پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بیش از یک روزنامه


بیش از یک روزنامه
با وجودی كه از توقیف سلام تنها ۷سال می گذرد ولی سیر تحولات سیاسی در جامعه به قدری شتابان و عمیق بوده كه گویی قرنی از آن دوران گذشته است! فرارسیدن این سالروز بهانه ای است تا در زیر به ذكر نكاتی درباره سلام بپردازیم:
۱- روزنامه سلام شاخص مهم میزان آزادی در كشور در زمان خود بود. سلام اولین روزنامه منتقد حاكمیت پس از رحلت بنیانگذار فقید انقلاب بود كه شمع حضور یك جریان بزرگ سیاسی را فروزان نگه داشته بود. هاشمی رفسنجانی -رئیس جمهور وقت- اگرچه در زمان مسئولیتش بارها بر سلام خرده گرفت ولی پس از ریاست جمهوری اش، در چند مصاحبه جداگانه، مدارا با سلام و عدم توقیف آن را نشانه ای از تسامح خود و دولتش با منتقد اصلی بیان كرد. نقطه عزیمت این سخن اگرچه فقط معطوف به فرجام كار سلام است و فشارهای پیدا و پنهان روزانه بر سلام را در اثنای انتشارش نادیده می گیرد ولی از منظر نتیجه محكی است كه میزان آزادی را -فارغ از نمره دهی به آن كه بستگی تام به موقعیت و هویت افراد پیدا می كند- در زمان خود می نمایاند. این شاخص به قدری اهمیت دارد كه رئیس جمهور وقت از آن برای تطهیر دولت خود بهره می گیرد. شاخص آزادی در هر كشور، امكان فعالیت منتقد یا مخالف جریان حاكم است. می توان به هر دلیلی این فعالیت را محدود و یا حتی ممنوع كرد ولی طبعاً كارنامه دولت ها نیز خواه ناخواه با همین معیارها محك خواهد خورد.
۲- سلام بیش از یك روزنامه بود. بخشی از كار سلام فرهنگ سازی در جامعه و نیز در میان نخبگان بود. غالب شعارهای دوم خرداد مثل حاكمیت قانون، جامعه مدنی، پاس داشت آزادی، حقوق شهروندی و تكریم انسان، شعارهایی بودند كه سلام سال ها برای ترویج آنها در جامعه تلاش بی وقفه كرده بود.
طبق نظرسنجی های روزنامه اكثر خریداران آن را افراد با تحصیلات بالاتر از لیسانس تشكیل می دادند. اگر این گزاره در كنار انگیزه مندی و تاثیر فوق العاده نخبگان برای شكل گیری دوم خرداد در نظر گرفته شود، نقش سلام در شكل گیری آن واقعه تاریخی بیشتر آشكار می شود. محور دیگر كار سلام انسجام نیروها بود.
تلاش برای پراكندگی نیروهای یك جناح سیاسی از مدتی قبل از آغاز انتشار سلام آغاز شده بود. سلام مرجعی بود كه هم بسیاری از فعالان جناح چپ سیاسی آن زمان را گردهم می آورد و هم پیوند آنها را با جریان روشنفكری دینی برقرار نگاه می داشت. شاید برای خواننده این یادداشت جالب باشد كه بداند بسیاری از افرادی كه پس از دوم خرداد به چهره های اصلی اصلاحات تبدیل شدند پیش از آن به نوعی همكار روزنامه سلام بودند و بالاخره محور دیگر كار سلام، ظاهر شدن در قالب یك منتقد جدی بود. بنا بر آنچه گفته شد برآنم كه سلام ضمن آنكه شاخص های روزنامه نگاری كشور را در یك مقطع زمانی تعیین كننده چندین رتبه اعتلا بخشیده است؛ نقشی بیش از یك روزنامه را ایفا كرده است. سلام یك حزب نانوشته بود.
چنانكه شرحش رفت هویت (مرام نامه) و شعارهای مشخص داشت، كادر سازی كرد و نیز منتقد بی بدیل جریان حاكم بود و نهایتاً بیشترین تاثیر را در شكل گیری واقعه تاریخی دوم خرداد داشت (اندیشه اش را به قدرت رساند). مدت هاست در این اندیشه ام كه در كشوری با مختصات اجتماعی و سیاسی و تاریخی كشور ما حزب مهم تر است یا روزنامه؟ شاید در نگاه نخست این سئوال كمی عجیب جلوه كند ولی وقتی در نمونه ای مثل سلام عمیق تر شویم، اهمیت سئوال بیشتر می نماید. شاید به همین دلیل هم باشد كه در سال های اخیر حساسیت ها نیز در جریان حاكم بر انتشار روزنامه ها پس از آشكار شدن اهمیت و تاثیرگذاری آنها فوق العادگی یافته است. واقعیت این است كه حزب بدون امكان ارتباط با جامعه، محفلی بسته و محدود بیش نیست، مثل سخنرانی است كه قوه گویایی اش را از دست داده باشد و یا شناگری كه با دست و پای بسته در میدان مسابقه با رقبا شركت كرده باشد.
در حالی كه روزنامه اگرچه محدودیت های انكارناپذیری دارد ولی گویی یك گام از حزب بسته جلوتر است. این سخن به معنای ادغام كارویژه ها و نادیده گرفتن جایگاه هر یك از آن دو نیست. سخنی است مقایسه ای با در نظر آوردن شرایط خاص كه می تواند مطلعی برای گفت وگوهای بیشتر باشد. متاسفانه توان احزاب ما به قدری محدود است كه امكان سرمایه گذاری همزمان آنها بر امور مختلف به نحوی كه همه آنها به خوبی انجام شوند تقریباً منتفی است. به همین دلیل اگرچه در ذهن، حزبی كه روزنامه داشته باشد و همزمان بتواند كادر سازی كند و نیز با جریان حاكم رقابت كند مطلوب است ولی متاسفانه در هیچ یك از جریان های سیاسی موجود امكان عملی ندارد، حتی در جریان حاكم فعلی با همه امكاناتی كه در اختیار دارد.
۳- آرایش سیاسی «چپ- راست» در دهه ۶۰ و نیمه ۷۰ ایران به «اصلاح طلب- محافظه كار» در دهه بعد یعنی از نیمه ۷۰ تا نیمه دهه ۸۰ تبدیل شد. چپ سنتی آن زمان با اصلاح طلب بعدی فاصله تردید ناپذیری دارد اگرچه هر دو عنوان ممكن است بر یك نفر انطباق یابد! در نتیجه هم اكنون اطلاق چپ به نیروهای سابقاً چپ، نوعی بی دقتی است ضمن آنكه فاقد ویژگی های توصیفی نیز هست و برعكس؛ اطلاق اصلاح طلب به افرادی كه اندیشه هایشان در فضای چپ دهه ۶۰ متصلب مانده است غیرواقعی است.
نوع این تداخل در مفاهیم اما، در هر حال رواج داشته و دارد و بخشی از آن نان به نرخ روز خوردن است و بخشی دیگر نیز طبعاً از ناآگاهی سرچشمه دارد. شاید روزنامه سلام یكی از بهترین منابع برای دریافتن این تبدیل و تحول سیاسی و فهم بهتر آنهاست. یادم هست كه در سال های آغازین دهه ،۷۰ سخن از مبادله یك تبعه آلمان كه متهم به جاسوسی بود با یك متهم ایرانی در آلمان به میان آمده بود، در تحریریه سلام برخی متعصبانه و آرمان گرایانه آن را تقبیح می كردند و مردود می شمردند و برخی نیز واقع گرایانه و عمل گرایانه از آن حمایت می كردند، شاید تعجب كنید كه در همین ارتباط در یك روز دو یادداشت كاملاً متفاوت در دو صفحه مختلف سلام چاپ شد كه هر یك حامل سخنی در نقض و رد یكدیگر بودند! چنین امكانی ضمن اینكه گواهی بر حاكمیت اندیشه روا داری در داخل تحریریه است نشانه ای از آغاز یك تحول در آرایش سیاسی نیز هست. نظیر این چالش ها در زمینه های اقتصادی و سیاست خارجی برجسته بود اما در زمینه های فرهنگی و نقد دولت وقت به همگرایی می رسید.
به مرور زمان اما در این چالش، اندیشه چپ به نفع آنچه كه بعدها نوع تفكر اصلاح طلبی خوانده شد، تضعیف گردید و منزوی شد.
۴- یكی از مهم ترین خدمات سلام به عرصه سیاست در كشور، نقد پاره ای مسئولین و مطالبه پاسخگویی حاكمیت، بسان خطایی غیرقابل بخشش بود. این تلاش اگرچه از ابتدا تا انتهای فعالیت قریب ۹ساله با آن همراه بود و نهایتاً هم به همین دلیل توقیف شد ولی با آمدن دولت اصلاحات و سیل تهاجم به آن معلوم شد كه ادعای سلام، اساسی و درست بوده و دیگران حداكثر در مصداق نقد، با آن اختلاف نظر دارند! نقد موهبتی است كه خطاها را می نمایاند و امكان تصحیح آنها را فراهم می كند و بدینسان جامعه راه پیشرفت را برای خود باز می گذارد. در جامعه ای كه راه نقد بسته است، خطا قطعاً وجود دارد ولی حاكمیت بر آن سرپوش می گذارد. فردی كه هر لحظه احتمال بیماری او می رود ولی از نشانه های بارز بیماری به هر علتی تغافل می كند، قبل از هر كس به خود ضربه زده است. ماكس وبر معتقد است در دموكراسی كه امكان رقابت برای نحله های مختلف فراهم می آید، حاكمیت (نظام سیاسی) قوی تر و مقتدرتر است و علت اصلی آن هم گردش آزاد اطلاعات و امكان نقد است.
او می گوید وقتی امكان گردش آزاد اطلاعات وجود ندارد حاكمیت حتی از خطاهای منصوبان خودش غافل می ماند. او به عنوان نمونه به شكست تاریخی اصلاحات ارضی به دست فردریك كبیر در قرن هجدهم اشاره می كند كه مقامات محلی پروس كه با اشرافیت زمین دار مرتبط بودند، قوانین جدید را به نفع خود قلب كردند و پادشاه تا لحظه شكست از عمق فاجعه بی اطلاع ماند. گورباچف طی سال های نخست زمامداری اش در مقام رهبر اتحاد شوروی، با اشرافی كه بر حاكمیت سیاسی خود داشت عواقب ویرانگری كه در رژیم های تك حزبی قطعیت دارد -از جمله عدم امكان نقد حاكمیت و ساختاری شدن خطاها در آن- را با عباراتی شبیه وبر برشمرد و یادآوری كرد كه ممكن نیست چنین وضعیتی در یك نظام چند حزبی پیش بیاید.
از این زاویه، یادداشتی كه آقای موسوی خوئینی ها مدیرمسئول سلام در ذیل ابلاغیه رای شدید اللحن دادگاه خود نوشته است حاكی از یك باورمندی عمیق به ضرورت عنصر نقد برای پیشرفت و اصلاح حكومت و جامعه است: «بسم الله الرحمن الرحیم.... همان طور كه پیشتر اعلام كرده بودم هر حكمی صادر شود اعتراض نخواهم كرد ولیكن جهت ادای تكلیف یادآور می شوم كه برخورد با مطبوعات به ویژه تعطیل مطبوعات به هیچ وجه به صلاح جمهوری اسلامی نیست... مطبوعات سرمایه های كشورند و در تحكیم و ثبات و استمرار نظام نقش بی بدیل دارند و نباید این سرمایه ها را به آسانی از دست داد حتی مطبوعاتی كه برخلاف عقیده و صلاحدید ما می نویسند و حتی مطبوعاتی كه نسبت به نظام، بی مهری و یا خدای نخواسته جفا می كنند باز هم باید آنها را تحمل كرد كه قطعاً در درازمدت به نفع نظام و منافع ملی است….»
۵- هیچ قدرتی خصوصاً در عصر جدید نه آزادی را نفی می كند و نه ضرورت نقد را. مشكل حكایتی است كه در برابر آنها تقریر می شود. در همین رابطه ذكر یكی از شكایت های اصلی در دادگاه سلام عبرت آموز است. جهت یادآوری عرض می شود در سال های ابتدایی اصلاحات هنگامی كه مطبوعات در اوج بودند، محافظه كاران اكثریت را در مجلس پنجم در اختیار داشتند و مهم ترین تلاش شان را در ماه های پایانی در مواجهه با مطبوعات سازمان دادند و طرح قانون محدود كننده ای را ارائه كردند كه جنجال وسیعی را دامن زد.
جمعی از نمایندگان طراح قانون جدید با تنظیم شكایتی ادعا كردند كه سلام با درج تیتر و مطلبی درخصوص پیشنهاد تغییر قانون مطبوعات و سعید اسلامی به آنها توهین كرده است. مسئله این بوده كه چرا سلام با انتشار این مطلب در ذهن مخاطبان خود علیه نمایندگان طراح تشویش ایجاد كرده است! و سرانجام نیز دادگاه بزه انتسابی را وارد تشخیص می دهد. حال سئوال اساسی كه اینجا مطرح می شود این است كه كار مطبوعات و حدود آن چیست؟ آیا سلام به واسطه چنین خبری -كه در نوع خود برخوردی است نظیر وقایعی شبیه واترگیت در ایالات متحده و نظایر آن- مستحق پاداش بوده -چنانكه در بخشی از دنیا مرسوم است و آسیب شناسانه قدر آن را می دانند- یا مستوجب جزا؟ بدون مجامله باید گفت كار مطبوعات در ایران سهل و ممتنع است. در همان دوران اصلاحات، پاره ای مطبوعات هرچه می خواستند می نوشتند و در برابر، برخی دیگر در انجام رسالت حرفه ای مسلم خود محدود بودند و تصور نمی كنم گذشت زمان تاثیری در بسامانی این وضع داشته است كما اینكه می توان عیار نقدهای سلام را با اوضاع فعلی سنجید و بر این ادعا صحه گذاشت.
۶- پس از توقیف سلام در یادداشتی در روزنامه صبح امروز ادعا كرده بودم كه: «سلام راهی است كه تعطیل نمی شود. و استدلال كرده بودم چون اصلاحات همچنان پوینده است و شعارهای سلام نیز از سخن گاه های عمومی و جامعه پیگیری می شود و خاتمی هم بر عهد خود با مردم پایدار است پس با وجودی كه سلام به حسب ظاهر تعطیل شده ولی انگیزه تشكیل و تداوم انتشار آن تامین شده است و راه سلام ادامه دارد.» حال در شرایطی كه پاره ای از آن پیش فرض ها به كلی تغییر كرده اند تكلیف آن حكم چیست، آیا سلام به واقع مرده است؟ پاسخ این سئوال در ذهن من البته منفی است ولی استدلال هایش را به آینده حوالت می دهم. انشاءالله.طبق نظرسنجی های روزنامه اكثر خریداران آن را افراد با تحصیلات بالاتر از لیسانس تشكیل می دادند. اگر این گزاره در كنار انگیزه مندی و تاثیر فوق العاده نخبگان برای شكل گیری دوم خرداد در نظر گرفته شود، نقش سلام در شكل گیری آن واقعه تاریخی بیشتر آشكار می شود. محور دیگر كار سلام انسجام نیروها بود. تلاش برای پراكندگی نیروهای یك جناح سیاسی از مدتی قبل از آغاز انتشار سلام آغاز شده بود. سلام مرجعی بود كه هم بسیاری از فعالان جناح چپ سیاسی آن زمان را گردهم می آورد و هم پیوند آنها را با جریان روشنفكری دینی برقرار نگاه می داشت. شاید برای خواننده این یادداشت جالب باشد كه بداند بسیاری از افرادی كه پس از دوم خرداد به چهره های اصلی اصلاحات تبدیل شدند پیش از آن به نوعی همكار روزنامه سلام بودند و بالاخره محور دیگر كار سلام، ظاهر شدن در قالب یك منتقد جدی بود. بنا بر آنچه گفته شد برآنم كه سلام ضمن آنكه شاخص های روزنامه نگاری كشور را در یك مقطع زمانی تعیین كننده چندین رتبه اعتلا بخشیده است؛ نقشی بیش از یك روزنامه را ایفا كرده است. سلام یك حزب نانوشته بود. چنانكه شرحش رفت هویت (مرام نامه) و شعارهای مشخص داشت، كادر سازی كرد و نیز منتقد بی بدیل جریان حاكم بود و نهایتاً بیشترین تاثیر را در شكل گیری واقعه تاریخی دوم خرداد داشت (اندیشه اش را به قدرت رساند). مدت هاست در این اندیشه ام كه در كشوری با مختصات اجتماعی و سیاسی و تاریخی كشور ما حزب مهم تر است یا روزنامه؟ شاید در نگاه نخست این سئوال كمی عجیب جلوه كند ولی وقتی در نمونه ای مثل سلام عمیق تر شویم، اهمیت سئوال بیشتر می نماید. شاید به همین دلیل هم باشد كه در سال های اخیر حساسیت ها نیز در جریان حاكم بر انتشار روزنامه ها پس از آشكار شدن اهمیت و تاثیرگذاری آنها فوق العادگی یافته است.
واقعیت این است كه حزب بدون امكان ارتباط با جامعه، محفلی بسته و محدود بیش نیست، مثل سخنرانی است كه قوه گویایی اش را از دست داده باشد و یا شناگری كه با دست و پای بسته در میدان مسابقه با رقبا شركت كرده باشد. در حالی كه روزنامه اگرچه محدودیت های انكارناپذیری دارد ولی گویی یك گام از حزب بسته جلوتر است. این سخن به معنای ادغام كارویژه ها و نادیده گرفتن جایگاه هر یك از آن دو نیست. سخنی است مقایسه ای با در نظر آوردن شرایط خاص كه می تواند مطلعی برای گفت وگوهای بیشتر باشد. متاسفانه توان احزاب ما به قدری محدود است كه امكان سرمایه گذاری همزمان آنها بر امور مختلف به نحوی كه همه آنها به خوبی انجام شوند تقریباً منتفی است. به همین دلیل اگرچه در ذهن، حزبی كه روزنامه داشته باشد و همزمان بتواند كادر سازی كند و نیز با جریان حاكم رقابت كند مطلوب است ولی متاسفانه در هیچ یك از جریان های سیاسی موجود امكان عملی ندارد، حتی در جریان حاكم فعلی با همه امكاناتی كه در اختیار دارد.
۳- آرایش سیاسی «چپ- راست» در دهه ۶۰ و نیمه ۷۰ ایران به «اصلاح طلب- محافظه كار» در دهه بعد یعنی از نیمه ۷۰ تا نیمه دهه ۸۰ تبدیل شد. چپ سنتی آن زمان با اصلاح طلب بعدی فاصله تردید ناپذیری دارد اگرچه هر دو عنوان ممكن است بر یك نفر انطباق یابد! در نتیجه هم اكنون اطلاق چپ به نیروهای سابقاً چپ، نوعی بی دقتی است ضمن آنكه فاقد ویژگی های توصیفی نیز هست و برعكس؛ اطلاق اصلاح طلب به افرادی كه اندیشه هایشان در فضای چپ دهه ۶۰ متصلب مانده است غیرواقعی است. نوع این تداخل در مفاهیم اما، در هر حال رواج داشته و دارد و بخشی از آن نان به نرخ روز خوردن است و بخشی دیگر نیز طبعاً از ناآگاهی سرچشمه دارد. شاید روزنامه سلام یكی از بهترین منابع برای دریافتن این تبدیل و تحول سیاسی و فهم بهتر آنهاست. یادم هست كه در سال های آغازین دهه ،۷۰ سخن از مبادله یك تبعه آلمان كه متهم به جاسوسی بود با یك متهم ایرانی در آلمان به میان آمده بود، در تحریریه سلام برخی متعصبانه و آرمان گرایانه آن را تقبیح می كردند و مردود می شمردند و برخی نیز واقع گرایانه و عمل گرایانه از آن حمایت می كردند، شاید تعجب كنید كه در همین ارتباط در یك روز دو یادداشت كاملاً متفاوت در دو صفحه مختلف سلام چاپ شد كه هر یك حامل سخنی در نقض و رد یكدیگر بودند! چنین امكانی ضمن اینكه گواهی بر حاكمیت اندیشه روا داری در داخل تحریریه است نشانه ای از آغاز یك تحول در آرایش سیاسی نیز هست. نظیر این چالش ها در زمینه های اقتصادی و سیاست خارجی برجسته بود اما در زمینه های فرهنگی و نقد دولت وقت به همگرایی می رسید. به مرور زمان اما در این چالش، اندیشه چپ به نفع آنچه كه بعدها نوع تفكر اصلاح طلبی خوانده شد، تضعیف گردید و منزوی شد.
۴- یكی از مهم ترین خدمات سلام به عرصه سیاست در كشور، نقد پاره ای مسئولین و مطالبه پاسخگویی حاكمیت، بسان خطایی غیرقابل بخشش بود.
این تلاش اگرچه از ابتدا تا انتهای فعالیت قریب ۹ساله با آن همراه بود و نهایتاً هم به همین دلیل توقیف شد ولی با آمدن دولت اصلاحات و سیل تهاجم به آن معلوم شد كه ادعای سلام، اساسی و درست بوده و دیگران حداكثر در مصداق نقد، با آن اختلاف نظر دارند! نقد موهبتی است كه خطاها را می نمایاند و امكان تصحیح آنها را فراهم می كند و بدینسان جامعه راه پیشرفت را برای خود باز می گذارد. در جامعه ای كه راه نقد بسته است، خطا قطعاً وجود دارد ولی حاكمیت بر آن سرپوش می گذارد.
فردی كه هر لحظه احتمال بیماری او می رود ولی از نشانه های بارز بیماری به هر علتی تغافل می كند، قبل از هر كس به خود ضربه زده است. ماكس وبر معتقد است در دموكراسی كه امكان رقابت برای نحله های مختلف فراهم می آید، حاكمیت (نظام سیاسی) قوی تر و مقتدرتر است و علت اصلی آن هم گردش آزاد اطلاعات و امكان نقد است. او می گوید وقتی امكان گردش آزاد اطلاعات وجود ندارد حاكمیت حتی از خطاهای منصوبان خودش غافل می ماند. او به عنوان نمونه به شكست تاریخی اصلاحات ارضی به دست فردریك كبیر در قرن هجدهم اشاره می كند كه مقامات محلی پروس كه با اشرافیت زمین دار مرتبط بودند، قوانین جدید را به نفع خود قلب كردند و پادشاه تا لحظه شكست از عمق فاجعه بی اطلاع ماند. گورباچف طی سال های نخست زمامداری اش در مقام رهبر اتحاد شوروی، با اشرافی كه بر حاكمیت سیاسی خود داشت عواقب ویرانگری كه در رژیم های تك حزبی قطعیت دارد -از جمله عدم امكان نقد حاكمیت و ساختاری شدن خطاها در آن- را با عباراتی شبیه وبر برشمرد و یادآوری كرد كه ممكن نیست چنین وضعیتی در یك نظام چند حزبی پیش بیاید. از این زاویه، یادداشتی كه آقای موسوی خوئینی ها مدیرمسئول سلام در ذیل ابلاغیه رای شدید اللحن دادگاه خود نوشته است حاكی از یك باورمندی عمیق به ضرورت عنصر نقد برای پیشرفت و اصلاح حكومت و جامعه است: «بسم الله الرحمن الرحیم.... همان طور كه پیشتر اعلام كرده بودم هر حكمی صادر شود اعتراض نخواهم كرد ولیكن جهت ادای تكلیف یادآور می شوم كه برخورد با مطبوعات به ویژه تعطیل مطبوعات به هیچ وجه به صلاح جمهوری اسلامی نیست... مطبوعات سرمایه های كشورند و در تحكیم و ثبات و استمرار نظام نقش بی بدیل دارند و نباید این سرمایه ها را به آسانی از دست داد حتی مطبوعاتی كه برخلاف عقیده و صلاحدید ما می نویسند و حتی مطبوعاتی كه نسبت به نظام، بی مهری و یا خدای نخواسته جفا می كنند باز هم باید آنها را تحمل كرد كه قطعاً در درازمدت به نفع نظام و منافع ملی است….»
۵- هیچ قدرتی خصوصاً در عصر جدید نه آزادی را نفی می كند و نه ضرورت نقد را. مشكل حكایتی است كه در برابر آنها تقریر می شود. در همین رابطه ذكر یكی از شكایت های اصلی در دادگاه سلام عبرت آموز است. جهت یادآوری عرض می شود در سال های ابتدایی اصلاحات هنگامی كه مطبوعات در اوج بودند، محافظه كاران اكثریت را در مجلس پنجم در اختیار داشتند و مهم ترین تلاش شان را در ماه های پایانی در مواجهه با مطبوعات سازمان دادند و طرح قانون محدود كننده ای را ارائه كردند كه جنجال وسیعی را دامن زد. جمعی از نمایندگان طراح قانون جدید با تنظیم شكایتی ادعا كردند كه سلام با درج تیتر و مطلبی درخصوص پیشنهاد تغییر قانون مطبوعات و سعید اسلامی به آنها توهین كرده است. مسئله این بوده كه چرا سلام با انتشار این مطلب در ذهن مخاطبان خود علیه نمایندگان طراح تشویش ایجاد كرده است! و سرانجام نیز دادگاه بزه انتسابی را وارد تشخیص می دهد. حال سئوال اساسی كه اینجا مطرح می شود این است كه كار مطبوعات و حدود آن چیست؟ آیا سلام به واسطه چنین خبری -كه در نوع خود برخوردی است نظیر وقایعی شبیه واترگیت در ایالات متحده و نظایر آن- مستحق پاداش بوده -چنانكه در بخشی از دنیا مرسوم است و آسیب شناسانه قدر آن را می دانند- یا مستوجب جزا؟ بدون مجامله باید گفت كار مطبوعات در ایران سهل و ممتنع است. در همان دوران اصلاحات، پاره ای مطبوعات هرچه می خواستند می نوشتند و در برابر، برخی دیگر در انجام رسالت حرفه ای مسلم خود محدود بودند و تصور نمی كنم گذشت زمان تاثیری در بسامانی این وضع داشته است كما اینكه می توان عیار نقدهای سلام را با اوضاع فعلی سنجید و بر این ادعا صحه گذاشت.
۶- پس از توقیف سلام در یادداشتی در روزنامه صبح امروز ادعا كرده بودم كه: «سلام راهی است كه تعطیل نمی شود. و استدلال كرده بودم چون اصلاحات همچنان پوینده است و شعارهای سلام نیز از سخن گاه های عمومی و جامعه پیگیری می شود و خاتمی هم بر عهد خود با مردم پایدار است پس با وجودی كه سلام به حسب ظاهر تعطیل شده ولی انگیزه تشكیل و تداوم انتشار آن تامین شده است و راه سلام ادامه دارد.» حال در شرایطی كه پاره ای از آن پیش فرض ها به كلی تغییر كرده اند تكلیف آن حكم چیست، آیا سلام به واقع مرده است؟ پاسخ این سئوال در ذهن من البته منفی است ولی استدلال هایش را به آینده حوالت می دهم. انشاءالله.
كریم ارغنده پور
عضو شورای سردبیری روزنامه سلام
arghandehpour@hotmail.com
منبع : روزنامه شرق