پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مصلح بیدار


مصلح بیدار
امر به معروف و نهی از منکر یکی از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است که شکل وسیع و عمیق آن در مسئله اصلاح‌گری در جامعه اسلامی تجلی می‌کند. اهمیت این مسئله تا بدان‌جاست که امیرالمومنین(ع) آن را علت پذیرش خلافت می‌داند و سیدالشهدا علت قیام خود را این امر یعنی اصلاح‌گری می‌داند.
در این مبحث، ویژگی‌های فرد اصلاح‌گر (آمر به معروف و ناهی از منکر) را بر شمرده‌ایم. پس از این مباحث در فصلی مستقل به راهبردهای عملی درباره چگونگی اجرای این اصل در جامعه اسلامی پرداخته‌ایم و ابتدا موضع‌گیری‌ کلی‌ای که یک مصلح (آمر به معروف و ناهی از منکر) همواره باید در خاطر داشته باشد را بیان نموده‌ایم و سپس به مراحل تدریجی آن (لفظی، قلبی و عملی) و مراتب مندرج در هریک و خطاهای محتمل برای هر کدام اشاراتی داشته‌ایم.
● خصوصیات و شرایط مصلح:
قبل از اینکه به بیان صفات یک مصلح واقعی بپردازیم لازم به ذکر است که ما در اینجا یک حالت ایده‌آل و تمام عیار ترسیم نموده‌ایم و این بدان معنی نیست کسی خود را فرودتر از خصوصیات می‌داند وظیفه‌ اصلاح‌گری نداشته باشد. بیشتر این صفات در مورد شخص آمر به معروف و ناهی از منکر تشکیکی هستند به این معنا که متحمل حکم شدت و ضعف هستند که هر مسلمان با توجه به درجه و رتبه‌ای که داراست این وظیفه مهم را باید اجابت نماید. از این رو فرد مصلحی که ویژگی‌های مصلح واقعی را تا اندازه‌ای برخوردار نیست نیاز است که به تقویت یا تضعیف این ویژگی‌ها بپردازد.
▪ صلاح و اخلاص خود اصلاح‌گر:
یکی از مسائل مهم در رفتارهای دینی، سیاسی، اجتماعی و... آدمی این است که در هر امر و نهی‌ای که می‌خواهد انجام دهد خود را در نظر داشته باشد. به این معنا که اولا و بالذات خود را در معرض امر و نهی قرار داده تا مشخص گردد که آیا خود شخص آمر یا ناهی، در مواجهه با رفتار یا فعلی، درست عمل نموده است؟ از این رو در رفتار دینی شخص هم، خودسازی مقدم بر جامعه‌سازی است.(۱)
بسیاری در راه خدا جهاد می‌کنند، اما فقط یک ضربت است که از عبادت ثقلین بالاتر است. چرا؟ زیرا از یک خلوص نیت واخلاص و محبتی سرچشمه گرفته است که در وجودش دیگر انانیت و خودی باقی نمانده است. امر به معروف و نهی از منکر که این قدر ارزش نهضت حسینی را بالا برده است به خاطر این است که با اخلاق و عشق عظیم توام گردیده است. قرآن کریم نیز کسانی را به عنوان آمر به معروف و ناهی از منکر به رسمیت می‌شناسد که ابتدا سرمایه عظیمی از معنویت کسب کرده باشد.(۲)
آنهایی که اول خودصالح شده‌اند، صلاحیت مصلح اجتماعی بودن پیدا می‌کنند. آمر به معروف و ناهی از منکر یعنی مصلح و مگر ناصالح می‌تواند مصلح باشد؟(۳) و لذا است که حضرت علی(ع) می‌فرماید: “کسی که می‌خواهد خود را برای دیگران امام و پیشوا قرار دهد باید ابتدا به تعلیم نفس خود قبل از تعلیم دیگران بپردازد و کسی که به تعلیم و تادیب نفس‌اش می‌پردازد بیشتر سزاوار اجلال و اکرام است تا کسی که به تعلیم و تادیب دیگران می‌پردازد.”(۴) این مطلب نه فقط از جنبه خود مصلح، بلکه از جنبه تاثیرش بر دیگران هم مهم است.
در حدیث است که مردم را غیر زبان (یعنی با علم و پیش قدم شدن) به سوی خیر و نیکی بخوانید. علتش این است که عمل، موج و انعکاسی عمیق در روح مخاطبین پدید می‌آورد و اثر سخن هم وقتی است که با ایمان و عقیده توام باشد. اولیای خدا هم مردم را با عمل خود تحت تاثیر قرار می‌دادند نه تنها با سخن خود؛ و از همین جاست که سختی اصلاح‌گری آغاز می‌شود.(۵)
▪ زهد و آزادی معنوی:
‌زهد یکی از واژه‌های حیاتی در فرهنگ اسلامی است که متاسفانه گاه تصاویر غلطی از آن ارائه شده است. در اسلام به زهد برای چهار هدف(۶) توصیه شده و در این موارد جایز دانسته شده است که یکی از آنها به خاطر آزادی و آزادی معنوی و سبک باری، زهد بورزد. عادت، دلبستگی می‌آورد و دلبستگی، اسارت. و زاهد کسی است که خود را از قید و بندها برهاند و به عبارت دقیق‌تر خود را از خصایص پست روحی خویش که برآمده از مسائل دنیوی است رهایی بخشد.(۷) و کسی می‌تواند در راه آزادی و آزادی بخشی به دیگران گام بردارد که خود حاوی آن باشد.(۸)
▪ حسن نیت:
مصلح باید غرض و نیت شخصی نداشته باشد. منطقش، منطق حق‌پرستی باشد نه منطق منفعت‌پرستی، یعنی خیر و صلاح را بخواهد و حق‌جو باشد نه اینکه منافع شخصی خود را لحاظ نماید(۹) و باید هدفش اصلاح و ارشاد دیگران باشد نه لجن‌مال و لگدکوب کردن شخصیت دیگران.(۱۰) از این رو احیاگر واقعی هیچ‌گاه در بند مصالح شخصی نیست، بلکه مصلحت اسلامی را اصل و مبنا قرار می‌دهد و برای حفظ این اصول، حتی هستی خود را در طبق اخلاص می‌نهد. پس مصلح یا احیاگر مصلحت‌اندیشی شخصی را بر نمی‌تابد.
▪ از عوام و عوام‌زدگی به دور باشد:
عوام زدگی و عوام‌گرایی، انسان را به نوعی تقلید کورکورانه سوق می‌دهد. در چنین وضعیتی فرد تنها در اندیشه انطباق افکار و داشته‌های خود با پسند عوام است که در تاریخ اسلامی، همواره سدی در برابر تکامل و ره‌آوردهای آفرینندگی است. احیاگر واقعی هرگز به مصانعه تن نمی‌دهد.
▪ آگاهی و بصیرت:
آگاهی‌های انسان در یک تقسیم کلی به دو قسم خودآگاهی و جهان آگاهی تقسیم می‌شوند که هر دوی اینها برای اصلاح‌گری، فرد به خودآگاهی نیاز است. از میان اقسام هشت‌گانه خودآگاهی(۱۱) در اصلاح‌گری فرد به خود آگاهی‌ انسان نیاز دارد، یعنی آگاهی به خود در رابطه‌اش با همه انسانها. این خودآگاهی بر این مبناست که انسانها از یک وجدان مشترک انسانی بهره‌مندند. اگر این نوع خودآگاهی در فردی پیدا شود، دردش درد انسان، آرزوهایش آرزوهای انسان و جهت‌گیری تلاشش برای انسان می‌شود(۱۲) اما در مورد جهان آگاهی آن مقدارش مورد بحث ماست که درباره انسانها و روابط بین آنها باشد.
از دیدگاه قرآن، آگاهی به حقوق و جزئیات مسئولیت‌های اجتماعی واجب است(۱۳) و برای اینکه انسان بر سرنوشت خود و نیز بر سرنوشت جامعه مسلط باشد، شرط اساسی، آگاهی و تفکر است.(۱۴) این آگاهی هم درباره خود دین باید باشد یعنی واقعا اسلام‌شناس باشد و هم درباره اوضاع دنیا و جریان‌های اجتماعی و سیر تحولات دنیا. به عبارت ساده‌تر، مصلح باید از عمق و روح اسلام مطلع باشد. او اسلام شناس خبره، مطلع و آشنا با روح اسلام است و اسلام را خلاصه در ظواهر نکرده، پوست را شکافته و به روح، لب و معنا رسیده و در اسلام و دیانت ذوب شده است.
دیگر اینکه عمل اصلاح‌گری باید با عصر و زمانه‌ای که باید در آن احیاگری شود تناسب بین و روشنی داشته باشد و همین تناسب درجه عقلانی بودن حرکت احیاگرانه را هم نشان می‌دهد. مصلحی که می‌خواهد عملا هدایت و رهبری جامعه را در دست بگیرد باید بتواند حوادث آینده را پیش‌بینی کند و بر اسب زمان سوار شود تا بتواند پیشاپیش آینده را تحت کنترل در آورد و خصوصا این آگاهی باید با بصیرتی در عمل توام شود که از افراط وتفریط جلوگیری شود وگرنه اگر جهالت به میان آید کار اصلاح‌گری و امر به معروف و نهی از منکر همچون قضایای خوارج می‌شود که نه تنها کمکی به اسلام ننمودند بلکه پشت اسلام را شکستند و خود نیز در مدتی اندک نابود شدند.(۱۵)
▪ آگاه کردن:
یک مصلح وظیفه آگاه کردن جامعه را هم بر عهده دارد. مصلح باید مردم را در جریان مصالح عالی دینی و دنیویشان قرار دهد و از درون انقلابی عظیم در آنها پدید آورد تا انقلاب آنها تنها انقلاب اقتصادی و شکم نباشد که در آن صورت است که هم تاثیر بیشتری دارد و هم تداوم بیشتری خواهد داشت.(۱۶) نکته مهمی که مصلح همواره در اینجا باید بدان توجه کند این است که مصلحت گویی غیر از مزاج‌گویی است، یعنی مصلح نباید سعی کند چیزی بگوید که مردم خوششان بیاید. باید با نقاط ضعف‌شان مبارزه کند نه اینکه از جهالت آنها سوءاستفاده کند.
▪ انتقادپذیری، اما نه سازشکاری:
علامت اهل حق این است که از استماع تذکرات اصلاحی و انتقادات صحیح به خود هیچ ابایی نداشته باشند.(۱۷) اهمیت این مسئله در بحث اصلاح در اینجاست که مصلح می‌خواهد خود حرکت کند و امتی را در پی خود به حرکت درآورد لذا لغزش‌های احتمالی وی بسیار گران تمام خواهد شد پس باید همواره گوش انتقادپذیر داشته باشد و مراتب راه خود را اصلاح کند. اما این به معنی سازشکاری وعقب نشینی از مواضع اصولی نیست. انتقاد را تا آنجا که بحق باشد را باید پذیرفت اما اگر از روی سونیت یا جهالت باشد چوب لای چرخ گذاشتن است.(۱۸)
▪ ‌اهل خطر کردن باشد:
احیاگری بدون عبور از میدان خطرها امکان ندارد احیاگر و مصلح بتواند ترسی را که در قلوب مسلمین کاشته‌اند به عنوان “جند ابلیسی” درهم بشکند. این کار سترگ را تنها حاملان تفکر اصیل دینی می‌توانند انجام دهند و صفت رذیله جبن و ترس را از بین برده و به جای آن شجاعت و روحیه خطرکردن را به وجود بیاورند؛ اینان همان مصلحان واقعی‌اند.
▪ صبر:
از اموری که در توفیق یافتن انسان دخالت زیادی دارد و شرط موفقیت در کارها بالاخص کارهای بزرگ [که اصلاح جامعه از بهترین مصادیق آن است] می‌باشد، حوصله و صبر زیاد است. کم‌حوصلگی و بی‌صبری مانع مداومت در کارها می‌شود و کارها ناقص می‌ماند.(۱۹)
▪ ‌رهبری و تدبیر:
هر نهضت اسلامی نیازمند به رهبری و هدایت است.(۲۰) رهبری در حقیقت عبارت است از بسیج کردن نیروی انسانها و بهره‌برداری صحیح از این نیروها. انسان همواره نیازمند هدایت و رهبری است و مصلح واقعی کسی است که قدرت تدبیر امور را هم داشته باشد.
● فرآیند و روند اجرای اصلاح:
اکنون پس از اتمام بحث‌های نظری راجع به اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر نوبت به چگونگی انجام آن (بحث‌های عملی) در جامعه رسیده است.
۱) مرحله اول، قلبی: این حداقل مراتب امر به معروف و نهی از منکر است که به انسان با دیدن منکر (یا ترک معروف) حالت تنفر و انزجار دست می‌دهد. یعنی قلبا از این عمل ناراضی باشد،‌یعنی این تنفر ریشه در روح، قلب و ضمیر من داشته باشد؛ اما متاسفانه ما معمولا از این مرحله به جای آنکه اخلاص، حسن نیت و علاقه به سرنوشت مسلمانان را درک کنیم، جوش و خروش و عصبانیت‌های بی‌جا می‌نهیم.(۲۱)
در حالی که حداکثر نمودی که این مرحله می‌تواند پیدا کند این است که انسان برای بازداشتن فرد خاطی از او اعراض کرده، قطع رابطه نماید. این عمل خصوصا در مواقعی که وی با شما رابطه صمیمانه داشته باشد، تنبیه خوبی تلقی می‌شود؛ اما در جایی که رابطه‌اش با شما از روی عادت است، قطع رابطه نه تنها وی را تنبیه نمی‌کند بلکه وی را در کار خود آزادتر هم می‌گذارد و لذا با چنین شخصی نباید از این شیوه استفاده کرد.(۲۲)
۲) مرحله دوم،‌لفظی:
منظور از این مرحله بیان‌های روشن کننده و منطقی و در حقیقت عمل به آیه “ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه”‌(۲۳) می‌باشد. یعنی باید چنین دانست که شخصی به خاطر جهالت یا تحت تاثیر یک سلسله تبلیغات، منکری انجام داده و احتیاج به مربی و راهنما و کسی دارد که با وی تماس بگیرد، با کمال مهربانی سخنانش را بشنود، معایب و مفاسد کارش را برای وی تشریح نماید تا آگاه شود و باز گردد. پس در جایی که می‌توانیم کسی را با منطقی روشنگر به ترک منکر یا انجام معروف قانع کنیم، واجب است با چنین منطقی با وی تماس بگیریم.(۲۴) اجمالا می‌توان گفت که این مرحله دو شیوه دارد: موعظه و حکمت. موعظه تذکری است برای پیدا کردن و مبارزه با غفلت که با دل و عاطفه سروکار دارد و ذهن را برای بهره‌برداری از موجودی خود آماده می‌کند؛ موعظه باز کردن چشم است برای دیدن و به خود آمدن و نیز پیام روح است یعنی از دل بر می‌آید لاجرم بر دل نشیند.(۲۵)
اما حکمت تعلیماتی است که با عقل و فکر کار دارد و بر موجودی ذهنی می‌افزاید. چراغی است برای اندیشیدن، زبانش، زبان استدلال وعقل است و نتیجه‌اش مجاب کردن شخص با دلایل متقنی که دل را استوار می‌کند. مرحله لفظی را به دو گونه مستقیم و غیرمستقیم می‌توان اعمال کرد: یعنی گاه مستقیما وارد بحث می‌شویم و مطلب را صریحا به شخص تذکر می‌دهیم و گاه به طور غیرمستقیم خطایش را تفهیم می‌کنیم.
۳) مرحله سوم، عملی:
مرحله عمل، یعنی انسان عملا جامه کار نیک بپوشد و در کارهای خیر، واجب و مستحب پیش‌قدم باشد و جامه زشت کاری را از تن برکند و نفس خویش را به اخلاق عالی و نیکو آراسته نماید. البته گاهی فرد مخاطب، اهل لجاجت است و نه اعراض و نه منطق ما، وی را از عمل خویش منصرف نمی‌کند در این گونه موارد باید وارد عمل بشویم. اما معنای وارد عمل شدن، تنها زورگفتن نیست، بلکه منظور تبلیغ عملی و حسن عمل و تدابیر عملی است. البته نمی‌گوییم درهیچ‌جا نباید تنبیه کرد، در اسلام حد و تعزیر هم هست اما نباید خیال کرد که همه موارد عمل سختگیری و خشونت است. در اینجا باید توجه داشت که عمل هم اگر فردی باشد چنان فایده‌ای ندارد، بلکه همفکری ومشارکت و همکاری لازم است.(۲۶)
سارا محمدی نژاد
پی‌نوشتها:
۱- مطهری، مرتضی، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص ۱۰۳
۲- حماسه حسینی، ج۲، ص ۷۰-۶۹
۳- همان، ص ۶۹-۷۲
۴- نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ۷۰
۵- حکمتها و اندرزها، ص ۲۲۳-۲۲۵
۶- حق و باطل، ص ۱۴۷-۱۴۹
۷- همان، ص ۱۶۱-۱۷۰
۸- گفتارهای معنوی، ص ۲۳-۲۱
۹- حماسه حسینی، ج۳، ص ۳۸
۱۰- حکمت‌ها و اندرزها، ص ۱۲۲
۱۱- انسان در قرآن، ص ۱۵-۸۳
۱۲- جامعه و تاریخ، ص ۲۲۸-۲۲۳
۱۳- انسان در قرآن، ص ۶۵-۷۳
۱۴- جامعه و تاریخ، ص ۲۲۶
۱۵- امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص ۱۴۹-۱۵۰
۱۶- جاذبه و دافعه علی(ع)، ص ۱۴۵-۱۶۸
۱۷- اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص ۱۵۶
۱۸- حکمتها واندرزها، ص ۲۰۹- ۲۱۳
۱۹- همان
۲۰- نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص ۷۰
۲۱- ده گفتار، ص ۸۲
۲۲- همان
۲۳- نحل، آیه ۱۲۵
۲۴- حماسه حسینی، ج۲، ص ۹۹
۲۵- همان
۲۶- ده گفتار، ص ۸۲
منبع : روزنامه رسالت