یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بازگشت به بعد از ظهر نحس


بازگشت به بعد از ظهر نحس
دو برادر دست به سرقت از یک جواهر فروشی می زنند، حال آن که یکی از آنها ثروتمند است و نیازی به پول ندارد و بدتر آن که مغازه مورد نظرشان به پدر و مادر آنها تعلق دارد!
«قبل از این که شیطان بداند شما مرده اید» فیلم جدید سیدنی لومت مشهور (که از ۱۰ آبان ماه در آمریکا و اروپا اکران شده) به گونه ای یادآور فیلم نیمه کلاسیک سال ۱۹۷۴ او «بعد از ظهر سگی» است، زیرا اینجا هم با ماجرای تلاش برای یک سرقت که به بیراهه و مشکلات عظیم کشیده می شود، طرف هستیم، از همان نماهای نخست، لومت که حالا از «پیرترین کارگردانان هنوز شاغل» در جهان سینما است، قصد تکان دادن و متحیر کردن بیننده ها را دارد، اما در بطن ماجرا و در دل قصه همان نا امیدی و عصیان گری کاراکتر مرکزی فیلم «بعد از ظهر سگی» (با بازی ال پاچینو) و همگنان او در کاراکترهای اصلی این فیلم جدید نیز مشاهده می شود و همان نحوست و بد اقبالی، کاراکتر ها را در بر می گیرد.
لومت کهنه کار این فیلم را نه براساس سناریوی آدمی پر سابقه مثل خود، بلکه از روی نخستین فیلمنامه نمایشنامه نویسی آشنا به اسم کلی مسترسون تدارک دیده است و نوعی چنگ زدن به لحظه و یاغی گری درون، کاراکترهای اصلی را دائماً به پیش می راند، بدون این که بدانند سرنوشت محتوم همگی شان می تواند مرگ و نیستی باشد. هر تصمیم بدی از سوی یکی از کاراکتر ها، تصمیم و اقدام بد دیگری را در پی دارد و اتفاقات نامساعد، پایان ندارند، لومت قصد داشته ویرانی های خانوادگی و اجتماعی آدم هایی از این دست را در فیلمش با ابعادی عظیم و در فضایی شکسپیری وار به تصویر بکشد و تراژدی های کلاسیک را در عصر مدرن با ابزار روز به تماشا بگذارد و البته دستیابی به آن نه آسان بوده است و نه به طور کامل، امکان پذیر.
آدم های قصه لومت و سناریوی مسترسون، موجوداتی بیش از حد خودخواه، نحس، غیر قابل ارزیابی و مأمن انواع ناهنجاری ها هستند و با این وجود این همه اضمحلال و کلک و برخورد و نابودی برای این کاراکترها نیز بیش از حد نشان می دهد و گاه به درجاتی باور نکردنی می رسد. فیلیپ سیمور هافمن که دو سال پیش جایزه اسکار برترین بازیگر سال را به خاطر ایفای نقش ترومن کاپوتی نویسنده مشهور برد و اتان هاوک در این فیلم نقش دو برادر به نام های اندی و هنک را بازی می کنند که نقشه سرقت از یک مغازه جواهر فروشی را در حومه شهر نیویورک و در منطقه ای به نام وست چستر کانتی می کشند. به واقع این اندی است که طراح اصلی قضیه به شمار می آید و هنک را به مشارکت در آن وا می دارد و از همان آغاز لومت روی ارتباط خاص این دو برادر تکیه فراوانی می کند، زیرا این عامل در شکل گیری قصه و ادامه ماجراها هم بسیار سهم و نقش دارد. فیلم به ما می گوید ارتباط این دو برادر همیشه همان طور بوده است که در فیلم می بینیم و اندی همیشه فرد حاکم بر ماجرا و تشویق کننده برادر کوچک و بهتر بگوییم تحمیل کننده ایده های خود به وی بوده و هنک همچنان، بچه و تأثیر پذیر مانده است.
عجیب است که تصور کنیم اندی با سرو وضع و زندگی ای که دارد، به پول حاصل از این سرقت واقعاً نیاز داشته باشد و او را در حالی می یابیم که در یک شرکت زیبا مستقر است و شغل او به عنوان یک متخصص امور ارز و شرط بند و مشاور در این امور هم پولساز و وضعیت ظاهری او سرشار از رفاه نشان می دهد. او و همسرش جینا (با بازی ماریزا تومی) در سکانس اولیه فیلم به تعطیلات در ریودوژانیرو رفته اند و همه چیزها در زندگی شان ایده آل و فاقد خدشه به نظر می رسد.
اما اندی در ورای چهره آرام و ثروتمندش یک کاراکتر منفی و روحیاتی تلخ هم دارد و مشخص است که راز هایی را با خود حمل می کند و نیات درونی اش متفاوت با چیز ی است که در ظاهر به نظر می رسند. به این ترتیب اندی مجموعه ای از تضادها است و این از محسنات و تصمیم های خوب فیلمسازان و شخصیت سیدنی لومت است که برای ایفای چنین نقشی از فیلیپ سیمور هافمن دعوت به عمل آورده اند و او در این زمینه ها و امور چنان استاد است که به نظر می آید در خواب هم می تواند این رل ها را ایفا کند برای اتان هاوک اما، رل هنک یک نقش درجه دوم دیگر است که هرچند در فیلم و در متن داستان کلیدی جلوه می کند، اما چیزی پر ارزش را به کارنامه هنری او که حالا بیش از ۱۵ سال را در بر می گیرد، نمی افزاید. هنک مردی است که از همسرش طلاق گرفته، در یک آپارتمان به تنهایی زندگی می کند، طبعاً وضعیت آشفته ای دارد و مجبور است هر ماه به همسر سابقش (با بازی ایمی رایان) مقرری بپردازد و بهتر بگوییم باید پول گذران و اداره زندگی فرزندش را هر ماه به همسر پیشین خود ارائه کند.
و چون در این کار تأخیر دارد و ماه ها پول را به او بدهکار است، با همسرش دعواهای مستمری دارد. بنابراین او به پولی که سرقت مورد بحث نصیبش می کند، بسیار بیشتر از اندی محتاج است، اما مسأله این است که آرامش و تسلط لازم را برای انجام این کار ندارد و حتی از بخت خوش هم بهره نمی برد. در چنین فضا و با مقدمه ای از آن دست که آوردیم، بدیهی است که اتفاقات بدی بیفتد و هیچ چیز که در ارتباط با این دزدی است، به خوبی به پیش نرود و دو برادر بشدت به دردسر بیفتند.
بدتر از همه این که مغازه جواهرفروشی که آنها هدف گرفته اند، متعلق به پدر و مادر آنان (با بازی آلبرت فینی و رزماری هریس) است و این به آن معناست که آنها نباید مشکلی در برآوردکار و ترسیم قضیه داشته باشند، زیرا محیط و محل را به خوبی می شناسند و این که چرا چنین نمی شود و دو برادر کار را به مشکلات و شکست می کشانند، حکایت از ناآرامی و تضادهای درونی خودشان دارد.
هیچ یک از دو برادر از این که به یک جای خودی و به خانه نزدیک ترین اقوام شان دستبرد می زنند، احساس گناه نمی کنند و موضوع برایشان حل شده است و شاید به این خاطر که مغازه و تمامی اموال آن توسط پدر و مادر آنان بیمه شده است و لابد آنها با این پشتوانه می توانند پول اموال از دست رفته را از شرکت بیمه پس بگیرند و انگار که اصلاً سرقتی صورت نگرفته باشد. دو برادر آن قدر بر کارها و اهداف و مأموریت فوق متمرکز هستند که به چیز دیگری فکر نمی کنند و بنابراین احساس عذاب وجدان و پشیمانی در آنها وجود خارجی ندارد. به این ترتیب فیلم «قبل از این که شیطان بداند شما مرده اید» در ورای ماجرایی که برشمردیم یک اثر هنری دراماتیک برای کاوش ذات انسان هاست و به ما این امکان را می بخشد که با روح ناآرام ا فراد و مشکلات آنها آشنا شویم و با معضلات روانی ای همسو شویم که برخی آدم های عصر مدرن در جهان غرب دارند و گاهی نه براساس نیاز مادی بلکه ناهنجاری های روحی حرکت و اقدام می کنند.
لومت، تکه تکه و قطعه قطعه از این ماجرا را پیش روی ما می گذارد تا همه به هم پیوند بخورند وتصویر فراروی ما کامل شود. آدم هایی جنبی را هم در قصه داریم، مانند کاراکترهای مایکل شانون و برایان اوبیرن که در دنیای خرده پا هستند و به این سرقت کشیده می شوند و در آن مشارکت می جویند و البته شخصیت های جالبی هم نشان می دهند، با این حال در یک نمای کلی و به عنوان یک فیلم از ژانر «تریلر» (دلهره آور) فیلم جدید سیدنی لومت با وجود محسنات و نکاتی که برشمردیم، هیچ گاه به اثری برجسته تبدیل نمی شود و اصلاً با کارهای درخشان پیشین وی برابری نمی کند و البته لومت از ۱۹۸۶ که سال عرضه فیلم «روز بعد» با بازی جین فاندا و ۱۹۸۸ که زمان عرضه «فرار با دست خالی» بود، با وجود حفظ پرکاری اش و ساخت بیش از ۱۲ فیلم در این مدت هرگز چیزی نساخته است که با شاهکارهای او مانند «شبکه» (۱۹۷۶) و یا «سرپیکو» (۱۹۷۳) و حتی «پرنس شهر» (۱۹۸۱) و «دانی یل» (۱۹۸۴) برابری کند و همچنان به نظر می رسد که استاد حرف بزرگ تازه ای را برای گفتن نداشته باشد.
ریتم و نتیجه گیری و انتظار معقول این است که تصور کنیم هر یک از سکانس ها و اتفاقات بیننده ها را به سمت یک پایان پرهیجان و اتمام قصه در سکانسی مهیج تر از تمامی قبلی ها ببرد و آنجا دلهره و هیجان به اوج خود برسد، اما چنین نیست و لومت فقط مقداری صحنه ها و سکانس های برخورد و حوادث تند و انتقام جویانه و نیات پلید را به تصویر می کشد و آنها را بر روی هم انبار می کند تا این که زمان پایان قصه برسد. اما کاراکترهایی که وصف و شرح شان را برای شما آوردیم، هیچ یک به طور خاص طرفدارانی پرشمار را برای خود فراهم نمی آورند تا بیننده ها را با خود همراه سازند و یا یکی از آنها باشند و از دیگری روی برتابند و به جزیی از ماجرا بدل شوند و اینها البته فقط مشخصه های یک فیلم کاملاً موفق است که کار جدید لومت چنین نیست.
همسو شدن با هر یک از این کاراکترها دشوار است. عنوان فیلم از یک ضرب المثل ایرلندی می آید که می گوید قبل از این که شیطان پیدایتان کند، خودتان را به بهشت برسانید، اما در این فیلم حتی تشخیص شیطان و آدم های خوب و تمییز دادن آنها از یکدیگر بسیار سخت است و اصولاً قرار نیست که فرقی میان آنها وجود داشته باشد. با این اوصاف این فیلم ۱۲۳ دقیقه ای شرکت «تینک فیلم» مانند سایر کارهای ۲ دهه اخیر لومت اندک مدتی بعد از عرضه از یاد می رود و یاد کار برجسته و افشاگرانه ای مانند «شبکه» که در سال ۱۹۷۶ غوغایی به راه انداخت، از لومت دور و دورتر می شود، هرچند دوستداران کارهای وی بیش از پیش به ارزش فیلم های قبلی او پی می برند.
وصال روحانی‎/ منبع: Variety
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید