شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

پیروی از پیامبر و اولی‌الامر


پیروی از پیامبر و اولی‌الامر
یا ایها الذین امنو اطیعو الله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاویلا. (سوره نساء - آیه ۵۹)
در این آیه بعد از امر به اطاعت خداوند، به اطاعت رسول فرمان داده است. رسول خدا به دو جهت باید اطاعت شود:
۱) حیثیت تشریع و قانونگذاری از راه آنچه به او غیر از قرآن وحی می‌شود، و آن همان سخنانی است که برای شرح و بیان کتاب‌الله است مانند اینکه تعداد رکعت‌های نماز را بیان می‌کند.
۲) آنچه مربوط به حکومت و قضاوت و اجرای احکام است. لذا قرآن فرمود آنچه پیامبر به آن امر یا نهی می‌کند لازم‌الاجراء است. از این رو اطاعت رسول (ص) را به طور جداگانه ذکر نمود و در این حیثیت، اولی الامر نیز شریکند. لکن آنها در مسائل وحی و اصل رسالت و جعل قانون حق دخالت ندارند، بلکه آنها در مورد احکام خدا و رسول و حکومت و ولایت امر واجب الاطاعه می‌باشند. (۱)
در این آیه چند چیز باید روشن گردد:
۱) آیا اولی‌الامر باید معصوم باشند یا نه؟ [ اکثر اهل سنت هم به عصمت آنها اعتراف کرده‌اند.]
۲) اولی‌الامر چه کسانی هستند؟ آیا مجموع امت یا دوازده امام؟
۳) مخاطب “تنازعتم” چه کسانی هستند؟
این آیه و چند آیه بعدی ولایت و رهبری جامعه مسلمین را تبیین می‌کند.
مشروعیت همه اطاعت‌ها به اطاعت خدا بر می‌گردد. سجده بر غیر خدا حرام است وی اگر خدا به این موضوع امر کند سجده حرام، عبادت می‌شود [سجده برای آدم.] واسطه تراشی به درگاه شرکت و حرام است، اگر خدا بلامانع اعلام کند یا بگوید پیامبر یا اولیا را واسطه قرار دهید، این کار توسل و عبادت می‌شود. [ فرقه‌های اسلامی باید به این موضوعات، خارج از تعصب و با دیدی عالمانه توجه کنند.] معیار و میزان ما، حلال و حرام و امر ونهی خدا و رسول است. در این آیه فرمود: این مومنان! اطاعت خدا کنید و اطاعت پیامبر خدا و صاحبان امر را گردن نهید و اگر اطاعت از اشخاص بدون اذن خدا باشد اطاعت شیطانی و بت‌پرستی است. در این آیه بعد از اطاعت خدا امر به اطاعت رسول او شده است، زیرا پیامبر معصوم است و به چیزی جز حکم خدا امر نمی کند، لذا اطاعت پیامبر با اطاعت خدا اصطکاک و تضادی پیدا نمی‌کند و پس از آن امر به اطاعت اولی الامر کرده است. بنابراین باید اینان نیز مثل پیامبر معصوم باشند، زیرا اگر آنها فاقد عصمت بوده و یا افرادی ظالم و خطاکار باشند، اطاعتشان مخالف اطاعت خدا خواهد شد و در این صورت یا باید اطاعت امر خدا شود و یا اولی الامر فقط.
اولی الامر از نظر این آیه معصومند وتنها بر علی(ع) و امامان بعد از او منطبق می‌شود و مفسران بزرگ اسلامی از پیامبر اکرم(ص) این تفسیر را نقل کرده‌اند.
● گروهی مطیع و گروهی مطاع‌اند
در این آیه دو چیز مطرح شده؛ یعنی دو گروه عنوان گردیده است: گروهی که باید مطیع باشند و گروهی که باید مطاع باشند؛ یعنی باید از آنها اطاعت شود.
گروه مطیع مومنان هستند (یا ایها الذین امنو) و گروهی که مطاع هستند خدا و پیامبر و اولی الا‌ مرند که معصومند. حال اگر این مومنان در مسئله‌ای و یا موضوع دینی اختلاف پیدا کردند به خدا و رسول مراجعه می‌کنند که آن دو جاعل قانون و شریعت‌اند، هر چه گفتند حکم همان است. “و اگر رسول‌الله(ص) در میان مردم نبود مراجعه به اولی الامر می‌شود تا آنها حکم خدا و رسول را بیان کنند و آنها در بیان و کشف حکم الهی از کتاب و سنت امین و معصوم هستند.”(۲)
بنابراین اعلام حکم از طرف اولی الامر صحیح خواهد بود. در واقع کتاب وسنت اصالتا صاحب فتوا و جاعل قانونند و اولی الامر نظر قرآن و سنت و کشف و تبیین کننده هستند. بنابراین در این آیه دو صف وجود دارد: صف مطیع که مومناند که گاهی در میان خود حکم را نمی‌دانند و به اختلاف می‌رسند و امر بر ایشان مبهم است (فان تنازعتم) و معلوم است که رسول خدا و اولی الامر در داخل این صف نیستند و دیگری صف پیروی شوندگان هستند که خدا و رسول و اولی الامرمند و نظر به اینکه خدا و رسول اصل در جعل قانون هستند و مومنان اختلاف خود را به آنها ارجاع می‌دهند نه به اولی الامر (فردوه الی الله و الرسول) زیرا آنها در جعل قانون حقی ندارند، جز اینکه در صورت نبودن رسول(ص)، اولی الامر شارح و مبین کتاب و سنت خواهند بود و از محدوده اصول کلی قرآن و سنت بیرون نخواهد رفت. لذا در احادیث اهل بیت(ع) مکرر می‌خوانیم که فرمودند: اگر از ما سخنی بر خلاف کتاب و سنت پیامبر نقل کردند، این دروغی بیش نیست، آن را نپذیرید، زیرا امام معصوم مجری احکام خدا و رسول و بیان کننده آن هستند و بعد از رحلت پیامبر(ص) در منازعات به کتاب خدا و ائمه مراجعه خواهد شد، چراکه آنها امین وحی و رسالت و حافظ شریعتند.(۳)
حدیث: امام باقر(ع) فرمود: وقتی سخنی گفتم، از من بپرسید: آن از کجای قرآن بود.(۴)
● نکته‌های متفرقه در بحث‌های این آیه
ـ نکته یک: در این آیه “اطیعو” دوبار تکرار شده است؛ یعنی برای اطاعت پیامبر به طور مستقل تاکید نموده است تا کسی نگوید آن امر و نهی که در قرآن نیامده اطاعت آن لازم نیست و بداند که طبق دستور کلی قرآن آنچه پیامبر امر یا نهی می‌کند باید گردن نهاد.(۵) بنابراین‌کسی حق ندارد بگوید ما فقط از رسول‌الله اطاعت می‌کنیم و به همان اکتفا خواهیم کرد و کاری به اطاعت خدا نداریم. همچنین کسی حق ندارد بگوید اطاعت از کتاب خدا کافی است و کاری به اطاعت رسول خدا نداریم.
ـ نکته دو: جمعی از مفسران اهل سنت در اولی الامر عصمت را شرط ندانسته و معتقدند منظور از اولی الامر زمامداران و حکام در هر زمان و در هر محیط هستند و هیچ‌گونه استثنایی برای آن قائل نشده‌اند. نتیجه آن این است که مسلمانان موظف باشند از هر حکومتی و به هر شکلی پیروی کنند حتی اگر حکومت مغول باشد.(۶)
و این رفتاری است که خداوند به خاطر آن اهل کتاب را مورد توبیخ قرار داده است: “الم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب یومنون بالجبت و الطاغوت... (نساء/۵۱”. وقتی اهل حل و عقد و اولی‌الامرها معصوم نباشند همان می‌شود که شد و حکومت اسلامی با سرعت به امپراتوری استبدادی درعالم اسلام بدل شد، که فقط معاویه، هزارها مسلمان را به خاطر ذکر فضایل علی(ع) و اعتراض به حکومت ظلم و از دم تیغ گذراند.
ـ نکته سه: ما از این آیه می‌فهمیم که امامت منصبی تعیین شده از جانب خداست نه یک امر انتخابی مانند اهل حل و عقد و خلیفه ورئیس جمهور، زیرا در این آیه این خداوند است که اطاعت پیامبر و اولی الامر را واجب کرده است؛ یعنی پیامبر حکم واجب الاطاعه بودن خود را به طور مستقیم از خدا گرفته و اولی الامر نیز مستقیما از جانب خدا به واجب الاطاعه بودن منصوب شده‌اند. برخی اهل سنت پنداشته‌اند که اولی الامر همان کسانند که پیامبر آنها را حاکم لشکر می کرده است.
این تذکر لازم است که این اولی الامر مذکور در آیه غیر از اولی الامرهایی هستند که پیابردر حیات خود کسانی را به امیری لشکر، یا به حکومت بلاد می‌گماشتند و اطاعت آنها را بر مردم واجب می‌کردند. پیامبر چون آنها را معصوم نمی‌دانست، گفته بود که اطاعت آنها در مطابقت آنها با قرآن و سنت واجب است واگر کسی شما را به خطا و گناه امر کرد اطاعت نکنید، او می‌فرمود: لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق.
ولی ما می‌بینیم که امام عصر(ع) در مورد اطاعت و تقلید از مجتهدان قید کرده‌اند از مجتهدی پیروی کنید که علاوه بر قدرت علمی، حافظ دین و مخالف هوای نفس باشد. اما وقتی خدا در قرآن اطاعت پیامبر و اولی الامر را بر مردم واجب می‌گرداند، چون آنها را معصوم می‌داند، اطاعت از آنها را به هیچ شرطی مقید نمی‌کند. بنابراین “اولی الامر” مطرح شده در آیه مذکور منصوب خدایند ولی “اولی الامر” مامور در شهرها و لشکرها منصوب پیامبرند نه خدا، و پیامبر، عصمت کسی جز علی و امامان را تضمین نکرده است.
حدیث: امام باقر و صادق(ع) فرمودند: “اولی الامر” ائمه آل محمد(ص) هستند که خدا اطاعت آنها را بدون قید واجب کرده است خدا اطاعت مطلق کسی را واجب نمی‌کند مگر آنکه او عصمت داشته باشد و امرا و علما چنین نیستند و خدا به اطاعت گناهکار امر نمی‌کند.(۷)
ـ حدیث: جابر صحابی معروف پیامبر(ص) می‌گوید: وقتی آیه اطیعو‌الله نازل شد عرض کردم: یا رسول‌الله! تو و خدا را می‌شناسیم اما این اولی‌الامر چه کسانی هستند که خدا اطاعت از آنها را قرین اطاعت خود و رسولش نموده؟ فرمود: ای جابر! آنها بعد از من جانشینان من و پیشوایان مسلمانان هستند. اولشان علی‌بن‌ابی‌طالب، سپس حسن و حسین و علی‌بن حسین، سپس محد‌بن علی که در تورات معروف به باقر است و تو او را درک می‌کنی و چون به او رسیدی سلام مرا به او ابلاغ نما. سپس صادق جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی‌بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد، سپس حسن‌ بن علی و آنگاه همنام من محمد است که هم نامش نام من و هم کنیه‌اش کنیه من است که او حجت خدا در زمین است. او بقیه‌الله و یادگار خدا در میان بندگان است و به دست او در شرق و غرب عالم نام خدا را بر سر زبان‌ها جاری می‌سازد.(۸)
و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله و لو انهم اذ ظلمو انفسهم جاءوک فاستغفرواالله و استغفرلهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما فلا و ربک لایومنون حتی یحکمومک فیما شجر بینهم ثم لایجدو فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلمو تسلیما (سوره نساء - آیات ۶۴ و ۶۵)
و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به اذن خدا فرمانش برند و اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند، پیش تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند وپیامبر [نیز] برای آنان طلب آمرزش می‌کرد، قطعا خدا را تو به پذیر و مهربان می‌یافتند. پس نه،‌ به پروردگارت سوگند، ایمان نیاورده‌اند مگر در اختلافی که دارند، تو را داور کنند و آن‌گاه در دلشان از حکمی که کرده‌ای ملالی نیابند و بی‌چون و چرا تسلیم شوند.
این آیات وجوب اطاعت بدون چون و چرا از پیامبران را بیان می‌کند و این نوع اطاعت مطلق از یک شخص بیانگر ضرورت عصمت انبیاست. این آیه اصل وجود ایمان را به قبول رضامندانه حکم‌های رسول خدا مربوط نموده است.
و ما ارسلنا من رسول‌ الا لیطاع باذن‌الله.... این آیه در یک کلمه هرگونه مخالفت با پیامبر را در هر شکل و صورتی باشد محکوم نموده و اطاعت بی‌چون و چرا از او را به عنوان قانون و شریعت اعلام می‌دارد. گاهی پیامبر(ص) مطلبی را مطرح می‌کرد، آن‌گاه آنها سوال می‌کردند: “ابامر من الله ام منک؟” یعنی آیا این حکمی که می‌دهی مستقیما امر خداست یا امر خود توست؟ و این آیه و آیات پیش با قاطعیت می‌گوید: تفاوتی ندارد، هر آنچه پیامبر می‌گوید، چه نقل سخن باشد یا سخن خودش،‌اطاعت از او مانند اطاعت از خدا، الزامی است(۹)
و می‌بینم در آیه بعدی عدم رضا به داوری پیامبر را نشانه فقدان ایمان آنها معرفی کرده است.
در این آیه گفته است: اگر متخلفین به جای مراجعه به طاغوت و عذرتراشی‌های غیر قابل قبول، نزد پیامبر می‌آمدند و از خدا طلب مغفرت می‌کردند و پیامبر نیز برای آنها طلب مغفرت می‌نمود، می‌دیدند که خداوند چگونه بخشنده و مهربان است. ما پیامبران را که در طول تاریخ می‌فرستادیم برای این بود که تمام مراجعات مردم به آنها باشد و از احکام و فرمان‌های آنان پیروی کنند.
در اینجا اطاعت از پیامبر را به “اذن الله” مقید کرد تا معلوم دارد که اصل اطاعت از آن خداوند و مشروعیت اطاعت دیگران به سفارش و امر خداست. سپس فرمود: حالا اگر در این میان خطا کردند و حق پیامبر را ضایع نمودند، راه جبران و بازگشت از آن باز است. اگر این گناهکاران با توبه پیش تو می‌آمدند و از خدا طلب مغفرت می‌کردند و پیامبر نیز برایشان طلب آمرزش می‌نمود، بخشوده می‌شدند. در اینجا که فرمود: “و استغفر لهم الرسول” برای این است که حق منصب پیامبر غیر از حق خداست و آن را شخصا پیامبر باید ببخشد و اگر او از خدا برای آنها طلب مغفرت کند به مفهوم این است که حق منصب خود را بر آنها بخشیده است؛ به طوری که در آیات قبل دیدیم که اطاعت رسول‌الله نیز در کنار اطاعت خدا مستقل ذکر شده وتکرار گردیده بود (اطیعوالله و اطیعوالرسول.)
اذ ظلمو انفسهم.... مراد از ظلمی که آنها به خود کرده بودند عبارت از مراجعه به طاغوت بود، و آنها تصور نکنند که با مراجعه به طاغوت ضرری به دین خداو یا پیامبر او وارد کرده‌اند، بلکه آنها در اصل به خودشان زیان زده‌اند. از این آیه استفاده می‌شود که شفاعت و وساطت پیامبر اکرم(ص) در بخشیده شدن گناهان انسان به امر الهی است. تاثیر شفاعت شفیع وقتی است که گناهکار نخست برای گناه خود توبه و استغفار کرده باشد سپس استغفار و شفاعت معصوم به آن ضمیمه شود، که شفاعت به مفهوم جفت شدن چیزی با اعمال انسان است.(۱۰)
فلا و ربک لایومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم....
یعنی به خدا قسم، اگر شما رسول‌الله را در اختلافات خود حکم قرار ندهید و به قضاوت او با میل و رغبت راضی نشوید، ایمان نیاورده‌اید. اگر انسان به این یقین برسد که حکم رسول‌الله(ص) همان حکم خداست قلب او به آن آرام می‌گیرد و مومن باید به این یقین رسیده باشد که حکم خدا و رسول و اطاعت آنها یک چیز است.
شان نزول آیه: یکی از مهاجرین به نام زبیربن عوام با شخصی از انصار بر سر آبیاری نخلستان خود اختلافی پیدا کرد. هر دو خدمت رسول خدا رسیدند. پیامبر فرمود: اول زبیر باغ خود را آبیاری کند سپس مرد انصاری. (به خاطر اینکه باغ زبیر در مسیر نهر آب قرار داشت و جریان آن از باغ او صورت می‌گرفت.) مسلمان انصاری از این داوری ناراحت شد و گفت: آیا این قضاوت به خاطر این بود که زبیر عموزاده تو است؟ پیامبر(ص) از این سخن بسیار ناراحت شد و آیه فوق نازل گردید و به مسلمانان هشدار داد.(۱۱) در این آیه درجه ایمان اشخاص با این سنجیده شده است که مومن نباید در نفس خود نسبت به آنچه خدا و رسول خدا درباره آن تصمیم می‌گیرند یا حکمی می‌دهند بی‌رغبتی احساس کند. این موضوع شامل تمام تکالیف قرآن و سنت که بر عهده مسلمانان گذاشته شده است، می‌گردد لذا از معصومین(ع) رسیده است. عبادات و وظایف دینی را که انجام می‌دهید، آن را با میل و رغبت انجام بدهید.
و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا ذلک الفضل من الله و کفی بالله علیما (سوره نساء - آیات ۶۹ و ۷۰)
و هر که خدا و پیامبر را فرمان برد، آنها با کسانی خواهند بود که خدا موهبتشان داده که عبارتند از پیامبران و راست کرداران و شاهدان و صالحان و آنان چه نیکو همدمانند این تفضل از جانب خداست و آگاهی خدا کفایت می‌کند.
در این آیات خاطرنشان می‌سازد که نتیجه اطاعت کامل از خدا و رسول، همنشینی با پیامبر اکرم(ص) در بهشت و همچنین همدمی با صدیقین و شاهدان اعمال و صالحان است.
و من یطع الله و الرسول .... کسی که اطاعت خدا و رسول کند، با پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین محشورمی‌شود.
شان نزول آیه: یکی از دوستداران رسول گرامی(ص) به نام “ثویان” که نسبت به پیامبر محبت و علاقه شدیدی داشت، روزی با حال پریشان خدمت حضرت رسید. رسول خدا فرمود: چرا افسرده‌ای؟ عرض کرد: هر وقت از شما دور می‌شوم و شما را نمی‌بینم اندوه مرا فرا می‌گیرد. امروز فکر می‌کردم اگر من اهل بهشت باشم مسلما در پایه شما نخواهم بود و شما را هرگز نخواهم دید، و اگر جهنمی باشم که تکلیف روشن است. اینک با این وضع چرا افسرده نباشم؟ لذا آیه فوق نازل شد و به این گونه اشخاص بشارت داد که با محبوب خود همراه و همدم خواهند شد. سپس پیامبر فرمود: به خدا سوگند ایمان کسی کامل نمی‌شود مگر آنکه مرا از خود و پدر و مادر و بستگانش بیشتر دوست دارد و به حکم من سر نهد.(۱۲)
در این آیات بشارت داده است که اگر کسی از خدا و رسول خدا پیروی کند و تحت تربیت آنها رشد کند، همنشین چهار طبقه از بهترین بندگان خدا خواهد شد؛
۱) انبیا که موسس دینند.
۲) راست کرداران یعنی کسانی که در سخن و عمل و خلوص نیت کامل شده‌اند. این مقام بعد از مقام نبوت قرار گرفته است. این گونه افراد مقارن اهل بیت عصمت می‌باشند. اینان حقایق اشیاء را می‌بینند و همان‌ها شاهدان اعمالند.(۱۳)
۳) شهدا یعنی افراد برجسته‌ای که شاهد و گواه دین و اعمال انسان هستند. شهید یعنی کسی که بر حقانیت همه دین شاهد است؛ همان طور که شخصی در وقوع حادثه‌ای در صحنه بوده و همه چیز را مشاهده نموده است و لذا او شاهد ماجراست و هیچ نقطه ابهامی برای او وجود ندارد. لذا شهید در قرآن کسی است که شاهد حقانیت دین است و آن را با پوست و گوشت و جان خود دریافته و به همین دلیل هم برای دفاع از آن تن به کشته شدن می‌دهد و اگر شهید مقامی دارد به خاطر همین علم و معرفتی است که دارد و اگر ما مقام صدیق را، مقام امامان بدانیم، شهید مقام بلافصل امامت است. لذا صاحب المیزان بر آن است که “شهداء” در قرآن کشتگان راه دین نیستند بلکه همان‌هایی هستند که ذکر شد، و شهادت و خون دادن هم معلول چنین حضور و شهودی است که گفتیم. (۱۴) به طوری که فرمود: “شهدالله انه الا اله الا هو الملائکه و اولو الاعلم قائما بالقسط- آل عمران/۱۸” یعنی خدا و فرشتگان وعلما، شاهد وحدانیت خدا و قائم به قسط و عدلند. در این جام مقام شهید و شاهد خیلی بالا گرفته شده و در ردیف فرشتگان ذکر شده است.
۴) صالحان یعنی آنها که نفس و نیت وعمل خود را اصلاح کرده‌اند. در یک تقسیم‌بندی سلسله‌ای می‌توان این چهار گروه را چنین ردیف کرد؛ انبیای موسس دین، صدیقین مروج دین قولا و عملا، شهدا شاهدان و مرزداران دین و صالحان محصول دین هستند.
و حسن اولئک رفیقا و چه نیکو همسفران و رفیقانی هستند اینان! و هم اینان سالکان صراط مستقیم هستند که خدا در سوره حمد فرمود: “انعمت علیهم” و در این آیه نیز فرمود: “انعم‌الله علیهم”.
ذلک الفضل من‌الله ....
در این آیه همنشینی با افراد مذکور را موهبتی الهی دانسته و با توجه به نیات و شایستگی آنها این فضل را ارزانی داشته (و کفی بالله علیما.)
حدیث: ابوبصیر از امام صادق(ع) روایت جالبی نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: ای ابو محمد! خدا شما را در کتب خود یاد کرده است، و آن‌گاه این آیه را تلاوت کرد و گفت: در این آیه “نبی” رسول خداست و ما صدیقین و شهدا هستیم و شما صالحانید. پس شما خود را به صلاحیت بیارایید همان گونه که خدا فرمود است.(۱۵) برخی از مفسران گفته‌اند: با توجه به مفهوم صدیق و با عنایت به اینکه بعد از ردیف نبوت ذکر شده، منطبق بر ائمه اطهار است. (۱۶) البته این تفسیر در صورتی که مفهوم صدیق را خیلی بالا ببریم صحیح است، لکن مانع آن نمی‌شود که انسان‌های صالح و سالک و خود ساخته به آن مقام نرسند. شمول آیه را نباید محدود کرد و راه تکامل پذیری انسان را نباید مسدود دید. عارفانی بوده‌اند که به این مقامات رسیده‌اند و صد البته کسی به مرتبه ائمه(ع) نمی‌رسد.
با توجه به شان نزول آیه،‌ مراد از اینکه پیروان فرمان خدا و رسول با آن چهار طبقه از انسان‌های متعالی محشور خواهند شد، این نیست که به درجه معنوی آنان خواهند رسید، بلکه منظور آن است که آنان با حفظ موقعیت و درجه و مقامی که دارند با یکدیگر همنشینی خواهند داشت. به طوری که حتی خود آن چهار گروه با هم تفاوت مقام دارند که یکی پیامبر و دیگری صدیق شهید است. می‌بینیم در آیه فرموده است آنها که اطاعت کنند، با پیامبر و غیره همراه و همدم می‌شوند تعبیر “مع‌الذین” و نیز در آخر آیه فرمود: “و حسن اولئک رفیقا” یعنی آنها رفیق و همراه آن مومنانند، زیرا نایل شدن به درجه گروه‌های مذکور به مقدار ایمان و عمل و کسب فضایل انسانی بستگی دارد و لزوما انسان باید صفات آنها را کسب کند و درون خود را تطهیر نماید.
همراهی این چهار گروه از منظر دیگری هم قابل بررسی است وآن اینکه بهره همراهی و همنشینی با پیامبر(ص) و ائمه(ع) به اندازه ظرف کسی خواهد بود که به این جایگاه بار یافته است. به عنوان مثال اگر یک دانشمند فیزیک را در نظر بگیریم که همه محصلان، مشتاق ملاقات اویند، درست است که همه آنها می‌توانند با او همنشین شوند اما چه کسی بیشترین بهره علمی را خواهد برد؟ قطعا کسی که ظرف علمی او در حیطه فیزیک، بیشتر باشد و البته دانش‌آموزان دبیرستان هم بهره می‌برند اما به اندازه ظرف خودشان.
و من یطع الرسول فقد اطاع الله و من تولی فما ارسلناک علیهم حفیظا و یقولون طاعه فاذا برزوا من عندک بیت طائفه منهم غیر الذی تقول و الله یکتب ما یبیتون فاعرض عنهم و توکل علی‌الله و کفی بالله وکیلا افلا یتدبرون القرآن و لوکان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا (سوره نساء- آیات ۱۸۰ الی ۱۸۲)
(هر که پیامبر را اطاعت کند در حقیقت خدا را اطاعت کرده و هر که پشت کند پس [بدان که] ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده‌ایم و می‌گویند: اطاعت! ولی چون از نزد تو بیرون می‌روند، جمعی از آنان شبانه غیر از آنچه تو می‌گویی تدبیر می کنند و خداوند آنچه در سر می‌پرورند می‌نویسد. پس، از آنها روی بگردان و بر خدا توکل کن که پشتیبانی خدا کافی است آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند که اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف فراوان می‌یافتند.
در این آیات اطاعت رسول راعین اطاعت خدا دانسته و به رفتار افرادی اشاره می‌کند که در مقام حرف و اظهار ایمان قرص و محکمند، ولی در مقام عمل واپسگرایند.
من یطع الرسول فقد اطاع‌الله .... در آیات پیش فرمود: اطاعت خدا و اطاعت رسول کنید و اطاعت رسول را عین اطاعت خداوند دانست و در این آیه با صراحت و قوت بیشتر و به عنوان یک قانون فرمود: هر که اطاعت رسول کند، عینا امر و نهی خدا را اطاعت کرده است.
حدیث: روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود: “هر که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته و هر که مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است.”. منافقین در مقابل آن اظهار داشتند که این مرد با این حرفش به شرک نزدیک شده است. او ما را از پرستش غیر خدا منع می‌کند ولی می‌خواهدما او را ارباب خود بگیریم همان طور که نصارا عیسی(ع) را رب گرفتند. لذا این آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.(۱۷) و من تولی .... و هر که از اطاعت تو و این حکم الهی سرپیچی کند و بیراهه رود تو دیگر در مقابل انحراف آنها مسئول نیستی (فما ارسلناک علیهم حفیظا.) زیرا مسئولیت اصلی پیامبر(ص) آن است که پیام وحی را به روشنی و درستی به مردم برساند و در مواردی که شرح بیشتر لازم است آن را بیان کند، که فرمود: “وانزلنا الیک الذکر، یعنی ما قرآن را به تو نازل کردیم، لتبین للناس ما نزل الیهم، تا بیان کنی و شرح دهی آنچه را که به آنها نازل شده است. نحل/۴۴”. پس اگر پیامبر(ص) در شرح و بیان و تفهیم وحی، نقص و کوتاهی داشته باشد مسئول است،‌ اما پذیرش و ایمان و کفر مردم که به اختیار آنها مربوط است در مسئولیت پیامبر نیست. از این رو منافقین که شکست جنگ احد را به سوء مدیریت پیامبر نسبت می‌دهند،‌ در حقیقت می‌گویند اطاعت از دستورات پیامبر موجب این شکست شد. اینان بدانندکه اطاعت دستورات پیامبر درباره فنون جنگی بر همه واجب بوده و هست، ولی کسانی که دستورالعمل او را عمل نکردند، موجب شکست گردیدند. این آیه قول و فعل رسول اکرم(ص) را به عنوان سنت در کنار قرآن لازم‌الاجراء معرفی می‌کند.
و یقولون طاعه فاذا برزوا من عندک ... این آیه رفتار و نیات بد منافقین یا افراد ضعیف‌الایمان را تجزیه و تحلیل می‌کند. آنها وقتی در صف مسلمین و در کنار پیامبر(ص) قرار می‌گیرند برای حفظ جان و مال خود، با دیگران همصدا شده دم از اطاعت رسول خدا می‌زنند و می‌گویند ما با جان و دل اطاعت می‌کنیم (و یقولون طاعه) و چون مردم از محضر پیامبر خارج شدند، تعهدات و اظهارات خود را فراموش می‌کنند و در جلسات شبانه تصمیم‌هایی بر ضد سخنان پیامبر(ص) طرح‌ریزی می‌کنند (بیت‌ طائفه منهم غیر الذی تقول.)
این آیه نظریه آنها را که می‌گویند به طور مطلق همه صحابه به دلیل صحابی بودن عادلند (اصالهالعداله) رد کرده و بی‌پایه بودن آن را بر ملا می‌سازد، زیرا آیه می‌گوید همه مسلمین و صحابه در برابر پیامبر اظهار اطاعت می‌کردند ولی عده‌ای در بیرون خلاف آن را می‌گفتند و مخالفت رسول می‌کردند.(۱۸)
البته هر نهضتی مخالف‌های داخلی دارد که قرآن، مخالفان دوروی اسلام را منافق نامیده است. آنها در جلسات محرمانه خود توطئه چینی می‌کردند و این خطر بزرگی است که باید مسلمین در برابر آن هوشیار باشند. اما خدا اراده کرده است که این دین را به رهبری پیامبر به پایان ببرد و کامل کند و اثر توطئه‌ها را خنثی کند. لذا به پیامبر می‌فرماید تو آنها را به خودشان واگذار و از خطر آنان مهراس “و نام آنها را مبر و افشا نکن” (۱۹) و بر خدا توکل کن که خداوند تو را کافی است (و توکل علی الله و کفی بالله و کیلا.)
افلا یتدبرون القرآن.... فرق آن با تفکر آن است که تفکر بررسی علل و گذشته یک چیز است و تدبر بررسی پیامد و پایان آن چیز است. (۲۰) یعنی اگر این قرآن وحی آسمانی نبود، در آن تناقض فراوان می‌دیدید.
نظر به اینکه منافقین و مخالفین پیامبر(ص) می‌گفتند پیامبر به دروغ سخنان خود را وحی قلمداد می‌کند،‌در پاسخ آنها می‌فرماید: اگر این قرآن از جانب غیر خدا بود، در آن اختلاف‌های بسیار می‌یافتند، و حالا که می‌بینید قرآن ترتیب وحدی دارد و اهداف آن با هم هماهنگی دارد خود دلیل نبوت پیامبر است.(۲۱)
در این آیه از مردم به عنوان یک تکلیف خواسته شده که آنها باید در محتوای سند دین خود تدبر و اندیشه کنند و پیامدهای موافقت یا مخالفت با کتاب خدا را بررسی نمایند.
و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی و یتبع غیر سبیل المومنین نوله ما تولی و نصله جهنم و ساءت مصیرا. (سوره نساء آیه ۱۱۵)
(و هر که پس از روشن شدن راه راست، با پیامبر ستیزه کند و راهی غیر از راه مومنان پیش گیرد، وی را به همان سو که رو کرده برگردانیم و به دوزخش کشانیم که بد سرانجامی است.)
در این آیه متذکر شده است که هر کس آگاهانه با رسول خدا مخالفت و ستیز کند، جهنمی است و این آیه یکی از دلایل عصمت پیامبر است، زیرا اگر از او احتمال صدور گناه می‌رفت ممکن نبود خداوندمخالفت با او را به طور مطلق ممنوع کند.
و من یشاقق الرسول منبعد ما تبین له الهدی ...
شان نزول آیه: به طوری که در شان نزول مجموعه آیات بیان شد، سرقتی را به بی‌گناهی نسبت دادند و فامیل‌های سارق با صحنه سازی و شاهدان دروغ در حضور پیامبر، خود را تبرئه کردند ولی با نزول این آیات رسوا شدند و پس از رسوایی بشیربن ابیرق به مکه فرار کرد و از دین برگشت. لذا آیه فوق نازل شد و ضمن اشاره به این موضوع یک حکم کلی اسلامی را بیان نمود.(۲۲)
یعنی هر که با رسول خدا دشمنی ورزد، او را به خودش وا می‌گذاریم تا به غیر خدا که رو آورده نزدیک‌تر شود. معنی دیگر آن اینکه: او را بر می‌گردانیم به آن سو که او برگشته است.
هنگامی که انسان مرتکب خلافی می‌شود، اگر پس از آگاهی به گناه خود توبه کند، از آثار آن نجات می‌یابد و اگر راه لجاجت و عناد را بگیرد، در همان راه ظلمانی باقی می‌ماند و بر گناهش می‌افزاید. در این آیه می‌فرماید: “کسی که بعد از مشخص شدن حق و هدایت، باز هم با پیامبر و دین از در عناد درآید و جز راه مومنان را در پیش گیرد، ما او را به همان راه که می‌رود می‌کشانیم و در قیامت به دوزخ می‌اندزیم و چه بد سرنوشتی در انتظار اوست.
“نوله ما تولی” ما او را بر می‌گردانیم به همان راهی که خود برگشته است؛ یعنی انسان وقتی از راه راست و از خدا برگشت، روز به روز در بیراهه و ضلالت راسخ‌تر می‌شود و موجب ازدیاد جرم و گناه او می‌گردد؛ در نتیجه عذاب قیامت چنین آدمی هم به میزان اعمالش سخت‌تر خواهد شد.
مطلبی که از این آیه به دست می‌آید این است که خداوند هر کسی را به چیزی که اعتماد نموده و ولایت او را قبول کرده و خدا را در حاشیه قرار داده و یا فراموش نموده است، به همان چیز واگذار می‌کند. می‌بینید کسی به مال و دیگری به جاه و مقام و آن یکی به هنر و ابتکار و پشتیبانی مردم متکی است. بنابراین خدا او را به همین چیزها که تکیه کرده وا می‌گذارد و حمایت خود را از او بر می‌دارد، زیرا خدا تنها ولی و پشتیبان کسی است که به او متکی و متوکل بوده باشد.
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ المیزان، ج ۴، ص ۴۱۲
۲ ـ المیزان، ج ۴، ص ۴۱۴
۳ـ مجع‌البیان، ج ۳، ص ۶۵
۴ـ المیزان، ج ۵، ص ۹۶
۵ـ المیزان، ج ۵، ص ۶۴
۶ـ نمونه، ج ۳، ص ۴۳۵
۷ـ مجمع‌البیان ج ۳، ص ۶۴
۸ـ المیزان، ج ۴، ص ۴۳۵
۹ـ المیزان، ج ۴، ص ۴۳۰
۱۰ ـ ما درباره شفاعت در جزء اول ذیل آیه “۴۸ بقره” تحلیلی داشتیم.
۱۱ـ مجمع‌البیان ج۳، ص ۶۹
۱۲ـ مجمع‌البیان ج۳، ص :۷۲ فخررازی، ج ۱۰، ص ۱۷۵.
۱۳ـ المیزان، ج ۴، ص ۴۳۴
۱۴ـ همان
۱۵ـ مجمع‌البیان ج۳، ص ۷۲
۱۶ ـ الکاشف ج ۲، ص ۳۷۱
۱۷ـ فخررازی ج ۱۰، ص ۱۹۹
۱۸ـ الکاشف، ج ۲ ص ۳۸۸
۱۹ـ فخررازی ج ۱۰، ص ۲۰۱
۲۰ـ مجمع‌البیان ج۳، ص ۸۱
۲۲ـ فخررازی ج ۱۰، ص ۲۰۱
۲۲ـ نمونه، ج ۴، ص ۱۳۸ به نقل از تفسیر قرطبی؛ مجمع‌البیان، ج ۳، ص ؛۱۱۰ الکاشف،‌ ج۲، ص ۴۳۶
منبع : روزنامه رسالت