جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پروفسور سیدمحمود حسابی پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران و ظرافت ها و ارتباط با خانواده


پروفسور سیدمحمود حسابی پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران و ظرافت ها و ارتباط با خانواده
سیدمحمود حسابی، در سال ۱۲۸۱ (هجری شمسی)، از پدر و مادری تفرشی، در تهران زاده شد. پس از سپری نمودن چهار سال از دوران کودکی در تهران به همراه خانواده، عازم شامات گردید. در هفت سالگی تحصیلا ت ابتدایی خود را در بیروت با تنگدستی و مرارت های دور از وطن، در مدرسه کشیش های فرانسوی آغاز کرد و همزمان توسط مادر متدین و فداکار و فاضله خویش، تحت آموزش تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی قرار گرفت. او قرآن کریم را حفظ و به آن اعتقادی ژرف داشت. دیوان حافظ را از بر داشته و به بوستان و گلستان سعدی، شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی و منشات قائم مقام، اشراف کامل داشت. در سن هفده سالگی، لیسانس ادبیات، در نوزده سالگی لیسانس بیولوژی و پس از آن مدرک مهندسی راه و ساختمان را اخذ نمود. وی همچنین در رشته های پزشکی، ریاضیات و ستاره شناسی به تحصیلا ت آکادمیک پرداخت. در سن بیست و پنج سالگی دانش نامه دکترای فیزیک خود را با درجه عالی، از دست بزرگترین دانشمند روز جهان، پروفسور فابری دریافت کرد. با شعر و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کلا سیک غرب به خوبی آشنا بود و در نواختن نی، ساز دهنی، ویولن و پیانو تبحر داشت.
استاد، تنها شاگرد ایرانی پروفسور اینشتن بوده و در طول زندگی با دانشمندان تراز اول جهان تبادل نظر داشت. پروفسور حسابی، در ۱۲ شهریور هجری شمسی (۱۳۷۱) در بیمارستان دانشگاه ژنو، به هنگام معالجه قلبی، بدرود حیات گفت. مقبره وی، در زادگاه خانوادگی، در شهر تفرش قرار دارد.
● ارتباط میان فردی پروفسور حسابی با افراد خانواده به چه صورت بود؟
به منظور آگاهی از چگونگی ارتباط میان فردی پروفسور حسابی با اعضای خانواده با مهندس ایرج حسابی فرزند مرحوم پروفسور حسابی مصاحبه ای را انجام دادیم که توجه شما را به آن جلب می کنیم:
مهندس ایرج حسابی در ابتدای گفت وگو گفت: برای این که مطالعه زندگی پدرم، برایتان مفیدتر باشد، از فرصت استفاده می کنم و به زندگی خانوادگی و طرز رفتارهای تربیتی ایشان می پردازم.
با توجه به تمام کارهایی که پدرم در زمینه های گوناگون علمی، تحقیقاتی، اداری و سیاسی داشت همیشه معتقد بود که مرد باید تماس دائمی خود را، با همسر و فرزندانش حفظ کند. هر وقت جوان و نوجوانی می گفت، پدر و مادرم مرا درک نمی کنند، پدرم تقصیر را متوجه والدین می دانست و می گفت: حتما در دوران کودکی، این بچه را به کسی سپرده اند و خود پدر و مادر تربیت فرزند را در سنین رشد به عهده نگرفته اند یا او را به نحوی از خود دور کرده اند و وقت کافی برای ایجاد ارتباط و گفت وگو با فرزندشان در نظر نگرفته اند.
بر اساس چنین اعتقادی بود که پدر بدون استثنا، هر سه وعده غذا را در خانه و در کنار ما صرف می کرد. پدرم ساعات ۷ صبح، ۱۲/۳۰ ظهر و ۸ شب همیشه سرمیز غذا حاضر بود. در چیدن سفره و در جمع کردن آن، همیشه به مادرم کمک می کرد و ما را نیز تشویق می نمود که در امور خانه به مادرمان کمک کنیم و عقیده داشت وقتی آرام و سنجیده و با تامل غذا را صرف کنیم در حقیقت با هر لقمه ای به دو فلسفه عمل کرده ایم: یک بار از خداوند سپاسگزاری کرده ایم و شکر نعمت را به جای آورده ایم و هم از خانم خانه تشکر کرده ایم. زیرا مادر برای تهیه غذا چند ساعت از وقت خود را صرف می کند تا ما غذایی سالم و خوشمزه بخوریم و همیشه سر سفره با بهانه ای، شروع به تعریف از غذا می کرد و مادرم از نکته سنجی های پدر، خوشحال می شد.
هر گاه سر سفره سکوت برقرار می شد، ابتدا رو به مادر و سپس رو به ما کرده و می گفت: خوب، تعریف کنید ببینیم چه خبر بوده است و چه کارهایی کرده اید؟ و ما هم با توجه به سن مان مسائل مختلفی را، برای پدر تعریف می کردیم. گاهی از ایشان سوال هایی می کردیم و پاسخ آنها را می شنیدیم و به همین طریق پدرم با ما یک رابطه بسیار عاطفی و دلنشین ایجاد کرده بود که واقعا راهگشای مشکلا ت ما بود. یک ارتباط و پیوند ناگسستنی، پدرم معمولا سر سفره غذا جواب سوال های درسی را نمی داد و می گفت: این جا، جای سوال کردن در مورد درس های زندگی است، نه درس کلا س. آموزش قرآن، نماز و دعا بر عهده مادر بود و اگر در ترجمه و تفسیر آیات برای مادرم مشکلی پیش می آمد به سراغ پدر می رفتیم و از ایشان می پرسیدیم. پدر به ما ریاضیات، فیزیک، مکانیک، ستاره شناسی و پزشکی یاد می داد و ما را در جریان اختراعات جدید می گذاشت. در چنین شب هایی، ما نکات بسیار آموزنده ای از پدر می آموختیم. علا وه بر آن از ایشان شعر و ادبیات و مهم تر از همه، درس زندگی و اخلا ق را فرا گرفتیم. این دو ساعت (هر شب از ساعت ۱۰ تا ۱۲) برای ما، ساعاتی استثنایی بود و حاضر نبودیم این اوقات را با چیز دیگری عوض کنیم.
اصولا باید بگویم، پدرم مرد بسیار بزرگوار و مهربانی بود. به هنگام بیماری و تب که معمولا ایشان را از پای درمی آورد، تا کمی حالش بهتر می شد، بلند می شد و روی تخت می نشست و با این کار سعی می کرد ناراحتی و غصه را، از منزل و اهالی خانه و خانواده دور کند. مادر هم بالشی پشت ایشان می گذاشت تا راحت تر بنشیند. پدرم به من آموختند که حافظ انسانی والا و واقعی است هیچ وقت تهدید نمی کند، وعده بی جا نمی دهد، نمی ترساند، گول نمی زند، زور نمی گوید، کسی را بی امید رها نمی کند. همواره محبت می کند و بهترین راهنماست و به قول پدر این موارد از ویژگی های شخصیتی یک آقا و خانم در تمدن ۷۰۰۰ ساله ایران است. پدرم، برای کلمه آقا و خانم، در فرهنگ ایران ارزش ویژه قائل بود و می گفت این دو واژه معانی والا یی را دارد اما باید این امر را با کتاب هایی مثل شاهنامه، گلستان و بوستان سعدی، خیام و به ویژه با دیوان حافظ به دیگران بیاموزیم. ایشان، در طی این دوره تدریس خود (تدریس غزلیات حافظ توسط پروفسور حسابی برای فرزندش ۵ سال به طور انجامید) تاکید می کرد که «خانم و آقا» بودن را آسان نمی داند، بلکه این مهم تربیتی را، متکی بر امر سابقه، تربیت در زمینه نجابت دانسته و آن را در این دوره تدریس حافظ، کاملا و به خوبی بیان می نمود و به زبانی ساده، نگرشی ژرف و بسیار واضح نشان می داد که ایمان و اعتقاد، از ارکان خانم و آقا بودن است که اگر خانم و آقایی به این مرتبه برسند می دانند که چه کارهایی باید انجام دهند و از چه کارهایی باید بپرهیزند. خانم و آقا هیچ گاه دروغ نمی گویند، تهدید نمی کنند، مردم را دوست دارند، دست افتاده را می گیرند، رهگشا هستند، عشق نامحدود دارند و در نشست و برخاست، تمام نکات و دقایق مسائل اجتماعی و آداب لا زم را رعایت می نمایند و «این رعایت هاست، که استاد عشق را، می سازد».
وی در خاتمه افزود: پروفسور محمود حسابی مردی خوش رو، فروتن و باوقار بود. کم سخن می گفت و بسیار می اندیشید. قناعت و صرفه جویی از خصوصیات اخلا قی ایشان بود و هر چه در اختیارش قرار می گرفت به عنوان نعمت الهی در نظر می گرفت و از آن کمال استفاده را می برد. هیچ گاه از تحصیل علم غافل نشد و در طول سی و هشت سال پایانی عمر، شبی یک ساعت به فراگیری زبان آلمانی می پرداخت. مطالعه و تحقیق بر روی مطالب گوناگون، گوش دادن به اخبار داخلی و خارجی، باغبانی، نجاری و ابداعات علمی و صنعتی از سرگرمی های ایشان بود. به همسر و فرزندان خود عشق می ورزید و به آنها احترام می گذاشت، اما نکته ای که نباید ناگفته بماند، این است که ایشان همواره بر این عقیده بود که توفیقاتی که علی رغم تمام سختی ها در زندگی کسب نموده مدیون وجود دو زن یعنی مادر و همسرشان است.
آری، با مطالعه اجمالی زندگی پروفسور محمود حسابی که بی شک یکی از مفاخر بزرگ دنیا و جهان اسلا م و کشور عزیزمان ایران اسلا می است به خود می بالیم و تلا ش ها، خدمات و زحمات فراوان این آرزومندان و پویندگان زیربنایی کشور را ارج می نهیم.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
منبع : روزنامه مردم سالاری