پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


طلاق و از هم گسیختگی خانواده


طلاق و از هم گسیختگی خانواده
خانواده پایه اساسی اجتماع و سلول سازنده زندگی است و در وسیعترین مفهوم کلمه، خاستگاه اعضای خویش و پناهگاه آنان است. این نهاد اجتماعی بهترین مکانی است که به اعضای خود احساس امنیت و آرامش می بخشد. اما خانواده همچون صدفی است که اگر پایه های آن سنجیده و درست بنا نشود، هرگز مرواریدی نخواهد پرورد و اگر این نهاد رو به از هم گسیختگی رود، مرواریدهای آن به سنگی بی ارزش تبدیل خواهند شد و چه بسا به جای عشق و محبت، کینه و دشمنی در کودکان بارور شود و در آینده ای نه چندان دور، جامعه ای را به آشوب کشاند.
امروزه متاسفانه شاهد افزایش آمار طلاق در جامعه هستیم و می بینیم که احساس امنیت و آرامش و روابط صمیمانه بین مرد و زن به سستی گراییده است و خانواده به گونه فزاینده ای با نیروهای مخرب مواجه شده و تهدید مهمی برای سلامت جامعه به شمار می رود و طلاق مهمترین عامل از هم گسیختگی ساختار بنیادی ترین بخش جامعه، یعنی خانواده است. لذا در این نوشتار سعی داریم به بررسی عامل مهم از هم گسیتخگی خانواده یعنی «طلاق» بپردازیم.
● تعریف طلاق
طلاق در لغت به معنی گشودن گره و رها کردن است .در فقه اسلامی در تعریف طلاق گفته اند طلاق عبارت است از زائل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص .
در واقع طلاق مهمترین عامل از هم گسیختگی ساختار بنیادی ترین بخش جامعه، یعنی خانواده است. طلاق پدیده ای است قراردادی که به زن و مرد امکان می دهد تا تحت شرایطی پیوند زناشویی خود را گسیخته و از یکدیگر جدا شوند.
● ابعاد طلاق
«پل بوهانون» معتقد است که طلاق مسأله غامضی است که همزمان شش بعد را در نظر می گیرد. وی این شش بعد را «شش وضعیت طلاق» می نامند که عبارتند از :
۱) طلاق عاطفی:
زن و شوهر عواطف خود را از یکدیگر دریغ می دارند و روی از هم بر می تابند، زیر اعتمادشان به یکدیگر و جذابیتشان برای هم به پایان رسیده است.
۲) طلاق اقتصادی:
وقتی خانواده ای از هم می پاشد، تصفیه اقتصادی یعنی تقسیم اموال و دارایی آنها در دو سهم ضرورت پیدا می کند.
۳) طلاق قانونی:
در دادگاه پایان رسمی ازدواج و همراه آن شرایط اجازه ازدواج مجدد برای طرفین اعلام می گردد.
۴) طلاق توافق والدین:
تصمیماتی که درباره حضانت فرزند، دیدار بعدی آنان، مسئولیتهای هر یک از والدین از نظر مالی و تربیت کودکان و … اتخاذ می گردد.
۵) طلاق اجتماعی:
تغییراتی است که در رابطه با دوستان و آشنایان اتفاق می افتد. بدین معنا که چون از وقوع طلاق اطلاع پیدا می کنند، هر یک به گونه ای واکنش نشان می دهند.
۶) طلاق روانی:
وقتی ازدواجی گسسته شد، احساس همدلی از بین می رود و مفهوم «خود» تغییر می کند. در اینجا طرفین باید درک کنند که دیگر هیچ کدام از آنها یک پیوند را تشکیل نمی دهند؛ زیر هر یک خود را تنها می بیند و این تنهایی برای هر یک از آنان یک «ضربه» است.
● علل و انگیزه های طلاق
امروزه دیگر نگرش های منفی نسبت به طلاق در کشورهای مختلف دنیا کاهش یافته است و شاید به جرات می توان گفت که مهمترین عاملی افزایش میزان طلاق در کشورهای مختلف دنیا، پذیرش اجتماعی روز افزون وقوع آن است.
شرایط نامساعد ازدواج و تشکیل زندگی مشترک بر اساس موارد غیرمعقول و غیرمنطقی از آغاز «طلاق» را در بطن خود دارد، به نحوی که وقوع آن را از همان ابتدا قابل پیش بینی است و حتی اگر به عللی زندگی زناشویی تداوم یابد و به انحلال خانواده منجر نشود، مصداق اصطلاح «سوختن و ساختن» را در بردارد؛ زیر معیارهای همسرگزینی و شرایط تحقق ازدواج در اکثر موارد عقلایی نبوده و انتخاب همسر مبتنی بر تحمیل پدر و مادر، مصلحت اندیشی، شناختهای ابتدایی، نه عمیق و کافی و علایق آنی و زودگذر بوده است.
● چه عواملی طلاق را دامن می زنند و یا به احتمال وقوع آن کمک می نمایند؟
اگر بخواهیم عوامل ایجاد طلاق و علل افزایش آن را برشماریم، می توان به طور خلاصه به موارد زیر، اشاره کرد:
۱) کاهش قباحت طلاق در بین افکار عمومی
۲) ازدواج در سنین پایین بویژه در مناطق شهری
۳) کوتاه بودن مدت آشنایی قبل از ازدواج و یا بالعکس (دوران طولانی عقد)
۴) زندگی در خانواده هایی که در آنها، والدین ازدواج موفقی نداشته اند.
۵) عدم تایید ازدواج توسط خانواده، خویشاوندان و دوستان.
۶) عدم شباهت محلی و فرهنگی در سوابق زندگی زوجها.
۷) داشتن مذهب متفاوت.
۸) داشتن عقاید و دیدگاهای متفاوت مذهبی، اجتماعی و سیاسی.
۹) عدم تفاهم زن و شوهر نسبت به ایفای نقشها و وظایف خود و عدم توافق اخلاقی و ناسازگاریهای جنسی.
۱۰) ظاهر شدن تدریجی مشکلات مالی که ممکن است قسمتی از آن از هزینه های جشن و مراسم ازدواج ناشی شود، طبعاً قسمت دیگر فشارهای مالی به افزایش هزینه های زندگی پس از ازدواج، مخصوصاً با تولد فرزند یا فرزندان، ارتباط دارد.
۱۱) عدم علاقه و احتمالاً کراهت طرفین از همدیگر، مثل ازدواج های فامیلی، مصلحتی و تحمیلی که به تدریج ظاهر می شود.
۱۲) رواج دوستیهای به اصطلاح خیابانی (عدم شناخت کافی از جنس مخالف. زیرا دوستیها سطحی است و دو طرف خیلی از مسائل را با هم مطرح نمی کنند.)
۱۳) تشریفات ازدواج ، سنت های افراطی و تفریطی.
۱۴) فقدان سیستم های حمایت اجتماعی مثل وجود اعضاء خانواده آگاه .۱۵- نبود سیستم مشاوره مناسب (فقدان افراد متخصص در رشته مشاوره خانواده ).
۱۵) فقدان دوستان آگاه و دلسوز .
۱۶) بیماری روانی شدید یکی از زوجین مثل وسواس، سوء ظن.
۱۷) برطرف نشدن نیاز جنسی زوجین(که ممکن است باعث اعتیاد، روابط جنسی خارج از سیستم خانواده ، مشکلات جسمی و روانی زوجین و در نهایت منجر به طلاق شود )
۱۸) دخالت دیگران بویژه خانواده ها که هر چند معمولاً نوعی مصلحت اندیشی است، اما معمولاً برچسبهای «مادرزن»، «مادرشوهر»، «پدرزن»، «پدرشوهر» و مانند آن، این راهنماییها را به لباس مبدل نشان می دهد و مایه رنجش زن و شوهرهای جوان می شود که گاه طلاق از پیامدهای آن است.
۱۹) سوءظن، عدم تمکین، عدم پای بندی به مذهب، اعتیاد، زیاده طلبی و فزون خواهی، انتخاب نادرست اولیه، کمی سن ازدواج، ناآگاهی و بیسوادی، تفاوت فرهنگی، ازدواج مجدد، بیکاری، نداشتن مسکن، اعتیاد
وجود همسر جدید، خشونت و بد رفتاری مردان، دخالت های دیگران و اختلاف در تعیین محل زندگی نیز ممکن است در افزایش میزان طلاق موثر باشد.
۲۰) عوامل دیگری از جمله : فحشاء و روابط جنسی خارج از سیستم خانواده، بی خانمانی و فقر، عدم شناخت کافی از همدیگر در قبل از ازدوج، نبود آموزش های مناسب قبل از ازدواج، عدم مشورت با والدین و استفاده نکردن از تجارب آنها، بالا رفتن سطح توقعات افراد، عدم درک تفاوت های همدیگر توسط زوجین، عدم وجود بلوغ فکری، نبود روحیه از خود گذشتگی و ایثار در بین زوجین مطلقه، احساس رقابت با همدیگر تا رفاقت در بین زوجین مطلقه، ضعف اعتقادات مذهبی (خشونت علیه زنان، عدم صبر و تحمل ) ، عدم تلاش برای اصلاح امور، عدم درک متقابل، ترک زوج یا زوجه از منزل، عقیم بودن مرد و نازایی زن، مرد سالاری، ناهمگونی فرهنگی و اقتصادی، عوامل اقتصادی مانند مد گرایی و اسراف زن، نبودن فرهنگ مذاکره و گفتگو، اختلاف سنی زیاد و ازدواج با صاحبان مشاغل پر اهمیت و … می تواند به افزایش احتمال وقوع طلاق کمک کند.
● عواقب و پیامدهای طلاق
به جرأت می توان گفت که طلاق بیشتر تاثیر مخرب را بر روی فرزندان دارد و تأثیر مستقیم آن تزریق عواطف رنجور از جمله ترس، خشم، گیجی و بهت‌زدگی برای کودکان است. اما طلاق عواقب و پیامدهای شومی برای جامعه و پدیده های روانی و اجتماعی رقم می زند که از جمله این عواقب می توان موارد زیر را اشاره کرد:
۱) بزهکاری کودکان و نوجوانان، ناسازگاریها و رفتارهای ضد اجتماعی آنان.
۲) فحشا بویژه در نتیجه فقر و ناآگاهی.
۳) اعتیاد زنان، مردان و کودکان و استفاده از کودکان در توزیع مواد مخدر و دیگر فعالیتهای غیرمجاز.
۴) پرخاشگری و ناساگازی کودکان، فرار از منزل و ولگردی آنان.
۵) افت تحصیلی، خودکشی زن یا شوهر و حتی کودکان.
۶) کاهش میل به ازوداج در دیگر افراد خانواده بویژه بچه های طلاق.
۷) اهمال و مسامحه والدین در تعلیم و تربیت فرزندان، ایجاد آسیبهای روانی و اجتماعی برای آنان.
۸) فرزندان پسر طلاق در همانندسازی مردانه دچار اشکالات زیادی خواهند شد و در بسیاری از موارد تمایلات هم جنس گرایانه از خود بروز می دهند و اتکای به نفش آنان نیز به شدت کاهش می یابد.
۹) میزان افسردگی و خودکشی در بچه های طلاق رو به افزایش است. آنها خیلی بیشتر از دیگر همسالان خود مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرند و بی بندوباری و اعتیاد نیز در میان آنها شیوع بیشتر پیدا می کند.
۱۰) بچه های طلاق در بیشتر مواقع نمی توانند ثبات هیجانی و عاطفی خود را به دست بیاورند. از آنجا که هسته مرکزی شخصیت افراد به نظر بسیاری از پژوهشگران روانشناسی در دوران کودکی شکل می گیرد، این گونه کودکان در بسیاری از موارد دچار اختلالات شخصیتی خواهند شد.
۱۱) بچه های طلاق آینده خوبی را برای خود تصور نمی کنند و اطمینان خود را به ارکان زندگی از دست می دهند و از آنجا که عدم توجه خانواده را به مسایل و نیازهای خود لمس می نمایند، در آینده نسبت به افراد پیرامون خود و در مقیاس بالاتر، اجتماع، به نوعی بی اعتنایی و بی توجهی کشیده می شوند.
● عملکردهای والدین بعد از طلاق در قبال فرزندان
متاسفانه اغلب بچه ها در قبال طلاق که یکی از پیامدهای ناگوار و تلخ زندگی است، صدمه دیده و حتی گاهی خود را در این امر مقصر و محکوم می بینند. لذا والدینی که قصد از هم گسیختگی خانواده خود را دارند، قبل از اینکه از هم جدا شوند، باید به پیامد ناگوار و تلخ طلاق در کودکان خود توجه داشته باشند و این پیام ها را به خاطر بسپارند:
۱) بدرفتاری با کودکان و نوجوانان، شخصیت آنان را متزلزل می سازد.
۲) طرح اختلافات و مشاجرات در حضور کودکان به سلامت روانی آنان آسیب می رساند.
۳) والدین باید بدانند، سلامت روانی کودک در گروی تربیت هماهنگ آنان است.
۴) بدرفتاری زن و شوهر با یکدیگر، پیوندهای عاطفی آنان را سست و کودکان را دچار اضطراب و افسردگی می کند.
۵) والدین خوب کسانی هستند که غم و شادی فرزندانشان برایشان بسیار مهم و تعیین کننده خط مشی و راه و روش و طرز برخورد آنان باشد.
۶) فرزندان، دوست داشتن را از پدر و مادر یاد می گیرند. پدر و مادرها باید فراموش نکنند که خودشان نیز روزی کودک بوده اند.
عملکرد والدین بعد از طلاق در قبال فرزندان اشان چیست؟ به عبارت دیگر آنها چگونه می توانند علیرغم طلاق، فرزندان خود را کمک کنند تا قبل از اینکه فرزندان دچار صدمات جدی روحی و روانی گردند، آینده خوبی را برای آنها رقم زنند؟
باید توجه داشت که طلاق به‌خصوص بر کودکان در دوران ابتدایی تحصیل تأثیر عمیق‌تری می‌گذارد. حس عدم امنیت کودکان را به‌شدت آزار می‌دهد و آنها از بازگو کردن شرایط خانوادة خود احساس شرمساری دارند. حتی پس از مدتی ممکن است که بچه‌ها خود را سرزنش کنند. در این باره، واکنش بچه‌ها متفاوت است. برخی غم و درد نهان خود را ابراز می‌کنند و بعضی دیگر آن را پنهان می‌کنند.
از عملکردهای والدین بعد از طلاق در قبال فرزندان می توان موارد زیر را برشمرد:
▪ والدین باید به بچه‌ها کمک کنند تا عواطف خود را ابراز کنند. چه از طریق بیان و با از طریق نوشتن، نقاشی کردن و یا حتی از طریق موسیقی.
▪ به عواطف بچه‌ها احترام بگذارند.
▪ به بچه‌ها اطمینان دهند که احساسات آنها طبیعی است.
▪ تا آنجا که ممکن است علل جدایی را برای بچه‌ها توضیح دهند تا آنها دریابند که طلاق به‌علت تقصیر آنها صورت نگرفته است.
▪ اگر امکان دارد فرزندان خود را با بچه‌هایی که تجربة مشترکی دارند آشنا سازند تا آنها بفهمند که تنها نیستند.
▪ اگر امکان دارد بچه‌های خود را با گروه‌های درمانی مخصوص طلاق آشنا سازند.
▪ تا آنجا که ممکن است عناصر تنش‌زا را برای کودکان کم کنند.
▪ به بچه‌ها پیرامون آیندة زندگیشان اطمینان دهید: مثلاً چه کسی از آنها مراقبت می‌کند و یا کجا زندگی خواهند کرد.
▪ به بچه‌ها اطمینان دهند که آنها را دوست دارند و از آنها مراقبت و حمایت خواهند کرد.
▪ از بچه‌ها نظر بخواهند و حمایت‌های خود را به‌شکل مداوم و با ثبات تکرار کنند.
▪ راه‌های سالم ابراز خشم را به کودکان آموزش دهند (مثلاً در میان گذاشتن، ورزش و یا کارهای هنری).
▪ با راه‌های ناسالم ابراز خشم (زد و خورد) مقابله کنند و در پیش گرفتن راه‌های سالم را تشویق کنید.
▪ به بچه‌ها یاد دهند چگونه با بچه‌های دیگر رفتار کنند.
▪ معلمان و سایر مددکاران ار از وضعیت طلاق مطلع سازند تا آنها نیز به کمک بچه‌ها بشتابند.
● عواملی که به کاهش احتمال وقوع طلاق کمک می کند؟
همان گونه که به عوامل و انگیزه های طلاق اشاره کردیم، به عوامل کاهش طلاق نیز خواهیم پرداخت.
نکته ای که ذکر آن در مورد عوامل کاهش احتمال وقوع طلاق، مهم است، این است که اگر با عوامل و انگیزه های بوجود آورنده طلاق آشنا شویم، براحتی می توان «علاج واقعه قبل از وقوع» کرد.
اما در حالت کلی می توان عواملی از جمله موارد زیر را برای کاهش احتمال قوع طلاق در جامعه نام برد:
۱) ازدواج در سن ۲۵ و بالاتر برای مردان و ۲۰ و بالاتر برای دختران.
۲) مدت زمان لازم برای شناخت طرفین قبل از ازدواج به ویژه در شهرها ( دوران بعد از عقد تا عروسی باید حداقل ۶ ماه و حداکثر یک سال طول بکشد، چرا که این مدت زمان کافی است تا طرفین از هم شناخت کافی کسب نمایند.)
۳) زندگی در خانواده هایی که در آنها، والدین ازدواج موفقی داشته اند.
۴) تایید ازدواج توسط خانواده، خویشاوندان و دوستان.
۵) شبیه بودن سوابق زندگی زوجها.
۶) دارا بودن مذهب یکسان.
۷) شرکت در مراسم و مناسک مذهبی.
۸) توافق زن و شوهر نسبت به تعهدات و نقشهای خود.
نویسنده: علیرضا تاجریان
توضیح: منابع در دفتر نشریه موجود است.
منبع : باشگاه تحلیل‌گران جوان آریا