سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

دنیای مجازی


دنیای مجازی
روزی باعجله واشتهای فراوان به یک رستوران رفتم . دررستوران محل دنجی انتخاب کردم چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفربرمانه ریزی کنم . فیله ماهی آزاد با کره سالاد و آب پرتقال سفارش دادم . در انتهای لیست نوشته شده بود : غذای رژیمی می خورید ؟ نه
نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سرمرا متوجه خود کرد : آقا میشه کمی پول به من بدی ؟
نه کوچولو پول زیادی همراهم نیست
فقط اونقدری که بتونم نون بخرم
باشه برات می خرم
صندوق پست الکترونیکی من پر از ایمیل بود .از خواندن شعرها پیامهای زیبا و همچنین جوک های خنده داربه کلی از خود بی خود شده بودم .صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که درلندن سپری کردم .
آقا میشه بگی کره وپنیر هم بیارن ؟
آه یادم افتاد اون کوچولو پیش من نشسته .
باشه ولی اجازه بده بعد به کارم برسم . من خیلی گرفتارم . خب ؟
غذای من رسید . غذای پسرک را سفارش دادم .گارسون پرسید که اگر مزاحم است بیرونش کند . وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست . بذار بمونه برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید. آنوقت پسرک رویروی من
نشست .
چیکار میکنی ؟
ایمیل هام رو می خونم .
ایمیل چیه ؟
پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن .
متوجه شدم که چیزی نفهمیده . برای اینکه دوباره سوالی نپرسد گفتم :اون فقط یک نامه است که بااینترنت فرستاده
شده .
تو اینترنت داری ؟
بله دردنیای امروز خیلی ضروریه .
اینترنت چیه آقا ؟
اینترنت جائیه که با کامپیوتر میشه خیلی چیزها رو دید وشنید . اخبار موسیقی ملاقات با مردم خواندن نوشتن رویا ها کار و یادگیری . همه اینها وجود دارن ولی دریک دنیای مجازی .
مجازی یعنی چی ؟
تصمیم گرفتم جوابی ساده وخالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم رابا آسایش بخورم .
دنیای مجازی جائیه که دراون نمیشه چیزی رو لمس کرد ولی هر چی که دوست داریم اونجاست . رویاهامون رو
اونجا ساختیم و شکل دنیا رو اونطوری که دوست داریم عوض کردیم .
چه عالی دوستش دارم .
کوچولو فهمیدی مجازی چیه ؟
آره من توی همین دنیای مجازی زندگی میکنم .
مگه تو کامپیتوتر داری ؟
نه ولی دنیای منم مثل اونه - مجازی .
مادرم تمام روز از خونه بیرونه . دیر برمی گرده واغلب اونو نمی بینم .
وقتی برادر کوچکم از گرسنگی گریه می کنه . باهم آب رو جای سوپ می خوریم .
خواهر بززگترم هر روز میره بیرون . میگن تن فروشی میکنه اما من نمی فهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوزم بدن داره .
پدرم سالها ست که زندانه و من همیشه پیش خودم همه خانواده رو توی خونه دورهم تصور میکنم . یه عالمه غذا
یه عالمه اسباب بازی ومن به مدرسه میرم تا یه روز دکتر بزرگی بشم . مگه مجازی همین نیست ؟
قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد نوت بوکم را بستم .
صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید. تمام کند . پول غذار را پرداختم .
آنجا در آن لحظه من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم . ما هرروز را در حالی سپری میکنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی توسط حقیقت ها عاجزیم .
ماهنامه "گل یخ " جمعیت امداد دانشجویی امام علی
سایت جمعیت : www.the۱stbigbrother.com
آدرس سایت طفلان مسلم :http://teflane


همچنین مشاهده کنید