یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پایان‌ یک‌ عصر


پایان‌ یک‌ عصر
● از دیوید فیزیكدان‌ تا همسر پوش‌ اسپایس
«دیوید بكام‌» صرفاً نامی‌ مربوط‌ به‌ فوتبال‌ نبوده‌ است‌ كه‌ به‌ همراه‌ كلاس‌، ورزیدگی‌ و زیبایی‌ نیز نام‌ او به‌ ذهن‌ متبادر می‌شود. حالا كه‌ او بازوبند سر گروهی‌ انگلستان‌ را تحویل‌ می‌دهد نویسنده‌ گاردین‌ به‌ تقدیر ورزشكاری‌ می‌پرداز د كه‌ تبدیل‌ به‌ یك‌ نماد شد. البته‌ این‌ نوع‌ تقدیر گاهی‌ به‌ تیزترین‌ كنایه‌ها می‌انجامد.
هواداران‌ جان‌ سخت‌ فوتبال‌ به‌ كسی‌ كه‌ خودش‌ را فدا نكند روی‌ خوش‌ نشان‌ نمی‌دهند اما كناره‌گیری‌ دیوید بكام‌ كاپیتان‌ انگلستان‌ اتفاقی‌ اجتماعی‌ فرهنگی‌ قلمداد می‌شود كه‌ دیگر یك‌ هوادار جان‌ سخت‌ می‌تواند این‌ لحظه‌ خاص‌ را تفسیر كند. بكام‌ به‌ فوتبال‌ ادامه‌ خواهد داد اما شاید نه‌ برای‌ انگلیس‌ كه‌ برای‌ انگلیسی‌ها ، اما مساله‌ این‌ نیست‌ چرا كه‌ با كنار رفتن‌ بكام‌ عصری‌ به‌ پایان‌ می‌رسد كه‌ اصلاً عصر فوتبال‌ نبود . شاید بتوان‌ نام‌ عصر شایستگی‌ را روی‌ آن‌ گذاشت‌.
درست‌ در لحظه‌یی‌ كه‌ حباب‌ بكام‌ ناپدید می‌شود.«دیوید بدیل‌» وصفی‌ درخشان‌ درباره‌ پای‌ راست‌ بكام‌ داشت‌: متاسفم‌ كه‌ نمی‌توانم‌ آن‌ را درست‌ در قالب‌ الفاظ‌ بیان‌ كنم‌ چرا كه‌ این‌ جملات‌ به‌ پیش‌ از عصری‌ مربوط‌ می‌شوند كه‌ مردم‌ به‌ آسانی‌ هر چیزی‌ را از شبكه‌ شگفتی‌ها برداشت‌ می‌كردند. قبل‌ از ۱۹۹۸ قبل‌ از جریان‌ همه‌گیر شدن‌ ای‌میل‌، قبل‌ از اینكه‌ حتی‌ آدم‌هایی‌ مثل‌ من‌ شانس‌ این‌ را پیدا كنند كه‌ در اركان‌ شریان‌ اصلی‌ رسانه‌ فوتبال‌ قلم‌ بزنم‌، بدون‌ اینكه‌ عنوان‌ «گروه‌ ورزش‌» پیشوند نامم‌ باشد.
بدیل‌ بیان‌ می‌كند كه‌ وجود بكام‌ برای‌ انگلستان‌ چه‌ مفهومی‌ می‌تواند باشد و می‌گوید پای‌ راست‌ بكام‌ تنها یك‌ چیز قابل‌ اتكا در تیم‌ انگلستان‌ نبوده‌ كه‌ نشانه‌یی‌ بوده‌ بر حقانیت‌ قوانین‌ فیزیك‌.
به‌ نظر او بكام‌ تیم‌ ملی‌ را به‌ شكلی‌ دگرگون‌ ارتقا داد. انگلستان‌ پیش‌ از «بك‌» یك‌ تركیب‌ دور از دسترس‌ بود كه‌ انصافاص فوتبال‌ خوبی‌ به‌ نمایش‌ می‌گذاشت‌.
آنها آدم‌های‌ خاصی‌ بودند كه‌ برنامه‌ متفاوتی‌ برای‌ لذت‌ بردن‌ از آخر هفته‌هایشان‌ داشتند و این‌ آخر هفته‌ها همان‌ موعد بازی‌های‌ ملی‌ بود. اما با آمدن‌ «بكر» به‌ صحنه‌ قضیه‌ دقیقاً به‌ همان‌ شكل‌ كه‌ «بدیل‌» عنوان‌ می‌كند جدی‌ شد. او ابراز امیدواری‌ كرده‌ بود كه‌ «بكام‌ آرزوهای‌ خالص ما را نمایندگی‌ كند.»
حتی‌ تماشاگران‌ منصف‌ فوتبال‌ از رشد تدریجی‌ یك‌ قهرمان‌ جلوی‌ چشمانشان‌ استقبال‌ نمی‌كنند فقط‌ آرزو می‌كنند «كاش‌ ما یك‌ ابر قهرمان‌ داشتیم‌» و در این‌ مورد خاص‌ ناگهان‌ بكام‌ حاضر شد. البته‌ پس‌ از قریب‌ به‌ یك‌ دهه‌ ؤابت‌ شد كه‌ قهرمان‌های‌ تام‌ در فوتبال‌ تبلور نیافته‌اند چون‌ گنجینه‌ افتخارات‌ فوتبال‌ جزیره‌ همچنان‌ لخت‌ مانده‌ است‌. شاید «وین‌ رونی‌» بهتر از او باشد چون‌ هنوز نمی‌توانم‌ بفهمم‌ كدام‌ قوانین‌ فیزیك‌ برای‌ اثبات‌ حقانیت‌ خود به‌ بكام‌ رو انداخته‌اند.
اما هنوز می‌شود ورود بكام‌ را نقطه‌ عزیمتی‌ تازه‌ برای‌ طریقی‌ برشمرد كه‌ امروز فوتبالیست‌ها درباره‌اش‌ صحبت‌ می‌كنند.
می‌توانید هرچه‌ می‌ خواهید راجع‌ به‌ مایكل‌ اوون‌ و اوون‌ هارگریوز بگویید و ممكن‌ است‌ كسی‌ ابروها را بالا بیندازد. همان‌ چیزها را راجع‌ به‌ بكام‌ بگوید، اما این‌ چیزهای‌ «بكامی‌» را كسی‌ قبل‌ از آمدن‌ بكام‌ نمی‌ شنید.
او همچنین‌ به‌ عنوان‌ یك‌ مرد، حجم‌ قابل‌ ملاحظه‌یی‌ از همكاری‌ها را با همه‌ جوانب‌ كاری‌ یك‌ فوتبالیست‌ ملی‌ داشت‌. او راه‌ و رسم‌ تازه‌یی‌ در مردانگی‌ (در غرب‌) پیدا كرد و همانقدر كه‌ نمادی‌ از مرد ملی‌ جزیره‌ می‌نمود مطابق‌ میل‌ طیف‌ بی‌ بندوبار جامعه‌ نیز الگوهایی‌ ارایه‌ كرد. از سال‌ ۲۰۰۰ تا همین‌ روزها او كاپیتان‌ تیم‌ ملی‌ انگلستان‌ محسوب‌ می‌شد و هنوز كسی‌ نیست‌ كه‌ در روحیه‌ جوانمردی‌ و خلق‌ و خوی‌ مردانه‌ گوی‌ سبقت‌ را از «بكس‌» برباید یا بتواند هم‌ سنگ‌ او كیفیات‌ یك‌ بازی‌ بی‌نقص را رهبری‌ كند.
او كاپیتان‌ بود چون‌ بهترین‌ بود. بخصوص‌ در رهبری‌ جریان‌ رشته‌ و در شایسته‌سالاری‌، به‌ همین‌ خاطر بود كه‌ عصر بكام‌ با همه‌ بی‌جامی‌اش‌ عصر متفاوت‌ در فوتبال‌ ملی‌ انگلستان‌ رقم‌ زد.
حتی‌ سیل‌ پول‌ و توجهات‌ رسانه‌یی‌ كه‌ به‌ دنبال‌ ازدواج‌ او با پوش‌ اسپایس‌ به‌ زندگی‌ این‌ دو سرازیر شد نمی‌توانست‌ از قضاوت‌ نهایی‌ جلوگیری‌ كند كه‌ در «قصر بكینگهام‌» انسانی‌ شایسته‌ آن‌ همه‌ جلال‌ و شكوه‌ زندگی‌ می‌كند.
حتی‌ زندگی‌ مشترك‌ او برای‌ طبقه‌ كارگر انگلستان‌ یك‌ پیام‌ داشت‌ و این‌ پیام‌ را او در عمل‌ نه‌ صرفاص در پس‌ زمینه‌ فعالیت‌هایش‌ در سال‌ كه‌ حتی‌ وقتی‌ كه‌ نوار ضبط‌ شده‌ لرزان‌ صدای‌ او در كنار «جولی‌ بورچیل‌» كه‌ واقعاً بكام‌ را دوست‌ داشت‌ منتشر شد.
بخشی‌ از رابطه‌ ما با نمابرداری‌ از دیوید به‌ احساس‌ خاص‌مان‌ به‌ پوش‌ مربوط‌ می‌شود كه‌ از طیف‌ «آیا او زیبا و ترك‌ نیست‌؟» تا طیف‌ «خدایا این‌ زن‌ چقدر از خود راضی‌ و بی‌استعداد است؟» متغیر بوده‌ است‌.
او همیشه‌ مثل‌ مرغ‌ دانه‌ چینی‌ بود كه‌ از قبل‌ یك‌ گوزن‌ شكم‌ خود را سیر می‌كند. این‌ زوج‌ جالب‌ حتی‌ وقتی‌ یكی‌ رسوایی‌ به‌ بار می‌آورد و دیگری‌ شرمنده‌ عوام‌ می‌شد در هماهنگی‌ كامل‌ با هم‌ بسر می‌بردند و نوعی‌ اتحاد در مسیر جداگانه‌ زندگی‌ شخصی‌ آنها دیده‌ می‌شد. فقط‌ یك‌ بار پس‌ از اخراج‌ بكام‌ و انگلستان‌ از جام‌جهانی‌ ۹۸ فرانسه‌ بود كه‌ پوش‌ با حساسیتی‌ زنانه‌ «بكس‌» را بخاطر طفره‌ رفتن‌ فوتبال‌ واقعی‌ ملامت‌ كرد و این‌ حركت‌ زیبا بود.
نكته‌ زیركانه‌ داستان‌ «بكس‌ پوش‌» به‌ تنفر نسبی‌ جامعه‌ از پوش‌ باز می‌گشت‌ كه‌ هربار هركسی‌ را به‌ صرافت‌ می‌انداخت‌ كه‌ چگونه‌ این‌ بكام‌ فرشته‌ خصال‌ با چنین‌ موجودی‌ سر می‌كند وگرنه‌ ممكن‌ بود ستاره‌ این‌ سال‌های‌ فوتبال‌ انگلستان‌ هرگز شب‌ سیاه‌ دیگری‌ برای‌ نورافشانی‌ اندك‌ خود در زندگی‌ مشترك‌ پیدا نكند. بدین‌ ترتیب‌ بكام‌ در روزگار خود همزمان‌ تصویری‌ معصومانه‌ از یك‌ كودك‌، یك‌ جوان‌ سر به‌ هوای‌ امروزی‌، یك‌ مرد خانواده‌ و یك‌ متهم‌ ردیف‌ اول‌ پرونده‌های‌ اخلاقی‌ را به‌ نمایش‌ می‌گذاشت‌.
یك‌ نمونه‌ از آدم‌ رك‌ و راست‌ كه‌ حتی‌ بعضی‌ها را به‌ وسوسه‌ می‌انداخت‌ با مهارت‌ او در «رسانه‌ آلایی‌» بیزنس‌ كنند. گاهی‌ ما به‌ سكوت‌ و رازآمیزی‌ او حسادت‌ می‌بردیم‌ كه‌ «كیت‌ موس‌» یا «كایلی‌» را به‌ یاد می‌آورد، با این‌ تفاوت‌ كوچك‌ كه‌ بكام‌ یك‌ چند تایی‌ هم‌ اتوبیوگرافی‌ نوشته‌ بود! اولین‌ آنها در سال‌ ۲۰۰۱ به‌ رشته‌ تحریر در آمدند كه‌ «تری‌ ایگلتون‌» چنین‌ توصیفی‌ برای‌ آن‌ به‌ كار برد: «روان‌ ساختن‌ احساسات‌ از حماقت‌ به‌ حماسه‌!» و حالا شاید در سال‌ ۲۰۰۶ شاهد یك‌ اثر دیگر از «بكس‌» باشیم‌ چیزی‌ مثل‌ این‌ پایان‌ عصر من‌!
زو ویلیامز / گاردین‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید