یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

دوشنبه روز خسته کننده ای بود


انتقاد كه نه... بر او نهیب زدند. های و هوی دیروز دانشجویان تنها با كف و سوت ایشان در همین دانشگاه تهران در نخستین سالگرد پیروزی سیدمحمد خاتمی قابل مقایسه است. آنگاه كه سقف جایگاه نماز جمعه تهران در اثر ارتعاش صدای دانشجویان می لرزید و خاتمی آنان را به سكوت دعوت می كرد. وقتی صدای مرگ بر رجال جناح رقیب را می شنید دانشجویان را پندی پدرانه می داد كه مرگ هیچ كس را نخواهید و سرود آن را نخوانید. غافل از آنكه هفت سال بعد باید چنین درخواستی را درباره خویش تكرار كند. گویی این نصیحت نیز چون دیگر نصایح خاتمی در گوش كسی ننشسته است. اینك این خاتمی است. همان كس كه آمده بود پرده و پر بگشاید... همان كس كه دانشجویان برایش هورا می كشیدند و با شنیدن نامش كف می زدند و سرود می خواندند كه درود بر خاتمی... خاتمی _ خاتمی حمایتت می كنیم... خاتمی _ خاتمی دوستت داریم... رئیس جمهور ما، امام جمعه ما... سلام بر سه سیدفاطمی، خمینی خامنه ای خاتمی... اندكی بعد شعار ها به جای آرمان ها به سوی خواسته ها نشانه رفت... خاتمی _ خاتمی افشا كن _ افشا كن... اكنون داستان به پایان رسیده است. نه پایانی خوش كه فرجامی تلخ: رئیس جمهور كه آمده بود از آینده سخن بگوید باید از گذشته دفاع كند. خاتمی كه اولین بار در جمع و جماعت دانشجویان هوادار دفتر تحكیم وحدت در بهمن ماه ۱۳۷۵ قانون اساسی را از جیبش درآورد و با وعده عمل به آن و تحقق همه ظرفیت های آن وارد انتخابات ریاست جمهوری شد دیروز شاید برای آخرین بار در سالگرد حادثه ۱۶ آذر در جمع و جماعت دانشجویان حاضر شد تا عصر ناتمام خویش را مرور كند و این سرنوشت مردان بزرگ تاریخ است كه در پایان راه جز نصیحت و گلایه چیزی برای تاریخ باقی نمی گذارند. همچنان كه كرنسكی در روسیه، بازرگان در ایران، دوگل در فرانسه و سیهانوك در كامبوج چنین بودند. خاتمی دیروز به وعده خویش و خواسته دانشجویان عمل كرد و افشا كرد. نه دیگران را كه خویش را. گلایه های دوجانبه او نشانه های روشنی از زمانه ای بود كه هرگز مردان میانه رو را برنتافته است. پیش از این یك بار نیز ما دولتمردی چون خاتمی را آزموده بودیم. مهدی بازرگان این مرد پاك نهاد در عصری رئیس دولت شد كه هیچ چیز به اقتضای خلق و خوی او ساخته نشده بود. در سقوط دیكتاتوری شاه غریو دموكراسی زدن و در اوج دادرسی ندای بخشایش سر دادن نه ممكن است و نه مفید. بازرگان اما مرد تكلیف بود نه نتیجه. پس پنهان نكرد كه در برابر بولدوزرهای قدرتمند تغییر و تحول او فولكس واگنی بیش نیست. ۲۴ ساعت پس از انقلاب آن را پایان یافته فرض می كند و با كمال ادب و احترام عاقله مردی عبور كرده از جوانی انقلابیون محترم را به خانه دعوت می كند. بازرگان رفت و هیچ گاه بازنگشت. نه به دولت و نه به مخالفان دولت. در مقام منتقدی مشفق باقی ماند اما هرگز به حاكمیت بازنگشت و هرگز عضو اپوزیسیون برانداز نشد. چه می دانست خلق و خوی سرتاسر صلح و صفای او به كار دو جناح در جدال نمی آید. خاتمی در كنار این همه اوصاف اما صفتی دیگر افزوده بود. هرچه بازرگان رك و صریح بود، خاتمی خجول و محجوب بود. اگر بازرگان از همان آغاز صداقت را در صراحت می دانست و درباره تعداد صلوات ها برای بنیانگذار جمهوری اسلامی یا مناسبات خود با ایشان و نیز نسبت خود با جوانان انقلابی و نظریه ولایت فقیه از اظهار نظر و بیان دغدغه های قلبی اش امساك نمی كرد خاتمی به شدت در این باره زاهد بود. چنان در بیان اندیشه خویش زهد می ورزید كه گاه با ستیز با آن (حتی تندتر از مخالفان) راه و روش فرقه ملامتیه را در پیش می گرفت. دیروز نیز روز ملامتیه بود. روز گله جمعی اصلاح طلبان. روز اعتراف نزد پدر مقدس. از همان دانشجویانی كه به خاتمی رای دادند تا همین رئیس جمهوری كه از ایشان رای گرفته است. نیایشی سیاسی از جنس مویه های درون خانواده كه پسر سر بر بالین پدر می گذارد اما لبی پر از نهیب دارد.در میان آن نهیب ها یكی از همه بلندتر بود. همان كه رئیس جمهور در پاسخ به آن گفت: می روم. خاتمی خواهد رفت. همان گونه كه به خواست ما آمده بود، به خواست ما نیز خواهد رفت. اما آیا همچنان خواهیم توانست به خواست خویش كسی را به آمدن فرا خوانیم و به رفتن دعوت كنیم؟ آیا همچنان خواهیم توانست رئیس جمهوری را در عكس ها و خبرها و تصویرهایمان چنین به چالش بكشیم؟ تصویر رئیس جمهور ایستاده در كنار چمن با بلندگوهای متعددی كه هر هفته چهارشنبه (و این اواخر هر ماه در چنین روزی) تكرار خواهد شد؟ آیا می توان از رئیس جمهور آینده درخواست كرد كه افشا كن... افشا كن...؟ آیا می توان او را به سكوت فراخواند و در ستایش سكوت سرمقاله نوشت؟ آیا می توان با انتقاد از رئیس جمهور چه در مجلس، چه در دانشگاه و چه در روزنامه ناتوانی، بی وفایی و هزار اتهام دیگر را نثار دومین مقام عالی كشور كرد؟
ما دیروز روز سختی را از سر گذراندیم. روزی كه گروهی از ما (رای دهندگان به سیدمحمد خاتمی) نه در نفی خاتمی كه در نفی رای خویش سخن گفتیم و نه فقط نقد كه نهیب سردادیم. نهیب بر مردی كه خود او را برگزیدیم و از او خواستیم كه به خواست ما سكوت كند یا فریاد بزند. رئیس جمهور دیروز چند بار عینكش را بالا برد و چشم هایش را با دست پاك كرد... آیا این همان جمعیتی است كه روزی با آنان از امید گفته بودم و ایشان نیز غریو شادی سر داده بودند؟... یكدیگر را نمی شناختند. هر دو خسته شده اند. دوشنبه روز خسته كننده ای بود.
منبع : باشگاه اندیشه