دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به نمایشگاه آثار حجمی رضاکیانیان


نگاهی به نمایشگاه آثار حجمی رضاکیانیان
بازیگر برجسته سینمای ایران، چهره ای دیگر از خود عرضه كرده، اما نه بر پرده سینما كه بر دیوارهای یك نگارخانه.رضا كیانیان با ۶۴ اثر حجمی، به عنوان یك مجسمه ساز نمایشگاهی از چوب ساخته هایش را با عنوان «دوباره نگاه كن» در سالن ممیزخانه هنرمندان ایران در معرض تماشای عموم قرار داده است.
برخلاف تصور عموم كه تقلید و گرته برداری از شكل ها را بهترین نوع نقاشی یا مجسمه سازی می پندارند، كیانیان در این نمایشگاه «زیبایی شكل» به طور ذاتی را مورد دقت قرار داده است.
او برای ایجاد كنجكاوی و همچنین برای نگاه كردن به منحنی ها، مستقیم ها و شكل هایی كه جهان ارگانیك پدید می آورد، اقدام به بازآفرینی مشاهدات خود كرده است.
این شكل های ارگانیك (طبیعی) به دلیل خاصی زیبا نیستند، بلكه تنها به خاطر خصلت خودشان است كه زیبایند و به خاطر خودشان است كه ایجاد لذت می كنند.
شكل های ارگانیك به صورت «داربستی پنهان» تصویر جهان پیرامون ما را می سازند. پرسپچوال (perce ptual) و كانسپچوال (conceptual) دو شیوه مختلف دیدن هستند كه «پرسپت» به تأثیر آنچه كه به وسیله چشم دیده می شود به طور خاص تأكید می ورزد، و «كانسپت» به تأثیر ایده، تئوری و فكر بر روی مشاهدات اهتمام می ورزد.
كیانیان در نوسان میان «پرسپت» و «كانسپت» نگاهش را به پدیده های اطراف دوخته و با سرشاری یك چشم گرسنه و كنجكاو، چیزهایی را جمع آوری كرده تا ما را به دوباره دیدن تشویق كند.
به مركز كشاندن یك قطعه چوب بی نام و نشان و به زیر نورافكن قراردادن آن، آن هم به شیوه ای كه در این نمایشگاه شاهدیم، نشانه صادقانه ای ازیك ذهن كنجكاو و نگاه خلاق است.
او به درستی می داند مخاطب دیری است كه از مناسبات جهان ارگانیك و فضاهای طبیعی ناب دور شده است.
واقعیت دارد كه ما عادت كرده ایم فرم های هندسی و بویژه فرم های شطرنجی را مثل یك چیز مدرن مورد شناسایی قرار دهیم. كیانیان قطعات چوب های خام و خشن و طبیعی را با تقویت و حمایت یك قاب چوبی تراش خورده و به طور عمده مربع شكل، به ما عرضه كرده است. یادمان باشد كه او از دنیای سینما آمده و بیش از هر چیزی با قاب وقاب بندی تصویر سینمایی آشناست. تلفیق و تركیب كادربندی های (هندسی) و نگاه مدرن سینمایی با كشف و شهودهای او در فرم های ارگانیك (غیرهندسی)، حاصلی دلچسب و نمایشی تأثیرگذار را فراهم ساخته است.
از زمان پیدایش دوربین های عكاسی به بعد است كه ما از داخل كادر مستطیل شكل به دنیا نگاه و از داخل چنین كادرهای ثابتی، كل دنیای بصری را مشاهده می كنیم. ما اكنون عادت كرده ایم كه با دوربین فیلمبرداری یا ویدیو چشم را در طول یك صفحه به سرعت حركت دهیم. ما با نگرش به فضای پانورامیك تنها بخش كوچكی را در هر لحظه می بینیم.
آثار این هنرمند بركانسپت (cocept) یا فكر متكی است فكری كه در عبور از مظاهر طبیعت به یك قاب می رسد كه چیزی از چیزهای طبیعت را دربرگرفته و می خواهد ما را برانگیزاند كه به این چیزها دوباره نگاه كنیم.
قدرت شگفت انگیز مظاهر طبیعت و رمزهای پنهان در این عناصر، كیانیان را سخت مورد تأثیر قرار داده است. آیا آنچه را كه می بینیم همان چیزی است كه به آن نگاه می كنیم؟ آیا ما خود اشیا را می بینیم یا ظاهر آنها را؟ به یقین ما محتوای حوزه دید خود را می بینیم، اما الزاماً تمامیت سه بعدی اشیا را نمی بینیم.
از رجوع منظم به اتفاقات بصری است كه آگاهی ما حساس تر می شود. معنی یك اثر هنری باید به گونه ای تخیلی از طریق فرم هایی كه به حواس ارائه می دهد به دست آید.چنین فرم هایی به «فرم های بیانگر» مشهورند.كیانیان در جست وجوی حقایق تصویری نهفته در فرم های ارگانیك است.این «چوب ساخته ها» بیننده را یاری می دهند كه زیبایی چیزها را دریابد و ایده های نو را بپذیرد.
در اینجا ما به آثاری نگاه می كنیم كه یا بر حسب تصادف و شانس شكل گرفته اند و یا با طرح و نقشه قبلی پدید آمده اند. اما، این «چوب ساخته ها» هر چه هستند، بیشتر براساس كشف و جست وجو شكل گرفته اند.
رضا كیانیان، گاه چیزی را در مقابل دیدگان مخاطب قرار می دهد كه او به آزادی تصویر دلخواهش را در آن كشف كند و گاه اثر را به گونه ای عرضه كرده است تا بیننده نیز با چشم های او ببیند.
به تعبیری، او گاه توانایی دید خود را می گستراند تا با هر اثر جدید، دنیای وسیع تری را ببیند و گاه اثری را به سرانجام رسانده تا ببیند كه پس از پایان، چگونه دیده می شود.
در چنین آثاری است كه او حیرت كشف و شهود را مرئی می سازد. در اینجا بی درنگ می توان پرسید: آیا دلایل بهتری برای خلاقیت سراغ دارید؟
رضا كیانیان گاه به انتزاع كردن فرم پرداخته است. یعنی دست به نوعی حذف و انتخاب زده است. او با منتزع كردن و مرتب سازی نمونه های چوبی برگزیده اش، كوشیده است كه چوب های جمع آوری شده را دوباره ببیند.
این نوع از دیدن، كوششی برای دوباره نشان دادن آن چیزی است كه همیشه به طور فله در طبیعت موجود است.
او چوب هایی را از گستره بی انتهای طبیعت جمع آوری كرده تا در كوششی كانسپچوال دوباره در میدان دید ما قرار دهد.
كیانیان بر روی آن بخش از میدان دید تمركز كرده تا آن چیزهایی كه نباید باشند را حذف كند:
یعنی، «این زاویه از دید!» نه بالاتر و نه پائین تر، نه این طرف تر و نه آن طرف تر.
یعنی ساده سازی شیء به ابتدایی ترین اصل خود.
یعنی، حفظ فرم ارگانیك چوب های بی نام و نشانی كه در هر جایی به وفور وجود دارند ...
گاه نیز به كاهش «فرم حجمی» و سوق دادن آن به سوی تصویری ساده و خطی متمایل شده است.
و در مراحل پایانی هر اثر (Finishing)، فرم های ارگانیك را بدون توجه به موقعیت فضایی سابق شان بر روی قاب نشانده است.رضا كیانیان در روند به انتزاع كشاندن عناصر تصویری اش، و بر اثر مشاهده مستمر و دقیق، به نوعی انتزاع بیومورفیك نیز دست یافته است.
او انتزاع بیومورفیك را در جاهایی به كار برده كه از فرم های طبیعی دور می شود و به ایجاز و قدرت بیانی نزدیك تر می شود.به بیان رساتر، او با «رئالیسم كمتر» به «بصیرتی بیشتر» می رسد ... و این همان انتزاع بیومورفیك است.
او می تواند به روند حذف و ساده سازی بر روی برخی از آثارش آنقدر ادامه دهد تا سرانجام به یك علامت بسیار ساده در حد یكی از حروف الفبا یا یك پیكتوگراف دست پیدا كند.
او شكل های ارگانیك را از بستر طبیعی شان دور كرده و به عنوان «نقطه دید» (point of view) قاب كرده و در زیر نور مصنوعی به دیوار آویخته است.
این نوع از انتزاع بیومورفیك، اقدامی شبیه خیالپردازی است و این خیالپردازی، البته نوعی قاب بیومورفیك به دور واقعیت است.
قاب های چوبی رضا كیانیان، پنجره هایی به انتزاعات او از فرم های ارگانیك هستند. او از خلال این پنجره ها به تماشای چیزهای می نشیند كه در وسوسه های او به درد «نشان دادن» می خورند. نگاه مالكانه یك انسان به طبیعت ، طبیعتی كه حتی خرده ریزه هایش نیز می توانند به اثر هنری تبدیل شوند. این نگاه مالكانه، از یك درك مدرن برمی خیزد. دركی كه از یك تكه چوب هم غافل نیست و دیری است كه خود را جزئی از طبیعت نمی داند.
كوشش كیانیان برای تبدیل فرم های «طبیعی » یا natural به فرم های «مصنوع» یا Man Made (دست ساخته های انسانی) بر پیش زمینه ای تاریخی استوار است كه تنها در دورانی موسوم به دوران مدرن قابل فهم است.
این نوع از پردازش هنری از فرایندی ذهنی عبور می كند كه بی شباهت به تبدیل كردن «گاو» به «سوسیس » نیست. سوسیس، فرآورده صنعتی از گوشت گاو است. این نوع از آثار هنری نیز فرآورده انتزاعی از قطعات طبیعی است ؛ همان گونه كه «ترانه» فرآورده صنعتی از «شعر» است. قیاس ترانه و شعر، بهترین استعاره برای شناساندن این آثار و قیاس آنها با هنر مجسمه سازی است.
امروز ترانه ای ساخته می شود (برخلاف شعر كه خلق می شود ) و تاچند روز بعد میلیونها نفر آن را زمزمه می كنند.
طبیعت آنقدر دستمایه ها و نقش مایه های متعدد در بطن خود دارد كه اگر به آن «دوباره نگاه كنیم» و این نگاه دوباره را با ذهن، فرهنگ، استنباط و سوادتصویری خود آمیخته كنیم، می توانیم به «چوب ساخته هایی»، «سنگ ساخته هایی»، «كلوخ ساخته هایی» یا ... دست پیدا كنیم.بیان این واقعیت نه تنها از اهمیت كار كیانیان نمی كاهد كه به ویژگی های تأثیرگذار آن بیشتر توجه نشان می دهد. این آثار به حساسیت، توجه، دلشوره و دقت مخاطبان چیزی را می افزاید كه حاصلی چندگانه در پی دارد: توجه به طبیعت ، نیالودن محیط زیست، استخراج قطعاتی از طبیعت كه سزاوار قاب شدن و به درون زندگی های مان آورده شدن را داشته باشد... دیدن، دوباره دیدن و از منظر ادراك تصویری جدید به جهان خام و طبیعی نگریستن.
مارشال مك لوهان می گوید: « مدیوم پیام است». مدیوم در این چوب ساخته ها، تكه هایی از كالبد طبیعت است كه به پیام هایی زلال، زیبا و خالص تبدیل شده اند. نشاندن قطعه ای چوب كه گویی روح یك پرنده جنگلی را بر پیكر خود باز می تاباند، بر یك قاب چوبی (Frame work) و رساندن آن به دست مخاطب ، اتفاق خوشایندی است كه در این نمایشگاه به وقوع پیوسته است.
او به ابداع تركیبی از عناصر طبیعی دست زده كه محدود به «ممكن بودن»نیستند، اما معتبر و متقاعد كننده اند.
بهره گیری رضاكیانیان از خطای باصره و استفاده هوشمندانه از عامل آنتروپومورفیك (انسان نگاری)، به این معنا كه در هرچرخشی و پیچشی از یك فرم ارگانیك ، چیزی از حس انسانی را كشف كرده است ؛ از توش و توان بازیگرانه او به عنوان یك «آكتور » نیز خبر می دهد.
آكتوری كه روح بازی را به كالبد اشیا نیز می تواند منتقل كند! یكی از نكات حائز اهمیت در ۶۴ اثر ارائه شده دراین نمایشگاه، پیگیری اندیشه ای منسجم در كثرتی گیج كننده است. او با استفاده هوشمندانه از عنصر كشف و شهود، به انتقال نوعی لذت تصویری پرداخته كه ذهن مخاطب را قانع و نگاه های كنجكاو او را راضی می سازد.
دانستن این نكته كه یك آكتور سینما توانسته است در نقش یك آرتیست هنرهای تجسمی ظاهر شود، برای بیشتر مخاطبان غافلگیركننده و مهیج است.
اما اهمیت كار رضاكیانیان، هیچ ارتباطی با سابقه هنرپیشگی او ندارد. هرچندكه خیلی از تماشاچیان ، درنظر اول به سودای دیدار هنرپیشه ای به نمایشگاه آمده بودند كه در نقش یك مجسمه ساز ظاهر شده است. آنان به سرعت و باچرخی در سالن،درمی یافتند كه آثار نصب شده بر دیوارها، كیانیان را پس زده و خود را به رخ می كشانند. آنان به دست ساخته های كیانیان جذب شده و حضور فیزیكی او را در پس آثارش مورد ارزیابی دوباره قرار می دادند، به عبارتی آنان به كیانیان دوباره نگاه می كردند، اما این بار در هیأت یك مجسمه ساز نه یك هنرپیشه! آنان ، شخص «رضاكیانیان» را در قاب تصویر نمی دیدند، بلكه «دست ساخته های » او را در قاب تصویر تجربه می كردند.
در بررسی این نمایشگاه ، به طور مكرر تصاویری را می بینیم كه اول یك طور و سپس طور دیگری دیده می شوند. این نوع از ارائه اثر ،ما را وا می دارد كه به درك متغیر خود بیشتر وقوف پیدا كنیم.
و بدین گونه است كه به آرامی متقاعد می شویم كه آنچه می بینیم، هم آن چیزی است كه دیده می شود، اما با این حال می تواند چیز دیگری نیز باشد... یا شاید هم چیزهای دیگر و بر می گردیم تا دوباره نگاه كنیم.
این آثار چشم ما را در مسیر تشابه میان تصاویر به كنجكاوی وا می دارند، از این رو كمتر «پرسپچوال » و بیشتر «كانسپچوال» هستند. چرا كه فكر یا ایده نهفته در آنها براساس «ساختار و سیستم» در مغز هنرمند پرورش یافته است. یعنی كیانیان كوشیده است كه دنیای قابل رؤیت را از چشم درون نیز ارزشیابی كند.
با این همه، مجموعه آثار رضا كیانیان را باید در توانایی این آثار در برقراركردن ارتباط در ابعاد وسیع، ارزیابی كرد. در واقع این «ژانر» از بیان تصویری را نه با عنصر كیفیت یا نوآوری، بلكه با عنصر «ارتباط وسیع» می سنجند، چرا كه متعلق به جریانی از هنر معاصر است كه دغدغه جست وجو یا سودای پیشرفت زیبایی شناسانه را در سر نمی پروراند.
این «ژانر» از بیان هنری همپای رشد رسانه ها حركت كرده است. در اصل این جریان به نوعی خودزاده «رسانه» است.رسانه ها در دنیای امروز به طرز گسترده ای از بیان تصویری سود می جویند.
تأثیر چشمگیر نیروی تصویر از طریق رسانه ها، نوعی شكوفایی فرهنگی برای مخاطبان به ارمغان آورده است. سالها پیش كتابی برای كودكان منتشر شد، باعنوان «دوباره نگاه كن». كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان با انتشار آن كتاب و تصاویری كه از طبیعت و اشیای روزمره در آن گنجانده شده بود، به ردیابی تصاویری بدیع در دل عناصر معمولی و آشنا پرداخته بود و باهمین منطق «دوباره نگاه كن» ذهن كودكان و نوجوانان را به دوباره دیدن و در نتیجه كشف چیزهای جدید سوق داده بود. تأثیر فرهنگی آن كتاب را هم مادران و پدران و هم كودكان دیروز، هنوز فراموش نكرده اند. رویكردی این چنین، در جامعه امروزی ما هیچ وقت كهنه و تكراری نمی شود. این جریان هنری، با توانایی بسیار در برقراركردن رابطه با مخاطبان ، در نهایت می تواند بسترساز نوعی پیشرفت زیبایی شناسانه و دستیابی به عنصر كیفیت و نوآوری باشد به ویژه كه با اندیشه ای ژرف و توانایی فنی چشمگیری عرضه شده باشد.
شكسپیر در نمایشنامه تاجر ونیزی از قول «باسانیو» می گوید: به من بگو كه زاد و ولد خیالی كجاست،... در «سر» است یا در «قلب»؟ این آثار همه از دنیای واقعیت آمده اند، هر چند كه عناصر آنها، گاه جا به جا شده و یا دوباره تنظیم شده اند، به گونه ای كه گویی زاده خیال اند.
چوب ساخته های رضا كیانیان ، پاسخ روشن و قانع كننده ای به باسانیوی شكسپیر نمی دهند، چرا كه گاه زاد و ولد آنها گاه در «سر» بوده و گاه در «قلب».
احمدرضا دالوند
منبع : روزنامه ایران