یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بازگشت به خویشتن


بازگشت به خویشتن
نژادپرستی وخود پرستی اروپائیان وهم نژادی های آنها درآمریكای شمالی این روزها بافیلم ۳۰۰ نمایی دوچندان یافته . این مقاله فعل انفعال ایرانی های مهاجر به اروپا به ویژه آلمان رادرمیان خود پرستیهای این جوامع تحلیل می كند . خود پرستی هایی كه برای ایرانیان منجر به واكنشهای متفاوت فرهنگی می شود.
پژوهش های جامعه شناختی پیرامون ارزیابی هنجارهای اجتماعی و فرهنگی مهاجران ایرانی ماندگار در آمریكا، اروپا و استرالیا، سرزمین هایی كه بیش از نود درصد مهاجرت ایرانیان را به خود ویژه داشته، پیش از هر چیز توجهشان را به میزان توانایی این مردم در پذیرش جامعه نوین، ساختارهای آن و مهم تر از همه، به میزان سازگاری یا ناسازگاری آنان با ارزشهای كشور میزبان معطوف داشته اند.
در این نوشته كه چكیده ای از جستاری گسترده تر و فراگیرتر درباره مهاجران مسلمان ساكن جمهوری فدرال آلمان است، نگارنده كوشیده است كه در روند كار دو دیدگاه توده شناختی را هماره آیینه ارزیابی خویش نگاه دارد: نخست دور نمایی است كه به چگونگی سازگاری و آمیزش مهاجران به شكل كلی و به ویژه ایرانیان با جامعه آلمان می پردازد.
در این زمینه، ساختارهای بنیادین و چشم پوشی ناپذیری كه به مثابه شالوده همگنی مهاجران با محیط نوین اروپایی به شمار می آیند، مورد آزمون وبررسی قرار می گیرند.این ساختارها از آن رو نام بنیادین بر خود می گذارند كه مهاجران بدون نگرش بدانان، توان و امكان زیست و بود را در جامعه میزبان نخواهند داشت، یا این كه كم توجهی به آنها بازده سازگاری مهاجران را با جامعه آلمان (یا نگرش های كلی پژوهش های جامعه شناختی پیرامون ارزیابی هنجارهای اجتماعی و فرهنگی مهاجران ایرانی ماندگار در آمریكا، اروپا و استرالیا، سرزمین هایی كه بیش از نود درصد مهاجرت ایرانیان را به خود ویژه داشته، پیش از هر چیز توجهشان را به میزان توانایی این مردم در پذیرش جامعه نوین، ساختارهای آن و مهم تر از همه، به میزان سازگاری یا ناسازگاری آنان با ارزشهای كشور میزبان معطوف داشته اند.
در این نوشته كه چكیده ای از جستاری گسترده تر و فراگیرتر درباره مهاجران مسلمان ساكن جمهوری فدرال آلمان است، نگارنده كوشیده است كه در روند كار دو دیدگاه توده شناختی را هماره آیینه ارزیابی خویش نگاه دارد: نخست دور نمایی است كه به چگونگی سازگاری و آمیزش مهاجران به شكل كلی و به ویژه ایرانیان با جامعه آلمان می پردازد.
در این زمینه، ساختارهای بنیادین و چشم پوشی ناپذیری كه به مثابه شالوده همگنی مهاجران با محیط نوین اروپایی به شمار می آیند، مورد آزمون وبررسی قرار می گیرند.این ساختارها از آن رو نام بنیادین بر خود می گذارند كه مهاجران بدون نگرش بدانان، توان و امكان زیست و بود را در جامعه میزبان نخواهند داشت، یا این كه كم توجهی به آنها بازده سازگاری مهاجران را با جامعه آلمان (یا كم و بیش با هر جامعه دیگری) به گونه چشمگیری كاهش خواهد داد.
به عنوان نمونه از این دسته اند فراگیری زبان كشور مهاجر پذیر، امكان كار یا داشتن درآمد همگون با هنجارها و خاستگاه های اقتصادی محیط، برقراری پیوند عاطفی با شهروندان (آلمانی) یا با فرهنگ كشور میزبان و مانند آن.دیدگاه دوم كه در حقیقت چونان فرایندی از تئوری نخستین یا به بیان گویاتر به مثابه فقدان شاخصه های آن تئوری، از آن زاده می شود، به چگونگی شكستها و ناكامی هایی می پردازد كه سرانجام به حصارگرایی (ghettoizing)، جدا افتادگی (segregation) و گاه افراط گرایی مهاجران در روند همسازی بامحیط منجر می گردد.در هر سه مورد پرسش بنیادینی كه اندیشه پژوهشگر و همچنین خواننده را به خویش سرگرم می دارد، این است كه آیا همگنی، آمیزش و یا سازگاری مهاجران به گونه ای به معنای فرونهادن فرهنگ بومی و چشم پوشی از ارزشهای خودی خواهد بود، یا این كه این شاخصه ها می توانند بی ستیزی با یكدیگر، دربستری از همزیستی دوشادوش هم، به بود خویش ادامه دهند؟ پژوهش های انجام شده تاكنون، در زمینه مردم شناختی و مهاجرت شناسی این نكته را خاطر نشان كرده اند كه برخلاف بسیاری از مهاجران كشورهای آسیایی و آفریقایی و به ویژه مهاجران از كشورهای مسلمان نشین، ایرانیان كوچنده به اروپا و آمریكا كمتر دچار معضل فرهنگی با محیط میهمان شده اند.
آنچه كه به عنوان شوك فرهنگی گریبانگیر بسیاری از مسلمانان مهاجر آسیایی شمال آفریقا بوده است، برای بیشتر ایرانیان ماندگار در كشورهای میهمان موردی كمابیش پیش پاافتاده به چشم می خورد.
● تبارشناسی، انگیزه و زمینه های مهاجرت ایرانیان به آلمان
بانگرش به تاریخ معاصر ایران، می توان به دو مرحله مهاجرت ایرانیان به خارج از میهن اشاره كرد: «مهاجرت پیش و پس از انقلاب اسلامی» و به همین گونه بافت و پایگاه اجتماعی این دو گروه از مهاجران كه با یكدیگر تفاوت بنیادین دارد.ریخت شناسی هركدام از این دو گروه فرایندهای دیگری از جامعه شناسی هویت این ایرانیان به دست می دهد كه واشكافی آنها به شكل گسترده ورای گنجایش این جستار خواهد بود.
ایرانیان ساكن آلمان با شماری نزدیك به ۱۳۵هزار تن، گروه كمابیش خردی از مهاجران مقیم این كشور را فراهم می آورند.با این همه بیش از ۵۰هزار تن از ایرانیان ماندگار در این سرزمین بهره مند از شهروندی آلمان هستند و گاه فرزندانشان حاصل فرایند زناشویی ایشان با افراد آلمانی تبار هستند .
بسیاری از جامعه شناسان و توده شناسان آلمانی بر آن هستند كه بیشتر ایرانیان، به ویژه نخستین نسل آنها از گروههایی به شمار می آیند كه از لحاظ زبانی، فرهنگی و آموزشی و همچنین شغلی از بالاترین پایگاه هماهنگی و همزیستی با محیط در میان مهاجران را برخوردار بوده اند.ایرانیان مقیم این كشور از زمره كهن ترین مهاجران این سرزمین شمرده می شوند، چنان كه پیشینیه نخستین مهاجران ایرانی به زمان جنگ جهانی اول باز می گردد.
بیشتر مهاجران آن سامان را دانشجویانی تشكیل می دادند كه پاره ای از ایشان اكنون از بنیان گذاران سویه های روشنگری و نوگرایی در ایران معاصر به شمار می آیند كه به نوبه خود بسیاری از آثار فلسفی، روانشناسی، ادبی، هنری و جامعه شناسانه را از این زبان به فارسی برگرداندند، یا پس از بازگشتشان به میهن در دانشگاه ها و كانونهای ادبی ایران به تدریس و پژوهش سرگرم شدند.
با این همه شمار بسیاری از این مهاجران به دلیل دریافت كمك هزینه های تحصیلی از ایران به عنوان دانشجویان سهمیه ای یا به جهت پیوستگی شخصی، جذب رشته های تجربی به ویژه پزشكی و مهندسی می شدند و پاره ای از ایشان برای همیشه در آلمان ماندگار می گشتند.در آغاز سالهای دهه ۶۰میلادی، شماری حدود ۳هزار و هفتصد دانشجوی ایرانی در دانشگاهها، انستیتوها، پلی تكنیك ها و مدارس فنی حرفه ای آلمان سرگرم آموزش بوده اند.
آمار بالا همچنین تأكید می كند كه با چشم پوشی از شمار ناچیزی از گروه دانشجویان، كمابیش تمام این مهاجران را بخش مرفه و طبقه ثروتمند جامعه ایرانی آن روز تشكیل می داده اند كه توانایی آن را دارا بودند تا فرزندان خویش را فراسوی مرزهای ایران در یك كشور دیگر پشتیبانی مالی كنند.
این تفاوت چشمگیر پراكندگی جمعیتی ایرانیان مهاجر میان آلمان سوسیالیستی شرقی و دولت فدرال آلمان غربی پس از یگانگی دو آلمان در سوم اكتبر ۱۹۹۰ اندك اندك برخاست و اتحاد این دو بخش با گذشت بیش از یك دهه چهره دیگری به شرق جغرافیایی این كشور بخشید، چنان كه شماری از ایرانیان ساكن غرب آلمان پس از این تاریخ به شرق این كشور مهاجرت كرده اند و به دانش اندوزی در دانشگاههای نامدار لایپزیك، درسدن، ینا و هاله سرگرم شده اند یا بازار كار و بازرگانی خویش را در این شهرها متمركز كرده اند.با این همه، كانونهای ایرانی در آلمان هنوز تنها در شهرهای بخش باختری این سرزمین یعنی در برلن، هامبورگ، فرانكفورت، اشتوتگارت، كلن و مونیخ قرار دارند.
از دیدگاه ریخت شناسی، می توان گفت كه ایرانیان آلمان كمابیش جدای از یكدیگر و تكروگرا به نظر می آیند.با وجود سازمانها و كانونهای فراوانی كه در بیشتر شهرهای بزرگ و پرجمعیت آلمان حضور فعالی از خویش نشان می دهند بیشتر شركت كنندگان در مراسم و یادبودها و یا جشنهای ایرانی را افراد كهنسال تشكیل می دهند.
بسیاری از ایرانیان با وجود كاهش پیوندشان با میهن، كه خود از فرایندهای سال ها و گاه دهه ها دوری ازموطن و دگرگونی های اجتماعی و سیاسی ایران و جهان به شمار می رود، خویش را همچنان به مثابه ایرانی با ویژگیهای شرقی می شناسند.بسیاری از جوانانی كه در زمان زیست و بودشان در ایران شیفته موسیقی غربی پاپ و جاز و مانند این بوده اند، پس از سالها مانش در آلمان با اشتیاقی روز افزون به موسیقی سنتی ایرانی گوش می دهند و گاه صدها كیلومتر ازگوشه و كنار آلمان به شهرهای بزرگ این كشور سفر می كنند تا برای چند ساعتی كوتاه شاهد نواختن یك گروه موسیقی ایرانی باشند.
با این همه چیزی كه میان ایرانیان ماندگار در آلمان از همگانی و طرفداری كلی برخوردار نیست پیوند اجتماعی ایشان با یكدیگر، درون بافت اجتماعی جامعه آلمان است.
شاید یكی ازدیگرگونیهای بنیادین ایرانیان آلمان در مقایسه با تركهای تركیه یا كردهای عراق، آلبانی ها و یوگسلاوهای مهاجر این كشور در همین امرباشد كه ایرانیان كمابیش در سراسر آلمان از پراكندگی جغرافیایی برخوردارند و از حصارگرایی و كلنی گرایی پرهیز می كنند.
همچنین آمار ایرانیانی كه دارای همسر آلمانی تبار هستند به نسبت دیگر مهاجران كشورهای اسلامی یا مسلمان نشین و حتی اروپای شرقی چشمگیرتر است.
این پرسش كه پرهیزتركان مهاجرو یا مسلمانان،تامیل ها وگروه های مذهبی نژادی دیگرساكن در این كشور،در آمیزش با آلمانی تباران تا چه اندازه در نگاهداری هویت ملی این مهاجران سنت مآب تأثیرگذار است، مسأله ای است كه بیش از آمیزش و همزیستی مهاجران آسیایی با اروپاییان به ساختارهای نگاهبانی شده و جهان بینی سنت گرای این مهاجران باز می گردد تا به خطر از دست دادن هویت ملی تنها به دلیل هم آمیزی با فرهنگ و مردم كشور میزبان.
كناره گیری و محافظه كاری خانواده های ترك یا دیگر مهاجران سنتی از كشورهای شرقی در برخورد یا آمیزش با ساكنان آلمانی تبار این سرزمین، تا آنجا كه پژوهش های توده شناسانه بدان پرداخته اند، یاری چندانی به نگاهبانی از میراثهای بومی، مذهبی و یا سنتی این گونه از مهاجران نكرده است.بسیاری ازاین مهاجران به ویژه تركان ساكن آلمان سال های ۶۰ پس از سالها زیست و مانش در آلمان در گویش و به ویژه نگارش بدین زبان دچار دشواری هستند و از آمیزش با جامعه میزبان، همكاریهای فرهنگی و حتی دوستی و زناشویی با آلمانیان پرهیز می كنند.سستی در چنین شالوده هایی، توان پیشرفت در پایگاه اجتماعی و فرهنگی و نیز اقتصادی این مردم را با پیچیدگی هایی همراه كرده كه با یاری و پشتیبانی اندیشه سنتی و تكیه تنها بر آیین های مذهبی قابل جبران نخواهد بود.
این مقایسه كوتاه وضعیت تركان مهاجر آلمان با ایرانیان این نكته را خاطرنشان می كند كه عناصر هویت ساز برای مهاجران به ویژه مهاجران شرقی آلمان تنها ریشه مذهبی ندارند، بلكه این باورها بیشتر می تواند به برداشت ایدئولوژیك این گروه مردم از مذهب و پیشداوری هایشان در برخورد با ساكنان بومی سرزمین میزبان وابسته باشد.
هم آمیزی اجتماعی ایرانیان مهاجر و میزان سازگاری آنان با جامعه آلمان همسازی اجتماعی (social integration) را می توان چونان پیوند یكایك افراد یا گروههای مهاجر با یك یگان اجتماعی (social unit)، همراه با پذیرش و ارج گذاری تفاوتهای فرهنگی جامعه میزبان از سوی مهاجر تعریف كرد.بدین گونه، همسازی اجتماعی نخستین گذاری است از گذارهای سه گانه كه گاه نسل ها به درازا می انجامد و وام گیری یا فاصله گیری از این تفاوت ها به نوبه خویش بافت شخصی، خانوادگی و شخصیتی افراد مهاجر را دگرگون می كند.همسازی ساختاری (structural integration) دومین و شاید مهم ترین بعد این گذار را به خویش اختصاص می دهد كه در آن مهاجر پایگاهی به مثابه «عضو» جامعه پذیرنده را از آن خود می كند.تنها یك چنین ساختی از سازگاری با محیط است كه بستر پیروزی مهاجر را دركانون های اجتماعی و اقتصادی كشور میزبان و پایگاه های شغلی آن برای وی هموار می كند.روشن است كه این گونه از گام نهادن در جامعه نوین باید با خودآگاهی ارزشهای بومی همراه باشد.بدین معنی كه فرد مهاجر چنین احساسی را نداشته باشد كه پذیرش ارزش ها و هنجارهای جامعه آلمان به عنوان نمونه به بهای فرونهادن میراث بومی اش تمام خواهد شد.وی باید به این شاكله از تجربه به مثابه یك فراروی و پیشرفت بنگرد و نه چونان از دست دادن باورهای آیینی پیش از مهاجرت.
بازنشناختن مرز حساس این دو معیار تاكنون موجب بسیاری از سرخوردگی های اجتماعی، بحرانهای شخصیتی و افسردگی مهاجران، به ویژه میان مسلمانان كوچنده از سرزمین های آسیایی و آفریقایی شده است.
همسازی هویتی پس از همسازی اجتماعی و ساختاری واپسین بعد این گذار به شمار می رود كه در آن مهاجر سویه های انتزاعی همسازی را، آن هم به شكل«تعریفی همگرایانه با محیط» لمس می كند. بدین گونه كه فرد مهاجر خویشتن را در تعریفی (definition) همگن با ساكنان بومی سرزمین میزبان می بیند و چونان بخشی از پیكره جامعه میزبان كه اكنون نقش خویش را در بینش و نگرش مهاجر به جامعه خودی واگذار كرده است.از آن رو كه فرد مهاجر در این فرآیند بسیاری از ویژگی ها و سنتهای بومی و پیشین خویش را به سود همگون سازی با محیط به سویی می نهد. این گونه از همسازی را گاه آمیزش با محیط (assimilation) نیز نامیده اند.این مرحله واپسین كه در عین حال بسیار لغزنده به شمار می آید از سوی جامعه شناسان با عنوان بومی گرایی (going native) تعبیر می گردد.
چنانچه این گذار از مرزهای شناخته شده خویش فراتر رود، مهاجر برای دریافت و نگاهداشت پایگاه شخصیتی خود و پذیرش عمومی از سوی اهالی بومی كشور میزبان حتی گاه از ساكنان آن سرزمین بیشتر رنگ بومی به خویش می گیرد.
گروهی از فرزندان نسل دوم خانواده های ایرانی ( به ویژه در سطوح متوسط) در آلمان كمابیش قربانی تنشهای این چنینی گشته اند. بسیاری از فرزندان آنان كه زاده آلمان هستند، بانگرش به پدر و مادر خویش كه به گمان توانایی چندانی در زبان و فرهنگ آلمانی ندارند و از پایگاه اجتماعی بالایی نیز برخوردار نیستند، در برابر شاگردان همدرس و دوستان آلمانی همسن و سال خویش احساس گونه ای خود كم بینی كرده، برای جبران این كاستی تلاش می كنند از هرگونه شاخصه ای كه آنان را در كلیشه ایرانی بودن بگنجاند، فاصله بگیرند.بیشتر آن ها در حتی گفت و گوهای خانوادگی و در میان دوستان ایرانی خویش با وجود توانایی در درك زبان فارسی تنها به آلمانی سخن می گویند.پاره ای از آنان حتی ترجیح می دهند دوستان و همنشینان خود را تنها از میان آلمانی ها بگزینند و یا در تشكیل یك زندگی مشترك همسر آلمانی اختیار كنند تا بدین ترتیب اثبات كنند كه شكافی میان آن ها و همتایان آلمانی شان موجود نیست.
این گونه فاصله گیری هیچ گونه بعد سیاسی یا ایدئولوژیكی نسبت به ایران به مثابه یك مرز جغرافیایی نداشته، بلكه بیشتر زاده ناهمگنی های فرد یا خانواده او در برخورد نخستین شان با جامعه بیگانه به شمار می رود یا فرآیند تجربه های ناكامی است كه این گروه در رویارویی با جامعه میزبان و به هنگام تلاش برای كسب پایگاه اجتماعی بدان دچار شده اند.
● ساختارهای اجتماعی، دانش و فرهنگ ‎/ پیوستگی های شغلی
چنان كه پیشتر بدان اشاره شد، ایرانیان آلمان از پراكندگی جغرافیایی گسترده ای در این كشور برخوردارند و به همین دلیل بازسازی یك نمای كلی زیر عنوان«جامعه ویژه ایرانی آلمان» دشوار است.به همین ترتیب، نمی توان از یك منش و فرهنگ «ویژه» ایرانی - آلمانی سخن گفت كه بتواند سراسر یا بخش بزرگی از مهاجران ایرانی تبار این كشور را با شاخصه های صد درصد «ایرانی» در بر گیرد.از این رو نگرش های بخش پیشین این نوشتار كه گاه تصویری متناقض از چهره خرده فرهنگ این مردم در آلمان را برابر دیدگان خواننده به نمایش می گذارد، با دگرگونی هایی ناچیز، كمابیش بر همه گروههای مهاجر ایرانی اروپا (و تا حدودی آمریكا) تعمیم پذیر است.در این میان، شمار مهاجران مردی كه به دلایل گوناگون مانند دستیابی به روادید اقامت و یا پروانه كار تن به زناشویی با بانوان آلمانی را می دهند به نسبت بالاتر از شمار دختران ایرانی است كه با مردان آلمانی وصلت می كنند.
همچنین آمار اشتغال در بین بانوان ایرانی مجرد و متاهل گاه بیشتر از مهاجران مرد است.توده شناسان آلمانی در گزارش های خویش پیرامون جامعه شناسی شخصیت بانوان مهاجر ایرانی ساكن این كشور، از این گروه چونان افرادی با اعتماد به نفس بالا، جویای نام و مستقل از مردانشان یاد می كنند.
بخشی از این خودآگاهی و اعتماد به نفس را می توان مدیون خواسته ها و چشمداشت هایی دانست كه خانواده های این دختران ایرانی از فرزندان خویش دارا هستند و آنان را به امید آینده شغلی و مالی بهتر به آلمان گسیل كرده اند و این دختران نیز برآن اند تا به آرزوهای خانواده هاشان جامه حقیقت بپوشانند.پایگاه دانش اندوزی و گرایش به تحصیلات دانشگاهی از شاخصه های دیگر نسل جوان ایرانی ساكن آلمان به شمار می رود كه باز در این مورد نیز تعداد بانوان گاه فزون تر از مردان ایرانی است.شمار شایان توجهی از دانش آموزان ایرانی تبار در آلمان تا پایان دوره متوسطه تحصیل خویش را ادامه می دهند.
در اینجا این نكته شایان یادآوری است كه داشتن دیپلم متوسطه، برخلاف سیستم آموزشی ایران در آلمان، هماره جزء جدایی ناپذیر روند فرهنگی تربیتی آن سامان به شمار نمی رود.بسیاری از دانش آموزان آلمانی پس از گذران دوره ۱۰ ساله مدارس، جذب بازاركار می شوند، یا به دنبال حرفه های عملی و كارآموزی دركارخانه هاو سازمانهای فنی می روند و از همان آغاز آینده شغلی خویش را بیرون از محیط دانشگاهی می جویند.
به همین گونه، شمار شایان ذكری از ایرانیان جوان را دانشجویان رشته های گوناگون تشكیل می دهند.از میان رشته های تحصیلی، مهندسی، ریاضی و علوم تجربی، پزشكی، حقوق، اقتصاد، علوم اجتماعی، تدوین و بازیگری وخبرنگاری از رشته های پرطرفدار به شمار می آیند.
در چندسال اخیر، به ویژه از آغاز دهه نخست سال ۲۰۰۰ میلادی، گرایش دانشجویان همچنین به سوی رشته های دیگر علوم انسانی مانند اسلام شناسی، تاریخ ادیان، خاورشناسی و مردم شناسی و تا اندكی زبان شناسی رو به افزایش گذارده است.
در زمینه پیوستگی های شغلی ایرانیان در آلمان می توان به این كوتاه بسنده كرد كه شكل و ساختار مشاغل ایرانیان و وضعیت كاری ایشان در آلمان، پیش از همه بسته به انگیزه مهاجرت آنان و چگونگی امكانات مالی ایشان پیش از كوچیدن به آلمان و همچنین به هنگام ورود به این كشور بستگی دارد.
برخلاف مهاجران ایرانی مقیم آمریكا كه شمار چشمگیری از آنان را شاغلین آزاد و تاجران تشكیل می دهند، بسیاری از مهاجران پس از دهه ۷۰ میلادی به آلمان را قشر تحصیل كرده ای می ساختند كه با آرمان دانش اندوزی و پیمودن پایه های دانشگاهی به این سرزمین كوچیده اند و سپس در درجه دوم، كسانی قرار دارند كه به دنبال كار آزاد وتجارت راهی آلمان شده اند.
جدای از شماری از پناهجویان ایرانی كه به دلیل نداشتن پایگاه اجتماعی دلخواه و تنگناهای مالی، توان بهره وری مناسبی از امكانات بالقوه خویش را ندارند، بقیه ایرانیان مقیم آلمان را یا دانش آموختگان و دانشگاهیان، پزشكان و مهندسان تشكیل می دهند و یا تاجران و دارندگان رستورانها و مغازه های ایرانی و آلمانی كه از فضای سرمایه داری و اقتصاد آزاد این كشور به شكل مطلوبی بهره برداری می كنند.
● دشوا ری های هویت شناسی خرده فرهنگ ها و چالش ها
بازشناخت چیستی و چگونگی ساختارهای فرهنگی و كنش های ایرانیان بیرون از میهن به ویژه آنان كه ماندگار آلمان هستند، در نگاه نخست بیش از هر چیز، در توانایی زبانی آنها در درك، سخن گفتن، و نگارش به زبان فارسی پدیدار می شود.كمتر رخ می دهد كه یك ایرانی ساكن آلمان كه دهه ها پس از یكدیگر در این سرزمین به سر می برد و گاه زاده آنجاست و در زبان فارسی فرهیخته نیست، از خود چونان یك ایرانی و با شاخصه های فرهنگی این كشور تعریفی به دست بدهد.گواه این هنجار، گذشته از نبود توانایی و كاستی شناخت مهاجر نسبت به فرهنگ آبایی خویش، تا اندازه فراوانی وابسته به چشمداشتی است كه شهروندان آلمانی یا دیگر ایرانیان در برخورد با وی به مثابه یك فرد ایرانی نژاد دارند.
بدین معنا كه آنگاه كه مهاجر خویشتن را با ویژگیهای فرهنگ ایرانی معرفی كند، دیگران از او انتظار سخن گفتن و نوشتن بدین زبان وارائه آگاهی پیرامون این سرزمین و مردمش خواهند داشت.این نیروی بازدارنده دو سویه موجب می گردد تا فرد مهاجر ایرانی بیش از پیش از خرده فرهنگ مادری خویش به دامان فرهنگ چیره تری بگریزد یعنی فرهنگ آلمانی، كه در آن پرورده یا گاه زاده شده و آن را می شناسد. این دشواری بیش از همه گریبانگیر فرزندانی است كه حاصل ازدواج ایرانیان باآلمانیان هستند.
از آنجا كه این مهاجران هستند كه در صورت زناشویی با همسران خویش به آلمانی گفت و گو خواهند كرد و برای شكل وارونه آن گواه چندانی نیست، بدین ترتیب كودكان آلمانی - ایرانی در خانواده هایی چشم به جهان می گشایندكه در آنها به زبان كشور میزبان گفت و گو می شود.در یك چنین فضایی اگر پدر یا مادر ایرانی نسب از نخستین ماهها و سالهای بالش كودكان با آنان به فارسی سخن نگویند، امكان آن كه این فرزندان در سنین بالا دچار دوگانگی فرهنگی، پریشانی زبانی و هویتی شوند فراوان است.
وجود یك گروه اجتماعی فارسی زبان در نزدیكی محیط پرورش چنین كودكانی می تواند بنیانی ارزشمند در باروری زبانی این نسل جوان به شمار رود.
بررسی جامعه شناختی زبان همچنین بر این نكته پافشاری دارد كه كودكان زاده شده از پدر و مادر ایرانی مهاجر در آلمان كمتر دچار تنگی های زبانی و پریشانی هویتی هستند.حضور مدرسه ها، كانون ها و انجمن های ایرانی كه در آن زبان پارسی پاسداری و آموزش داده شود و نیز شركت جویی در همایش های ایرانیان كه از سوی چنین سازمان هایی پشتیبانی می گردد، از جمله عناصری به شمار می آیند كه در پیشگیری از تشتت زبانی و فرهنگی ایرانیان مهاجر آلمان، به ویژه نسل جوان زاده آن كشور سهم بسزایی خواهد داشت.
پی نوشت ها و منابع در دفتر روزنامه موجود است
فرشید دلشاد
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید