پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


یک برزخ حقیقی


یک برزخ حقیقی
● درباره هاوارد كاتز یكی از موفق ترین نمایش های روز جهان
كاتز آدمی است كه ابتدا در حرفه اش بسیار اما در زندگی خصوصی به طور كامل شكست خورده است تا این كه سرانجام در اولی هم به بن بست می رسد یكی از بهترین نمایش های جهان در ماه های گذشته «هاوارد كاتز» است كه در برادوی به صحنه رفته است.
شخصیت اصلی این نمایش هر چیز مهمی را كه تصور كنید، در زندگی خود از دست داده است و این شامل شغل و خانواده و معنویات می شود. او در سرگشتگی كامل قرار دارد و حسن نمایشی كه بر اساس نوشته ای از پاتریك ماربر به صحنه رفته، ترسیم كامل نامرادی ها و گرفتاری های این مرد است.
شاید هم «هاوارد كاتز» یك قصه گویی تند و تازه راجع به پدیده ای باشد كه به عنوان بحران میانسالی آن را می شناسیم. ما با نمایشی ۹۰ دقیقه ای سرشار از ضمیرها و استعاره ها و اشارات مواجه هستیم و بیشتر این موارد را در حركات و كلمات آلفرد مولینا می یابیم كه رل كاتز را بازی می كند و مثل بیشتر دفعات در طول عمر هنری اش یك بازی قوی را ارائه می دهد. او از معدود بازیگران امروز تئاتر و سینما است كه می تواند در رل مطرح شده به طور واقعی منفی و تلخ باشد، اما باز هم احساس مساعد ناظران را برانگیزد و كاری كند كه تماشاگران با او همراه شوند.
«هاوارد كاتز» و فردی كه با بازی مولینا روبروی خود می بینیم، یك مدیر برنامه ها و طراح فعالیت های هنری به نام كاتز و مردی پرتوان در این حرفه است و بر این اساس ما با آدمی روبرو می شویم كه حاضر است بر سر هر چیزی معامله كند و شاید در حرفه اش موفق باشد اما از یك سو بر اثر خصلت هایش دار و ندار زندگی خصوصی اش به لحاظ معنوی را تا حدی از دست داده است و از جانب دیگر در ادامه قصه به بن بست می رسد و حتی كه شغلش هم به مشكل می خورد. كار هنرمندانه مولینا، كارگردانی حساب شده دوگ هیوز و البته داستان اولیه قابل اعتنای پاتریك ماربر موجب شده آن چه در تالار لوراپلز برادوی به صحنه رفته و تا پایان خرداد ۸۶ در حال اجرا خواهد بود، یك كار خاص و تأثیرگذار و تاحدی متفاوت باشد.
آن چه هیوز بر قصه و ماجرا افزوده سرعت در بیان و ترسیم قصه و آدم های یادشده است و این چیزی است كه معمولاً در تئاتر و عرصه كارهای نمایشی كمتر معمول است و ما با همان سرعت و افزایش شتاب می توانیم روند سقوط و نزول شخصیت كاتز را ببینیم. هاوارد كاتز ابتدا در سال ۲۰۰۱ در لندن و در مركز تئاتر آن (وست اند) به اجرا درآمد، ولی اگر نسخه كنونی را با ورسیون لندن قیاس كنیم، می بینیم كه محتوا و قصه هم تا حدی تغییر یافته است.
كاراكتر مركزی این بار بر صندلی یك پارك می نشیند و در این باره می اندیشد كه چرا كارش به مشكل برخورد كرده است و به چه سبب شرایط خوب گذشته و آدم های دور و بر خود را از دست داده است. او به این فكر می كند كه یا تمام موكلانش را جواب گوید و یا به زندگی خودش پایان بخشد كه مورد دوم (خودكشی) چیزی است كه در تضاد با طبیعت قلبی او به عنوان یك آدم زبر و زرنگ است.
با این حال همان طور كه پیشتر نیز گفتیم تمامی اركان و اجزای زندگی كاتز به هم ریخته است و او حق دارد كه در تضاد با گذشته احساس تنهایی كند و به این نتیجه برسد كه جمع و جور كردن مسائل و بازگشت به اوج، كار بسیار دشواری است. تصور و برداشت او این است كه اگر هم كاری نكند، موكلانش و كسانی كه او را به عنوان مدیر برنامه خود برگزیده اند با قطع امید از وی به سراغ افراد دیگری خواهند رفت و وی به خواست و هدفش خواهد رسید.
با این حال كارتز به این هم اكتفا نمی كند و بر ضد برخی از موكلان خود وارد عمل می شود. اینجا است كه هنر ماربر در مقام نویسنده نمایش بیشتر و برجسته تر می شود. زیرا او استاد در ترسیم تاریكی ها و اقدام های مغرضانه و سوءنیت ها است.
وقتی كاتز به جان استخدام كننده های سابق خود می افتد و به آنها زخم وارد می كند و از فسادهایشان پرده برمی دارد، قلم ماربر، بازی مولینا و كارگردانی هیوز بیش از هر چیزی جلب نظر می كند و كارنامه قبولی می گیرند.
كاتز بر این باور است كه برخی از این هنرمندان درجه دوم واقعاً قدرناشناس اند، زیرا نه تنها دین خود را به وی به عنوان كسی كه آنها را به سطح و درجه ای بالاتر از حق شان رسانده است، ادا نمی كنند، بلكه بر ضد او موضع گرفته اند. كاتز در یك برزخ حقیقی قرار گرفته و این در بازی و وجود و رفتار آلفرد مولینا به طور كامل محسوس است. همان طور كه پیش از این نیز آمد، زندگی خصوصی شخصیت كاتز هم یك بدبختی واقعی و توأم با آشفتگی كامل است. همسر او رهایش كرده و رفته است، زیرا كاتز تنها به خودش می اندیشد و خیلی سریع جواب او را می دهد و تازه پس از پاسخگویی است كه درباره جواب های ارائه داده خود به بررسی می نشیند تا از خوب و بدن آن سردرآورد. تحمل او بسیار سخت است و بیننده آگاه و ناخودآگاه، به تمام كسانی كه به وی پشت كرده و رفته اند، حق می دهد.
كاتز حتی به پدر و برادرش رحم نمی كند و با آنها هم دعوا دارد و وقتی هم كه تنها است، غرولند می كند و به خودش دشنام می دهد. او نماد آدم هایی است كه وقتی به سوی وجوه منفی و تلخ بودن می رود، به هیچ روی قابل تحمل نیست زیرا برای وی به هیچ وجه حد وسط وجود ندارد؛ یا بشدت منفی و یا به غایت مثبت است. برای مولینا این یك انتخاب و نقش آفرینی مساعد بوده و فراخور حال وی نیز به نظر می رسد، زیرا تا حدی به شخصیت تروی كه وی ۳ سال پیش در اجرای مجدد «ویولن زن روی بام» در برادوی آن را ایفا كرده بود، نزدیك نشان می دهد.
در چنین حال و هوایی تنها شخصیتی كه كاتز به وی احساس نزدیكی و قرابت و همفكری می كند، پسر نوجوانش است. ولی به نظر می رسد كه این مسأله هم او را به ساحل نجات و آرامش نمی رساند. وقتی این قدر از مولینا به خاطر عمده و موفق جلوه دادن شخصیت كاتز تعریف می كنیم باید یادآور شویم كه برخی بازیگران رل های جنبی و مكمل نیز در انجام كارهای محوله موفق اند و برخی دیگر دچار اغتشاش در كار خود شده اند، زیرا در پاره ای از صحنه ها همه چیز بیش از حد معمول بر روی شخصیت مركزی قصه متمركز است.
در میان این بازیگران آلوین اپ اشتاین و الیزابت فرانز هم دیده می شوند و موفق تر از همه آنها اوان مورتون است كه در رل یك ولگرد ماجراجو عامل اطلاع رسانی به كاتز، تبدیل به یكی از شخصیت های مركزی ماجرا می شود.
پاتریك ماربر نویسنده هاوارد كاتز مردی است كه در سال های اخیر قصه «كلوزر» و فیلمنامه «یادداشت هایی درباره یك جنجال» را هم نگاشته است كه اولی (كلوزر) به یك فیلم سینمایی پربیننده تبدیل شده است.
ویژگی نادر ماربر، رودررویی تند كلامی است كه به طور معمول میان شخصیت های اصلی قصه اش دایر می كند و كاتز از روشن ترین نمونه ها در این ارتباط است. كار به جایی كشیده كه به جای تعیین و تشریح یك قصه مشخص، كاتز به داستان تقابل های مستقیم شخصیت ها بدل شده است و ما او و شماری دیگر را در حال ضربه زدن با سلاح كلمات به یكدیگر می بینیم، بدون این كه توضیح روشنی داده شود، چرا دست به این كارها می زنند و از كجا به این نقطه رسیده اند. در دنیای تیره كاتز حرف زدن و مانورهای بیرحمانه با حرف ها و كلمات، مشغولیت اول است و واقعاً هم مهمترین موضوع نشان می دهد.
منبع : روزنامه ایران