شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


تنهایی زیر ذره بین


تنهایی زیر ذره بین
(دیوانگی بشر آنچنان ضروریست که دیوانه نبودن خود شکل دیگری از دیوانگیست )
پاسکال *
گاهی می توان برای توضیح و بررسی وحتی تخریب یک ایده از یک ایده هم عرض ومو ازی استفاده کرد وبه قولی افسانه ای را در مقابل افسانه قبلی قرارداد. شاید اولین بار که انسان در مقابل یک جاده خالی و خلوت قرار گرفت به این خیال وسوسه آمیز دامن زد که : کسی می تواند از این جاده بیاید کسی که به انتظارش پایا ن خواهد داد کسی که شکل خواسته ها و برآورده کننده نیاز هایش خواهد بود و به این ترتیب انتظارکشف و اختراع شد . این نوع نگاه بی شباهت به این نیست که بگوییم اولین ترس انسان از نگاه کردن به تابلو ترس(horror ) سالوادور دالی یا از مشاهده کوره های آدم سوزی آشویتس سر بر آورده است ؛ بدیهی ست که این اشارات ازمشروعیت تاریخی وعلمی برخوردار نیستند.ولی چیزی که می توان به آن اشاره کرد. امکانیست که اشیاء وپدیده ها برای احساسات ما به وجود می آورند . مثل جاده برای انتظاردنیای اسرار انگیز نشانه ها(زبان) پر از امکاناتی برای دیدن و اختراع کردن توهمات وفراواقعیت هایست که درهرلحظه در اطراف ما به کمین نشسته اند. ونکته ای که می تواند ما را دچار ناهمسانی با محیط اطرافمان کند امکانیست که آگاهی و توانایی خوانش(تاویل) ما در اختیار ما قرار می دهد. برای مثال فرض کنید که شما با حروف ابجد آشنایی کامل دارید. ومی توانید اعداد را به کلمات و کلمات را به جمله ها تبدیل کنید وفرض کنید که شما به اتفاق همسرتان برای خرید به یک فروشگاه بزرگ رفته اید فرض بگیرید که روی تمام اجناس فروشگاه برچسب قیمت خورده شده است و باز هم فرض بگیرید شما به صورت اتفاقی می توانید از اعداد روی برچسب هایی که روی یک لوله بازکن ،پاشنه کش وگیره لباس نسب شده این جمله هشدار دهنده را استخراج کنید (احتیاط کنید) واتفاقا درهمان لحظه تصادفا" برق فروشگاه قطع شده و همسرتان فریاد بزند که( کیفم؛کیفم) واعلام کند که کیف پولش را به سرقت برده اند. سئوالی که مطرح است این است که آیا شمامی توانید. بعد از این اتفاق به موضوع به صورت یک تصادف صرف نگاه کنید و هشدار اعداد را یک اتفاق بی ارتباط در نظر بگیرید ؟ آیا تصادفاتی از این دست در صورت تکرار نمی توانند شما را به جهان مرموز وپیچیده ای ساخته و بر تافته ازهمدستی نشانه ها و آگاهی از خوانش شما (ذهن شما )هدایت کنند.آیا در صورت تکرار این تصادفات می توان به دستی مرموز وهدایت گر که در تمام لحظه ها حضور دارد فکر نکرد؟ حساب دار بودن شما ( داشتن تماس بیشتر با اعداد) چقدر می تواند به این تصادفات دامن بزند ؟ آیا یک فضای متشنج ومشکوک (پارانویائی) مثل حاد فضای آمریکای دوران جنگ سرد نمی تواند به توهمات ما در مورد هشدار اعداد (نشانه ها) صورتی منطقی ببخشد؟
متا سفانه کشتگاه دنیای مدرن امکان بارور شدن جنونی مدرن و پیچیده تر از دوران های قبل را به وجود آورده است .جنونی متفاوت تر و درونی تر، و وخامت اوضاع از آنجا با لامی گیرد که مرز های بین خرد و جنون نیزمثل هر مفهوم تقابلی دیگر درهم آمیخته می شود. شاید تاریخ جنون* نمونه کامل و وافی اثبات این مو ضوع باشد که آنچه جنون شمرده می شود وآنچه نشانه های جنون محسوب می شوند می تواند به مقدار متفاوت در همه ما وجود داشته باشد. ولی به قول داستایوفسکی برای اینکه از عقل سلیم خود مطمئن شویم ، راه چاره آن نیست که همسایه مان را محبوس کنیم.
جان نش کارکتر اصلی فیلم یک نابغه ریاضیست. به یاد می آورد که دردوران تحصیل معلمی به او گفته است که او به جای یک مغز دو مغز دارد و نیم احساس. صدایی بم وبه قولی نتراشیده دارد ( البته این موضوع در دوبله فارسی کمتر به چشم یا به گوش می خورد) که ناشی از تا ثیری ست که سکوت بر روی صدای افراد کم حرف و منزوی می گذارد.
قانون کل ها (گشتالت؛هیات ) را می فهمد و ۲.۲=۴ را اگرچه درک می کند ولی به آن ایمان ندارد. تلاش او برای منطقی کردن روابط بین متغیرهاست .این تلاش را می توان به ریاضی کردن زندگی روز مره نیز نسبت داد و این نسبیت بین منطق و نسبیت منطقی؛ به بحران های روانی اش صورتی منطقی می بخشد.جاده خالی انتظار می آفریند . واز دنده یک خجالتی کم حرف یک هم اتاقی جسور وتند رو خلق می شود . از یک انبار متروک پایگاهی نظامی سری و یک دوران کسالت آور بعد از ازدواج دخترکی کوچک وزیبا را به قصه اضافه می کند. شاید یکی از برجسته ترین قسمت های فیلم طنز تلخی باشد که درقالب خواست پارچر مامورامنیتی خیالی در مورد رمز گشایی مجله های پیشه پا افتاده ویا مخصوص کودکان صورت می پذیرد.این کار مثل این است که بخواهیم از یک تپه زباله کشف رمز کرده و روابط منطقی آن را برسی کنیم این موضوع می تواند مخاطب فیلم را به این فکر بیاندازد که قدرت سرکوبگر همیشه با سوء استفاده از موقعیت خاص نوابغ در برخی موارد با دست به سرکردن از آنها موجوداتی نا همسان ومنزوی ساخته است.
وهمه چیز- مثل همیشه- تا وقتی که چشم ها گشوده شوند مثل (همیشه) ادامه دارد ولی در نیمه های فیلم ما با سیلی های یک روانکاو از خواب می پریم.این روان کاو از اوهام می گوید ازاسمها و مکان های خیالی ودر کاراثبات گفته های خود از چیزی به نام مدرک استفاده می کند. او ثابت می کند که جان در تمام دوران تحصیل در پریستول هیچ هم اتاقی نداشته است وشخصی به نام پارچر وجود خارجی ندارد و با همین مدارک از اسکیزو فرنی می گوید. از توهم دید و اختلال سیستم ممیزی ذهن .
شاید فلسفی شدن ذهن زیبا از همین نقطه آغاز می شود که ما به نقص بازی پی می بریم . بازی دوسره ای که باید یک بازنده ویک برنده داشته باشد و واقعی وغیر واقعی خیر وشر دیوانه و عاقل وهر تقابل دیگری از من ودیگری قابل تشخیص باشند .او بازی را به سمت تخریب قطعیت تقابلی من وجهان به هم می زند.اقدامی که می تواند از آبشخورنظریه های انیشتین و هایزنبرگ در فیزیک ناشی شده باشد.
توهمی که این همانی بین اشکال و پدیدار ها را در یک تاویل افراطی ( به قول امبرتواکو) توضیح می دهند . شاید با همین روش بتوان الگوی رفتاری جان نش ذهن زیبا را از زندگی نامه های لود ویگ ویتگنشتاین بیرون کشید. از نوع بر خوردش با کتاب های درسی وشاگردانش ،از بر خوردش با مفهوم بازی، از پیدا کردن صورتی برای روابط منطقی بین اتفاقات روز مره و نوع افراطی فشار بر روی مغز یا تمرکز ویتگنشتاین بر روی رنگها که می تواند با بحران معرفت شناسانه دید و کتاب درباره یقین او بی ارتباط نباشد ویا جمله پایانی که در مراسم نوبل به آن اشاره می کند ( منطق ناپذیری وضعیتی به نام عشق می گوید)
ویتگن اشتاین در پژو هشهای فلسفی می نویسد : وقتی افسون زده می شویم تمایل پیدا می کنیم مثل هیپنو تیزم شده ها خیره نگاه کنیم .در نتیجه مستعد دیدن ذات ها و ماهیت های موهومی می شویم که بر خواسته از تصاویری خفته در زبان هستند ومی پنداریم که انها در ژرفای اندیشه یا جهان پنهان شده اند تمایز ها وتفاوت ها گم می شوند و چشم به امری ایده ال خیره می شود. تا اینجا می توان به این نکته کلی اشاره کرد که دید یا مفهموم کلی دیدن که منجر به شناخت و کسب آگاهی ما می شود دست خوش جریانات مختلف ونحله های نظری دچار دگرگونی های زیادی شده است (گاهی درخت ها نمی گذارند که جنگل دیده شود) و ارمغان این دگرگونی ها خلق موجودی به نام انسان صنعتی ست.
پیچیده گی موضوع وقتی به اوج خود می رسد که بدانیم ( در حقیقت سالم هستیم ) ولی این موضوع توسط بهترین پزشکان قابل اعتماد تکذیب می شود و این حقیقت از طرف واقعیت ها ومدارک پزشکان تهدید شده و در نهایت شما یک بیمار تشخیص داده شوید. در اینجا ما با یک حقیقت جدید روبروییم(حقیقت وانموده ها ) و آن این است که ( شما دیگرسالم نیستید) این همان ایرادیست که گتاری و دلوز به فروید می گیرند که از ادیپوس یک متافیزیک ساخته است، متافیزیکی که هویت را در درون مثلثی محبوس ساخته است: این مادرت هست و آن پدرت، و اینجا هم جای توست. برگردانی از تثلیث مذهبی، که هویت را به گونه ای دیگر چفت و بست کرده بود. در گذشته اگر سرنوشتِ فرد به عنایات خدایان اسطوره ای، توتم، رئیس قبیله وابسته بود، حال روانشناسی رسمی از روی شناسنامه برای فرد سرنوشت می سازد. وشاید این دو متفکر اولین کسانی بودند که سعی کردند تا نشان دهند که روانکاوی از تیمارستان هم بدتر است، بخاطر آنکه نه تنها در مراکز خاصِ حفاظت و نگهداری بیمارانِ روانی، بلکه در همه شئون جامعه ی سرمایه داری کارکرد دارد. و با دادن امکان شنا خت ونام گذاری یک وضعیت روانی ، آن را آفریده است .
پی نوشت ها
* تاریخ جنون /میشل فوکو / فاطمه ولیانی / نشر هرمس
* پژوهشهای فلسفی /لودویگ ویتگنشتاین /فریدون فاطمی/ نشر مرکز
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید