شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


سقوط انسانی میان آشغال ها


سقوط انسانی میان آشغال ها
کریستین مونگیو کارگردان ۳۹ ساله رومانیایی که تا همین چند ماه پیش هیچ کس او را نمی شناخت و «چهار ماه، سه هفته و دو روز» ششمین فیلم بلند اوست، در سال ۱۹۶۸ به دنیا آمده و نیمی از عمر خود را در دوران دیکتاتوری چائوشسکو گذرانده است؛ دورانی که به نظر او وقتی سال های زیادی از آن می گذرد بیشتر خنده دار به نظر می آید تا تلخ، و او نیز مثل تمام نسل چندمی ها، دلیلی نمی بیند که با عصبانیت و تلخی از آن دوران حرف بزند.
فیلم او امسال علاوه بر دریافت نخل طلای جشنواره کن توانست به عنوان فیلم برگزیده بیستمین دوره جوایز آکادمی فیلم اروپا انتخاب شود و نام مونگیو و رومانی را در عالم سینما بر سر زبان ها بیندازد. البته امسال در بخش جنبی جشنواره کن نیز فیلم دیگری از سینمای رومانی به نام «رویای کالیفرنیا» کاری از کریستین نمسکو جایزه نگاه ویژه را دریافت کرد.
فیلم «چهار ماه، سه هفته و دو روز» داستان دختری دانشجوست به نام گابیتا که به طور ناخواسته باردار شده است. او چهار ماه و سه هفته و دو روز رنج کشیده. او به کمک دوست و هم اتاقی اش ( اتلیا) همه چیز را برنامه ریزی کرده تا در یک هتل به طور غیرقانونی کار را تمام کند؛ مردی که در مقابل پول کم آنها حاضر به انجام کاری نیست، مگر اینکه...
فیلم در ابتدا با یک نمای ثابت و طولانی از میزی کنار پنجره شروع می شود. ما هیچ چیز نه از پشت دوربین می دانیم و نه اینکه کجا هستیم و چه اتفاقی قرار است بیفتد. این تکنیکی است که فیلمساز در طول فیلم چندین بار استفاده می کند تا شخصیت ها یکی یکی وارد قاب تصویر شوند و ما به آهستگی و بدون هیچ عجله یی وارد جهان فیلمساز شویم.
آنجا خوابگاهی دانشجویی است، با اتاق های کوچک و راهروهای باریک و دانشجویانی سرد و خسته که هنگام راه رفتن در راهرو، صدای کشیده شدن پاهایشان روی زمین شنیده می شود و از یکدیگر سیگار طلب می کنند. اما این نماهای طولانی و بی تحرک با همراه شدن با اتلیا و خارج شدن از خوابگاه کمی پرتحرک تر و ریتم آن تندتر می شود.
در این فیلم هیچ کدام از شخصیت ها را نمی توان شخصیت اصلی دانست و محور روایت فیلم را روی آن در نظر گرفت؛ گابیتا که ناخواسته دچار مشکل شده و قرار است به زودی با پدرش ملاقات کند، اتلیایی که برای رفع مشکل گابیتا خودش نیز دچار تناقضاتی در رابطه با دوستش می شود .
اما چیزی که در طول فیلم کاملاً به چشم می آید، جهان زنانه و همچنین ضدمردانه فیلم است؛ زنانی که همه تحت سیطره مردانی هستند که یا آنها را به چالش می اندازند و رها می کنند (دوست گابیتا) یا در عین وابستگی شان، دائم از آنها طلبکارند و می خواهند طبق خواسته شان با آنها رفتار شود ( دوست اتلیا، ادی) یا آنها را آشپز های شماره یکی می خواهند که باید تمام تلاش شان را بکنند تا جای مادرشان را برایشان پر کنند (پدر ادی).
مردان فیلم مونگیو مردان خودخواهی اند و زنان برایشان برده هایی هستند که نیازهای آنها را برآورده می کنند. هنگامی که بب ناچاری و ضعف آن دو را می بیند با پرخاشگری و عصبانیت کاری می کند که هر دو دختر برای خوشحال کردن او به پایش بیفتند. ادی از اتلیا توقع دارد که در رابطه شان هوشمندانه رفتار کند و از دردسرهای احتمالی خود را دور نگه دارد. فیلم به هیچ وجه نه به فکر شخصیت پردازی است و نه قبول و رد کردن چیزی یا کسی بلکه واقعیت تلخی را به تصویر می کشد و مابقی را بر عهده تماشاگرش می گذارد. عدم قضاوت، چیزی است که ما از همان سکانس اول فیلم متوجه آن می شویم، با آن شکل مستندوار فیلم، عدم صحنه پردازی و دوربین روی دستی که مثل شخصیت ساکتی فقط ماجرا را به تصویر می کشد. در تمام طول فیلم دوربین دائم به دنبال اتلیاست (دوست گابیتا که نقش او را آناماریا مارینکا بازی می کند)، به همراه او می دود و حرکتش تندتر می شود، با او به میان تاریکی شهر و ساختمان ها می رود (در هیچ کجا ما نورپردازی خاصی نداریم.) و با آرامش او آرام می شود.
نداشتن صحنه پردازی و نورپردازی و فیلمبرداری با دوربین روی دست، باعث شده برچسب موج نو بودن به فیلم زده شود؛ موج نویی که دیگر زیاد نو نیست. و نیز با عنوان کردن تاریخ حادثه در ابتدای فیلم که مربوط به اواخر حکومت دیکتاتوری کمونیستی (چائوشسکو ) رومانی است باعث برداشت های سیاسی تاریخی از فیلم شده است. ولی وقتی به تماشای فیلم می نشینیم (خصوصاً وقتی که پیش زمینه یی از فیلم نداشته باشیم)، متوجه می شویم که فیلم از روابط آدم ها حرف می زند و حادثه یی را به تصویر می کشد که می تواند در هر جای دیگری اتفاق بیفتد.
فیلم که بیشتر با پلان - سکانس های طولانی ساخته شده علاوه بر کارگردانی خوب از فیلمبرداری قابل تحسینی نیز برخوردار است؛ نماهای از پشت ( گاهی دوربین جوری پشت دختر راه می رود که احساس می کنیم کسی او را تعقیب می کند و هر لحظه ممکن است اتفاق خاصی بیفتد.)، حرکت هایی که به خودی خود آشفتگی شخصیت را نشان می دهد و قرار گرفتن دوربین در زاویه مناسب حتی هنگامی که برای مدتی ثابت می ماند و بازیگران از قاب وارد و خارج می شوند هیچ تصنعی ایجاد نمی کند بلکه با نشان ندادن و نگفتن خیلی از چیزها، حرف های زیادی برای گفتن باقی می گذارد. علاوه بر این بازی خوب بازیگران خصوصاً آناماریا مارینکا که با خونسردی اش مقابل دوربین تراژدی فیلم را دو چندان می کند از ویژگی های فیلم است. فیلم از فیلمنامه منسجمی نیز برخوردار است خصوصاً اینکه کاملاً مشخص است که روی دیالوگ های فیلم وقت زیادی گذاشته شده است؛ دیالوگ هایی که گاهی می توان با چشمً بسته شنید و تصاویر فیلم را تداعی کرد.
در انتهای فیلم هنگامی که گابیتا و اتلیا در رستوران هتل در حال شام خوردن هستند در مقابل شان جشن عروسی برپاست و قرار است جنایت دیگری رخ دهد، بیرون برف می بارد و ما در حالی که منتظریم آن دو بعد از این حادثه حرف هایشان را بزنند، ناگهان تیتراژ پایانی می آید تا فیلمساز دوباره تماشاگر تنبلش را به فکر وادار کند.
«چهار ماه، سه هفته و دو روز» فیلمی است که با سبکی روان و دکوری طبیعی، بدون هنرنمایی و اغراق در صحنه پردازی و با بازی خوب بازیگرانش، داستان تکان دهنده یی را روایت می کند که می تواند تجربه یی برای هر فرد و جامعه یی باشد که هنوز با خوش بینی، آرمان سازی می کند و واقعیت های تلخ جامعه را بیماری می داند که یا باید بهبود بیابد یا حذف شود.
نویسنده و کارگردان؛ کریستین مونگیو، فیلمبردار؛ اولگ موتو، تدوین؛ دانا بونسکو، بازیگران؛ آناماریا مارینکا، ولاد ایوانف، لورا وسیلیو و الکساندر پوتو شنو، محصول ۲۰۰۷ رومانی.
مهدی فاتحی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید