پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


آخر به چه قیمتی؟


آخر به چه قیمتی؟
سال‌ها قبل دوستی داشتم به اسم مینو. دختری کله‌شق و یک‌دنده ولی مهربان و عاطفی بود. مینو همیشه کنجکاو و جستجوگر و به قول خودش آنتن‌های مغزش حسابی فعال بود. منظورش چیزی مثل حس ششم، تله‌پاتی و این‌جور حرف‌ها بود. یک وقت‌هایی هم به دنبال فال‌گیری، رمالی و احضار ارواح و این‌جور چیزها می‌رفت اما شمن این کارها را نمی‌پسندیدم. حتی از تصور انجام چنین کارهایی احساس ترس و ناامنی می‌کردم و قلبم می‌لرزید نه از ترس موجودیت روح و جن بلکه به خاطر این‌که نیرویی مرا از انجام چنین کارهایی بازمی‌داشت اما مینو اعتقادی به حرف‌های من نداشت و نظرش این بود که هر کسی هر چیزی را باید خودش تجربه کند و آدم باید جسور باشد. مینو تا آن حد پیش رفت که خودش بعد از چند سال فالگیر شد و به قول خودش با انواع و اقسام فال‌های عجیب و غریب قهوه، کارت و... آینده و سرنوشت آدم‌ها را عوض می‌کرد.گاهی حتی خودش هم فراموش می‌کرد که این چیزها از سرگرمی برایش تبدیل به دغدغه شده و دچار روح‌بازی شده نه این‌که با ارواح درستی در ارتباط باشه، فراموش می‌کرد که چنین کارهایی سخت شیطان را گوش‌به زنگ و آماده حمله می‌کند. در واقع مینو داشت از نیروهایش سوءاستفاده می‌کرد و پایش را از خط قرمز فراتر گذاشته بود.
بارها من و دوستان دیگرش به او گفته بودیم که احضار ارواح شوخی نیست و ممکن است در این جلسات احضار ارواح دچار تسخیر روح بشی و به بیماری‌های حاد فیزیکی و روانی دچار بشی، اصلا شاید موجوداتی که احضارشان می‌کنی روح بستگان نباشند بلکه ارواح منفی یا حتی اجنه باشند و بعدا به آزارت بپردازند... تازه اگر دنیای ارواح برای هر کسی و در هر شرایطی قابل رؤیت و تماس بود که الان به راحتی همه ارواح را می دیدیم. از طرفی من شنیده بودم مردگان خوششان نمی‌آید که کسی آنها را احضار بکند...
خلاصه هر چی ما به مینو گفتیم دست ‌بردار نبود و به خرجش نرفت و در عوض ما را مسخره می‌کرد و می‌گفت من تازه از این کارها خوشم اومده و می‌خواهم کارم را گسترش بدهم...
مینو شب‌ها یک عده را دور خودش جمع می‌کرد تا یا با جادو بختشان را باز کند یا از طریق ارتباط با ارواح کانالی شود برای ملاقات آنها با خانواده‌شان. بالاخره پولی هم از این راه درمی‌آورد. (به قول خودش Ghostparty)
چراغ‌ها را خاموش می‌کرد، از خودش صداهای عجیب و غریب درمی‌آورد و...
بگذریم که چند نفر در این جلسه‌ها سکته کردند و چند نفر هم دچار جن‌زدگی شدند، همسایه‌ها از مینو شکایت کردند و...
مینو خودش نمی‌فهمید داره چه‌کار می‌کنه، من واقعا دلم براش می‌سوخت علی‌الخصوص وقتی که از ساینا شنیدم کسانی که دست به چنین کارهایی می‌زنند به شدت در معرض بحران‌های روحی قرار خواهند گرفت و احتمالش هست که هر اتفاق ناجوری که فکرش را هم نمی‌کنی برایش رخ دهد.
این کارها یک جور دخالت است، آن هم دخالت در کار خدا. چرا؟ چون بارها و بارها دیده و شنیده شده که انسان‌ها توانستند با ارواح ارتباط برقرار کنند مثل داستان بانویی به اسم فاطیما در کشور پرتغال یا... این‌ها به اذن خداوند بوده نه به دخالت بشر...
کارهایی مثل استفاده از جادو، دخالت در سرنوشتی است که خدا برای ما رقم زده... چه دختر و پسرانی بودند که با دست زدن به این کار مضحک به عشق‌های ثانیه‌ای خود رسیدند و بعد به فجیع‌ترین شکل از هم جدا شدند.
از طرفی استفاده از جادو، کمک گرفتن از شیطان است و مسلما شیطان اگر کمکی به تو بکند بعدش چیز بزرگتری از تو خواهد دزدید... اگر خدا به این کار راضی بود که خودش آن کارها را جور می‌کرد...
با چیزهایی که در کتاب‌ها خواندم یا از دوستانم شنیدم، به این نتیجه رسیدم که کسی که بدون اذن خدا دست به چنین کارهایی بزند و حتی بخواهد با ارواح ارتباط برقرار کند، حسابش با کرام‌الکاتبین است. به دو دلیل؛ اول اینکه جهان ارواح و خود ارواح برای ما شناخته شده نیستند بنابراین به راحتی گول ارواح بیکار و افرادی مثل مینو را می‌خوریم... خیلی از مشتری‌های مینو فکر می‌کردند واقعا مینو کاردرست است و از اطلاعات شخصی تو باخبر است! من هم کم‌کم داشت باورم می‌شد اما ساینا می‌گفت بعضی‌ها قدرت هاله‌بینی دارند. تمام اطلاعات شخصی فرد هم در هاله‌اش ذخیره شده. اگر یک هاله‌بین حرفه‌ای به هاله تو نگاه کند، بی‌آنکه خودت بفهمی می‌تواند بسیاری از اطلاعات را در هاله‌ات بخواند...
مثلا مشتری می‌آید زرنگی کند تا ببیند احضارکننده راست می‌گوید یا دروغ، از او می‌پرسد: «نام پدرم چیست؟ چند سال پیش فوت کرده؟ در کجا متولد شده؟ شماره شناسنامه من چند است؟ و...» او هم از هاله‌ات جواب این سئوال‌ها را می‌گیرد و به تو جواب می‌دهد و تو هم کلی ذوق می‌کنی که طرف شماره شناسنامه‌ات یا نام فوق سری پدرت که دنیایی از آن خبر داشتند را به تو گفته اما اگر آدم چشم باز داشته باشه می‌بینه که این اولین قدم کج است چون طرف بدون اجازه تو وارد حریم شخصی هاله تو شده.
بگذریم... اما نه بهتره نگذریم
بعد از سه سال مینو به تمام حرف‌های من رسید و این بازی‌ها از سرش پرید. به این نتیجه رسید که ارواح ممکن است بسیار خطرناک باشند چون شناخت ماهیت مثبت یا منفی آنها برای مینو امکان‌پذیر نبود. فهمید که...
اما بسیار دیرِ دیرِ دیر.
مینو یک شب به طور ناگهانی حالت جنون بهش دست می‌ده و شروع می‌کنه به حرف‌های کفرآمیز زدن و با یک میله به سمت شوهرش حمله‌ور می‌شود و حسابی پرویز شوهرش را آش و لاش می‌کند...
شاید به نظر غیرممکن بیاید اما به نظرم علت جنون مینو این بود که روحش آسیب دیده بود و ارواح ناجوری اومدند سر وقتش و از این همه ارتباط با ارواح جور و واجور آسیب روحی دیده بود و الان هم در بیمارستان روانی بستری شده چون هر چند وقت یک بار دچار چنین حملاتی می‌شه.
در هر حال این مینو دیگر آن مینویی نبود که من می‌شناختم حتی حالات، رفتار و طرز حرف زدنش هم تغییر کرده بود. بالاخره بی‌خود که نمی‌گن شیطان دشمن قسم‌خورده آدمه. این هم یک دامی بود که مینو توش گیر کرد و به خاطرش حمایت خدا را از دست داد...
آنچه خواندید، حکایتی واقعی بود که امیدواریم هرچه زودتر مسئولین قضایی و پلیس با چنین افرادی برخورد کنند که به این طریق منبع درآمدی برای خود فراهم آورده و با احساسات افراد بازی می‌کنند. گرچه بهترین راه مبارزه با این‌گونه افراد سودجو این است که خودمان از آنها فاصله بگیریم.
پریناز امامی
منبع : مجله خانواده سبز