پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


افسون‌گر


افسون‌گر
به‌هر رو كُنت‌ آناتول‌ ورنیه‌ مرد خوش‌تیپی‌ بود، حتی‌ شاید بشود گفت‌خوش‌تیپ‌ترین‌ نجیب‌زادهٔ‌ پاریس‌؛ چیزی‌ كه‌ همه‌ در موردش‌ حرف‌می‌زدند. كه‌ بود؟ چی‌ می‌كرد؟
در پاریس‌ چه‌كار می‌كند؟ خُب‌؛ آناتول‌ زندگی‌ می‌كرد ـ همین‌ كافی‌ است‌ او در این‌ شهر وارث‌ ثروت‌ چندمیلیونی‌ عموی‌ پیر و مجردش‌ بود. آناتول‌ ازدوران‌ جوانی‌، آدم‌ عجیبی‌ بود؛ می‌شد او را جذاب‌ و دل‌پسند نامید.
زیاد مطالعه‌ كرده‌ بود و از معلومات‌ پراكنده‌ و سطحی‌یی‌ كه‌ یك‌نجیب‌زاده‌ لازم‌ دارد، برخوردار بود. در هجده‌سالگی‌ به‌ سفر رفته‌ بود؛ دنیا راسیر دیده‌ بود، و از زندگی‌اش‌ تا می‌توانست‌ لذت‌ برده‌ بود. وقتی‌ در بیست‌ وپنج‌ سالگی‌ به‌ پاریس‌ بازگشت‌، دیگر از زندگی‌ سیر شده‌ بود.
لذت‌های‌ این‌ دنیا را شناخته‌ بود و به‌ یقین‌ دریافته‌ بود، آدم‌ مدت‌ زیادی‌ درهیاهو به‌سر می‌برد؛ گرچه‌ مدتی‌ را هم‌ به‌ خوشی‌ می‌گذراند، ولی‌ زندگی‌،رفته‌ رفته‌، بی‌مزه‌ و نفرت‌انگیز می‌شود.
آناتول‌ واقعاً از زندگی‌ سیر و بیزار بود. هفت‌تیر روولورش‌ پُر بود. آن‌ رامسلح‌ كرد ولی‌ دوباره‌ سر جایش‌ گذاشت‌.
ترسو و بزدل‌ نبود. این‌ را در ماجرایی‌ جنایی‌ به‌ اثبات‌ رسانده‌ بود. اما درلحظهٔ‌ آخر در تصمیمش‌ تجدید نظر كرد.
از خودش‌ پرسید: «برای‌ چه‌؟ لازم‌ نیست‌! به‌ زندگی‌ ادامه‌ بدهیم‌.» و كنت‌به‌ زندگی‌ ادامه‌ داد...
به‌ تئاتر، كنسرت‌ و بزم‌های‌ شبانه‌ می‌رفت‌، عاقبت‌ از زندگی‌ اجتماعی‌كنار كشید.
اما این‌ زندگی‌، زندگی‌ لذت‌بخشی‌ نبود كه‌ او را برانگیزد و همین‌ سردی‌منحصر به‌فرد و بی‌اعتنایی‌اش‌ به‌ جامعه‌ و محیط‌ اطراف‌ كه‌ با زندگی‌ همگان‌در تضاد بود، او را دل‌پسند و انگشت‌نما می‌كرد.
زن‌ها، او را فوق‌العاده‌ جذاب‌ می‌دانستند و مردها متكبر و خودبین‌. البته‌قصد نداریم‌ مشخص‌ كنیم‌ حق‌ با كه‌ بود. به‌هر حال‌ آناتول‌ از نظر زن‌ها خیلی‌خوش‌شانس‌ بود؛ او می‌توانست‌ این‌ مطلب‌ را از نگاه‌های‌ رسواگری‌ كه‌ به‌ اومی‌كردند و امتیازات‌ زیادی‌ كه‌ به‌ او می‌دادند، دریابد.
اما هیچ‌وقت‌ این‌ امتیازات‌ را به‌ چیزی‌ نمی‌گرفت‌. محبتش‌ را به‌ سردی‌ابراز می‌كرد و همین‌ از نظر زن‌ها جذاب‌ترش‌ می‌كرد. خانم‌ها به‌ اتفاق‌، معتقدبودند كه‌ بسیار دل‌پسند است‌. به‌ نظر كنتس‌ فاوتون‌ دل‌باخته‌ترین‌دوست‌دارش‌، خیلی‌ جذاب‌ بود. كنتس‌ نامزد بارون‌ اُبرویی‌ بود، مردی‌ كه‌ دررفع‌ گرفتاری‌های‌ مالی‌ متعدد خویشاوندانش‌ باید از جانب‌ فاوتون‌ حمایت‌می‌شد. او اهل‌ ایالتی‌ بود كه‌ در آن‌جا به‌ شیوه‌ای‌ نسبتاً متعارف‌ برای‌ خودش‌ثروتی‌ به‌هم‌ زده‌ بود؛ و این‌ برایش‌ كافی‌ بود؛ چون‌ با این‌ دارایی‌ می‌توانست‌در زمرهٔ‌ اشراف‌ و نجیب‌زادگان‌ در بیاید.
شخصیتی‌ متناسب‌ با جایگاه‌ اجتماعی‌اش‌ پیدا كرده‌ بود. آن‌چه‌ به‌ رابطهٔ‌كنت‌ با نامزد محترم‌ بارون‌، كه‌ دوشیزه‌ای‌ تقریباً زیبا بود، مربوط‌ می‌شد، این‌بود كه‌ این‌ تازه‌ به‌دوران‌ رسیده‌ به‌هر مردی‌ كه‌ كنتس‌ به‌ او روی‌ خوش‌ نشان‌می‌داد و یا حتی‌ اجازه‌ می‌داد به‌ او نزدیك‌ شود، تا سر حد جنون‌، حسادت‌می‌كرد. در واقع‌ كنت‌ آناتول‌ هم‌، كاری‌ انجام‌ نمی‌داد كه‌ باعث‌ شود زن‌ بیش‌تربه‌ او توجه‌ كند.
چراغ‌های‌ سالن‌ اُپرا روشن‌ شد. پرده‌، بعد از دومین‌ صحنهٔ‌ نمایش‌ پایین‌افتاد.
كنت‌ آناتول‌، در لُژ گرافن‌ كولار ایستاده‌ بود و با هم‌سر زیبای‌ او گفت‌ و گومی‌كرد. البته‌ كنت‌ به‌ خانم‌های‌ متأهلی‌ كه‌ هنوز هم‌ كشته‌مرده‌اش‌ بودند، هیچ‌تمایلی‌ نداشت‌. آناتول‌ با محبت‌ و البته‌ مثل‌ همیشه‌، سرد گفتگو می‌كرد. كنتس‌فاوتون‌ در لژ مخصوص‌ خود، روبه‌روی‌ گرافن‌ كولار نشسته‌ بود. بارون‌اُبرویی‌ پشت‌ صندلی‌ او، مثل‌ لولوی‌ سر خرمن‌، ایستاده‌ بود.
نجیب‌زاده‌، بسیار جدی‌ و مصرانه‌، سرگرم‌ تعقیب‌ تك‌تك‌ نگاه‌های‌نامزدش‌ بود. البته‌ در ابتدا، فقط‌ توانست‌ از نگاه‌های‌ پرمعنایش‌ كه‌ متوجه‌كنت‌ آناتول‌ بود، ممانعت‌ كند.
و حالا تصمیمی‌ به‌ ذهنش‌ خطور كرد. كنتس‌ به‌ دوشیزهٔ‌ پیر كلایبورگی‌گفت‌: «راستی‌، فریبنده‌ نیست‌؟»
او نیز، در حالی‌ كه‌ بیهوده‌ عینك‌ پنسی‌اش‌ را به‌ چشم‌ می‌زد، پاسخ‌ داد:«چه‌ كسی‌ عزیزم‌؟»
همین‌طوری‌ هم‌ به‌ اندازهٔ‌ كافی‌ نزدیك‌بین‌ بود!
بارون‌ اُبرویی‌ ـ هیچ‌وقت‌ این‌طور نشده‌ بود، چشمان‌ ریزش‌ به‌ جهتی‌ كه‌نامزدش‌ با بادبزن‌ خود را باد می‌زد می‌زد و پُز می‌داد، خیره‌ بود. و در آن‌سو به‌آناتول‌ ورنیه‌ نگاه‌ می‌كرد.
بارون‌ به‌ زحمت‌ توانست‌ از گفتن‌ ناسزاهای‌ معمول‌ جلوگیری‌ كند؛ با این‌حال‌ كنتس‌ كه‌ هنوز آن‌جا نشسته‌ بود، ادامه‌ داد:
ـ عزیز من‌ ببین‌ چه‌طور تكان‌ می‌خورد؛ با چه‌ فریبندگی‌ و ملاحتی‌. حالاعینك‌ یك‌ چشمی‌ زد. واقعاً یك‌ مرد خوش‌تیپ‌ تمام‌عیار است‌.
سرفه‌ای‌ شدید از پشت‌ صندلی‌، زن‌ پرشور و حرارت‌ را به‌ خود آورد.
كنتس‌ به‌ نجوا گفت‌: «در واقع‌ زیباترین‌ نجیب‌زاده‌ای‌ است‌ كه‌ من‌ دیده‌ام‌.یك‌ مرد كاملاً جذاب‌ و دل‌رُبا.»
پشت‌ سرش‌، ورودی‌ لژ تقریباً با صدای‌ زیاد بسته‌ شد.
بارون‌ اُبرویی‌ تصمیمش‌ را عملی‌ كرد. این‌ ضربهٔ‌ روحی‌ ناگهانی‌ باعث‌ شدبه‌ سرعت‌ برق‌ به‌ طرف‌ لژ كولار برود.
در حالی‌ كه‌ تقریباً داشت‌ از عصبانیت‌ خفه‌ می‌شد؛ بیخ‌ گوش‌ كنت‌ گفت‌:«آقای‌ عزیز! ممكن‌ است‌ لطف‌ كنید و هم‌راه‌ من‌ بیایید؟»
كنت‌ به‌ سادگی‌ تعظیم‌ كرد و گفت‌: «با كمال‌ میل‌، سرور من‌!»
بعد از چند لحظه‌ «آناتول‌» دوباره‌ مثل‌ همیشه‌ آرام‌ و خونسرد، به‌ لژ گرافن‌كولار پا گذاشت‌.
كنتس‌ تمامی‌ این‌ صحنه‌ را زیر نظر گرفته‌ بود. عشق‌ صد چشم‌ دارد.نزدیك‌ بود بیهوش‌ شود. وقتی‌ نامزدش‌، عصبانی‌ و با چهرهٔ‌ برافروخته‌، مثل‌بوقلمون‌ نر برمی‌گشت‌، واقعاً نگران‌ شد.
بارون‌ به‌ سرعت‌ پایین‌ رفت‌ و توی‌ ماشین‌، خودش‌ را مشغول‌ كرد.
«ابرویی‌؛ دارید چه‌كار می‌كنید؟»
بارون‌ در حالی‌ كه‌ پیشانی‌اش‌ را خشك‌ می‌كرد، پاسخ‌ داد: «تمامش‌ كردم‌»
«دوئل‌؟!»
«یك‌ دوئل‌ آمریكایی‌.»
و كنتس‌ بی‌صدا درهم‌ شكست‌.
چهار هفته‌ بعد یك‌ بالون‌ بر فراز شانزه‌ لیزه‌ به‌ پرواز درآمد.
مردی‌ خود را خلبان‌ معرفی‌ كرد تا هوانورد را در سفر خطرناكش‌همراهی‌ كند. بالون‌ بالا و بالاتر رفت‌ تا این‌كه‌ خیلی‌ زود از نظر افرادی‌ كه‌پایین‌ بودند ناپدید شد. هوانورد گفت‌: «این‌ بالا هوا خیلی‌ سرد است‌.»
غریبه‌ تكرار كرد: «خیلی‌ سرد و توفانی‌.»
«دیگر نمی‌توانیم‌ بالا برویم‌.»
«ولی‌ وقت‌ داریم‌.»
غریبه‌ با حركتی‌ تند و ناگهانی‌ بالا پرید و وارد جان‌پناه‌ بالون‌ شد.
«شما را به‌ خدا، می‌خواهید چه‌كار كنید؟»
دیگر خیلی‌ دیر شده‌ بود. جسد كنت‌ آناتول‌ با سرعت‌ زیاد از میان‌ هوا ردشد. به‌هر روی‌، مرگی‌ بسیار «دل‌پسند» بود.
مرگ‌ كنت‌ آناتول‌ ورنیه‌ برای‌ مدت‌ كوتاهی‌ در همهٔ‌ نوشگاه‌ها و بولوارهابحث‌ روز شد. «وای‌ خدای‌ من‌، دوئل‌ با یك‌ بارون‌ ایالتی‌ سر یك‌ پیردختر؟!»
«پرش‌ از بالون‌!»
«خیلی‌ خنده‌دار بود!»
مردها می‌گفتند: «تندخو و آتشی‌ بود!»
از چشمان‌ زیبای‌ كنتس‌ در غم‌ «كنت‌ آناتول‌» سیل‌ اشك‌ جاری‌ شد. رفته‌رفته‌ این‌ داستان‌ فراموش‌ شد. چند صباحی‌ بعد، كنتس‌ «فاوتون‌» با بارون‌اُبرویی‌ ازدواج‌ كرد، در حالی‌ كه‌ ثروت‌ میلیونی‌ كنت‌ هنوز در جای‌ خودش‌باقی‌ بود.
هاینریش‌ مان‌
برگردان: علی‌ عبداللهی‌
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دیباچه