پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


راز جاودانگی شعر و زبان پارسی


راز جاودانگی شعر و زبان پارسی
فارسی، نه تنها شعر و شاعرانش هیچ‌گاه درخدمت حکم‌رانان، ظالمان، ستم‌گران نبودند که در خدمت مردم ستم‌دیده، آزاده، مظلوم، حق و حق‌پرستی بوده است.
«گـوتـه» شاعر پُرآوازه‌ی اروپا و جهان که بدون شک تاریخ ادبیات جهان نظیرش را به خود ندیده درحالی که کوله‌باری از تجربه شعر، هُنر، موسیقی و علم و.... باخود به همراه دارد چنان به ستایش زبان فارسی و شعر حافظ می‌پردازد که آدمی در شگفت می‌ماند که شاعری با آن همه شهرت و بلندنامی آن هم با فرسنگ‌ها فاصله چگونه این چنین بی‌پروا به تحسین از شعر و زبان ملتی دیگر می‌پردازد.
وی که گویی تمام کلمات و سخنان را برای توصیف زیبایی زبان و شعرحافظ ناقص و نارسا می‌بیند سرانجام می‌گوید: «حافظا! خویشتن را با تو برابر نهادن نشان دیوانگی است!»
تأثیر و الهام از او را در دیوان غربی- شرقی‌اش به وضوح می‌توان دید. او در این شعر و زبان چه دید که بدین‌سان احساس سبک بالی و آسودگی می‌کند. نه تنها او که آلمان‌ها نیز به خاطر عشق به حافظ درشهر وایمار ‌‌(Weimar) آرام‌گاهی نمادین در کنار گوته برایش بنا کردند! نه حافظ که دیگرشعرای ایرانی چون خیام و مولانا را چنان می‌شناسند که می‌گویند هیچ کتابخانه معتبری در آلمان نمی‌یابی که دیوانشان را نبینی، آناماریا شیمل که از برجسته‌ترین شرق‌شناسان دنیای غرب است می‌گوید: «تمام افتخارم این ‌است که فارسی ‌را خوب می‌فهمم و به ‌مولاناشناسی عمر گذراندم و کم کسانی نیستند و نبودند چنین ستایش‌گرانی، از زبان فارسی که مجال نام بردن آن‌ها نیست و اما همگان می‌دانند و دیده‌اند که سازمان ملل به پاس و نکوداشت افکار بلند مولانا و تأثیرگذاریش بر جهان بشریت، سال ۲۰۰۷ را به نام او نام‌گذاری کردند.»
(شاید سعدی و امثال او اگر در کشور دیگری آرمیده بودند یونسکو همین کار را می‌کرد.) این مهم باعث شد که جهانیان مولانا را بهتر بشناسند تا جایی که چاپ اشعارش درآمریکا در زمره‌ی پُرفروش‌ترین کتاب‌های سال شود و به‌ گفته‌ی خودشان فروش کتاب رومی چون خودش شگفت‌انگیز است و حیرت‌آور! البته شعرای پارسی‌گوی هر کدام به نوبه‌ی خود مقام و شأنی کم‌تر از مولانا، حافظ، فردوسی و سعدی ندارند. چرا که هر کدام از زاویه‌ای به زندگی نگریسته و شاید به خاطر همین هم هست که شعر فارسی چند وجهی و چند بُعدی است و یکی از توان‌گری‌های زبان فارسی همین است که هر کسی هر چه بخواهد از آن می‌یابد. اگر حافظ با شعرهایش کاخی به زیبایی تمام وسعت جهان بنا می‌کند، شعر مولانا چون سیل بنیان‌کنی است که همه‌ چیز را با خود می‌برد و جز ویران‌گری چیزی نمی‌شناسد و خواننده را در اقیانوس بی‌کران خود می‌بلعد مگر می‌شود شعرش را خواند و شوریده‌حال نگشت. در همان حال می‌بینی فردوسی آن مرد فرهیخته و فرزانه‌ی نیک‌اندیش افتخار ایرانیان و مشرق‌زمین با اندیشه‌های بلند خود و حماسه‌سرایی‌های بی‌نظیرش اعتبار و اعتماد به نفس را به ایرانیان برگرداند بی‌آن‌که کوچک‌ترین بی‌حرمتی به قومی یا ملیتی روا دارد، سخن به‌ گزاف گوید و یا پا را از دایره‌ی ادب و احترام فراتر نهد، برعکس خرد و خردورزی و عشق به انسان و انسانیت و ستایش از پروردگار یزدان در اشعار و افکارش موج می‌زند و نامش ناخودآگاه افکار ما را به ‌سوی نیک‌اندیشی، آزادگی و فرزانگی رهنمون می‌کند و خرد را به مثابه نوری بی‌پایان در ظلمت جهالت و نادانی می‌داند .
به نام خداوند جان و خرد کز این برتر اندیشه بر نگذرد
شیخ اجل، مردی که همواره جلوتر از زمان حرکت می‌کند. یعنی سعدی بلندمرتبه را می‌بینیم که بوستانی همیشه سرسبز و گلستانی به جاودانگی روزگار به یادگار گذاشت.
چه کسی چون او دروصف جهان هستی می‌تواند سخن به ‌زبان براند که ذره‌ذره عالم وجود را تجلی‌گاه پروردگار قادر متعال می‌داند.
هـر نفسی کـه فـرو مـی‌رود ممد حیات است و چون بـرمی‌آیـد مفرح ذات پس در هر نفسی.... و کیست هم‌چون او که انسانی‌ترین شعرهای عالم را بسراید و کدام سازمان بشردوست است که از نوشتن شعر و کلامش بر سردرش افتخار نورزد.
بنی‌آدم اعضای یک‌دیگرند که در فرینش زیک گوهرند
چو عضوی...........
فارسی، نه تنها شعر و شاعرانش هیچ‌گاه درخدمت حکم‌رانان، ظالمان، ستم‌گران نبودند که در خدمت مردم ستم‌دیده، آزاده، مظلوم، حق و حق‌پرستی بوده و همواره با حاکمان و ظالمان درستیز بود چه کسی می‌تواند شعر ناصرخسرو را بخواند و آزادگی و آزاداندیشی را پیشه‌ی خویش نگرداند.
من آن هم که در پای خوکان نریزم مـر ایـن قیمتی دُر لـفـط دری را
کیست که از عطار، نظامی‌گنجوی و.... بخواند و دیدگاهش به جهان هستی عوض نگردد.
مهندس کسی ‌جوید از رازشان نداند که چون کردی آغازشان
چنان برکشیدی و بستی نگار که از آن به خرد نیارد در شمار
خود پیداست که شاعران پارسی‌گوی هرکدام به نوبه‌ی خود وجهی اززندگی را توصیف می‌کنند که البته پرداختن به هریک ازآن‌ها و شعر آن‌ها از دایره‌ی قدرت ما خارج است.
راستی اگر چیرگی مهارت و ظرافت زبان فارسی نبود چگونه کلام و اندیشه‌ی این بزرگان می‌توانست در دل و جان این‌چنین رخنه کند.
همگان نیک می‌دانند کلامی قوی مگر از طریق زبانی فصیح و بلیغ جاری و ساری گردد که بر دل و جان بنشیند.
مولانا، حافظ، سعدی، رودکی و.... بدون زبان پارسی هیچ جایگاهی نخواهند داشت و چون تنی به سر خواهد بود.
این زبان سحرانگیز و توانا باعث گردید که شعر و اندیشه‌ی آن‌ها هیچ‌گاه در دایره‌ی زمان و مکان محصور نگردد و این شعر و زبان فارسی است که نه زمان دارد و نه مکان و همواره پیش‌رو زمان.
اما باید پرسیده‌اید که چرا زبان‌ فارسی برخلاف زبان‌های دیگر به‌هرجامعه یا کشوری که رسید نه تنها زبانی بیگانه محسوب نمی‌شد بلکه مردمان آن دیار یاد گرفتن و دانستنش را بر خود فرض می‌کردند و افتخار. چرا از شبهه‌قاره‌ی هند تا مرزهای روم شرقی از ماوراالنهر تا بین‌النهرین مردمان، پارسی را نیک می‌دانستند و پاس می‌داشتند و در شبهه‌‌قاره‌ی هند پارسی‌گویان خود همیشه از فرهیختگان بودند.
حتی باید پرسید چرا اقوام وحشی همچون مغول که از ورای ماوراالنهر به این سرزمین تاختند بعد از مدتی چنان در زبان و فرهنگ پارسیان ذوب گشتند که خود ستایش‌گر آن شدند، زبان و فرهنگ خود را به دست فراموشی سپردندو ناگزیرند به شناخت این زبان و فرهنگ و بدون آن، بخش بزرگی از شناسنامه‌ی ایشان مفقود است. در دنیای پیش‌رفته و متمدن امروزی بزرگ‌ترین افتخار ترکیه آن است که مولانا آن شاعر پارسی‌‌گوی و شیرین‌سخن ایرانیان درکشورشان آرمیده است و به خاطر آن، چه مراسم‌ها که برپا نمی‌کنند و چه فخرها که به جهانیان نمی‌فروشند .
اما چرا چنین است، آیا این‌ها دلیلی بر افسون‌گری، دل‌ربایی، ظرفیت‌ها و ظرافت‌ها، اندیشه و آرمان‌های بلند زبان پارسیان نبوده؟ آیا این زبان آن‌قدر ارزش دارد که آرام‌گاهی ولو نمادین برای شاعرانش افتخاردیگر ملت‌ها باشد و به خاطرش چنین به ‌خود ببالند؟ اما سؤال دیگری را باید مطرح کرد که تفاوت عمده زبان پارسی که مرزها را درنوردید، با دیگر زبان‌‌های دنیا در چه بوده و هست؟ بدون شک یکی از برجستگی‌ها و عمده تفاوت فاحش زبان فارسی با دیگر زبان‌ها در آن است که زبان پارسی هیچ‌گاه، در هیچ برهه‌ای اززمان، درهیچ مکانی، زمانی به‌عنوان زبانی استعمارگر، بیگانه محسوب نگشت و هیچ نقطه‌ی تاریکی در کلام،شعروتاریخش نداردونیزمبراازاندیشه های استعماری واستثماری است.
در هیچ سخنش به‌ هیچ ملتی، گروهی، انسانی به دیده‌ی حقارت نگریست و اهانتی نکرد در زبانش چیزی جز یکتاپرستی و عشق به معبود را نمی‌ستاید.
قبل ازآن‌که ازحقوق بشر، آزادی، رفع تبعیض سخنی به‌میان آید این زبان پارسی (و پارسیان) بود که شعرشان سراسر دم از آزادی، آزادگی، انسانیت، عدالت و رهایی از تمامی قید و بندهای ساخته‌ی بشر می‌زد و شاید به‌ همین خاطر است که درسرزمین‌ ما درهیچ برهه‌ای از زمان نمی‌یابی که برده‌داری، دوگانه‌پرستی و.... رواج داشته باشد و برعکس چه شعرها و سخن‌ها در باب حرمت و کرامت انسان‌ها که نرفت چه قانون‌ها که در صیانت از آزادی انسان‌ها نگاشته نگشت که هرآدمی می‌‌تواند با دست کشیدن به سنگ‌نبشته‌های هگمتانه و تخت‌جمشید آن را دریابد و شواهد هنوز حی و حاضر حتی بردشت‌ها و کوه‌های این سرزمین کهن هویدا است.
شاید هیچ زبانی چون زبان فارسی به نکوهش از اسارت و بندگی، جهل و نادانی و تعصبات قومی نپرداخت و آن‌چه را قابل ستایش می‌داند اندیشه‌ و خرد آدمی است و دیگر تعلقات در نگاهش ناچیز است و حقیر.
ای برادر تو همه اندیشه‌ای مابقی استخوان و ریشه‌ای
کدام زبان است که چون زبان فارسی تمام انسان‌ها را به مثابه یک‌ پیکر واحد برمی‌شمارد و هر گونه تبعیض و برتری‌جویی را برنمی‌تابد و همه خلق را این‌‌چنین محترم می‌دارد:
خلق همه یک سره نهال خدایند تو از این نها نه بشکن و نه برکن
و شاید از دیگر عللی که زبان فارسی همیشه زبان توده‌ی مردم بوده و فراگیر گشته و همه آن را با جان و دل می‌پذیرفتند این بوده که فارسی نه تنها عامل تفرقه، فساد، نزاع و اهانت و تحقیر نبوده که خود عامل اتحاد گروه‌ها، توده‌های مردم و ملل بوده و هست. زبان و فرهنگی که نام پارسی به خود گرفته هم‌چون حلقه‌های زنجیر، مردمان گذشته‌های دوراین سرزمین پنهاور را به گذشته‌های نزدیک، درزمان حال ، پیوند می‌دهد و توانسته، همه‌ی مردم، اقوام، جوامع را با آن‌ همه تشتت آراء، تفاوت‌های اقلیمی، فرهنگی، گویشی در کنار هم نگه دارد،آنها پارسی را عامل اتحاد خود و به عنوان زبان میانجی (lingua Franca ) پذیرفته‌اند.
(به دور از هر گونه تعصب و غرض) وقتی زبان فارسی را می‌نگری می‌بینی که ادبیات و شعرش از چه جایگاه رفیعی برخوردار است، که گویا هرچه خوبان گفته‌اند، همه به‌فارسی نگاشته شد یاتمامی خوبی‌هارا به‌فارسی نگاشتند.
زبان فارسی محمل انتقال همه‌ی هستی هویتی، زبانی، مذهبی، سنتی و ملیتی، ملتی بزرگ به نام ملت ایران است و طبیعی است که این زبان سند مشاع مردمانی بسیار متفاوت در مالکیت بر یک منطقه‌ی بزرگ و وسیع جغرافیایی بوده است.
پارسی و شاعرانش همواره در خدمت به‌ رستگاری خلق وبشریت بوده درحالی که کژی، پستی، پلیدی و پلشتی را به‌ سختی نکوهش و مذمت می‌کند تنها راه نجات را خرد و خردورزی و فرزانگی را تنها راه سعادت آدمی می‌شمارد شعر و کلامش و ادبیاتش یک کلام بیش نیست که «ره یکی است و آن ره راستی است». و این است راز ماندگاری و جاودانگی زبان پارسی.
منابع:
- West- Ostlicher Divan(von Gothe).
- WWW. Wikipedia. Org.
- WWW. Dastaneer Fani. Myfablog. IR.
- سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی- تألیف محمدامین ریاحی.
- مثنوی معنوی.
- جاذبه‌های فکری فردوسی- تألیف دکتر احمد رنجبری.
نویسنده:علیرضارئیس زاده
منبع : خبرگزاری فارس