چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا
کوچکترین شاهزاده
روزگاری، پادشاهی بود که صد فرزند داشت. خردسالترین آنها یعنی صدمین فرزند، پسری پرانرژی، صبور و مهربان بود. همه فرزندان پادشاه توسط مربیان ورزیدهای تحت تعلیم بودند. حتی این شاهزاده خردسال که هیچ شانسی برای رسیدن به تخت و تاج پادشاهی نداشت توسط بهترین مربیان تحت تعلیم قرار میگرفت. مربی او دانش فراوانی داشت و عاقلترین مربی فرزندان پادشاه به شمار میرفت. او شاهزاده کوچک را که احترام خاصی برای او قائل بود و از او اطاعت میکرد، بسیار دوست داشت.
در آن زمان رسم بود که شاهزادهای تحصیل کرده را به بخشهای مختلف مملکت میفرستادند تا در امور کشورداری به پدر خود کمک کنند. وقتی شاهزاده کوچک به اندازه کافی بزرگ شد، از استاد خود خواست تا بهترین منطقه را برای او تعیین کند. استاد گفت: ”وقتی پادشاه از تو سرزمین دلخواهت را پرسید، هیچ سرزمینی را انتخاب نکن. بهجای آن از پدرت درخواست کن تو را بهعنوان کوچکترین فرزند در پیش خود نگه دارد تا به هنگام کهولت وی بتوانی به او در امور این سرزمین کمک کنی.“ شاهزاده کوچک نیز اطاعت کرد و پادشاه از وفاداری و مهربانی او بسیار خشنور شد.
شاهزاده کوچک نزد استاد خود رفت و به او گفت: ”چگونه میتوانم به بهترین شکل به پدر و مردم سرزمینم خدمت کنم؟“ وی پاسخ داد: ”از پادشاه درخواست کن تا وظیفه جمعآوری مالیات این سرزمین را به تو بسپارد. و بعد از جمعآوری آنها حاصل از آن را بهطور عادلانه مابین مردم قسمت کن. در صورت موافقت پادشاه با درخواست تو، با عدالت، صداقت و مهر وظیفه خود را انجام بده.“
شاهزاده دوباره تعالیم مربی خود را اطاعت کرد و چون پادشاه به صداقت او ایمان داشت، این وظیفه را به عهده وی گذاشت. شاهزاده نیز در جمعآوری مالیات با مردم به عدالت رفتار کرد. و در توزیع غذا به فقرا و نیازمندان گشادهدستی کرد و به زودی احترام و رأی اعتماد همه مردم را به سوی خود جلب کرد. پادشاه در بستر مرگ افتاد و وقتی وزرا از او وارث تخت و تاج پادشاهی را پرسیدند، پادشاه گفت: ”تمام صد فرزند او حق تخت و تاج پادشاهی دارند. پس مردم باید پادشاه آینده خود را انتخاب کنند.“
بعد از مرگ پادشاه، مردم به اتفاق، صدمین فرزند پادشاه را به سلطنت برگزیدند. وقتی نود و نه پادشاه دیگر ماجرا را شنیدند، از حسادت به خشم آمدند و در حالیکه کینه و نفرت تمام وجود آنها را در برگرفته بود، به جنگ با او شتافتند. آنها پیامی به او فرستادند و گفتند: ”ما بزرگتر از تو هستیم و همسایهها به علت انتخاب خردسالترین فرزند به ما میخندند. یا از سلطنت کنارهگیری کن و یا آماده جنگ باش.“
کوچکترین شاهزاده نزد مربی خود شتافت و از او راهنمائی خواست. مربی او که اکنون بسیار کارآزموده و پختهتر شده بود، گفت: ”به برادرانت بگو که من مایل به جنگ با برادرانم نیستم و اجازه نمیدهم مردم بیگناه به خاطر ما کشته شوند. به آنها بگو که مایل هستی تا ثروت پادشاه را بهطور مساوی مابین آنها تقسیم کنی و بعد سهم برادرانت را برای آنها بفرست.“ شاهزاده نیز اطاعت کرد و دستورات او را مو به مو انجام داد. در این حین، نود و نه شاهزاده لشکری را جهت سرکوبی او جمعآوری و تا نزدیکی پایتخت آورده بودند. وقتی پیام برادر کوچک خود را دریافت کردند و سهم کوچک خود را دیدند، از مقدار آن خشمگینتر شدند و آن را نپذیرفتند. اما بعد از اندکی تفکر، با خود گفتند اگر با شاهزاده کوچک بجنگیم، در نهایت به جنگ با همدیگر نیز خواهیم پرداخت وسرزمین ما به ناچار به سرزمینهای کوچکتری تقسیم خواهد شد و هیچیک از سرزمینهای کوچک به اندازه کافی قدرتمند نخواهد بود تا در صورت حمله دشمنان بتواند از خود دفاع کند.
پس سهمالارث خود را بازپس فرستادند و سلطنت برادر کوچک خود را به رسمیت شناختند. شاهزاده کوچک از این عمل برادران خود بسیار خشنود شد و آنها را به قصر خود دعوت کرد تا اتحاد مابین خود را جشن بگیرند. او تمامی امکانات قصر را در اختیار آنها گذاشت و با آنها خوشرفتاری کرد. بدین ترتیب آنها به صد دوست صمیمی تبدیل شدند و سوگند یاد کردند تا در تمامی مراحل زندگی به کمک و یاری هم بشتابند. داستان این وحدت در سراسر سرزمینهای اطراف پخش شد و هیچکدام از دشمنان آنها جرأت نکردند به سرزمین آنها تجاوز کنند. شاهزاده بعد از عزیمت برادرانش، مربی خود را به قصر فراخواند و ثروت و فراوانی را در اختیار او نهاد و در مراسم باشکوهی در حضور کلیه درباریان گفت: ”من که صدمین فرزند پادشاه بودم، تمامی موفقیتهای خود را مدیون راهنمائیها و تعلیمات مربی خود هستم. و در ضمن اقتدار و وحدت این سرزمین را مدیون این مربی عاقل میدانم. باید بدانیم که هر کسی از طریق اطاعت و فرمانبرداری از تعلیمات مربیان و معلمان دلسوز و بافراست خود میتواند مسائل و مشکلات خود را حل کرده و به سعادت و خشوبختی دست یابد.“ و این بود که مردم آن سرزمین سالها به خیر و خوشی زندگی کردند و به سعادت و خوشبختی دست یافتند.
ناصر رنجبردوست
منبع: mind power
در آن زمان رسم بود که شاهزادهای تحصیل کرده را به بخشهای مختلف مملکت میفرستادند تا در امور کشورداری به پدر خود کمک کنند. وقتی شاهزاده کوچک به اندازه کافی بزرگ شد، از استاد خود خواست تا بهترین منطقه را برای او تعیین کند. استاد گفت: ”وقتی پادشاه از تو سرزمین دلخواهت را پرسید، هیچ سرزمینی را انتخاب نکن. بهجای آن از پدرت درخواست کن تو را بهعنوان کوچکترین فرزند در پیش خود نگه دارد تا به هنگام کهولت وی بتوانی به او در امور این سرزمین کمک کنی.“ شاهزاده کوچک نیز اطاعت کرد و پادشاه از وفاداری و مهربانی او بسیار خشنور شد.
شاهزاده کوچک نزد استاد خود رفت و به او گفت: ”چگونه میتوانم به بهترین شکل به پدر و مردم سرزمینم خدمت کنم؟“ وی پاسخ داد: ”از پادشاه درخواست کن تا وظیفه جمعآوری مالیات این سرزمین را به تو بسپارد. و بعد از جمعآوری آنها حاصل از آن را بهطور عادلانه مابین مردم قسمت کن. در صورت موافقت پادشاه با درخواست تو، با عدالت، صداقت و مهر وظیفه خود را انجام بده.“
شاهزاده دوباره تعالیم مربی خود را اطاعت کرد و چون پادشاه به صداقت او ایمان داشت، این وظیفه را به عهده وی گذاشت. شاهزاده نیز در جمعآوری مالیات با مردم به عدالت رفتار کرد. و در توزیع غذا به فقرا و نیازمندان گشادهدستی کرد و به زودی احترام و رأی اعتماد همه مردم را به سوی خود جلب کرد. پادشاه در بستر مرگ افتاد و وقتی وزرا از او وارث تخت و تاج پادشاهی را پرسیدند، پادشاه گفت: ”تمام صد فرزند او حق تخت و تاج پادشاهی دارند. پس مردم باید پادشاه آینده خود را انتخاب کنند.“
بعد از مرگ پادشاه، مردم به اتفاق، صدمین فرزند پادشاه را به سلطنت برگزیدند. وقتی نود و نه پادشاه دیگر ماجرا را شنیدند، از حسادت به خشم آمدند و در حالیکه کینه و نفرت تمام وجود آنها را در برگرفته بود، به جنگ با او شتافتند. آنها پیامی به او فرستادند و گفتند: ”ما بزرگتر از تو هستیم و همسایهها به علت انتخاب خردسالترین فرزند به ما میخندند. یا از سلطنت کنارهگیری کن و یا آماده جنگ باش.“
کوچکترین شاهزاده نزد مربی خود شتافت و از او راهنمائی خواست. مربی او که اکنون بسیار کارآزموده و پختهتر شده بود، گفت: ”به برادرانت بگو که من مایل به جنگ با برادرانم نیستم و اجازه نمیدهم مردم بیگناه به خاطر ما کشته شوند. به آنها بگو که مایل هستی تا ثروت پادشاه را بهطور مساوی مابین آنها تقسیم کنی و بعد سهم برادرانت را برای آنها بفرست.“ شاهزاده نیز اطاعت کرد و دستورات او را مو به مو انجام داد. در این حین، نود و نه شاهزاده لشکری را جهت سرکوبی او جمعآوری و تا نزدیکی پایتخت آورده بودند. وقتی پیام برادر کوچک خود را دریافت کردند و سهم کوچک خود را دیدند، از مقدار آن خشمگینتر شدند و آن را نپذیرفتند. اما بعد از اندکی تفکر، با خود گفتند اگر با شاهزاده کوچک بجنگیم، در نهایت به جنگ با همدیگر نیز خواهیم پرداخت وسرزمین ما به ناچار به سرزمینهای کوچکتری تقسیم خواهد شد و هیچیک از سرزمینهای کوچک به اندازه کافی قدرتمند نخواهد بود تا در صورت حمله دشمنان بتواند از خود دفاع کند.
پس سهمالارث خود را بازپس فرستادند و سلطنت برادر کوچک خود را به رسمیت شناختند. شاهزاده کوچک از این عمل برادران خود بسیار خشنود شد و آنها را به قصر خود دعوت کرد تا اتحاد مابین خود را جشن بگیرند. او تمامی امکانات قصر را در اختیار آنها گذاشت و با آنها خوشرفتاری کرد. بدین ترتیب آنها به صد دوست صمیمی تبدیل شدند و سوگند یاد کردند تا در تمامی مراحل زندگی به کمک و یاری هم بشتابند. داستان این وحدت در سراسر سرزمینهای اطراف پخش شد و هیچکدام از دشمنان آنها جرأت نکردند به سرزمین آنها تجاوز کنند. شاهزاده بعد از عزیمت برادرانش، مربی خود را به قصر فراخواند و ثروت و فراوانی را در اختیار او نهاد و در مراسم باشکوهی در حضور کلیه درباریان گفت: ”من که صدمین فرزند پادشاه بودم، تمامی موفقیتهای خود را مدیون راهنمائیها و تعلیمات مربی خود هستم. و در ضمن اقتدار و وحدت این سرزمین را مدیون این مربی عاقل میدانم. باید بدانیم که هر کسی از طریق اطاعت و فرمانبرداری از تعلیمات مربیان و معلمان دلسوز و بافراست خود میتواند مسائل و مشکلات خود را حل کرده و به سعادت و خشوبختی دست یابد.“ و این بود که مردم آن سرزمین سالها به خیر و خوشی زندگی کردند و به سعادت و خوشبختی دست یافتند.
ناصر رنجبردوست
منبع: mind power
منبع : مجله موفقیت
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران آمریکا مجلس مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی دولت سیزدهم خلیج فارس دولت لایحه بودجه 1403 شورای نگهبان حجاب مجلس یازدهم
روز معلم سلامت حج تمتع تهران هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش دستگیری فضای مجازی شورای شهر تهران
بانک مرکزی دلار ارز خودرو قیمت دلار قیمت طلا ایران خودرو قیمت خودرو سایپا مالیات بازار خودرو تورم
سریال تلویزیون سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر کتاب فیلم دفاع مقدس رسانه ملی
اسرائیل جنگ غزه رژیم صهیونیستی غزه فلسطین نوار غزه حماس عربستان یمن نتانیاهو ترکیه افغانستان
فوتبال پرسپولیس رئال مادرید استقلال سپاهان بایرن مونیخ تراکتور باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت قهوه کاهش وزن بارداری خواب سلامت روان آلزایمر