چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

موج متفاوت یا چنگال های لیبرال بدلی


موج متفاوت یا چنگال های لیبرال بدلی
با شروع به کار " دمیتری میویدیف " رئیس جمهور جدید روسیه و سفرهای وی به چین، قزاقستان و اروپا که همراه با اظهار نظرهای روشنی بوده است، حباب های توهم در خصوص لیبرالیسم ساکن کرملین در هم ترکید. توهم بزرگ در آنجا شکل گرفت و تحلیلگران غربی را گرفتار خویش کرد که می پنداشتند هرگونه سیاست اقتصاد بازار، در حوزه سیاسی و از جمله نقش آفرینی در حوزه ژئوپلتیک به صورت همگام منجر به لیبرالیسم خواهد شد. اما تجربه اثبات کرده است که در جوامع شرقی، اروپای مرکزی و شرقی سیر تحولات اجتماعی راه دگرگونه ای را طی می کند و حتی در بعضی از حوزه ها اقتصاد آزاد، در کنار و بطن نظام های توتالیتر و سرکوبگر، ساخت سیاسی را مفهوم می دهند. روسیه، اوکراین و گرجستان نیز از جمله کشورهائی می باشند که تقریبا از این مدل تبعیت می کنند و ساختار سیاسی آنان در حالی که می بایست در چارچوب اقتصاد بازار تعریف شود ولی در دیگر حوزه ها به رژیم های غیر دمکراتیک با گرایشات قومی – مذهبی نزدیک است.
اختلافات کنونی بین مسکو با تفلیس – کیف و اظهارات تهدیدآمیز مدویدیف نسبت به رویکرد همتایان خود در این دو کشور می تواند زنگ بیدارباش برای کسانی تلقی شود که رئیس جمهور جدید روسیه را یک لیبرال و متفاوت از "ولادیمیر پوتین" همتای سابق خود می پندارند. در بستر و مسیر تحولات، آنچه بیش از همه می تواند مهم به حساب آید نقش ساختارمند یک تفکر یا جناح سیاسی است و گرنه شخصیت ها هر چند که بتوان برای آنان نقش کاریزما نیز قائل شد، بدون این موقعیت خاص قادر به هیچ تغییری نخواهند بود. وضعیت کسب منافع ملی در روسیه کنونی از مسیر تثبیت هژمونی در عرصه بین المللی و برتری این هژمونی در منطقه پیرامونی معنا می یابد. به همین دلیل پوتین یا مدویدیف ناگزیر از پذیرش اصولی می باشند که در کلان مسئله در تقابل با رویکرد همسایگان ناسازگاری چون اوکراین و گرجستان می باشد.
هشدار رئیس جمهور روسیه به گرجستان و اوکراین مبنی بر اینکه چنانچه آنان قصد الحاق به ناتو را داشته باشند این موضوع می تواند نقض پیمان دوستی بین روسیه و تفلیس - کیف که در سال ۱۹۹۷ منعقد گردید تلقی شود، نمی تواند یک تهدید توخالی یا فرار به جلو برای تعیین جایگاه خویش در مقابل ولادیمیر پوتین تعریف شود. این هشدار از آنجا که هم زمان با مصوبه مهم دومای روسیه در هفته گذشته و در آستانه اجلاس سن پترزبورگ توسط کشورهای مشترک المنافع صادر شده است، اهمیت دوچندانی می یابد. اکثریت دومای روسیه با تصویب یک قانون به رئیس جمهور و دولت اجازه داده اند که چنانچه اوکراین هم چنان گرایش به ناتو خود را دنبال کند، مسکو می تواند پیمان دوستی دو کشور را ملغی کرده و عکس العمل لازم را نشان دهد. در مورد گرجستان نیز در طی ماه ها و هفته های اخیر به جهت حمایت علنی و قاطع کرملین از مواضع استقلال طلبان آبخازی و اوستیای جنوبی و بطور کلی پذیرش تلویحی حاکمیت دوفاکتوی آبخازی توسط مسکو، برخورد با همسایگان ناسازگار وارد مراحل عینی تری شده است. اصولا سفرهای رئیس جمهوری روسیه به چین، قزاقستان و سپس از ترمینال برلینی به سمت اروپا پیام روشنی برای اولویت بندی در سیاست خارجی روسیه و نقش و اهمیت کشورهای دوست در روابط دوجانبه بین مسکو با محیط پیرامونی بوده است.
به یقین همین اولویت بندی سفرهای مدویدیف در کنار هشدار به گرجستان و اوکرایین تصویر دقیق نقشه راه ژئوپلتیکی روسیه برای حضور در عرصه جغرافیای جهانی می باشد. مدویدیف همچون پوتین در چارچوب اقتصاد بازار نقش خود را بازی می کند و به احتمال زیاد هر دو سهامداران بزرگ شرکت های گازی – نفتی و یا تسلیحاتی نیز خواهند بود و از این منظر لازم نیست غرب نگران بازگشت کابوس همیشگی خود " شیطان کمونیستی " در قالب این سیاستمداران ملی گرای روسی باشد. اما غرب از منظر رویکرد پراگماتیستی ائتلاف مدویدیف – پوتین در خصوص یافتن جایگاه و تثبیت موقعیت روسیه در عرصه معادلات بین المللی می تواند نگران تضاد منافع مسکو – بروکسل در قالب کسب منافع متفاوت باشد. ژلاتین روابط روسیه با غرب تا زمانی که به نقطه تعادل و بالانس در تقسیم قدرت و به رسمیت شناختن منافع دوطرفه نرسد، چالش های فراگیر سیاسی در عرصه بین المللی و امنیتی در حوزه منطقه ای را هم چنان شکل خواهد داد. ساختار نظام بین المللی مورد نظر غرب بیش از آنچه به شخصیت رئیس جمهور روسیه توجه کند می بایست به موقعیت و منافع روسیه نگاه منطقی داشته باشد. در چنین صورتی است که روسیه تحت زعامت هر حاکمی نسبت به مسائل بین المللی افعال قابل پیش بینی و تعامل جامع نشان خواهد داد. دایره بسته ای که در دوران زمامداری ولادیمیر پوتین در خصوص چگونگی ترسیم نقشه ژئوپلتیکی روسیه شکل گرفته است، بسیار وسیع اما بسته تر از آن است که رئیس جمهور جدید یا حتی خود پوتین بتواند از آن خارج شود.
چرا که این موضوع نه تمایل و خواست شخصی یک تن، هر چند که در بالاترین مسند سیاسی قرار گرفته باشد، که الزام غیر قابل اجتناب کسب منافع ملی این کشور بوده است. مهمتر از این، آنچه موضوع را برای غرب پیچیده و تا حدودی الزام آورتر می کند اراده سیاسی و پتانسیل بالقوه و بالفعل مسکو برای دستیابی به اهداف ملی خود می باشد که تقابل با آن می تواند نظام بین المللی را با چالش های خطرناکی روبرو کند. از طرف دیگر پشت جبهه زمامداران ملی گرای کنونی مسکو هیچ نیروی قابل توجه حامی غرب وجود ندارد که بتوان به آن دل خوش کرد، بدیل پوتین – مدویدیف بدون شک حزب کمونیست به رهبری " گنادی زوگانف " خواهد بود که کابوس کنونی غرب را به پایان هرگونه امیدی بدل می کند.
اردشیر زارعی قنواتی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه