاری را از دست می‌دهیم. هیچ هدفمندی شاخص، کلان و مدت‌داری در مجموع برنامه‌ریزی‌های تلویزیونی دیده نمی‌شود و خطرناک‌ترین وجه این قضیه، شامل برنامه‌های کودک و نوجوان است که باید نقش مهم در انتقال فرهنگی ایفا نمایند.
کار تخصصی در هر حوزه نیاز به مقدماتی از قبیل نیازسنجی و شناخت اولویت‌ها و ارجحیت‌ها دارد. گاهی حتی نیازآفرینی هم در دستور کار قرار می‌گیرد. ارتقای توان تخصصی افراد و گروه‌هایی که در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی کار می‌کنند منجربه افزایش توانایی موقعیت‌شناسی می‌شود. به این ترتیب ناتوانی‌های تخصصی ما باعث می‌شود نه در درک موقعیت‌ فردا، بلکه در شناخت وضعیت امروز هم با مشکل مواجه باشیم. در حالی که آنها پروژه‌های متعدد را برای بسترسازی و اجرای برنامه‌هایشان انجام می‌دهند، ما درباره آینده حرف می‌زنیم و حتی اگر برنامه‌هایی تدارک دیده باشیم. به آن عمل نمی‌کنیم. ‌
تهیه‌کننده: امیرعباس میرزاخانی‌
منبع : روزنامه اطلاعات