یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

نخبگان در حاشیه


نخبگان در حاشیه
مدتهاست درصدد بودم درباره نخبگان ایرانی، نكاتی را یادآور شوم، تا این‌كه خبر شانتاژ تبلیغاتی شركت تعدادی از جوانان ایرانی در نمایشگاه اختراعات ژنو، این زمینه را فراهم ساخت. مطالب لازم در چند فراز زیر می‌آید:
۱ـ نخبگان جامعه اعم از علمی، فرهنگی، دینی و هنری، اقتصادی و سیاسی، عصاره فضایل جامعه بشری (نه صرفا ایرانی) هستند. توجه بفرمایید: سالانه صدها هزار دانش‌آموز وارد دبستان می‌شوند؛ از این تعداد، افراد كمتری به راهنمایی می‌روند و تعداد كمتری از آنان وارد دبیرستان می‌شوند. سالانه حدود ۱۰ درصد از مجموع فارغ‌التحصیلان نظام آموزشی، موفق به ورود به دانشگاه می‌شوند. از میان فارغ‌التحصیلان مقطع كارشناسی، تعداد محدودی موفق به ادامه تحصیل در مقطع كارشناسی ارشد می‌شوند و از میان فارغ‌التحصیلان این مقطع، تعداد معدودی، امكان و لیاقت تحصیل در مقطع دكتری را پیدا می‌كنند.
این تعداد دانش‌آموختگان نظام دانشگاهی در مقاطع مختلف را در نظر بگیرید كه به چه میزان، خانواده و جامعه روی آنها سرمایه‌گذاری كرده است. این افراد تنها بخشی از بستر نخبه‌پروری را فراهم می‌سازد. نكته مهم اینجاست كه همه اینها نخبه نیستند و تنها معدودی از آنان، جامه نخبگی می‌پوشند. ولی آیا صرفا تحصیلات آكادمیك، شرایط نخبگی را در آدمیان فراهم می‌سازد؟ پاسخ منفی است. درواقع نخبگان، كسانی هستند كه در رشته و زمینه معینی صاحب ذوق، خلاقیت، ابتكار و آفرینندگی هستند و توجه و رسیدگی به نیازها، موقعیت و تولیدات و اختراعات و اكتشافات آنان، امری بدیهی و طبیعی است. این مطالب را نوشتم كه خوانندگان ما را به نخبه‌ستیزی و نخبه‌كشی متهم نكنند.
۲ـ نخبگان در جامعه، محدود به نخبگان علمی نیستند و نخبگان علمی هم محدود و منحصر به نخبگان در علوم پایه؛ یعنی فیزیك، شیمی و ریاضیات نمی‌شوند. بنا بر تعریفی كه در عبارات بالا ارائه شد، افرادی كه توانایی ذاتی یا اكتسابی تولید، آفرینندگی و خلاقیت در حوزه‌های مختلف را داشته باشند، نخبه به شمار می‌روند. همان‌طور كه دكتر حسابی، نخبه علمی و فرهنگی بود، علامه طباطبایی و شهید مطهری هم نخبه دینی و فلسفی بودند. به همین ترتیب، همان‌گونه كه مرحوم تختی، نخبه ورزشی بود، بهرام بیضایی نیز در عرصه تئاتر و سینما، نخبه هنری است و استاد شجریان نیز در موسیقی نخبه به شمار می‌رود. اگر احسان قائم‌مقامی استادبزرگ شطرنج ایران، نخبه فكری است، سیدمحمدحسین طباطبایی، حافظ قرآن هم نخبه و نابغه است. منظور از این مثال‌ها، تأكید بر این است كه نخبگان، محدود و منحصر به رشته‌های خاص و سنین مشخصی نیستند و متأسفانه، دستگاه‌های اجرایی و نظام اطلاع‌رسانی و تبلیغاتی در ایران، گاه به غلط تعریف كلیشه‌ای و محدودی از نخبه ارائه كرده‌اند؛ یعنی جوانان ۲۰ تا ۲۵ ساله‌ای كه در المپیادهای جهانی، افتخاری كسب كرده‌اند؛ این حركت، چه آگاهانه بوده و چه نبوده، ظلم به نخبگان ایرانی است.
۳ـ اگر نخبگان را عصاره فضایل جامعه و مهم‌ترین سرمایه‌ مادی و معنوی یك ملت بدانیم ـ كه جز این هم نیست ـ امروز زمان ‌آن فرا رسیده است كه عملكرد ملت و نظام را در قبال این سرمایه بزرگ ملی در معرض نقد و داوری قرار دهیم. ما در تاریخ، سابقه روشنی از مواجهه با نخبگان نداریم و نخبه‌كشی توسط حكومت‌ها و گریه‌ و زاری و اسطوره‌سازی توسط ملت بعد از مرگ آنان، جریان غالب رویارویی با نخبگان بوده است؛ مرحوم امیركبیر، مرحوم تختی، مرحوم شریعتی از نمونه‌های بارز این جریان هستند. نكته مهم دیگر، بی‌اعتنایی آشكار و پنهان به «نخبگان در سایه» است. بسیاری از شهروندان كه نخبه محسوب می‌شوند، اگر در معرض جریان‌های خبری و ژورنالیستی تبلیغاتی قرار نگیرند، هیچ‌گاه شناخته نشده و قدر و مرتبت آنان رعایت نخواهد شد. ملاحظه كنید، واقعا میزان توجه و علاقه جامعه ما به بازیگران مطرح سینما و تلویزیون و خوانندگان پاپ بیشتر است یا نخبگان علمی، فرهنگی، دینی و...؟
حتی در حوزه هنر نیز هنرمندان اصیل و پرمایه سینما، موسیقی و تئاتر، مهجورند و گمنام. این مهم هرچند واقعیت تلخی است، ولی چون در زمان آن فرهنگ‌سازی نشده، همچنان تداوم دارد. دولت‌ها نیز كارنامه روشن و درخشانی در قبال نخبگان ندارند. اول این‌كه سطوح و طبقات نخبگان را منحصر به تعدادی جوان دانشجو كرده‌اند و دوم آن‌كه عملا با معرفی آنان و رسیدگی نكردن به نیازهای همین جوان‌ها، كشور را از ناز نعمت وجودشان محروم می‌سازند. آمارها حاكی است، حدود ۸۰ درصد از نخبگان علمی كشور ـ كه در المپیادهای بین‌المللی موفقیت‌هایی كسب می‌كنند ـ با اخذ دعوتنامه از دانشگاه‌های معتبر جهان، ترك دیار كرده و بسیاری از آنان حاضر به بازگشت به كشورند تا حدی كه برخی معتقدند المپیادهای جهانی، توری است كه جهان صنعتی و توسعه‌یافته پهن می‌كند تا به این وسیله، نخبگان و استعدادهای درخشان كشورهای پیرامون را شكار كند. علت این كوچ اختیاری بسیار روشن است. نخبگان جامعه ما؛ اعم از جوان ۲۲ ساله برنده مدال طلای المپیاد فیزیك، دانشجوی علوم انسانی كه ده‌ها مقاله جدی و قابل توجه در مطبوعات چاپ كرده، هنرمند كهنسال صنایع دستی، پژوهشگر زبان كه ماحصل تتبعات خود را در چند كتاب متبلور كرده و...
به خاطر روح حساس و ظرافت طبعی كه دارند، حداقل انتظارشان این است كه در جامعه، شناسایی و به رسمیت شناخته شوند و مورد حمایت‌های متعدد مالی، حقوقی و فرهنگی قرار گیرند، ولی واقعیت در جامعه ما چیزی غیر از این است. این جامعه محترم و این سرمایه بزرگ ملی، مادی و معنوی، نه تنها به رسمیت شناخته نمی‌شود، بلكه مورد بی‌مهری‌های فراوان، به ویژه از جانب دستگاه‌های دولتی و حكومتی قرار می‌گیرد. علت آن هم روشن است؛ بسیاری از مدیران و كارگزاران، بهره‌ای از نخبگی، آفرینندگی و خلاقیت نبرده‌اند و مراتب ترقی را نیز نه با تكیه بر استعدادها و توانمندی‌ها كه بیشتر با تمسك به روابط قدرت كسب كرده‌اند؛ از این رو، بدیهی است كه اهمیتی به نخبگی و نخبگان ندهند. امروز همه می‌دانیم كه در كشورهای توسعه‌یافته، نظام اجتماعی به ویژه حكومتی، موظف و مسئول شناسایی نخبگان در سنین جوانی و حمایت و هدایت آنان در سالیان متمادی است، به گونه‌ای كه پس از چند سال، زمینه بهره‌برداری كشور را از آنها فراهم سازند. نخبگان در جامعه وقتی قدر ببینند و بر صدر نشینند، با افتخار و اعتماد به نفس، عزم خود را برای خلاقیت و آفرینندگی بیشتر جزم می‌كنند و حركت عمومی كشور را به سمت قله‌های پیشرفت، سرعت می‌بخشند. آنچه در روزهای اخیر در اخبار منتشر شد و سوءاستفاده برخی از نام نخبگان علمی را اعلام می‌كرد، باعث تأسف همگان شد؛ یعنی نه تنها نگاه و رویكرد عمومی به نخبگان بهبود و ارتقا نیافته، بلكه دستاویزی شده است برای شهرت، معافیت از سربازی و ورود بدون كنكور به دانشگاه. همیشه این قاعده اجتماعی پایدار بوده كه هر نهاد یا پدیده‌ای اگر زایش و جنبش درونی در خود ایجاد نكند، فاسد شده و نه تنها وجودش مفید نخواهد بود، بلكه مضر نیز خواهد شد. وقتی فكری برای نخبگان نكنیم و تعریف حداقلی و ناقصی از این سرمایه بزرگ ملی داشته باشیم، همین مسئله سوژه‌ای می‌شود برای برخی مدیران و مسئولان دلال‌صفت كه از نام و وجود آنان بهره‌برداری شخصی كنند. ۴ـ نكته آخر این‌كه آیا واقعا تنها منشأ و نهاد شناسایی نخبگان بنیادهای خارجی مستقر در اروپا، كانادا و آمریكا هستند و ما در كشور لیاقت و توانایی این مهم را نداریم؟ و آنقدر در سكون و بی‌تحركی به سر می‌بریم كه نمایشگاه بخش خصوصی در ژنو غنای نخبگی جوانان ما را بسنجد؟ شاید برای همین، نخبگان را محدود به المپیادهای فیزیك و شیمی كرده‌ایم، چون فقط اروپایی‌ها به این نخبگان نیاز دارند؟ و تا زمانی كه آنان وارد عرصه نشوند، ما نیز در حاشیه خواهیم ماند. نتیجه كلام این‌كه اگر می‌خواهیم از ظرفیت‌های انسانی یك ملت بهره‌مند شویم و آن را برای پیشرفت و آبادانی كشور به كار بگیریم، چاره‌ای جز جذب، حمایت و توجه به نخبگان و برگزیدگان آنها نداریم. بدون ورود جدی آنها به عرصه‌های علمی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و ایجاد احساس مالكیت در آنها، نمی‌توان حركتی رو به جلو داشت. این توجه و حمایت هم با شعار و دیدار و تعریف و تمجید، ره به جایی نمی‌برد، بلكه بر بازنگری و ساماندهی نظام‌مند و هدفمند و سرمایه‌گذاری جدی و فرآیندهای قانونی و شفاف می‌طلبد. امید است نخبگان از حاشیه نجات یافته و به متن جامعه وارد شوند و تلاش برای نخبه شدن یك ارزش اجتماعی شده و موجی از امید و انگیزه را در قلب جوانان این مرز‌وبوم ایجاد سازد.