شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا
آیا پیکرهای شکسته کارتنخوابها دیده میشود!
طفلکدرخت نارون کوچه ما، دیشب در هجوم باد و توفان شکست. چقدر رقت بار، پوسته خشکش بر سینه خم شد. سپیدهدمان، رهگذران به این درخت خشکیده مینگرند که شکسته است و کسی را یارای جمعآوری آن نیست، نارون خاموش، غمگین مباش، تو تنها نیستی، هر روز دهها انسان مانند تو، در کوچه پسکوچههای تاریک شهر میشکنند و کسی را یارای دیدن نیست.
هر روز و هر شب دهها جوان در اعتیاد غوطهورند و هر شب در سرمای شهرم دفتر زندگیشان بسته میشود. دیگر مانند گذشتهها مادر تا صبح در خیابانها سرگردان به دنبال طفلش نمیگردد. مادر دیگر در انتظار نیست. هر روز و هر شب دختری، پسری، در هجوم و طغیان جوانی در جستوجوی واژهیی خالی از مهر، به دنبال عشق میگردند. تباهی، نیستی، پوچی، پایان این تراژدی همیشه بیدار زندگیشان است. نارون پیر و غمگین تو تنها شکسته شهر نیستی، دهها و صدها انسان هر روز مانند تو، در بیغولههای رنج و حسرت تباه میشوند. در زندانها فراموش میشوند. ایدز، هپاتیت، سرنگهای آلوده، افیون و نیستی در قلبهایشان در رگهای تهی از خونشان لانه گزیده است. نارون مهربان، تو تنها نیستی، نمیدانی هر شب و روز چندین هزار نفر در سوگنامه غمگین زندگیشان چگونه گرسنه سر به بالین میگذارند. چگونه زنی بیپناه در پی فقر و گرسنگی و گریههای بیتابانه فرزندانش با شیطان پیمان میبندد و تن رنجورش را به شیطان هدیه میدهد! تو نمیدانی هر روز و شب برخی از جوانان چگونه در بزمهای شبانه اکستازی، شیشه و... را به رگهایشان هدیه میدهند.
هدیهیی مرگبار، گورستانها انبوه این فراموششدگانند! نارون زیبا، تو تنها نیستی تو و همه درختان پیرامونت، درختان زبانگنجشک، افرا، سپیدار، چنار، بید، توت، الوان و اقاقی آنها با تو هستند،در کنارت، درخت بید مجنون با شاخهها و برگهایش چه مهربان و محجوبانه سر فرود آورده است. آنها همیشه رنج تو را در کنار انسانهای کارتنخوابی میبینند که سرگردانند و شبهای سرد کشور را میکاوند. حتی گرمای مواد، در رگهایشان نیز نمیتواند تسلی روح خستهشان باشد.
درخت نارون پیر، تو نمیدانی همیشه این گونه نبود. همیشه اینطور تلخ، اینطور بیتفاوت، کسی به تو که شکستهبودی نگاه نمیکرد؟ لااقل یک افسوس، یک آه، یک قطره اشک، بر پیکرت سایه میافکند.
آه، نارون مهربان، ساعتی بعد ماموران شهرداری با بیتفاوتی تکههای پیکر کهنسالت را جمع کردند. خیابان از هجوم برگهای خشکت تهی شد. روح زندگی باز جریان یافت. جای خالیات درون خاک قهوهیی پیدا است. دفتر زندگی دهها سالهات، در سکوت بسته شد.
یاران قدیمیات، درختان زبانگنجشک، بید مجنون و الوان در کنار تو تنها ماندند. تا چه زمان نوبت غارت پیکرشان برسد؟!
شاید هیچ وقت این رهگذران همیشه خسته، تو را ای نارون پیر و مهربان به یاد نیاورند. همانگونه که کسی پیکرهای شکسته کارتنخوابها را به یاد نمیآورد!
مینا جعفری
منبع : روزنامه اعتماد
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
چین سیستان و بلوچستان دولت انتخابات شورای نگهبان مجلس شورای اسلامی حسن روحانی جنگ دولت سیزدهم نیکا شاکرمی مجلس رهبر انقلاب
سیل ایران هواشناسی تهران شهرداری تهران باران آتش سوزی هلال احمر سازمان هواشناسی روز معلم پلیس فضای مجازی
خودرو قیمت خودرو قیمت طلا تورم مسکن بانک مرکزی حقوق بازنشستگان بازار خودرو قیمت دلار دلار ایران خودرو ارز
صدا و سیما بی بی سی مهران غفوریان تلویزیون ساواک صداوسیما موسیقی سریال سینمای ایران مسعود اسکویی دفاع مقدس
رژیم صهیونیستی اسرائیل جنگ غزه فلسطین غزه آمریکا روسیه حماس اوکراین نوار غزه انگلیس ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر سپاهان باشگاه پرسپولیس علی خطیر باشگاه استقلال بازی تراکتور جواد نکونام لیگ قهرمانان اروپا
اپل ناسا صاعقه گوگل اینستاگرام عکاسی تلفن همراه
کبد چرب فشار خون چای