چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

چرا بسیاری از همکاران آگاه ما شیوه زندگی سالم ندارند؟


چرا بسیاری از همکاران آگاه ما شیوه زندگی سالم ندارند؟
سالیان سال بیماری‌های واگیردار و عفونی مشکلات اصلی سلامت جامعه بشری را تشکیل می‌داد و بخش غالب موارد مرگ و ناتوانی‌انسان ناشی از این دسته از ناخوشی‌ها بود. در بیشتر موارد، عامل این بیماری‌ها شناخته شده بود و برای پیشگیری و درمان آنها راه چاره‌ای اندیشیده بودند. کشف انواع واکسن‌های موثر و ساخت داروهای متعدد برای مقابله با عوامل مولد این بیماری‌ها نقشی اساسی در کاهش موارد مرگ و ناتوانی داشت و امروزه به جز کشورهایی که از وضع اقتصادی و اجتماعی خوبی برخوردار نبوده و در گروه کشورهای با درآمد کم، طبقه‌بندی می‌شوند، در بسیاری از جوامع این بیماری‌ها تحت کنترل قرار گرفته است.
برخورد با بیماری‌های واگیردار و عفونی چندان سخت نبود و موفقیت بشر در ریشه‌کن کردن آبله و تلاش برای ریشه‌کنی بیماری‌هایی مانند فلج اطفال و کزاز مادرزادی و کنترل بسیاری از بیماری‌های مهلک مثل جذام و طاعون با کمک آنتی‌بیوتیک‌های قوی موید این نکته است. هر چند این موفقیت‌ها نباید ما را از خطر بیماری‌های عفونی نوپدیدی مانند ایدز و بیماری‌های بازپدیدی همچون سل غافل کند. مشکل اصلی از جایی آغاز شد که الگوی بیماری‌ در جوامع بشری تغییر کرد و بیماری‌های غیر واگیردار و مزمن بر بیماری‌های واگیردار غلبه کرد. موارد بالای مرگ و ناتوانی ناشی از این گروه از بیماری‌ها، در کنار کنترل موفق بیماری‌های واگیردار نشان از اپیدمی‌های خاموش داشت. اکنون دیگر همه‌جا سخن از مرگ و ناتوانی ناشی از بیماری‌های قلبی‌عروقی، سرطان‌ها، دیابت، سوانح و حوادث و بیماری‌های روانی بود و به جای عاملی مشخص و شناخته شده، مجموعه‌ای از عوامل (عوامل خطر) در بروز این ناخوشی‌ها نقش داشتند....
دقت در ماهیت عوامل خطر بیماری‌های غیرواگیر، حکایت از آن دارد که این عامل از جنس رفتارهای ناسالم است و به همین جهت ناخوشی‌های مزمنی که بخش عمده آنها نتیجه انتخاب شیوه زندگی ناسالم مانند کشیدن سیگار، مصرف مواد مخدر، دارو، تحرک بدنی ناکافی و تغذیه نامناسب هستند را با عنوان بیماری‌های شیوه زندگی (Lifestyle Diseases) می‌شناسیم. بیماری‌های قلبی و عروقی، دیابت، انواع سرطان‌ها و بیماری‌های روانی در این گروه جای می‌گیرند.
شیوه زندگی (Lifestyle) را می‌توان مجموعه‌ای از رفتارها یا الگوهای زندگی روزانه دانست که در یک فرد یا گروه به صورت باثباتی حفظ می‌شود و با رفتارها یا ویژگی‌های فرهنگی، فیزیکی، اجتماعی، روانی، معنوی و محیطی فرد یا گروه سروکار دارد. شیوه زندگی می‌تواند با سلامت مرتبط باشد ولی لزوما سلامت‌گرا نیست. رفتارهایی مانند کشیدن سیگار، استعمال مواد مخدر سنتی یا صنعتی، تغذیه نامناسب، تحرک بدنی ناکافی، رفتارهای خطرناک رانندگی، خشونت‌ و رفتار جنسی غیرایمن را می‌توان از جمله مصادیق شیوه زندگی ناسالم دانست که می‌توان در حوزه سلامت به آنها نام رفتارهای مخاطره‌آمیز یا رفتارهای پرخطر اطلاق کرد.
نکته مهم در اینجا انتخاب رویکرد مناسب برای مقابله با بیماری‌های غیرواگیر و مزمن (بیماری‌های شیوه زندگی) است. در حوزه بیماری‌های واگیر مسیر مشخص بود. جامعه علمی ‌با انجام پژوهش‌های مناسب به شناسایی کامل عامل بیماری‌زا و چرخه زندگی آن اقدام می‌کرد و با شناخت عامل بیماری در آزمایشگاه‌ها، داروی مناسب برای درمان و واکسن موثر برای پیشگیری از آن را تهیه می‌کرد و در اختیار جامعه قرار می‌داد و مردم نیز با استفاده از دارو یا واکسن تولید شده از عوارض ناشی از بیماری نجات پیدا می‌کردند. ولی آیا در مورد بیماری‌های غیرواگیر، مقابله به این سادگی خواهد بود؟
رفتار آدمی‌ بسیار پیچیده و تحت تاثیر عوامل متعددی است و به این دلیل تغییر دادن آن در افراد و گروه‌ها کاری دشوار است. در اطراف خود بسیاری را می‌شناسیم که با وجود اطلاع دقیق از عواقب کشیدن سیگار، با لذت دود سیگار را فرو می‌برند و از آن عجیب‌تر مشاهده کسانی است که به مردم توصیه می‌کنند که برای حفظ سلامت خود سیگار را ترک کنند، ورزش روزانه منظم داشته باشند، اصول تغذیه درست را رعایت کنند و ... ولی خودشان سیگاری قهاری هستند، کمترین تحرک بدنی در طول روز ندارند و کوچکترین کنترلی بر تغذیه خود و خانواده‌شان ندارند. متاسفانه برخی از همکاران پزشک ما در این گروه جای می‌گیرند. سوال اساسی در اینجا این است که چرا چنین افرادی که به عنوان مراجع رفتاری جامعه محسوب می‌شوند و افراد و گروه‌های جامعه را تحت تاثیر گفتار خود قرار می‌دهند، خود رفتار مخاطره آمیزی را به صورت مکرر و باثبات انجام می‌دهند؟
این مثال‌ها و ظرایف نشانگر آن است که تنها آگاهی دادن و موعظه کردن برای اصلاح رفتار کافی نیست و به دلیل پیچیدگی‌های رفتار، نیاز به چارچوبی علمی‌ و دقیق برای اصلاح رفتار وجود دارد و تغییر دادن رفتارهای مخاطره‌آمیز در حوزه سلامت اگر چه شدنی و امکان‌پذیر است ولی چندان هم ساده و سهل‌الوصول نخواهد بود. در سطور بعد به توضیح بیشتری درباره این موضوع خواهیم پرداخت.
این دیدگاه که "برای تغییر رفتار در یک فرد یا گروه کافی است سطح دانش و آگاهی آنان افزایش یابد" در بین بسیاری از افراد و حتی صاحب‌نظران طرفدار دارد. این افراد بر این باور هستند که بالا بردن دانش مردم به اصلاح نگرش در آنها و به دنبال آن تغییر رفتار منجر می‌شود و برای این ادعای خود شواهدی ارایه می‌کنند که بین بالارفتن دانش و آگاهی مخاطبان، تغییر نگرش آنها و اقدام به رفتار مورد نظر در آنها رابطه وجود دارد. برخلاف نظر این افراد، فرآیند بروز رفتار به این سادگی نیست و مسیری خطی و مستقیم ندارد که با بالا بردن دانش و آگاهی افراد، نگرش آنها تغییر‌کند و با اصلاح نگرش رفتار اصلاح شود.
موارد بسیاری را می‌توان بیان کرد که بالا بودن آگاهی توام با اصلاح نگرش و تغییر رفتار نبوده است. همه ما می‌توانیم معتادانی را به خاطر بیاوریم که در زیان‌بار بودن رفتار خود شکی ندارند و از عوارض مصرف مواد مخدر آگاهی کامل دارند ولی همچنان از این مواد مهلک استفاده می‌کنند و یا بیمارانی که از فشار خون بالا رنج می‌برند و آگاهی کافی از عوارض و ماهیت بیماری خود دارند ولی اقدامی‌برای اصلاح نحوه تغذیه خود انجام نمی‌دهند و یا کسانی که از فواید تحرک بدنی و نحوه ورزش کردن اطلاع کافی دارند ولی تحرک بدنی منظم ندارند.
به نظر می‌رسد عوامل متعددی روی رفتار گروه‌های مخاطب تاثیر دارند که فرآیند بروز آن را پیچیده‌تر از دانش... نگرش... رفتار کرده است و برای اصلاح رفتار باید مورد توجه برنامه‌ریزان قرار گیرند. الگوها و نظریه‌های تغییر رفتار با هدف شناسایی و تحلیل این عوامل و آماده کردن آنها برای استفاده در مداخلات آموزشی موثر طراحی شده‌اند و در هر یک از این الگوها به عوامل مختلفی اشاره شده است. نکته مهم آن است که برای تغییر شیوه زندگی باید به کلیه عوامل موثر بر رفتار توجه کرد و تنها توجه به افزایش آگاهی موثر نخواهد بود. در زیر به تعدادی از این عوامل اشاره می‌کنیم:
۱) نگرش فرد نسبت به یک رفتار، که در واقع دیدگاه ارزیابی کننده موافق یا مخالف فرد نسبت به یک رفتار است، از جمله این عوامل به شمار می‌رود. برخی نگرش فرد نسبت به رفتار را حاصل دو عامل باور به پیامدهای رفتار و اهمیت آن پیامدها از نظر او می‌دانند.
۲) تهدید درک شده: اینکه فردی خود را در معرض خطری بداند و آن خطر را برای خود مهم ارزیابی کند.
۳) موانع درک شده و منافع درک شده: درک فرد از منافع و موانع مرتبط با رفتار مورد نظر
۴) راهنماها برای عمل: راهنما و اشاراتی که فرد را به انجام رفتار ترغیب می‌کند.
۵) هنجارهای ذهنی: حاصل تایید یا تایید نشدن رفتار از سوی افرادی که مرجع نظری فرد به حساب می‌آیند و نظراتشان برای او مهم است. این افراد می‌توانند والدین، معلمان، اعضای خانواده، دوستان و همسالان باشند. تاثیر گروه همسالان(Peer Groups) به ویژه در نوجوانان و جوانان در روی آوردن به رفتارهای مخاطره‌آمیز بسیار قابل توجه است.
۶) خودکارآمدی: آن را اطمینان فرد به خود برای انجام یا ترک یک رفتار تعریف می‌کنند و فقدان این اطمینان به خود در بروز بسیاری از رفتار مخاطره‌آمیز نقش تعیین‌کننده دارند.
۷) شرایط و امکانات نیز در فرآیند انجام رفتار نقش دارد. گاهی تمامی‌شرایط در اختیار فرد است و در برخی موارد تامین این شرایط و امکانات از اختیار او خارج است.
در کنار عوامل فوق، عوامل دیگری وجود دارند که می‌توانند به فرآیند اصلاح رفتار در حوزه سلامت کمک کنند. تدوین سیاست‌های منطبق با سلامت در جامعه از جمله این عوامل است. سیاست ممنوعیت عرضه سیگار به افراد زیر ۱۸ سال می‌تواند با ایجاد مانع بر سر راه دسترسی به سیگار، تغییر رفتار سیگار کشیدن را تسهیل نماید. وجود محیط‌های حامی سلامت، اقدامات و مشارکت اعضای جامعه و نظام ارایه خدمات سلامت به جامعه از دیگر عوامل تاثیرگذار بر رفتارهای سلامت در افراد و جوامع هستند. پس می‌توان نتیجه گرفت که رفتار و از جمله رفتار در حوزه سلامت پیچیده است و بنابراین تغییر رفتار کار ساده‌ای نیست، هر چند شدنی است و با رویکردهای علمی می‌توان به آن دست یافت. پس ارتقای سطح آگاهی مخاطبان به تنهایی برای انجام یک رفتار کافی نیست. پس برای اصلاح رفتار و از جمله تغییر رفتارهای مخاطره‌آمیز چه باید کرد؟
سه رویکرد برای تغییر رفتارهای مخاطره‌آمیز در حوزه سلامت مدنظر است که براساس نوع و ماهیت گروه مخاطب انتخاب می‌شود. به عبارت دیگر شناخت مخاطب است که نوع مداخله تغییر رفتاری را تعیین می‌کند. افرادی هستند که اطلاعات کافی از رفتار ندارند یا توانایی و مهارت کافی برای انجام رفتاری را ندارند. کودکی که نمی‌داند چگونه باید از عرض خیابان رد شود و یا از رفتارهای غلط تغذیه‌ای اطلاع کافی ندارد و یا نوجوانی که نمی‌داند چگونه در مقابل تعارف سیگار و مواد مخدر از طرف دوستانش نه بگوید را می‌توان در این گروه جای داد. رویکرد مورد استفاده در این نوع مخاطبان آموزش است. گاهی افراد با وجود برخورداری از دانش و مهارت عامدانه و از سر لجبازی رفتار مخاطره‌آمیزی را انجام می‌دهند. در واقع این نوع گروه مخاطب هم می‌دانند و هم می‌توانند. گاهی این رفتارها علاوه بر اینکه برای فرد ضرر دارد، برای جامعه نیز خطرآفرین است.
در این موارد رویکرد اجبار قانونی کاربرد دارد. تدوین و نظارت بر اجرای قانون منع استعمال دخانیات در اماکن سربسته نمونه‌ای از این رویکرد است که برای تغییر رفتار افراد سیگاری که معمولا هم اطلاع کافی از عوارض دود سیگار در اماکن سربسته دارند و هم می‌توانند این کار را انجام دهند ولی خودخواهانه چنین کاری را انجام می‌دهند، موثر خواهد بود. گروه سوم افرادی هستند که هم می‌دانند که رفتار درست چیست و عوارض آن کدام است و هم می‌توانند رفتار درست را جایگزین آن کنند، لجبازی هم نمی‌کنند ولی انگیزه‌ای برای تغییر رفتار ندارند. به عبارت دیگر انجام رفتار مورد نظر برای آنان به صرفه نیست و به همین دلیل فرد به سراغ رفتار رقیب کشیده می‌شود. این گروه کسانی هستند که به فکر تغییر رفتار نیستند چرا که برای آنها صرف نمی‌کند. عابر پیاده‌ای را در نظر بگیرید که قصد دارد از عرض بزرگراهی عبور کند و استفاده از پل عابر پیاده را مدنظر قرار نمی‌دهد. اگر او احساس کند که عبور از پل عابر پیاده با توجه به هزینه‌هایی که باید برای آن پرداخت کند (مانند وقت، درد زانو، خستگی و ...) صرف نمی‌کند تصمیم می‌گیرد که از پل عابر پیاده استفاده نکند. حال تصور کنید که در این بزرگراه تصادف به صورت مکرر رخ می‌دهد و پل هوایی برقی هم برای بالا رفتن و پایین آمدن عابران پیاده وجود دارد. در این حالت رفتار درست (استفاده از پل عابر پیاده) بدون استفاده از اجبار و براساس نظریه مبادله (انسان از محصول یا رفتاری استقبال می‌کند که منافع حاصل از آن بیشتر از هزینه‌هایش باشد) بر رفتار خطرناک (عبور از عرض بزرگراه) ترجیح داده می‌شود.
در اینجا رویکرد بازاریابی اجتماعی مناسب خواهد بود. در بازاریابی اجتماعی از اصول و مفاهیم بازاریابی تجاری برای فروش یک ایده یا رفتار درست به مخاطب استفاده می‌شود و هدف آن است که کاری کنیم تا قبول ایده یا انجام رفتار درست برای مخاطب به صرفه باشد. طراحی مداخله برای تغییر رفتار براساس خواسته‌ها و نیازهای مخاطب و کاستن از قیمت تمام شده (هزینه) انجام رفتار برای مخاطب، ارایه آن در مکان‌های مناسب و استفاده از روش‌های موثر برای ترویج آن در بین مخاطب از اصول استفاده شود.‌ پس در این گروه‌ها یا باید با بازاریابی اجتماعی کار کنیم که انجام یک رفتار برای آنها صرف کند. حال می‌توان به این سوال جواب بهتری داد که چرا بسیاری از افراد با وجودی که اطلاعات کافی در مورد رفتار درست و نادرست دارند و آگاه هستند ولی رفتار درست انجام نمی‌دهند؟ این گروه یا در گروه لجبازان هستند یا در گروهی که احساس می‌کنند انجام رفتار برای آنها صرف نمی‌کند. با گروه اول باید با اجبار و قانون برخورد کرد و گروه دوم نیاز به مداخله مبتنی بر بازاریابی اجتماعی دارند.
در پاسخ به این سوال نیز که چرا با وجود آموزش‌های ما در جامعه متاسفانه کمتر جواب می‌گیریم، باید گفت آنچه ما به مردم آموزش می‌دهیم گاه با آنچه آنها برای تغییر رفتارشان نیاز دارند فاصله دارد و یا تاثیر کمتری روی فرآیند تغییر رفتار دارند. برای تغییر رفتار باید از راه درست و علمی‌آن وارد شویم که متاسفانه در جامعه ما به آن کمتر پرداخته شده است.
دکتر حسن افتخار - استاد دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران - دکتر محسن شمس
منبع : هفته نامه سپید


همچنین مشاهده کنید