شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


خواستگاری در سبزترین خانواده هستی


خواستگاری در سبزترین خانواده هستی
خانواده ای که خداوند عالمیان اعضایش را پاک و مطهر قرار داد. خانواده عشق، خانواده وفا و خانواده محبت و صفا. علاقه و محبت به این خانواده عبادت است و کینه و تنفر به این خانواده کفر است.
خانواده سبز نبوی (ص) در روز جمعه، بیستم ماه جمادی الثانی، سال پنجم بعثت، با تولد زهرای اطهر (س) فروغی تازه یافت. اشرف زنان گیتی، پا به عرصه دنیا نهاد. مکه سرزمین وحی، شهر هبوط فرشتگان، شاهد تولد نور و جاری شدن چشمه گوارای کوثر بود.
نابخردانی که پدر را با ولادت کوثر ابتر خواندند، قهر و عتاب الهی بر آنان کوفت که شما ابتر هستید و او نه تنها در منزل خود بلکه در جهان هستی صاحب کوثر جوشان شده است.
فاطمه دو ساله بود که در شعب ابیطالب به همراه خانواده نبوی (ص) در محاصره قرار گرفت و سه سال در آن وضع سخت و رقت انگیز به سر برد.
عجب اینکه زنان و مردان بزرگ باید از همین مسیر بگذرند. در پنج سالگی از آن محاصره ظالمانه رهائی یافت اما دختر پنج ساله از پدر سراغ مادرش را می گرفت. «پدر جان مادرم کجاست؟» فرشته آسمانی نازل شد: «پدر، به دختر عزیزت فاطمه بگو که مادرت در کاخی از زبرجد در بهشت زندگی می کند.» در سال دهم بعثت ابوطالب عموی پیامبر (ص) و خدیجه همسر باوفایش از دنیا رفتند. فاطمه تنها عزیز پدر در خانه است.
با دستان کوچک و لطیف پدر را نوازش می کند و پدر او را ام ابیها (مادر پدر) خطاب می کند. سه سال بعد پدر دختر هشت ساله زیبای خود را ترک می کند و این بار برای اسلام به سوی مدینه هجرت می کند و باز هم دختر بدون حضور پدر و مادر در خانه می ماند. اما رسول خدا (ص) امانتهای مردم و منزل خود را به یک جوان بیست و سه ساله می سپارد. او علی است.
علی که به ایمان و شجاعت شهرت داشت. افراد اهل خانه عبارتند از فاطمه (س) دختر رسول خدا و فاطمه بنت اسد، مادر علی (ع) و فاطمه دختر حمزه، عموی پیامبر و دیگران که قرار است با جوان برومند هاشمی به سوی مدینه رهسپار شوند. علی (ع) محافظ حرم رسول خدا (ص) است.
علی (ع) و فاطمه که در آینده ای نه چندان دور همسر یکدیگر می شوند، در این مسافت ششصد کیلومتری از مکه تا مدینه با یکدیگر به همراهی سایرین، مسافر و همسفرند و چه مسافرت زیبا و پاکی که هرگز به گناهی آلوده نشد و زیباتر اینکه عروس آینده دلاوری را در منطقه ضجنان در نبرد با مهاجمان تعقیب کننده حرم پیامبر (ص) مشاهده می کند.
علی در این نبرد در مقابل هشت سوارکار مشرک به پیروزی می رسد، آنگاه پس از دوازده روز که پیامبر (ص) در قبا توقف نمود، علی (ع) و حرم پیامبر (ص) بدو ملحق شدند (مناقب ابن شهرآشوب، ج ا، ص ۱۷۵ به بعد) یک سال در مدینه گذشت. فاطمه (س) دختر رسول خدا(ص) از دوشیزگان ممتاز و دختران برتر عرب شد.
رشد سریع و متناسب با آب و هوای منطقه حجاز و کرامت و پارسائی خانوادگی زهرای اطهر (س) موجب شد تا خواستگاران زیادی به منزل رسول خدا (ص) بروند. ابوبکر و عمر چندین مرتبه تقاضای ازدواج با دختر پیامبر (ص) را کردند، اما رسول خدا (ص) پیشنهادشان را نپذیرفت و فرمود فاطمه هنوز کوچک است و تعیین همسر او با خدا است، من نیز منتظر دستور خدا هستم.
عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان، هر دو از ثروتمندان عرب بودند و برای خواستگاری نزد پیامبر اسلام رفتند. عبدالرحمن، گفت: ای رسول خدا (ص) اگر فاطمه (س) را به من تزویج کنی، حاضرم یک صد شتر چشم آبی که بارهایشان پارچه کتان اعلای مصری باشد و ده هزار دینار مهریه اش کنم.
پیامبر (ص) سخت از سخن آنان خشمناک شد و مشتی سنگ ریزه را به جانب عبدالرحمان پاشید و فرمود تو خیال می کنی من بنده پول و ثروتم و با پول و سرمایه خود بر من مباهات می کنی و قصد داری با مال دنیا ازدواج با دخترم را به من تحمیل کنی (مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳ ص ۳۴۵ به بعد)
از سوی دیگر با ارتحال خدیجه، بنابه نقلی پیامبر(ص) دو سال قبل از هجرت، در مکه با سوده دختر زمعه که از سکران پسر عمویش بیوه شد، ازواج کرد.
سکران که از مهاجران مسلمان به حبشه بود در آنجا درگذشت و سوده بیوه و بی یاور ماند پیامبر (ص) او را به عقد خویش درآورد و فاطمه (س) را به خانه او برد. بعد از سوده پیامبر (ص) با عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر و ام سلمه ازدواج کرد که فاطمه (س) با ام سلمه نیز رابطه خوبی داشت و ام سلمه می گفت پیامبر (ص) فاطمه (س) را به من سپرد تا در تربیتش کوشش کنم، من هم از تربیت و راهنمایی او دریغ نداشتم ولی به خدا سوگند او از من با ادب تر و داناتر بود (دلائل الامامه، ص ۱۱، به نقل از بانوی نمونه اسلام نوشته آیه ا... ابراهیم امینی ص ۴۴)
خواستگاران عرب پی بردند که پیامبر اسلام (ص) شخص خاصی را برای دامادی دخترش در نظر دارد. اما او کیست؟ روزی عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ، رییس قبیله اوس، در مسجد النبی (ص) انجمن داشتند و از هر دری سخن می گفتند تا اینکه به موضوع ازدواج دختر پیامبر اسلام پرداختند و گفتند به نظر ما پیامبر (ص) فاطمه را برای علی (ع) نگاهداشته است، بهتر است موضوع را با علی در میان بگذاریم. سلمان فارسی می گوید: عمر و ابوبکر و سعدبن معاذ، بدین قصد از مسجد بیرون شدند ولی علی (ع) را در منزلش نیافتند و اطلاع یافتند که علی در نخلستان یکی از انصار با شتر آبکشی می کند و درختان خرما را آبیاری می نماید.
پس به سوی آن حضرت رفتند. علی (ع) فرمودند از کجا و پی چه کاری اینجا آمده اید؟ ابوبکر گفت: ای علی تو در تمام کمالات از دیگران پیشی گرفتی و پیامبر (ص) تمام خواستگاران فاطمه (س) را رد کرده است. گمان ما اینست که خداوند و رسولش، فاطمه (س) را برای تو در نظر گرفته اند. نمی دانیم به چه علت تو در این اقدام کوتاهی می کنی؟
اشک در چشمان علی (ع) جوشید و شادی در جان علی (ع) برق زد. بله، ازدواج علی (ع) با فاطمه دختر رسول خدا (ص). آه چه زیبا و دوست داشتنی است این وصلت مبارک. اما علی از شرم و حیا سر به زیر افکند و با شرمساری به ابوبکر فرمود: من مایلم ولی فقر و تهیدستی در شهر مدینه مرا از این اقدام باز داشته است. من چیزی از مال دنیا ندارم و برای ازدواج آماده نیستم. ابوبکر گفت: من صلاح می دانم هر چه زودتر در این کار اقدام نمایید زیرا دنیا و اموال آن در نظر پیامبر (ص) ارزشی ندارد. (بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۲۵)
● خواستگاری علی (ع) از فاطمه (س)
علی با تشویق اصحاب پیامبر (ص) به سوی عشق خود می رود تا از او خواستگاری کند. عشقی که در سینه علی (ع) به فاطمه (س) است عشقی الهی است. تضمین و تایید آن عشق با خدا است. یعنی طرف داماد که پدر خود را در مکه از دست داده خدا است و طرف عروس پیامبر خدا است.
پیشنهاد اصحاب و میل سرشار باطنی علی (ع) او را روانه خانه رسول خدا(ص) کرد. پیامبر (ص) در منزل ام سلمه بود که درب منزل ام سلمه به صدا درآمد، پیامبر (ص) فرمود: ام سلمه در را باز کن که کوبنده در را خدا و رسول او دوست دارند و او هم خدا و رسولش را بسیار دوست دارد. ام سلمه عرض کرد: ای رسول خدا (ص)، پدر و مادرم فدایت، چگونه درباره کسی که او را ندیده ای داوری می کنی؟ پیامبر (ص) فرمود ساکت باش. او برادر و پسر عمویم و محبوب ترین مردم نزد من است.
ام سلمه در را باز کرد و علی (ع) داخل منزل شد. سلام کرد و در محضر پیامبر از شرم و حیا سر به زیر انداخت و لحظاتی سکوت سنگین مجلس را فراگرفت.
بعد از مدتی پیامبر سکوت را شکست و فرمود علی!گویا برای مطلبی نزد من آمدی، که از اظهار آن خجالت می کشی! موضوع چیست؟ عرض کرد، ای رسول خدا (ص)، پدر و مادرم فدای تو باد. من در خانه شما بزرگ شدم. بهتر از پدر و مادر در تربیت من کوشش نمودید.
به خدا سوگند اندوخته دنیا و آخرت من شما هستید. اکنون موقع آن رسیده است که برای خودم همسری انتخاب کنم و تشکیل خانواده دهم و با او ما"نوس شوم و غمخوار یکدیگر باشیم اگر... اگر اجازه دهید و صلاح بدانید دخترتان فاطمه (س) را خواستگارم. اگر او را به عقد من درآورید سعادت بزرگی نصیب من خواهد شد.
رسول خدا (ص) که منتظر چنین پیشنهادی بود صورتش از سرور و شادمانی برافروخته شد. با خوشحالی که چندان پنهان هم نبود، فرمود صبرکن تا از فاطمه بپرسم. پیامبر (ص) برخاست تا نزد دخترش برود و مساله خواستگاری علی (ع) را با او در میان بگذارد. فاطمه نیز پشت در منتظر گفتگوی پدرش با جوان هاشمی بود که ناگهان در اطاق باز شد.
منبع : ایرانیان انگلستان


همچنین مشاهده کنید