جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


سرشار از سادگی و صمیمیت


سرشار از سادگی و صمیمیت
مجموعه تلویزیونی «دکتر قریب» را باید در مقایسه با سریال هایی که چارچوب زندگی نامه ای دارند، مورد بررسی قرار داد. دراین گونه سریال ها افراد شاخص و شناخته شده، در حوزه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و... در مرکز ثقل یک درام قرار می گیرند.
کارگردان نیز با نمایش لحظات تاثیرگذار زندگی آن ها و کنش های قهرمانانه شان به روایتی داستانی دست پیدا می کند. اگرچه کیانوش عیاری در سریال «دکتر قریب» نیز از این ساختار بهره برده است، اما به لحاظ شیوه پردازش داستانی، از انواع مشابهش، از جمله سریال های «امیرکبیر»، «ابوعلی سینا»، «میرزا کوچک خان» و... متفاوت به نظر می رسد.
مجموعه های مذکور بیشترین بار جذابیت شان را، از شهرت تاریخی شخصیت اصلی وام گرفته اند. شخصیت هایی که زندگی پرافت و خیز و عبرت آموزی را پشت سر گذاشته به همین سبب نامشان در صفحات تاریخ جاودانه شده است. همین شهرت و شدت تاثیرگذاری معمولا موجب شده که حس کنجکاوی مخاطب، برای آگاه شدن از شرح حال قهرمانان داستان تحریک شود و خواسته یا ناخواسته آن مجموعه تلویزیونی، در ردیف آثار مورد پسند عامه قرار گرفته است.
وجه تمایز «روزگار قریب» با سایر «سریال های زندگی نامه ای» از همین منظر، بیشتر به چشم می آید. شهرت این شخصیت معاصر دکتر محمد قریب در نزد بینندگان تلویزیونی در حد و اندازه های افرادی چون بوعلی سینا، امیرکبیر، میرزاکوچک خان و... نیست. از این رو بخشی از توان فیلم نامه نویس، باید صرف معرفی فعالیت علمی دکتر قریب و اهمیت درجه بالای علمی وی شود.
به عبارت دیگر نویسنده باید نخست دکتر قریب را به عنوان فردی شاخص و تاثیرگذار در حوزه پزشکی، به مخاطب شناسانده و جذابیت نمایشی این شخصیت را بالا برده و سپس با اتکا بر این موضوع داستان سریالش را پیش ببرد. تمهیدی که «کیانوش عیاری» برای رفع این مشکل در نظر گرفته، انتخاب همزمان دو برش از زندگی قهرمان داستان و انجام رفت و برگشت های زمانی بین این دو مقطع است.
دکتر قریب در آخرین روزهای عمرش در حالی که بر تخت بیمارستان بستری شده، خاطراتش را از طریق دستگاه ضبط صوت برای آیندگان بازگو می کند. بدین ترتیب در هر بخش از سریال، مخاطب با دکتر قریب آشنا می شود که بنیانگذار علم پزشکی نوین کودکان در ایران است و فقدانش ضایعه ای بزرگ محسوب می شود.
براساس روایت داستان، دکتر قریب از نفوذ معنوی بالایی در جامعه برخوردار است تا آن جا که افرادی چون «مهندس بازرگان» به دیدنش می آیند و... «کیانوش عیاری» همراه با دکتر قریب و ضبط صوتش، پلی به گذشته می زند و به این بهانه چند دهه از تاریخ معاصر کشور را به تصویر می کشد.
البته او به عنوان فیلم سازی با دغدغه های اجتماعی، در این مسیر به لایه های اجتماعی تاریخ بیشتر علاقه نشان می دهد تا جنبه های سیاسی آن. به همین سبب «روزگار قریب» بدل به آیینه ای شفاف، از وضعیت زندگی روستاییان آن زمان و رفتارها و آیین های فردی و اجتماعی شان می شود.
تاکید کارگردان آن هم در جای جای سریال، به وضعیت جامعه آن زمان همچون «ناامنی راه ها» و «فعالیت راهزن ها»، «حمله وحشیانه به مردم کوچه وبازار»، «قحطی» و «کمبود کالاهای ضروری مردم»، «استحمام در خزینه»، «مسافرت های سخت و جان فرسا به وسیله درشکه»، «مخالفت عده ای متحجر با تاسیس مدرسه» و... همگی قطعه هایی از یک پازل هستند. قطعاتی که در کنار هم تصویری ملموس و باورپذیر، از جامعه ای عقب افتاده و گرفتار در حل مسائل روزمره را به نمایش می گذارد. «عیاری» برای آن که از چارچوب مورد نظرش خارج نشود، در اقدامی هوشمندانه، بیشتر اتفاقات داستان را با دوسویه اجتماعی و پزشکی طراحی می کند. پدر و مادر محمد قریب در زمان کودکی، او را برای معالجه بیماری اش به شهر می برند.
این نکته هم نشان دهنده محدودیت دسترسی روستاییان به پزشک است و هم بستری برای به تصویر کشیدن راه های ناامن. پیرزنی که بر بالای سر مصدوم ورد و جادو می خواند، نماینده ای از مردم یک روستاست که به خرافات پوچ بیشتر روی خوش نشان می دهند تا اصول علمی و واقعی. لطفعلی -با بازی زنده یاد حسین پناهی نیز یکی دیگر از همین شخصیت هاست که ادعای طبابت دارد اما با راه حل های غیرمنطقی اش زمینه ساز مرگ حکیم و چند نفر از اهالی آبادی می شود. همه این رخدادها «محمد قریب» کوچک را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. او همچون بینندگان سریال ناظر این اتفاقات تلخ و ناگوار است. وی مشکلات برآمده از حضور نیافتن پزشک در روستا را لمس می کند و از این رو، دلبستگی اش به این حرفه بیشتر می شود.
در هر قسمت از سریال «روزگار قریب» روایت ماجرا درباره یک موقعیت ثابت (علاقه دکتر قریب به حرفه پزشکی) شکل می گیرد و داستانک های فرعی هر قسمت، مرتبط با این ایده مرکزی ترسیم می شوند. در این مسیر چینش سکانس ها به گونه ای است که انسجام و یکدستی روایت حفظ شود. به عنوان مثال سکانس های مبارزه دو طیف طرفدار مکتب خانه و مدرسه و زد و خورد بین آن ها، در کنار سکانسی قرار می گیرد که دکتر قریب قصد دارد در بستر بیماری در یک شرایط بحرانی به یکی از کودکان، خواندن و نوشتن بیاموزد. بنابراین خاطرات تلخ دکتر قریب درباره مشکلات علم آموزی و اهمیت بالای آن، پیش زمینه ای برای ایجاد انگیزه دراماتیک در شخصیت و کنش های بعدی او می شود.
چیرگی «کیانوش عیاری» در آخرین کارش بر گستره اثر از جمله میزانسن، بازی، فیلم برداری، تدوین و...، از بارزترین امتیازات «روزگار قریب» است. او بیش از پنج سال برای یک سریال ٣٢ قسمتی، وقت و انرژی صرف کرده و همین نکته نشان دهنده دقت و وسواس مثال زدنی این کارگردان در اجرای فیلم نامه است. عیاری با جدیدترین سریالش ثابت می کند که کار در مرحله تلویزیون ساده انگاری و کم کاری نیست زیرا می توان کار تلویزیونی را نیز در قالبی حرفه ای و خوش ساخت به بیننده عرضه کرد.
وی دغدغه های اجتماعی اش را با لحنی ساده، صادق و سرشار از صمیمیت بر بستر قصه ای کم کنش اما جذاب بیان می کند. بخشی از این سادگی و صمیمیت نیز از طریق نقش آفرینی حساب شده، روان و باورپذیر دو بازیگر فرعی (مهران رجبی و حسین پناهی) به مخاطب منتقل می شود و بخش دیگر این سریال، نتیجه نگاهی انسانی است که کیانوش عیاری به درونمایه داستان اثرش داشته است.
احسان رحیم زاده
منبع : فیلم‌نگار