دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

دیکتاتور رفت، میراث دیکتاتوری ماند


دیکتاتور رفت، میراث دیکتاتوری ماند
ژنرال «پرویز مشرف» دیکتاتور پاکستان بالاخره پس از کش و قوس های فراوان در «توهم قدرت» خویش گرفتار آمد و صیاد چکمه پوش خود صید شد. ۹ سال دیکتاتوری نظامی و در انتهای آن سیاسی، آنچنان ژنرال را در چنبره توهم کاذب گرفتار کرده بود که شکستن جام بلورین قدرت خود را متوجه نشد. روز ۱۸ آگوست مشرف پایان غم انگیز سرنوشت خود را در برابر مردم با این سخن «خداحافظ پاکستان، زنده باد پاکستان، خدا پاکستان را حفظ کند» بیان کرد تا شاید در گوشه یی از تاریخ حتی برای یک لحظه هم که شده برای خود در سایه قدرت مردم جایی باز کند. بیماری مزمن توهم قدرت که بسیار زود و با شدت زیاد این ژنرال پاکستانی را در چنبره خود گرفتار کرده بود همچون دیگر دیکتاتورهای تاریخ، مجال اندیشه در عقل و زیستن در کنار ملت را از وی سلب کرد.
مشرف رفت ولی در پشت سر خود میراثی از بد ترین نوع حکومت کردن بر یک ملت که فراتر از وی هم اکنون در بند ساختار بیمار خود گرفتار شده است را برجای گذاشت. شور و شعف اکثریت مردم پاکستان، احزاب سیاسی، نهادهای مدنی و به طور کلی جهان مدرن و دموکراتیک در روزهای اخیر آنچنان عقل را در پیشگاه احساس بی سلاح کرده است که هیچ کس فعلاً به فردای پس از دیکتاتوری نمی اندیشد. تاریخ برای مشرف و حامیان محدود وی دیگر هرگز تکرار نخواهد شد ولی محیط و ساختار بیماری که دیکتاتورپرور است نه تنها پایان نیافته که حتی می تواند در ناکامی های آینده در این جغرافیای سیاسی- اجتماعی بار منفی تشدیدیافته تری را نیز بر پاکستان و منطقه تحمیل کند. اینکه هم اینک احزاب سیاسی، حقوقدانان، مناطق قبایلی و اسلامگرایان به یک نسبت در این بزم شادمانه شریک هستند دقیقاً با توجه به تضادهای موجود در ساختار سیاسی- اجتماعی این کشور همان حفره هولناکی است که زیر پای همه بازیگران و تاثیرگذاران این عرصه گشوده شده است. از این پس آن حلقه اشتراکی که تاکنون موجب تعامل نهادهای مدنی، احزاب سیاسی، جامعه متکثر فرهنگی و وحدت سرزمینی پاکستان در این سال ها به حساب می آمد با شکستن خود، این زنجیر ملی را دستخوش گسست و پارگی خواهد کرد. دیکتاتوری پرویز مشرف تنها یکی از مشکلات متنوع پاکستان بوده است و اینکه امروز با رفتن وی همه مشکلات به یکباره حل شود تنها می تواند ناشی از یک توهم خوشبینانه همچون همان توهم قدرتی که دیکتاتور را به زانو درآورد، به حساب آید. در آینده بعد از یک دوره کوتاه تعارفات سیاسی بین حزب مردم و حزب مسلم لیگ (شاخه نواز) به نظر می رسد رقابت برای سهام قدرت شدت گرفته و در نبود آلترناتیو دشمنی چون مشرف، آنان همکاری کنونی را با رقابت تاخت خواهند زد.
بنیادگرایان اسلامی در مناطق قبایلی نیز در نبود دیکتاتور، فرصت عرض اندام بیشتر و پیوند زدن بنیادگرایی با بافت قبیله یی خود را حداقل در مناطق پشتون نشین همجوار افغانستان افزایش خواهند داد. اصولاً مشکلات پاکستان معضلات ساختاری است که ریشه در بافت سیاسی- اجتماعی این کشور دارد که در این ۹ سال با ورود دوباره دیکتاتوری نظامی شکاف دوگانه قدرت در حوزه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را به یک شکاف سه گانه تبدیل کرد که به جهت تحولات کنونی باید منتظر بود تا ارتش قدرتمند این کشور جایگاه تازه خود را تعریف کند. به یقین ارتش حداقل در کوتاه مدت تجربه تلخ و آزموده ژنرال مشرف را تکرار نخواهد کرد و ترجیح می دهد نه تنها خود را از سیاست دور نگه دارد بلکه حتی در حیطه امنیت نیز محتاطانه تر عمل کند. موقعیت شکننده سیاسی- اجتماعی پاکستان و تجمیع پارادوکس های کنونی در این کشور در وضعیتی که ارتش نیز خود را در حاشیه نگه خواهد داشت، می تواند برای دموکراسی و ثبات ملی و منطقه یی بسیار خطرناک تلقی شود.
پاکستان به لحاظ موقعیت ژئوپولتیک و ساختار متصلب سیاسی- اجتماعی خود یک میدان بزرگ نبرد است که روند دموکراتیک در رقابت بین احزاب سیاسی حلال تمام مشکلات نخواهد بود. پیوند پشتونیسم و تروریسم که طی سال های اخیر فراتر از مرزهای جغرافیایی، پاکستان و افغانستان را درگیر خویش کرده است در غیاب دیکتاتور نظامی قدرت بیشتری برای بقا و تثبیت پیدا می کند. مذاکرات پنهان سیاسی و امنیتی بین دولت اسلام آباد و ارتش با رهبران قبایلی و طالبان پاکستانی در یک سال گذشته که در راستای ثبات ملی پاکستان انجام گرفته است، همواره برای نیروهای خارجی و دولت افغانستان به عنوان زنگ تنفس و قدرت گیری تروریسم منطقه یی تلقی شده است. از دیگر سو گوش به فرمان بودن مشرف در مبارزه ایالات متحده با تروریسم و طالبان در کنار وجود تنفر مردمی از دیکتاتوری وی در افکار عمومی این کشور نمودی از نقض استقلال ملی به شمار می آمد. مشرف در حالی که خود سلاخ دموکراسی نیم بند ملی بود باید به عنوان قربانی بدون اراده بازی های ژئوپولتیک در عرصه منطقه یی و بین المللی نیز مورد توجه قرار گیرد. سرنوشت مشرف کاریکاتوری از یک بازی بزرگ است که بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر با عنوان نبرد علیه تروریسم به جهان، منطقه و ساختارهای ملی تحمیل شد.
در این تصویرپردازی بدون در نظر گرفتن ساختارهای سیاسی- اجتماعی منطقه خاورمیانه و شبه قاره هند این مبارزه به غلط تنها ابعاد نظامی- امنیتی پیدا کرد. حتی از این نیز فراتر مبارزه علیه تروریسم دستخوش تمایلات یکجانبه و هژمونیک عرصه بیرونی ضدحوزه درونی قرار گرفت و ناسیونالیسم را در آغوش بنیادگرایی مذهبی رها ساخت. به یقین مشرف محصول این سیاست اشتباه و همچنین ساختار دوگانه سیاسی و شکاف اجتماعی درون جامعه پاکستان بوده است و با رفتن وی بدون تغییر در این مناسبات هیچ تحول اساسی انجام نخواهد گرفت. از هم اکنون نیروهای سیاسی پاکستان و مناطق پیرامونی باید خود را برای تحولات غیرقابل پیش بینی در این کشور آماده کنند، خوشحالی بیش از اندازه برای رفتن مشرف می تواند نشئگی کنونی را به خماری در آینده پیوند زند.
اردشیر زارعی قنواتی
منبع : روزنامه اعتماد