سه شنبه, ۱۵ خرداد, ۱۴۰۳ / 4 June, 2024
مجله ویستا


ترکیب شعر- عکس در آثار جلال شمس آذران


ترکیب شعر- عکس در آثار جلال شمس آذران
زمانی که به عکس نگاه می‎کنیم چه روی می‎دهد؟ اگر عکس موضوعی واقعی هم چون طبیعت داشته باشد، از ترکیب آن لذت می‎بریم. و اگر انتزاعی یا ترکیبی ویژه و منحصر به فرد داشته باشد، به دست آوردن تصویر سرراست از آن سخت است. بل که، این اثر ما را با مفاهیمی مرتبط می‎کند که از تجربه‎ها و اندوخته‎های ذهنی‎ سرچشمه می‎گیرد. در این موقع، ما با اثر مقابل‎مان سخن می‎گوییم. در موارد مشابه، گاهی علاقه‎مندیم نامی به اثر مورد پسند خود بدهیم. شایسته‎تر است این گونه سخن گفتن با پشتوانه‎ای ادبی همراه باشد.
شعر که بر واژه استوار است به نظر هیچ وجه مشترکی نمی‎تواند با عکس داشته باشد. اما چنان چه گفته شد مفاهیمی در ذهن پدید می‎آورد. یا این گونه بگوییم: با مفاهیم درونی پیوند می‎یابد و حوزه‎ی واژه‎ها را گسترده‎تر می‎کند. این مفاهیم می‎تواند در قالب‎های شعری باشد. چیرگی شاعرانه سخن گفتن از اثر را راحت‎تر و شایسته‎تر خواهد کرد. مخالفت برخی عکاسان با زیر نویس شعری از این روست که عکس در پرتو واژه‎ها رنگ دیگری به خود می‎گیرد چرا که دایره‎ی آزادی اثر را تنگ می‎کند. این مخالفت کاملا درست است در صورتی که شعر را درست نفهمیده باشیم. مخالفت برخی از شعرا نیز از ترکیب شعر- عکس از تبدیل واژه‎ها به تصویر ناراضی‎اند.
این نیز فضای شعر را به تنگنای تصویر سرراست می‎پیوندد و از توان شعر می‎کاهد. این هم درست است اگر که از عکس آگاهی کمی داشته باشیم. کسی که از ترکیب شعر- عکس بهره می‎برد از هر دو توانایی کافی دارد. در بهترین حالت، چنان که سخن می‎گوید شعر می‎نویسد و چنان که شاتر می‎زند با موضوع‎اش سخن می‎گوید. اگر موافق نباشیم که عکاس با موضوع‎اش ارتباط درونی و عاطفی برقرار کرده است و سخن می‎گوید، در این صورت استدلال من بی‎هوده خواهد بود. پس بنای دلیل من بر سخن گفتن حتمی عکاس است. این موضوع است که ارتباط درستی با شعر پدید می‎آورد. «سخن گفتن» موضوع مشترک بین ادبیات و عکاسی‎ست. کوشش ما بر این خواهد بود که حوزه‎ی آزادی هر کدام نگه داشته شود.
این ترکیب از توانایی هم‎دیگر نخواهد کاست. چرا که، اثر تازه که از ترکیب‎بندی شعر و عکس پدید آمده است، لازم نیست رمزهای شعر بر کدهای عکس منطبق شود تا مفهوم تازه پدیدار شود. در این صورت، شعر توانایی سخن گفتن ما را از آثار تصویری (نقاشی و عکس) افزون خواهد کرد. و این نیز زمینه‎ی تبدیل واحدهای تصویری نویی را به ادبیات آماده خواهد کرد. بهره‎مندی حوزه‎های گوناگون هنری توان زیادی را تولید می‎کند و مفاهیم اندوخته‎ی ما از آثار هنری را درخشان می‎کند.
تعبیرهای نادرست و بسیار بد از عکس مربوط می‎شود به توانایی سخن گفتن ما. حتا فراتر از این، روابط اجتماعی ما با سخن گفتن‎های به جا گسترده‎تر می‎شود و در صورت نبود این توانایی این ارتباطات پیچیده‎تر و پنهان‎تر می‎ماند. گسترش ادبیات در همه‎ی حوزه‎های زندگی خواست شخصی و درونی را برملا می‎کند. دفاع از اثر به منظور اثبات حقانیت و درستی آن نیست، بل که جای‎گزین کردن تعبیر شایسته و درخور است. ساکت بودن برخی عکاسان از سخن گفتن در مورد اثر دو چیز را روشن می‎کند: الف) توانایی سخن گفتن را ندارند و ب) مخالف تعبیر اثر توسط پدید آورنده‎اش هستند. در فلسفه‎ی اینان اثر باید خود با بیننده‎اش ارتباط برقرار کند. و این که این ارتباط برقرار شد یا نه، به هیچ رو آشکار نخواهد شد. این دیدگاه (سکوت در برابر بیننده) سبب خشک شدن بنای گفتار شده و آسیب‎های اجتماعی و هنری به جای می‎گذارد. در مرحله‎ای نیستیم که کار هنری خود را با غرب برابر کنیم. ما نیازمند تجربه‎های جدیدی هستیم که شاید برای غرب پیش پا افتاده است. روابط اجتماعی آنان مدیون گفتارهای به جا و شایسته است که نام منطق بر آن نهاده‎اند: روش‎های سخن گفتنی که از بیان گفتارهای هنری در روابط اجتماعی هیچ گرفتاری پدید نمی‎آورد. گفتار تنها ارتباط مشترک بین انسان‎هایی با گرایش‎های گوناگون فکری‎ست. پس، از دست دادن تنها نقطه‎ی مشترک به هر علت سبب گسیخته شدن ارتباطات اجتماعی خواهد شد. شاید بیننده‎ی عکس‎های نمایش‎گاه یک فرد عامی باشد از نوع پزشک. او در برابر عکس‎ها سواد زیادی ندارد. سخن گفتن برای او سخت‎تر است از قشرهای هنری.
شعر نه عکس را توضیح افزون می‎دهد و نه از حوزه‎ی تعبیر آن می‎کاهد. تنها فردی که در شهر ما تبریز دست به ترکیب شعر و عکس زده است جلال شمس‎آذران است. او نیز چندان دل‎‎ودماغ گسترش این کار را ندارد. اثر (۱):
و اسبانی سفید/ که از استپ زرد من گریخته‎اند/ شاید/ در آپارتمان‎های تاریک شما/ پناه گرفته باشند/ بی‎شیهه و یال ریخته‎شان در باد
می‎ترسم/ خدایا می‎ترسم/ من از رام شدن چیزها می‎ترسم
بگذارید/ دمی در این باد/ شکل ویرانی خود باشم
او نه از روی عکس شعر سروده است و نه از روی شعر عکس انداخته. همه‎ی اندوخته‎های یک هنرمند قابل تبدیل به واحدهای دیگر هنری است، مگر این که تخصص آن رشته را نداشته باشد. اشتراک این دو اثر در واژه‎های اسب سفید و آپارتمان است. طرح تناقض: اسب رام نشده‎ی شاعرانه و اسب پناه گرفته در عکس. اسب که لازمه‎اش شیهه و تحرک است در برابر آپارتمان‎های انسان ساز خشکیده است. این حس نوستالژیک بهانه‎ای‎ست برای آغاز به سخن گفتن یک فرد شوریده. می‎توان گفت این تصویر به کمک شعرش مفهومی فراتر می‎آفریند. در گفتارهای غالب و کلیشه‎ای ما، عکس به تنهایی قادر به تولید این مفهوم عصیان‎گر نیست. به سختی می‎توان اثری آفرید که به تنهایی شوریدگی انسان را با آن چه روی می‎دهد برابر هم بگذارد و این نتیجه را بدهد.
اثر (۲): صدای دریا بود/ ناگهان بیدارمان کرد/ نه از آب خبری بود اما/ نه از ماهیان سرخ/ بلندگوها/ برفراز بام‎ها/ صدایی گم کرده بودند
واحد مشترک در این ترکیب تنها بلندگوست.
شعر، خالی بودن دریا را با بلندگوی لب بام‎ پر کرده است. طرح تناقض: صدای دریا در شعر و بلندگو در عکس. نه این که هر آن چه دست ساز انسان است باید به نفع طبیعت کنار گذاشته شود. از بین رفتن صدای دریا لازمه‎ی تمدن نیست. طبیعت ما تسخیر ساخت‎وسازهای بدنمون شده است. بلندگویی که بالای سر تصویر محو شده‎ی انسان قرار دارد چیرگی بر انسان است. این عکس نیز بدون شعر زمینه‎اش بدین اندازه قابل تعبیر نبود. بلندگوی بالای سر انسان می‎توانست تعبیر نه چندان بدی هم داشته باشد. این مشکلی نیست که عکاس نتوانسته است از عهده‎اش برآید. بل که، نبود گفتارهای بین هنری و ترجیح دادن سکوت هنرمندانه به جای سخن گفتن از آن چه در ذهن‎اش می‎گذرد، تعبیرهای عکس را نارسا و گم می‎کند. در این عکس باید برای تعبیر درست اثر عکاس‎اش را شناخت. او چه رفتارهایی دارد و تنهایی‎اش را چه گونه به سر می‎برد و زمینه‎های مطالعاتی‎اش چیست. در حالی که عکاس را باید از اثرش شناخت و لازمه‎ی این کار تعبیر شایسته‎ی اثر است.
گاهی تعبیر اثر خود اثری ارزنده می‎شود. چیزی آفریده می‎شود که روی پای خود استوار است. در این جا، شعر فضایی از عکس را باز می‎گذارد که با توانایی بیش‎تر خواننده/ بیننده‎ی اثر آمیخته شده است. اثر (۳) که از نمایش‎گاه عکس گروهی یادداشت شده است: بر زمین و هوا نبود/ مست بود/ دخترک از طبیعت،/ یا طبیعت از دخترک/ من سرمست شدم
ساختار شعر نشان دهنده‎ی این است که از روی عکس سروده شده است: عکس الهام دهنده‎ی شاعرانه بوده است. واحدهای مشترک عبارت‎اند از دختر و طبیعت. مست بودن دخترک از شکوفه‎های شقایق و موهای ژولیده‎ی او و نگاهی که کمی غریب است، دریافت شده است. این سروده چیزی افزون بر اثر می‎آفریند که با واژه‎ی مستی همراهی می‎شود. پس شعر باز نمود یا توصیف اثر نیست و خود اثری‎ست تازه. واژه‎ی مستی از توصیف نشانه‎ها فراتر می‎رود. آثار هنری در تبریز دیده می‎شود که نبود جای‎گاه شناخته شده، پشت روی‎دادهای صوری و گاه تصادفی گم‎وگور می‎شود. در عوض، گفتارهایی به اصطلاح هنرمندانه‎ی بی‎در و پیکر رواج یافته است. دست کسی را باید بالا برد که سبکی منحصر به فرد و دارای قابلیت‎های هنری دارد. آثار عکاسی منحصر به فرد شمس‎آذران توانایی‎های زیاد شعری در خود دارد و پیوندهای گفتاری جاودانه‎ای بر جای می‎گذارد.
خلیل غلامی
http://tabrizfoto.blogfa.com