شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


منشا و سیر تطور خط فارسی


منشا و سیر تطور خط فارسی
نباید پنداشت كه خط یكباره در گوشه ای از جهان از طرف یك یا چند تن به طور كاملی اختراع شده و از آن جا به سایر جاها به ارمغان رفته است و یا هر قومی برای خود خطی كامل و زیبا ساخته آن را به دیگران آموخته اند- بلكه باید دانست كه اصل خط ها عالم، از نقش كردن پندار و تصوّر بشری با صورتی ساده و عاری از صنعت و كودكانه برخاسته است.
انسان از وقتی كه به خود آمد و ارتباطی بین افراد صورت گرفت سعی داشت كه اندیشه ها، مرادها و بویه های خود را به صورتی و شكلی به طرف بفهماند و ساده ترین طرزی را كه برای به جا آوردن این مقصود پیشنهاد خاطر ساخت آن بود كه آن خیال ها را بر روی صفحه ی سنگ یا پارچه ی تخته یا بر دیوار مغازه و اِشگفت مطابق صورت خارجی كه در نظر است مجسم سازد، پس قدیم ترین خط های عالم قدیم ترین نقش هایی است كه مردم برای مجسم كردن اندیشه های خود نگاشته اند و خط بدین طریق رفته رفته به وجود آمده است و خط هایی كه بعدها نوشته شده و دنباله ی آن ها تا امروز پیوستگی یافته خلاصه ی آن نقش ها و كامل شده ی زحمت هایی است كه با نهایت سعی، آزمون، تكرار و اصلاحات پی‌ در پی از طرف مردم و در ازای زمان دست به دست به ما رسیده است.
مطالعه در تاریخ خط و دانستن تاریخ خط های دنیا بسیار مهم است و در این باب كتاب ها نوشته شده است و دانستن این علم انسان را به طرز معیشت، طرز فكر و طرز زندگانی قوم های مختلف جهان آشنا می سازد.
در كاوش های استادان طبقات الارض و كنجكاوی مغارهای قدیم كه محل اقامت مردم وحشی بوده است، نقش ها و تصویرهایی از حیوانات و نباتات به دست آمده است كه مظهر خیال های مردم بوده و بعضی از آن نقش ها را توانسته اند با اصل خیال نقاش مطابق ساخته بخوانند، و ازین رو خط ها وحشیانه ی دیگر را نیز خوانده و به خواندن خط ها كامل تر موفق شده اند.
▪ اینك ما مراحل تكمیل و تطوّر خط ها را در چهار مرحله وانمود می كنیم:
۱) مرحله ی اولخطّ ِنگاری یا نقشی
یعنی كسی خیال و اندیشه ی خود را به صورت نقش و نگار تجسم داده و آن را وسیله ی فهم دیگری قرار دهد و این خط دارای زبان خاصی نیست و خطی است كه می توان آن را خط بین المللی دانست، خط هیْریوغلف مصر قدیم اصلاح شده ی این خط بوده است.
۲) مرحله ی دوم: خطّ ِنموداری یا علامتی
یعنی خطی كه برای هر اسم خواه اسم ذات یا اسم معنی نشانه و علامت خاصی قرار دهند، در چنین خطی باید به شماره ی مفاهیم لغت ها یا كلمه های معمول در آن زبان علامت هایی معین به كار برد و الفبا در این خط موردی ندارد، این گونه خط ها دارای شكل ها و علامت های بسیاری است كه گاهی از هزار هم می گذرد مثل خط ها مصری متأخرتر، بابلی و آشوری قدیم.
۳) مرحله ی سوم: خطّ ِآهنگی یا صوتی
یعنی خطی كه هر حرف یا شكل نشانه ی یكی از صوت هاست در زبان صاحبان این خط ها نیز غالباً واژگان با اصوات و مقطعات جدا جدا ساخته شده است و هر صوتی در مقصود گوینده تأثیری خاص داشته، یعنی اصوات حاكی مراد و قصد گوینده است و یك صوت با تغییر آهنگ تغییر معنی می دهد مثل لفظ "بَهْ" كه در زبان فارسی به سبب تفاوت آهنگ گوینده اش، ممكن است چند مقصود مختلف را بفهماند و با تكرار آن باز چند مقصود دیگر را حالی كند و با نوشتن آن (به واسطه ی این كه خط ما خط صوتی نیست ) نمی توان این مقاصد را به طرف فهمانید. خط چینی امروز مخط های از خط علامتی و خط صوتی است.
۴) مرحله ی چهارم: خطّ ِالفبائی
و آن چنان است كه هر حرف نماینده ی یك مخرج است، و آن مخارج گاهی حروف مصوّته و گاهی حروف غیرمصوّته را ادا می كنند و از تركیب مجموع حروف لغات و كلمات ساخته می شود و چون لغات و كلمات ساخته شده از چند مخرج مختصر بیش نیست با همان چند حرف كه از سی چهل عدد تجاوز نمی كند می توان تمام لغت ها، معنی ها و مقاصد را وانمود ساخت- مانند خط ها اسلامی، لاتینی، هندی و سامی كه همه از خط ها الفبائی محسوب اند.
● اصل خط ها دنیا از كجا است؟
تا اوایل قرن نوزدهم اهل تحقیق را گمان چنان بود كه اصل و ریشه ی خط ها از سه خط برخاسته است و آن سه خط چینی، خط هندی و خط سامی است و معتقد بودند كه خط قدیم مصری (هیریو غلف) و خط میخی از اصلی دیگر است كه از زبان های قدیم محفوظ مانده است. ولی بعدها به این عقیده گرویدند كه تمام خط ها از روی خط فنیقی (كنعانیان) گرفته و ساخته شده و تنها خط مصری و چینی باقیمانده ی خط های نگاری قدیم است.
عقیده ی دیگر نیز پیدا شد كه گفتند خط فنیقی از خط مصری كه به تدریج از صورت نگاری و نقشی خارج شده بود استخراج و صورت الفبائی بدان داده شد- به این شكل كه بیست و دو علامت از خط مصری كه هر یك مخرج حرفی بود گرفته الفبایی كه بعد تنه ی سایر خط ها گردید از آن ترتیب دادند.
عقیده ی دیگری نیز هست كه گویند خط فنیقی و خط عبری از خطی دیگر كه نمونه ی آن در جزیرهی "كریت" پیدا شده است، گرفته شد.
عقیده ی دیگر می گوید كه خط فیقی مأخوذ از خط میخی است كه آن را اصلاح كرده و به صورت الفبائی درآوردند و هر كس در عقیده ی خود متوّسل به قرائن و شباهت حروف و مرّجحات دیگر می شود و آن چه مسلم است آن است كه خط فنیقی قدیم ترین و سهل ترین خط ها الفبایی دنیای قدیم بوده، خط عبری، سرُیانی، نَبَطی، عَرَبی، مُسنَدْ، آرامی، پهلوی، یونانی، لاتین، سنسكریت، سغدی، ایغوری، حبشی و سایر خط ها موجود دنیا غیر از چینی از آن خط عاریت و تقلید شده است و این كه آن خط از چه خطی گرفته شده و آیا اصل آن از خط میخی یا خط مصری است، تردید است.
● ایرانیان خط را از كجا آموختند؟
مردم ایرانی، كه به فرموده ی زرتشت از سرزمین "اَیْرانَ وَ یِْچَ" بیرون رانده و برای پیدا كردن چراگاه و خورش به سوی خوارزم و ایران رهسپار شدند غالباً مردمی بیابانی، چوپان و برزیگر بیش نبودند و از خود خط، ادبیات، فرهنگ و آداب شهرنشینی نداشتند. این معنی از حالت آریایی های سكائی، تخاری، سَرْمَتْ و الَاّن، كه بعدها از مشرق آسیا وارد ایران شده و برای به دست كردن چراگاه و خورش با برادران ایرانی خود كه پیش تر از آنان وارد ایران یا هند شده بودند بزد و خوردهای خونین پرداختند، معلوم می شود و می بینیم كه آن قوم نه خطی داشتند و نه دارای كتابی و شریعتی بودند و به جز پرسش قوای طبیعی و ستارگان كیشی نداشتند و از این رو دارای تربیت شهرنشینی كه خط سرآمد آن است نبودند.
دیگر می بینیم كه خط ها پذیرفته شده ی این اقوام نیز خط ها ملل سامی است یعنی همان خطی كه سایر برادران آریایی ما چون هند، یونان، روم، فرنگ، روس، ژرمان و سایر شاخه های نژاد سفید آن را تقلید كردند.
در اسطوره ها و نامه های باستانی ایران نیز این معنی ثبت است كه خط از طرف دیوان به پادشان باستان ایران مانند طهمورث زیناوند آموخته شد و این سخن در شاهنامه یاد شده است آنجا كه گوید:
چون طهمورث آگه شد از كارشان
برآشفـت و بشكسـت بازارشـان
كشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
كـــه مــا را مكش تا یكـی نوهنـــر
بـیاموزی از مـا كـت آیـــد به بــر
نــبشتــن بــه خســرو بــیاموختنـد
دلـش را به دانـش بــرافروختنـــد
نبشـتن یكــی نه كه نزدیــك سـی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
نگـــاریــدن آن كــجــا بشــــتنوی
از این روایت فردوسی كه از روی روایات باستانی ایران گرفته شده است نیز به خوبی برمی آید كه آریاهای آن روز كه در ایران استقرار یافته اند، خود دارای تمدّن و خطّ نبوده و این مبادی و اصول را از رعیت ها و زیردستان مغلوب خود آموخته اند و آن زیردستان مردم قدیم ایران بوده اند كه بعدها از آنان به "دیو" تعبیر شده است و یا اسیران جنگی از نژادهای همسایه و یا اتباع ملل مجاور كه مغلوب ایرانیان می شدند.
بالجمله آن چه از منابع صحیح و قراین روشن، ثابت و شواهد حسّی به دست می آید آن است كه در آغاز این گفتار بدان اشارت رفت- و می دانیم كه ایرانیان (مادی ها) در طول مدتی كه یوغ بندگی و رعیتی ملل مقتدر سامی (آشور) را به گردن داشتند، به خط آشوری كه خط میخی است آشنا شدند.
سپس كه گردن از قید ذلّت و بندگی آنان برتافتند و دولتی مستقل از خود برقرار ساختند خط میخی را تكمیل كردند و از این رو می بینیم كه در بدو تشكیل دولت هخامنشی این خط مانند خطّ ملّی مورد استعمال پادشاهان بزرگ چون كورش، داریوش، خشیارشا، اَرْتَخشْتَرْهَ و غیره است و در سنگ ها، مهرها، فلز ها، گل پارها، دیگر كتیبه ها و نوشته ها آن را به كار برده اند. و سپس نیز خبر داریم كه خط دیگری كه آن هم از خط ها مردم سامی است، مورد استعمال ایرانیان قرار گرفته به خط پهلوی مشهور گردید.
اینك می خواهیم طرز و كیفیت خط ها میخی، پهلوی و اوستائی را یكان یكان روشن سازیم بنابراین نخست اندكی در بنیاد سازمان خط بیان كرده پس آن گاه وارد موضوع می شویم.
● خط ها ایران پیش از اسلام
الف) خط میخی
سومریان مردمی بودند كه پیش از (۳۰۰۰) سال قبل از میلاد مسیح در قسمت جنوبی عراق سكونت داشته و دارای تمدنی بوده اند و خطی نیز داشتند كه آن را از چپ به راست می نوشتند و این خط میخی است.
در حدود سنه ی (۳۰۰۰) قبل از میلاد طوایفی سامی نژاد كه آن ها را فنیقی یا كنعانی می نامند از جزیره العرب یا سواحل خلیج فارس به سرزمین عراق تاخته و در جنب سومریان دولت و مدنیّتی كه آن را از سومریان آموخته بودند ایجاد كردند- ولی تمدّن و دولت مذكور دوام نكرد و بار دیگر مقهور سومریان شد و آن مردم به سوریه و فلسطین شتافتند و در سواحل بحر ابیض سكنی گزیدند ولی طوایف سامی دیگری بعد از آن ها در بابل و آشور قدرت پیدا كرده دولت های عظیمی به نام دولت (كاسانیان)، (آشوریان) و (كلدانیان) از اواسط قرن ۱۸ ق. م به بعد به وجودآوردند و بابل و نینوا پایتخت كلده و آشور شهرت جهانی یافت.
در همین ایام طوایفی كه به (عیلام) یا ملوك (اَنزان) موسوم بودند در خوزستان و سواحل خلیج فارس، لرستان، قسمت غربی و جنوبی ایران برخاسته و رقیب بزرگی برای آشوریان شدند و شوش پایتخت آنان مشهور جهان شد.
خط میخی از چهار تا پنج هزار سال پیش از میلاد در نزد سومریان ساكن جنوبی بین النهرین معروف بود و از شكل بدوی (نقشی) ترقی كرده مرحله ی دوم وسوم را می پیمود، طوایف آشور و عیلام نیز همان خط را از سومریان گرفته و به كار بردند- این خط در حوالی (۱۷۰۰ ق. م) در مرحله ی دوم و سوم بود كه ایرانیان مادی هم آن را گرفته و به كار بردند.
درست روشن نیست كه از چه تاریخ این خط به دست مادها افتاده است، اما معلوم است كه این خط در دست ایرانیان رو به ترقی و اصلاح نهاده و در اواسط قرن (۶ق. م) از مرحله ی "نموداری" یعنی علامتی و "آهنگی" یعنی صوتی به صورت الفبایی درآمده است، و وقتی كه كورش كبیر دولت هخامنشی را سر و صورت داد و بابل را در (۵۳۸ ق. م) فتح كرد، خط میخی كه هنوز در كلده، آشور و عیلام به صورت نموداری و آهنگی بود در ایران صورت الفبائی یافته بود- كتیبه ها، نوشته های سنگی و سفالین پادشاهان هخامنشی كه به سه زبان كلدانی، عیلامی و فارسی است این معنی را گواهی صادق است از این رو می توانیم بدانیم كه ایرانیان مادی از دیرباز با این خط انس داشته اند و آن را دیری ورزیده و به كار انداخته و قریحه و ذوق خود را در اصلاح آن برگماشته و آن را به این صورت درآورده اند ورنه چگونه در مدت چند سال هخامنشایان می توانستند آن را از صورت اصلی به این صورت درآورند؟
خط میخی كلدانی دارای حرف ها و شكل هایی بسیار بود كه بعضی از آن ها نمودار یك ذات با یك معنی- و بعض دیگر نماینده ی صوت و هجائی خاص بود. كه با یك یا چند صوت از آن ها یك معنی ساخته می شد.
مجموع مقاطع حروف بی صدای خط میخی كلدانی از ۱۸ حرف تجاوز نمی كرده است به قرار ذیل: ا، ج، د، ز، ح، ط، ل، م، ن، س، پ، ص، ق، ر،‌ ش، ت.
و با آن كه آشوری ها و بابلی ها از نژاد سامی بوده اند معذلك حروف سطبر و فخیم عربی مانند ظاء و ضاد و حروف حلق مانند غین، عین و ها و حرف شین و خا درآن نیست و از این رو حدس می زنند كه این خط را سومریان از مردمی غیر سامی آموخته‌اند یا خود سومریان غیر سامی بوده‌اند.● میخی مادی
اما حروف الفبای میخی مادی ۴۲ حرف بوده است و ۳۶ حرف آن را از روی حروف میخی آشوری ساخته‌اند كه پنج حرف آن از حروف صدادار بوده است و شش حرف دیگر از جنس "نمودار" بر آن افزوده‌اند و آن شش علامات: بَغا- اوهرمزد- دَهْیو- شاه- بومی و علامت ختم جمله می باشد – توضیح آن كه نمودارها در الفبای آشوری از هشتصد حرف هم تجاوز می‌كند ولی در الفبای مادی یا هخامنشی چنانكه می بینیم از شش حرف زیاد نیست و این است صورت آن ها:
اصلاح مهمی كه در ایران راجع به خط میخی شده است، زیرا چنانكه گمان كرده‌اند و علی القاعده نیز همین طور به نظر می‌رسد ایرانیان این خط را از مردم همسایه "آشوری" یا "عیلام" یا هر دو گرفته‌اند و اگر فرض كنیم كه در آغاز تمدن و استقلال دولت مادی این وام گرفته شده است باز تا ابتدای دولت هخامنشی از نظر مدّت چندان دور نبوده است كه بتوان گفت كه بالطبع و از لحاظ تطوّر چنین اصلاحی در خط میخی صورت گرفته است – یعنی اولاً آن را از حالت علامتی و صوتی (هجائی) به حالت الفبائی در آورند و ثانیاً اعراب را جز حروف قرار دهند و ثالثاً برای حروف مختص به زبان آریا كه در خط آشوری نبود صورت‌هائی اختراع نمایند، بنابراین شكّی نیست كه این اصلاحات تدریجی و به طریق تكامل و تطوّر طبیعی صورت نگرفته بلكه، بر حسب هوش و قریحه ی ملی به امر و فرمان بزرگان یا شهنشاهان یا مغان وجود یافته است و ناگهانی، به طور انقلاب و نو در آمد موجود شده است.
ممكن است گفته شود كه به راهنمائی دبیران فنیقی یا آرامی یا یهود كه در زیر دست بزرگان ایران خدمت می‌ كردند و حروف الفبایی داشته‌اند و از پیش با آن آشنا بوده‌اند این اصطلاح پیدا شده است.
این تصور دور نیست لیكن اشكالی دارد و آن این كه خود یهود یا آرامیان یا فنیقیان هم حروف مصوّته و اعراب را داخل خط نكرده اند.
چنان كه از آثار قدیم فنیقی، یهود و آرامی معلوم می‌شود كه نه تنها اعراب جزء كلماتشان نیست بلكه الف، واو و یا هم در كتیبه‌ها و نوشته‌های قدیم آن مردم پیدا نمی‌شده است و در اواخر الف، واو و یا را برای نشان دادن حركات گاهی به كار می‌برده‌اند، پس از انقراض یهود و پراكنده شدن در آفاق چون دیدند این سه حرف كافی برای ادای مقصود نیست و لغات آنان دستخوش فنا خواهد شد قاعده‌ای برای حركات وضع كردند كه امروز به طور ناقص در خط مربع (خط عبری) دیده می شود در این صورت معنی ندارد كه اصلاح خط میخی از ناحیه ی مردم سامی صورت گرفته باشد و شكّی باقی نمی‌ماند كه این اصلاح مربوط به غریزه ی ذاتی و طبیعی آریائی است چنان كه ملل گِرِك، لاتین و هند نیز بعد از قبول حروف فنیقی همین كار را كردند و اگر بخواهیم سامیان را در عمل كتابت ایرانیان مؤثر بشناسیم باید به عكس تصور فوق ضایع شدن خط ایران و از میان رفتن اعراب از در خط پهلوی و خط ها اسلامی مربوط به تأثیر وجود آن قوم بدانیم چنانكه در جای خود به این معنی اشارت خواهیم نمود.
چیزی كه خط میخی را از بین برد (چنانكه معروف است) حمله ی اسكندر و قدرت سرداران او نبود- بلكه دشواری این خط سبب از یاد رفتن آن گردید، چه خط میخی با قلمی نوك تیز چون یا فلزی بر روی پاره‌های گِل سخت شده كنده كاری گردیده و یا با همان قلم بر الواح سنگی و معدنی حكاكی می‌شده است، بر خلاف خط مصری و فنیقی كه روی چوب و یا پاپیروس و پوست حیوانات با هر نوع قلمی كنده شده یا با رنگ نوشته می‌شده است.
اما درخط میخی چنین نبود بلكه بیش تر پارچه ی گلی را برداشته با چنین قلمی بر روی آن خط های كنده و پارچه را خشكانیده و سپس پهلوی هم قرارمی‌دادند و آن پارچه‌های گِل را به زبان "كلدانی" "آجُرْ" و آن خط ها را "دُپی" می نامیدند و از آن آجرها دو كتابخانه یكی در شوش و دیگری در تخت جمشید اخیراً كشف گردیده است.
همچنین بر روی فلزات یا سنگ ها حروف میخی با دقت بایستی كنده شود و به درد پاپیروس و غیره نمی خورده است – به همین سبب عامه ی مردم ایران در آن عصر برای تحریرات عادی بر روی پوست یا پاپیروس خط آرامی به كار می برده‌اند.
این شكل كتابت و خشونت شكل حروف و جای زیاد گرفتن سطور سبب شد كه از همان زمان دولت هخامنشی خط آرامی (كه از مدت های دور از كنعانیان به سرزمین كلده و آشور رسیده بود) به همراه كاتبان و دُپیوَران سامی به ایران آمده وسیله ی مبادله ی افكار و رفع حاجت بزرگان، تجار و سایر مردم قرار گیرد- این است كه در دوره ی اشكانیان خط میخی روی به تراجع می گذارد و تا مدتی خط یونانی مورد استعمال واقع شده و به تدریح از نیمه ی قرن دوم پیش از میلاد خط آرامی متداول می گردد، لیكن نباید تصور كرد كه خط میخی در عهد اشكانیان به كلی منسوخ شده بود چه در بابل لوحه‌هائی یافته‌اند كه متعلق به دوره ی اشكانی است و به خط میخی نوشته شده است، در این لوح ها مطالب قانونی، نجومی و سرودهای مذهبی مندرج است.
ب) خط پهلوی
خط پهلوی چنان كه پیش تر اشاره كردیم از خط آرامی گرفته شده است و خط آرامی در اصل منتهی می‌شود به دو خط قدیم كه یكی فنیقی و دیگری عبری است.
فینیقیان كه آنان را كنعانیان هم می‌نامند در حوالی سه هزار سال پیش از مسیح از سواحل خلیج فارس یا از داخله ی جزیره‌العرب وارد سواحل فرات شده و چنانكه قبلاً گفتیم در آنجا رحل توّطن افكندند و سپس از آن جا به طرف سوریه و فلسطین رفتند و درسواحل بحرابیض دولتی تجارتی بوجود آوردند.
عبریان كه بدون شك از ملل سامی نژاد می باشند از شبه جزیره ی طورسینا و به قول استاد "مرگلیوس" از یمن و به قول دانشمندی دیگر از حجاز كه از زادگاه اصلی آن قوم بوده است برخاسته و به عادت صحراگردی و بادیه نشینی هجرت كردند و عاقبت درحوالی قرن سیزده قبل از میلاد در حدود فلسطین و ارض كنعان با كنعانیان همسایه شدند و بعد از جنگ های خونینی وارد فلسطین گردیدند و بعدها شهر اورشلیم را عمارت كرده در آنجا خانه كردند، نام "عبری" از مادّه ی "عَبَرْ" و به معنی عبور و حركت و اشاره به صحرانوردی آن طایفه است، نو به مناسبت "اسرائیل" كه لقب "یعقوب" بوده به بنی اسرائیل موسوم شدند.
در اخبار یهود آمده است كه "عبری" نام "ابراهیم" جدّ بزرگ بنی اسرائیل است كه از شهر "اور" كِلدهَ گریخته و از نهر عبور كرده است – و معلوم نیست كه این نهر اُرْدُنْ است یا نهر فرات، و بعضی گویند "عبری" نام یكی از اجداد ابرهیم بوده است و علمای معاصر ترجیح می‌دهند كه عبری را از مادّه عبور گرفته و آن را شامل بنی اسرائیل كه از صحاری عبور می كرده و در حال بَدَوی می زیسته‌اند بشمارند- چنان كه عرب را هم از همین ریشه ی و مادّه و به همین معنی می دانند و ثلاثی مجرد یعنی اصل و ریشه فصل "عَبَرْ" و "عَرَبْ" را یكی دانند كه به قاعده ی قلب لغات اختلاف یافته است.
باید دانست كه اقوام عبری اختصاص به فرزندان "ابراهیم" داشته‌اند چه طوایفِ دیگری نیز به این نام خوانده شده‌اند كه بعدها با اعراب به هم آمیخته و از یهود جدا شده‌اند.
قدیمی ترین نمونه‌ای كه از خط فنیقی یافته‌اند، كتیبه ی (ستون مه زا) است كه تاریخ آن به (۸۹۵ ق.م) می‌رسد- دیگر جامی است سه قطعه كه در جزیره ی "قبرس" یافته‌اند كه تاریخ آن را با عهد "سلیمان" پادشاه یهود (۹۷۱-۹۳۱ ق.م) به حدس و تخمین برابر كرده‌اند و چون این دو كتیبه به هم شباهت ندارد، تصور كرده‌اند كه خط فنیقی‌ از خط عبری گرفته شده است، ولی به دلایلی دیگر كه محلّ ذكر آن اینجا نیست، این عقیده مُرجّح شده است كه موجد خط الفبائی آرامی فنیقیان‌اند كه یا از خط مصر و یا از خط میخی سومری آن را تقلید و در آن اصلاحاتی به كار برده‌اند و از حالت نقشی به مرحله ی الفبائی در آورده‌اند.
این خط كه بعدها خط آرامی، نَبَطی، مُسْنَدْ، حَبَشی و قِبْطی از آن تقلید شد، در ایران به خط پهلوی تبدیل یافت، یعنی آن خط با بندگان و جیره خواران سامی وارد ایران شده و در زمان هخامنشی و بعد از آن در عهد اشكانیان مورد استفاده واقع گردید و رفته رفته در آن تغییرهائی راه یافته خط پهلوی اشكانی را بوجود آورد.
خط پهلوی چنان كه گذشت از خط آرامی گرفته شده است و پادشاهان هخامنشی این خط را یعنی آرامی را ترویج كرده‌اند.
خط میخی برای نقر و نقش كتیبه به كار می‌رفته است و از برای نامه‌ها و دیگر نیازمندی های عمومی مناسب نبوده است از این ‌رو خطّ ساده و الفبائی "آرامی" كه از عهد كلدانیان در آسیای صغیر معروف بود به تدریج اهمیّت پیدا كرد. ابتدا به مناسبت سهولت هر جا به خطّ میخی چیزی نوشته می شد نام صاحب خطّ- یا اگر آن چیز ظرف سفالی یا جنس دیگری بود نام خریدار یا فروشنده را- در كنار آن به خطّ آرامی می نوشتند، ولی بعدها وسعتِ استعمال این خط به جایی رسید كه در تمام قلمرو ایران، عراق، آسیای صغیر و مصر عمومیّت یافت و مكاتیب حكام، پادشاهان، روابط ملل، روزنامه های دولتی، فرمان ها و نوشته‌های عادی همه با خطّ آرامی انجام می‌گرفت.
ترقی روز افزون این خط با حمایت و تقویت شهنشاهان هخامنشی حاصل آمد كه در شاهنشاهی فاضل و عالی خود متعرّض آئین، رسم ها،خطّ و زبان ملل تابعه نمی‌شدند. مخصوصاً خطّ آرامی را به خاطر آسانی آن رواج دادند و به كار بردن آن را در ممالك مفتوحه انتشار فرمودند.
زبان آرامی به دو لهجه منشعب گردید: لهجه ی عراقی كه آن را لهجه ی آرامی شرقی نامند و لهجه ی سوریه، فلسطین و طورسینا كه آن را آرامی غربی نامند- خط آرامی هم به چند شیوه و رسم آن خط در آمد و آن چه در ایران مادَرِ خطّ پهلوی قرار گرفت شیوه و قلم آرامی عراق بود.
اصل خط آرامی كه از كجا شاخه گرفته است درست محقق نیست، برخی تصّور كرده اند كه خطّ مذكور از روی خطّ هیریوغلف مصر تقلید شده است زیرا هر چند خطّ نامبرده خطّ الفبائی است معذلك حروفی در آن خطّ هست كه حاكی از صورتی است كه خود آن حرف هم به معنی همان صورت است مانند الف "عَلفّیا" به معنی "گاو" كه در اصل به شكل سر گاو بوده و بعد كه از حال نگاری به حال صوتی افتاده صدای "آو" یافته و بعد حرف الف و صدای "اَ اِ اُ" پیدا كرده است.
دیگر "ب" كه نام او "بیت" است و در اصل به صورت خانه ی مسقف بوده است همچنین "جیم" كه نامش "گمیل" است و در اصل صورت جَمل = شتر بوده و "طِطْ" كه نام و صورت افعی است و عین كه به شكل چشم است و "لامد" كه به شكل عصا است و "هی" كه به صورت شبكه است و غیره ... و گروهی گویند كه خطّ آرامی از مخترعات یكی از ملل سامی است و جمعی آن ماْخوذ از خطّ فنیقی دانند چنان كه گذشت و جماعتی گویند خطّ فنیقی از خطّ آرامی اخذ شده است زیرا خطّ آرامی از دو هزار سال قبل از میلاد وجود داشته است.
داریوش سوم به غدر و خیانت بعض ایرانیان به قتل رسید و كشور ایران مفتأمفت به چنگال "اسكندر گجستك" افتاد و تمام شهریاران ایران را كشت و ایران را با بیداد و غَدْر به مشت آورد و خود هم به زودی به مرد و سلوكیدیان بر ایران غلبه یافتند و این فتنه ی پرآوازه به سود یونانیانِ آوازه‌گر تمام گردید، خط یونانی و آداب آن كشور كه او نیز چون ایران مسخر گردنكشان مقدونی شده بود، در ایران شیوع یافت، سكه‌های آن زمان و سكه‌های اوایل عهد اشكانیان با آن خط زده شد – حتی قباله‌های املاك هم تا ۱۵۰ سال ق.م به خط یونانی نوشته می‌شد و كتیبه‌هایی از "گودرز اشكانی" و غیره به این خط بر صخره كنده شده است و در "لرستان"، "بختیاری" و "بیستون" موجود است.
دیری نگذشت كه خط پهلوی جای خط یونانی را گرفت و چنان كه "كریستن سن" مورّخ معاصر می نویسد یونای مآبی اشكانیان كه از خراسان برخاسته سرداران یونانی را مغلوب و از خاك ایران بیرون كرده بودند، تقلیدی صوری و از لحاظ (مُدْ) بود و چیزی طول نكشید كه زبان و آداب یونانی منسوخ و آداب آریایی ایران به صورت طبیعی خود بازگشت كرد و سكه‌ها و نوشته‌های ملی با خط پهلوی شروع شد- و خط میخی به عللی كه در فصل پیشین ذكر آن گذشت دیگر موقعی برای اعاده به دست نیاورد.● قدیم ترین آثار به خط آرامی در ایران
بعد از كتیبه ی نقش رستم كه ذكرش گذشت قدیمی ترین آثاری كه به خط آرامی از طرف ایرانیان در دست است سكه‌های پادشاهان "پرته دار" می‌باشد.
از زمان سلطنت هخامنشی، فارس در مملكت ایران دارای اهمیت فوق العاده بود – شاهنشاهان ایران آن جا را محل اقامت تابستانی خود قرار داده در ایام زمستان اوقات خود را در شوش یا بابل به سر می‌بردند- و به همین جهت "شَتْرپُوان‌های پرسپلیس" كه قطعاً از خاندان سلطنتی بودند در میان سایرین وضع ممتازی داشتند – و چنان كه از روی مسكوكاتی كه بعدها ضرب كردند فهمیده می شود این شاهزادگان هم نماینده ی قدرت سلطنت و هم نماینده ی قدرت مذهبی بودند – به علاوه "استرابو" در كتاب خود (كتاب ۱۵ فصل ۳ بند ۳ و ۲۴) می نویسد: اقتدار شتربوان های مزبور در زمان هخامنشی ها و سلاطین مقدونی زیاد بود ولی زمان اشكانی ها به تدریج كاسته شد- بعد مؤلف مزبور اضافه می كند: "امروز (قرن ۲) ایرانی های فارس استقلال خود را حفظ كرده و دارای سلاطینی هستند كه ابتدا مطیع مقدونی ها و بعد مطیع پارت ها بوده اند".
در سال (۳۲۳ قبل از میلاد) پادشاهان فارس و تحت تبعیت اسكندر كبیر كه قطعاً در حفظ قدرت آن ها برای استفاده از نفوذی كه آن ها بر مزدیسنهای(پیروان مذهب ایرانی های قدیم) مركز و جنوب ایران داشتند – می كوشید درآمدند.
قدیم ترین سكه ی كه از شاهزادگان به دست آمده متعلق به قرن ۳ قبل از میلاد است و به نام "بَغْه دات" (Baga dat) پسر بَغَ كِرْت می باشد- و بعد از آن سكه های "وَهوبُرز" و دیگران است.
سكه های این پادشاهان دارای علامت آتشكده و صورت بیرقی چهار گوشه كه ظاهراً همان علم كاویانی بوده است می باشد و علائمی دیگر از آثار اوستائی در آن ها موجود است – هغداد و وَهُربُرز جنبه ی دینی داشته اند و پنام بر روی دارند و تاریخ ریاست آنان به عقیده ی "كریستن سن" ۲۸۰ قبل از مسیح است.
‌● سكهْ بَغْ دات بغَكِرت
▪ عبارت سكه:
بَغَ دات پرتَ ر كه زی بَغی بَغَ كِرْتَ
این سكه ها نمونه ی خوبی از تطّور خط آرامی، چه این سلسله كه سكه زده اند تاریخ آنان سال بعد، تا عهد "پاپك" و پسرش ( ارتخشیر پاپكان)، امتداد پیدا می كند، از گرده ی سكه های مذكور می توان دانست كه در این مدّت چگونه خط معمولی ایران تغییراتی پیدا كرده و به خط ساسانی منتهی گردیده است.
● حروف پهلوی:
خط پهلوی دارای ۲۵ حرف با صدا و بی صداست. (ا، ب، گ، ج، د، ه، و، ز،‌ ی، ‌ك،‌ ل،‌ م،‌ ن،‌ س، ف، پ، چ، ژ، ش، ت،‌ ث،‌خ، ذ، غ،) ولی برای حروف (ح،‌ ط،‌ ع، ص،‌ ق) كه در الفبای آرامی هست نیز حروفی دارد یعنی (ه) گاهی صدای(ح) می دهد و (ت) گاهی صدای (ط) و الف و گاهی واو صدای عین و چ صدای (ص) و كاف و میم صدای (ق) در دارا می شده و اگر چه برای "ث" و ذال هم حروف خاصی ندارد، اما حرف "ت" گاهی به جای "ث" و گاهی به جای ذال می نشسته است و حرف "پ" كه صدای چ، ف و ژ نیز می‌داده، گاهی صدای واو داشته و ظاهراً واو مذكور واوی بوده است بین پ، واو و ف، كه آن را بعدها "فاء عجمی" نام نهادند مانند حروف دوم كلمه ی "اوام – افام" و "دویر – دپیر" و حرف آخر "آپ –آو" و واو "گوی" و گفت و غیره.
خط پهلوی و لهجه ی پهلوی به دو دسته تقسیم شده است، یكی خط و لهجه ی اشكانی كه آن را پهلوی شمالی می نامند و سابق پهلوی كلدانی می گفتند – دیگر خط و لهجه ی ساسانی كه آن را پهلوی جنوب و جنوبی غربی می نامند و شرح آن ها داده شد. سوای این دو قسم خط كه با حروف مقطع نوشته می شده و گویا مختص كتیبه ها بوده است. خط دیگری هم داشته اند كه از برای تحریرات معمولی به كار برده می شد و این خط با حروف متصل نوشته شده از حیث شكل با خط دیگر تفاوت داشته است.
به موجب نقل ابن الندیم، در ایران چند قسم خط معمول بوده است، وی از قول ابن المقفع گوید:- ایرانیان هفت نوع خط داشته اند:
۱) خط دینی بود كه آن را "دین دفیریه" گویند و اوستا را بدان نویسند.
۲) ویش دبیریه و آن سیصد و شصت و پنج حرف است كه كتب فراست (قیافه شناسی) و زَجْر (تفأل وتطیّر- مُروا و مُرغوا) و خریِر- آب و طنین گوش و اشارات چشم و ایماء و اشاره و چشمك و آنچه بدین ماند بدان خط نویسند.
۳) خط دیگری كه آن را "كستج- ظ: گستك" گویند و آن بیست و هشت حرف است كه بدان عهدها،میثاق ها و اقطاعات می نوشتند و نقش مُهرهای شاهنشاهان پارس و طراز جامه و فرش و سكه ی دینار و درهم بدین خط بود.
۴) خط دیگر كه آن را "نیم كستج- نیم گستك ظ" می گفتند و آن نیز بیست و هشت حرف است كه نامه های پزشكی "طب" و فلسفه را بدان می نوشتند.
۵) خط دیگری موسوم به "شاه دبیریه" بود كه پادشاهان عجم میان خویش بدان سخن می گفتند (كذا؟) دور از مردم عامه، و سایر طبقه های كشور را هم از آموختن آن نهی می كردند زیرا پرهیز داشتند كه دیگری جز پادشاهان و ملوك بدان واقف شده از آن راه بر اسرارشان وقوف یابد و ما آن خط را ندیده‌ایم.
۶) كتاب رسایل و نامه ها- خطی بود كه همه ی طبقات می نوشتند جز پادشاهان، و نام آن "نامه دبیریه" و "هام دبیریه" بود و همانطور كه به زبان می گذشت نوشته می شد و نقطه نداشت و بعضی از كتابت های رسایل به لغت سریانی قدیم- یعنی لغات مردم بابل- نوشته شده به فارسی خوانده می‌شد و عدد حروف آن سی و سه حرف بود.
۷) خط دیگر كه نام آن "راز سهریه" (؟) بوده و پادشاهان رازها و اسرار خود را در روابط با ملل خارج بدان خط می نوشتند- و عدد حروف و اصوات آن چهل بود و هر صوت یا حرفی را صورت و شكلی خاص بود و از لغات نبطی چیزی در آن خط نبود.
خط دیگری بود كه آن را "راس سهریه" (؟) می گفتند و علم منطق و فلسفه را بدان می نوشتند و آن بیست و چهار حرف است و این خط دارای نقطه بوده و ما آن را ندیده ایم.
دیگر قسمتی از الفبا بود كه آن را جدا از هم یا پیوسته می نوشتند و "زوارشن" می نامیدند این زوارشن ها قریب هزار كلمه بود و آن ها را برای جدا كردن لغت های متشابه از یكدیگر اختیار كرده بودند، مثلاً كسی كه می خواست بنویسد "گوشت" می نوشت "بُسْرا" و می خواند گوشت و اگر می خواست بنویسد «نان» می نوشت «لَحْما» و می خواند نان و هر چه می خواستند بدین طریق می نوشتند، مگر لغت هایی كه محتاج به بدل كردن آن نبودند كه آن را عیناً به لفظ فارسی كتابت می نمودند."
چنان كه ملاحظه شد، در آغاز خط ها پهلوی را هفت دانسته و در شرح آن هشت آورده و اگر (زوارشن) را هم خطی جداگانه فرض كنیم عدد به نه بالا می رود و هرگاه نامه دبیری وهام دبیری را هم دو قسم خط فرض كنیم مثال ها بده می رسد. ولی حق آن است كه این دو را یكی دانسته و نیز زوارشن را با كتابت رسایل یكی بشماریم و كتسج و نیم كتسج را هم كه عدد حروف آن دویست و هشت است یكی بدانیم. یا "راز سهریه" و "راس سهریه" را كه نام هر دو به هم شبیه است یكی فرض كنیم. آنگاه هفت قلم درست می شود.
اما آن چه از خارج اطلاع داریم و از كتیبه ها و سكه ی پول ها و نقش مهرها و سایر خط های كه در روی ظرف ها دیده شده به دست می آید خط ها ذیل است:
۱) خط اشكانی قدیم كه با خط ها قدیم آرامی پُر تفاوتی ندارد، مانند سكه ی بغ دات كه متعلق به قرن سوم قبل از میلاد است و او چنانكه گذشت یكی از پادشاهان (پرته دار) فارس پسر بغ كرت پرته دار است.
۲) خط اشكانی جدید، كه همان خط است با تفاوت مختصری چنانكه در جدول بدان اشاره شده است.
۳) خط كتیبه ی ساسانی است كه در جدول دیده می شود و با خط كتیبه ی اشكانی تفاوت دارد.
۴) خط تحریری ساسانی است كه گویا كتاب ها و نامه ها را بدان خط می نوشته اند و بر ظروف و پاره های سفال و نیز در كتابهای ادبی و علمی پهلوی نمونه هایی از آن دیده می شود كه گویا با همان خط رسایل و خط هزوارش منقول از ابن المقفع باشد.
۵) محتمل است خط ها مرموز دیگری هم برای اسرار پادشاهان یا یادداشت های ریاضیون و فلاسفه یا فال گیران و ستاره شناسان موجود بوده است كه از بین رفته و چیزی به ما نرسیده است.
۶) خط اوستا یا دین دپیوریه كه بیاید.
۷) خط ها غیر هُزوارش دار كه به فارسی خالص می نوشتند وجود داشته است اما گویا از حیث حروف هجا با سایر خط ها تفاوت نداشته و در خراسان و ماوراءالنهر بدان طرز كتابت می كرده اند و از آوردن هزوارش خودداری داشته اند.
بالجمله خط كتیبه ی ساسانی به تدریج مانند پدر خود كه خط كتیبه ی اشكانی باشد از بین رفت و خط پهلوی تحریری تا قرن چهاردهم میلادی یا هفتم هجری در ایران باقی ماند ولی عاقبت در مقابل رقیب پر زورتری كه عبارت از خط معرب و منقوط نسخ و ثلث باشد از میان رفت. اما در هندوستان قرائت آن خط به طریق تدریس تا درجه ای دوام آورد. اما پیداست كه این قرائت تا چه پایه ناقص و ناتمام بود، خاصه در خواندن هزوارش ها كه هنوز هم مؤبدان و علمای مزدیسنان آن كلمات را غلط می‌خوانند و نمونه ی غلط خوانی مزبور در برهان قاطع و "دستور پهلوی" به خوبی هویداست، و اصلاح این اغلاط را باید حقاً مرهون خاورشناسان و پشت كار عدیم النظیر ایشان بود خاصه "دكتر اندریاس آلمانی" و بهترین دانش آموزان او آقای پروفسور "هرتسفلد" آلمانی كه در چند سال اقامت خود در ایران منت استادی بر جمعی از طلاب ایرانی دارند.
ج) خط اوستائی یا دین دپیری
خط اوستائی یا (زند) كه آن را "دین دپیری" نامند به اغلب احتمال ها در زمان ساسانیان اختراع شده است، چه تا آن عهد متن های اوستا سینه به سینه می رسیده است و یا با خط ها مختلف هر عصری یادداشت می شده است، عاقبت به سبب تطوری كه رفته رفته در زبان ایرانیان پیدا شده بود بیم آن بود كه تجوید و قرائت كتاب بزرگ زردشت دستخوش گردش روزگار شود و اصل و حقیقت آن سخنان از میان برود، از این روی و بدین اندیشه بهتر دانستند كه خط درست و كاملی اختراع كنند تا بتوانند همه ی اصوات و حروف زبان قدیم را چنانكه هست بر صفحه ثبت نمایند و از خط پهلوی ناقص یا خطّ سُریانی كه یكی از خط ها خوب آن زمان شمرده می شد لیكن از حروف و مقاطع صوت زبان قدیم اوستا بی بهره بود این هنر انتظار نمی رفت كه تمام لغات و اصوات و قرائت صحیح اوستا را در كنف خود صیانت نماید.این بودكه خط اوستا (دین دپیری) از طرف مؤبدان و فضلای ایرانی در اواخر عهد ساسانیان اختراع شد، چنین كه صورت یك دسته از حروف مصوته كه شكل نداشت و حال زیر و زبر فعلی خط ما را داشت و چند حرف بی صدا كه در اوستا بود و در خط پهلوی نبود مانند: (ث) ثاءِ مثلثه (ذ) ذال معجمه (ت) نوعی تاءِ مُثتاه فوقانی (ن) نُون غُنّه (خو) خا و واو- معدوله (ش) شین مخصوص- اختراع گردید و آن حروف را بر حروف موجود پهلوی (حروف تحریری ساسانی نه كتابتی) الحاق كردند و اوستا را بدان خط نوشتند، از بركت این خط كه به ضرس قاطع می توان آن را از بهترین و كامل ترین خط های دنیا نامید تجوید و قرائت كتاب آسمانی ساسانیان از فساد و انحراف مصون ماند.
مانی در عصر شاپور اول و هرمز به صدد اصلاح خط افتاده بود و پی برده بود كه اگر خط ملی ایران خوانا و درست نباشد علوم و ادبیات دستخوش فساد و ضیاع است و خاصه در كار دین خلل وارد می شود و هر كس كتاب آسمانی را به میل و اراده ی خود تبدیل و تغییر می دهد این بود كه در صدد علاج این امر برآمد و عاقبت خط سُریانی را كه در آن تصرفاتی كرده بود برای كتب خود اختیار كرد واز این روی معلوم می شود كه خط اوستائی در آغاز كار ساسانیان وجود نداشته است، زیرا اگر این خط با این كمال، تمامی و زیبائی در آن روزگار موجود می بود شاید مانی كه حاضر شده بود خط سریانیان و نسطوریان را اختیار كند بی شك خط مؤبدان ایرانی را بر آن ها ترجیح می داد.
دلایل دیگر نیز در دست داریم كه می رساند كه خط اوستایی در عهد ساسانیان به وجود آمده است اما كی و چه زمان این كار صورت گرفته است، سند قطعی و مسلمی در دست نیست بعض محققان برآنند كه در اواخر عهد خسروان ساسانی- یعنی در قرن ششم این اصلاح به عمل آمده است. باید اعتراف كرد كه این كار یكی از بزرگ ترین كارهای پرفایده ای بود كه علمای ایران به انجام دادنش دست زدند و هر آینه اگر این كار نشده بود شك نیست كه زبان اوستائی و خود آن كتاب كه امروز یكی از مفاخر ایران و بزرگ ترین یادگار عصور باستان است بعد از حمله ی عرب و این همه فترت های تاریخی بالمره از میان رفته بود و شاید در نتیجه ی محو آن آثار، آثار اساطیری و داستان های باستانی ایران كه در شاهنامه ها می بینیم و مأخذ همه اوستا بوده است نیز در میان نبود.
خط اوستا دارای ۴۴ حرف با صدا و بی صداست و هم امروز كامل ترین خطی است كه در دنیا موجود می‌باشد، در ظرف چند ساعت با چند درس می توان حروف مذكور را فراگرفت و كلمات ایزدی دین قدیم را بدون غلط با همان لهجه و تجوید اصلی قرائت كرد.
۵) خط های ایران بعد از اسلام
خط پهلوی بعد از اسلام، به سبب دشواری كه در خواندن و نوشتن داشت، نتوانست مانند سایر آداب و فرهنگ های ملی ساسانی مقاومت كند و در ملت غالب اثر بخشد. چندی نگذشت كه خط مذكور منحصر به مؤبدان زردشتی شد و به سرعتی عجیب رو به فنا و زوال نهاد.
خطی كه عربان می دانستند خطی بود كه در سال های نزدیك به ظهور پیامبر اسلام به قولی از حیره پایتخت پادشاهان آل نصر (مناذره) به مكه رفته بود و ما روایات مختلف را بعد خواهیم آورد اینك خلاصه ای از خط ها ملل مجاور عربستان ذكر كرده پس از آن می گوییم كه چگونه اعراب دارای خطّ شده اند.
● خط ها ملل سامی كه از هر طرف با اعراب مربوط بودند به قرار ذیل است:
عبریان- آرامیان نبطیان- سریانیان- كلدانیان- حمیریان یمن- اقوام ثمود و بنی لحیان – صفویان.
خط های كه این ملل بدان چیز می نوشتند به قرار ذیل است:
الف) خط عبری كه از اصل خط فینیقی گرفته شده بود و آن را "قلم عبری" می نامیدند و بعد از درآمیختگی با آرامیان و واقعه ی اسارت بابل خط مذكور را تغییر دادند و از گرده ی خط آرامی خطی اختیار كردند و بعد از تكمیل آن را خط آشوری یا خط مربع نام نهادند.
ب) خط نبطی كه آن هم از خط آرامی گرفته شده و اصلش به خط فینیقی می رسد، با تصرفاتی كه در آن به عمل آمد اصل و ریشه ی خط كوفی را به وجود آورد.
ج) خط سُریانی كه اصلاح شده ی خط آرامی است و در تمام دوره ی ساسانیان و دیری بعد از اسلام یگانه خط علمی و مشهور مشرق شناخته می شد و در مراكز علمی مهمی مانند شهر "اُدسْ" در الجزیره، شهر "جُندی شاپور" در اهواز و سایر بلاد عراق این خط نوشته می شده است و این خط بعد از غلبه ی مغول بر بلاد اسلامی از میان رفت.
د) خط كلدانی كه باقی مانده ی خط آرامی و با خط نبطی نزدیك بوده است.
ه) خط سبا یا "سَبَئی" كه اصلاح شده ی خط "مُسنَدْ" بود و اصل فینیقی گرفته شده و در یمن متداول بوده است.
و) خط ها ثمودی و لحیانی كه در غرب و شمالی حجاز نوشته می شده و شعبه ای از خط "سبا" بوده است.
ز) خط ها "صفوی" منسوب به سرزمین "صفاه" كه در سوریه نزدیك كوه لبنان قسمت های بسیاری از آن كشف شده است و به خط نبطی قدیم شباهت داشته است.
ح) خط نسطوری این خط در میان نسطوریان- مسیحیان پیرو كلیسای مشرقی معروف به "نسطوری" رایج بوده و نوعی از خط سطر نجیلی و سُریانی محسوب می شده است و ما در جدول زیرین از لحاظ اهمیت این خط و خط سریانی را نشان داده ایم.
از خطوط نامبرده خط ثمودی، لحیانی، صفوی و همچنین نبطی را می توان از امهات خط های عربی شمرد، ولی هیچکدام مربوط به خود عرب نیست و از خود عرب و در سرزمین حجاز و یثرب تا امروز آثار خطی که منسوب به عرب و مربوط به ایام و تاریخ های معروف آن جماعت باشد به خط صفوی، آرامی، نبطی و ثمودی پیدا می شود لیکن از ایام و تواریخ عرب اشاره و ذکری در آن ها نیست و معروف تر از همه "کتیبه ی نماره" است از "امرء القیس بن عمرو ملک حیره" که بر سنگ گور او و نقش است دیگر "کتیبه ی ام الجمال" است که قدیمی ترین این کتیبه ها که از امرءالقیس باشد تاریخ آن سنه ی ۳۲۸ بعد از میلاد مسیح است.
▪ قرائت این كتیبه
دانشمند خاورشناس "لیتمان" این کتیبه خوانده است و از اول سطر كه از راست به چپ است دو حرف افتاده دارد:
{بنصر}الاله شرحو برامت منفو و ظبی بر مرالقیس
وشرحو بر سعدو و سترو و سریحو (بتمیمی)
و این كلمه ی آخر به قلم سریانی است و باقی به قلم عربی مركب و مفاد این كتیبه اسم كسانی است كه در بنای كنیسه سعی كرده اند.
▪ ترجمه ی این كتیبه به فارسی:
به یاری خدا شرحو پسر امت منفو و ظبی پسر امرء القیس وشرحو پسر سعد و وسترو و شریحو به تمیمی.
● كتیبه ی "حران"
▪ قرائت این كتیبه توسط (لیتمان)
اَنَا شُرَحیل بن ظَلُموبنَیتُ ذَاْلَمَرطُول سنه ۴۶۳ بعد مَفْسِد خَیْبر بَعْم.
▪ یعنی:
من شرحیل بن ظالم بنا كردم این مرطول را سنه ی ۴۶۳ بعد از واقعه ی فساد "خیبر" به یكسال و این كتیبه هم به خط عربی و مركب است.
از این رو اهل علم گمان می كنند كه طوایف عرب دارای خط مخصوص نبوده اند. بعضی گمان دارند كه عرب قبل از اسلام به هیچوجه صاحب خط و فرهنگی خاص به خود نبوده است اكنون ما عقاید قدیم و جدید را علی الولی ذكر می كنیم.
الف) عقیده قدیم
مورّخان اسلامی می گویند كه عرب در زمان بسیار نزدیك به اسلام خط را از مردم حیره و نبطیان آموخت و خط از "حیره" به "حجاز" رفت، این روایات را به "عبدالله بن عباس" و بعضی به "ابن اسحق" صاحب "السیره النبویه" منسوب می دارند. "واقدی"، "مسعودی"، "حمزه بن الحسن" و دیگران در این باب یكسان روایت كرده اند و خلاصه ی روایات چنین است.
ابن عباس گوید: نخستین كسانی كه خط عربی را بنیاد نهادند سه كس بودند، از قبیله ی طی كه ساكن شهر "انبار" بودند و مردم را خط می آموختند و نام آن سه "مُراِمربن مره"، "اَسلَمْ بن سدرَه" و "عامربن جِدره" بود كه اولی حروف را اختراع كرد و دومین حروف را به فصل و وصل افكند و سه دیگر نقطه گذاری نمود و آن را خط "جزم" نام نهادند و گفتند خط مزبور از خط حِمْیری جدا شده است!
و باز روایت دیگر از ابن عباس آورده اند كه مردم انبار خط را از مردم حیره آموختند. مسعودی گوید فرزندان "مُحَصن بن جندل بن یعصب بن مدین" خط عربی را به وجود آوردند! باز روایت است كه اول واضع خط اسماعیل علیه السلام است... ابن هشام گوید: واضع خط حمیربن سبا است.. باز عبدالرحمن بن زیاد بن انعم از پدرش روایت می كند كه از ابن عباس پرسیدم كه شما قریشیان این خط را از كجا آوردید؟... گفت ما از "حرب بن امیه" فرا گرفتیم.
پرسیدم او از كجا گرفت؟... گفت: از عبدالله بن جدعان. پرسیدم عبدالله از كجا گرفت؟ گفت ازمردم انبار. پرسیدم آن مردم از كجا آوردند؟... پاسخ داد از مردم حیره. پرسیدم حیره از كجا آورد؟... گفت: مردی از یمن از بنی كنده به آنان آموخت، گفتم این مرد از كجا آموخته بود؟... گفت: از خفلجان كاتب وحی هُود پیامبر وروایات دیگر از این قبیل.
ب) عقیده ی علمای امروز
دانشمندان امروزی از خاورشناسان و علمای محقق مشرق برآنند كه خط اسلامی از خط نبطی تازه گرفته شده است كه در شبه جزیره ی طورسینا منتشر بوده است.
قدیم ترین سندی كه به دست آمده است كتیبه ی معروف به "نقش نماره" است كه تاریخ آن (۳۲۸ بعد از میلاد) است، دومین سند كتیبه ی معروف به "نقش زبد" است متعلق به (۵۱۱ بعد از میلاد) و سند سوم كتیبه ی "نقش حران" است كه تاریخش (۵۶۸ بعد از مسیح) می باشد.
لذا محققان بر این عقیده اند كه خط اسلامی در سال های میانه ی دو سنه ی اولی یعنی بین ۳۲۸ و ۵۱۱ به وجود آمده و آن قرن ۴ یا ۵ بعد از میلاد است.
بالجمله گویند كه خط اسلامی از شبه جزیره ی طورسینا نشأت كرده و در بادی امر فرقی بین آن خط و خط نبطی نبوده است در صحرای سوریه در منطقه ی دولت "بنی غسان" بین تجار متبادل گردیده و تغییرات یافته و به وسیله ی تجار به مراكز تجاری و فكری حجاز منتقل شده و منتشر گردیده است. بعید هم نیست كه در این تغییرات مردم حیره و اتباع دولت "آل منذر" كه با مكه و مدینه روابط تجارتی داشته‌اند نیز سهیم باشند.
بعضی معتقدند كه اعراب خط نبطی را از "حوران" در اثناء مسافرات خود به شام و به وسیله ی تجار آموخته اند. عقیده ای هم دیده شد كه گوید عربان و نبطیان هر دو خط را از یمن اخذ كرده اند و این عقیده هنوز پیروی نیافته است و عقیده ی نخستین صحیح است كه خط عربی از خط نبطی و خط نبطی از خط آرامی مأخوذ است و یمنی ها هم مستقیماً خط مُسند را از آرامیان گرفته اند.
خطی كه در قدیم ترین اسناد عربی دیده می شود مانند نقش زبد، نقش حران و سنگ قبر "عبدالرحمن بن جبر" مورخه ی (۳۱ هـ.) كه در مصر كشف شده است مبداء دو خط اسلامی كوفی و نسخ است، از طرف دیگر هم به خلاف عقیده ی معروف كه گویند خط ثلث و نسخ را "ابن مقله" از خط كوفی استخراج كرده است. اطلاع داریم كه خط نسخ از خط ها قدیم اسلامی است و این خط و خط كوفی هر دو در یك عرض قرار دارند.چنین به نظر می رسد كه ابتدا خطی بین نسخ و كوفی چنانكه در كتیبه های نامبرده دیدیم از خط نبطی اخذ شده است، سپس این دو خط به علل مختلف و به سبب معاشرت با مردم كوفه كه به جای حیره ساخته شد و غیر هم از آن خط قدیمی جدا گردید و در هر كدام از طرف خوشنویسان و كتّاب تفنن هایی به كار رفت و اصلاحاتی شد تا بدین صورت درآمد و چنان كه بیاید به این دو خط نیز بسنده نكردند بلكه اقلام و شیوه های دیگری هم پیدا شد.
چیزی كه از آثار اسلامی به دست می آید آن است كه خط كوفی زودتر مشق شده و اصلاح گردیده و در آن استادانی پیدا شده اند- و این خط به واسطه این كه حروفش بهتر از حروف نسخ (كه آن روزها تا دیری هر دو بی نقطه و اعراب نوشته می شدند) بود یعنی حروف متشابهه كمتر داشت، خاص نوشتن قرآن، كتیبه ها و كتب علمی قرار گرفت، همچنان كه نسطوریان و سریانیان خط سریانی و سطرنجیلی را و عبریان خط مُرَبّع را مخصوص كتب مقدس دینی و كتاب های علمی قرار داده بودند- و خط نسخ برای مكاتبات خصوصی و رفع حوایج عادی به كار می رفته است.
در این سال های اخیر نامه ای از طرف حضرت رسول صلی الله علیه گراور شد به خط نسخ قدیم و غیر زیبا كه بعض حروف كوفی هم در آن است و به خط اصلی اسلامی شبیه است و مُهر مدور (محمد رسول الله) پای آن خورده است.
باز ابن الندیم گوید: در خزانه ی مأمون نامه ای بود از "عبدالمطلب بن هاشم" كه بر پوست نوشته شده بود و گوید خط مذكور مانند خط زنان بود، یعنی بد تحریر شده بود و نامه ی حضرت رسول كه ما بالاتر بدان اشاره كردیم نیز از این قبیل بوده است و سنگ قبر "عبدالرحمن بن جبر" هم كه در مصر است همچنین بد، كج مج، كودكانه و ابتدائی است.
ج) قلم های اسلامی
روایات در اقسام قلم های اسلامی قدری متشتت است، آنچه از مجموعه ی روایت ها به دست می آید آن است كه قلم اسلامی از آغاز همان قلم "نبطی" بوده است كه آن را "النسخی" و "الدارج" می نامیده اند، و عرب مستقیماً از نبطی متأخر گرفته بود و بعد از معاشرت اعراب با مردم حیره و بنای كوفه در جنب حیره خطی كه آن هم تقلیدی از خط "نبطی" بود شایع شد كه او را "حیری" یا "جزم" می خواندند.ابن الندیم گوید: در آغاز دولت اسلام چهار خط معمول گردیده بود به این اسم:
خط مكی، خط مدنی، خط بصری، خط كوفی، و در خط مكی و مدنی الف ها به سوی راست كج بود و در شكل او كمی خوابیدگی به سمت بالای انگشتان پدیدار بود، این چهار خط را "قُطْبَه" نامی در عهد بنی امیه كامل كرد و بعدها از این چهار خط اقلام دیگری استخراج گردید و در اوایل دولت بنی عباس دوازده قلم در نزد خوشنویسان متداول گردیده بود كه مشهورترین آن ها به قرار ذیل است:
قلم الطومارالكبیر- قلم الثلثین- قلم الثلاثین- قلم الزّنبُور- قلم المفتح- قلم الحَرَمْ- (ظ. الجزَمْ)قلم الموامرات- قلم العهود- قلم القصص- قلم الخرفاج
از این اقلام باز اقلام و خط ها دیگری به وجود آمد و به بیست و پنچ قلم رسید و در عهد مأمون عباسی خوشنویسی رنگ و آبی به خود گرفت و در آن عهد قلم المرصّع، قلم النسّاخ، قلم الرّیاسی (منسوب به مخترع خودفضل ذوالریاستین)،قلم الرّقاع، قلم غبارالحلیه، قلم الثلث، قلم المحقق، قلم المنشور، قلم الوشی، قلم المكاتبات، قلم النرجس و قلم البیاض نیز به وجود آمد- بیست خط از این خط ها از خط كوفی بیرون آمده بود كه هر كدام خاص نوعی از نوشته های مهم بود چون قرآن، مجلات، طومارها، نامه های درباری و بعض دیگر مثل خط نسخ، خط محقق، خط مشق، ثلث، مدوّر، ریاسی، رقاع خاص، كتاب ها، احدیث ها، شعرها و مراسلات معمولی بود و از عهد مأمون به بعد این خط ها ترقی كرد و قلم ریاسی متداول گردید، تا ابن مقله خط نسخ را موزون و زیبا ساخت و آن را لایق آن قرار داد كه قرآن را بدان خط بنویسند.
● خلاصه:
خط ها اصلی عرب دو خط كوفی و نسخ بوده است و از آن دو خط قلم های گوناگون به وجود آمد كه بعضی از آن ذكر شد و در قرن هفتم و هشتم هجری به تدریج خط كوفی رو به زوال نهاد و خط هایی كه در آن زمان ها یعنی بعد از قرن هفتم معمول بوده است به قرار ذیل است: نسخ- ثلث- تعلیق- ریحانی- محقق- رقاع. و از این شش خط نیز بعدها خط ها دیگر اختراع شد كه باید اختراع آن را به ایرانیان منسوب بداریم و خلاصه ی آن به قرار ذیل است:
قلم مقرمط- این خط را در كتب ادبی و تاریخ نام برده اند، شاید مبداء خطی باشد كه بعدها خط "باریك"- یعنی خطی كه شبیه به شكسته یا شكسته ی نستعلیق بوده است- بدان نام دادند.
قلم باریك- این نام در تواریخ فارسی دیده شده است و شاید مختصر نویسی از خط رقاع یا مقرمط بوده است كه حروف را كوچك و كوتاه كرده به كار تحریرات سردستی می زده اند.
قلم نستعلیق- این قلم در قرن دهم هجری شهرت كرد، در ابتدا همان خط نسخ بود كه آن را كوچك كرده و حروف آن را كوتاه تر می نوشتند و نسخ هایی از این خط از قرون هفت الی نه هجری به بعد در دست ما هست و تمام آن كتاب ها به زبان فارسی است، شاید قبل از این تاریخ هم از این نوع خط دیده شود ولی آن همان است كه ما در ضمن خط باریك از آن نام برده ایم.
در قرن نهم و دهم خط نستعلیق روی به اصلاح نهاد و اول كسی كه آن را خوب نوشت "میرعلی تبریزی" است، كه معاصر تیموریه بود و بعد از او "میرعلی هروی" و "ملاجعفر تبریزی" است كه در عصر "بایسنقر" و "سلطان حسین بایقرا" (قرن دهم) می زیستند و اصلاحاتی در این خط به كار برده اند- دیگر "سلطان محمد" و "سلطان علی مشهدی" است كه در عصر بایغرا می زیسته اند، آخرین كسی كه این خط را به كمال آورد، "میرعماد قزوینی" است و پس از او "ملاعلی رضای تبریزی" كتابدار "شاه عباس" كه به "علی رضای عباسی" معروف است و خط ثلث و نستعلیق رادر كمال خوبی می نوشته است و بعد از میرعماد خوشنویسان زیادی در خط نستعلیق پیدا شدند كه مشهورتر از همه در عصر اخیر "میرزا سنگلاخ بجنوردی" مؤلف "تذكره الخطاطین" و دیگر "میرزا فتح علی شیرازی" متخلص به "حجاب" و "میرزا غلامرضای كلهر" است، كه معاصر "محمدشاه" و "ناصرالدین شاه" بوده اند و در اواخر "عمادالكتاب" بود كه چند سال پیش وفات یافت و امروز هم خوشنویسان بسیار خوب داریم خط مزبور خطی است كه در هند، ایران و افغانستان متداول و در مصر هم مورد توجه است اما متداول نیست.
خط شكسته- خط شكسته همان خط باریك قدیم است كه "عبدالمجید درویش" دراواخر صفویه آن را اصلاح كرد و داخل خط ها رسمی نمود و كتاب های نفیس با آن نوشته، و امروز رو به زوال است و شاید صدسال دیگر به هیچ وجه قابل استفاده نباشد، زیرا خیلی مشكل است و مانند خط تعلیق، رقاع و ریحانی از حد طبیعی مشكل تر و پیچیده تر است.
خط ثلث، تعلیق و نسخ هم به وسیله ی "یاقوت مستعصمی"، "میرزا بایسنقر"، "شمس الدین هروی" و "خواجه اختیار" اصلاح شد و نسخ توسط "میرزا احمد نیریزی" جرح و تعدیل هایی شده و معمول است.
● سندتازه
▪ كتاب التنبیه علی حروف التصحیف لحمزه بن الحسن
نسخه ای از این كتاب در كتابخانه ی مدرسه ی مروی- كه امروز جزء كتابخانه ی دانشكده ی حقوق است- دیده شد كه خالی از اغلاط و تحریفات نیست، اما نسخه ای است قدیمی و تاكنون سوای این نسخه از این كتاب نسخه ی دیگری به دست نیامده است.
در این كتاب شرحی از خط ها، اقلام و صناعات كتابت پارسیان عهد ساسانی وارد شده است- كه چون با روایت ابن الندیم منقول از ابن المقفع تفاوت داشت به نقل و ترجمه ی آن روایات مبادرت ورزیدیم:
"اما "اقلام" پارسی گوناگون است و دارای هفت فن است و این معنی را "محمدالمؤید" معروف به "ابی جعفر المتوكلی" روایت كرده و چنین گوید كه پارسایان در ایام دولت خویش از انواع ارادهای خود به هفت نوع كتابت تعبیر می نمودند و اسامی آن كتابت ها بدین قرار بود:
۱) رم دفیره،
۲) گَشته دفیره،
۳) نیم گَشْته دفیره،
۴) فرْورده دفیره،
۵) راز دفیره،
۶) دَیْن دفیره،
۷) وَسف دفیره،
اما معنی "رم دفیره" كتابت همگانی و عامه است، معنی "گشته دفیره" كتابت تغییر یافته است، معنای نیم گشته دفیره كتابتی است كه نیمی از آن تغییر یافته باشد، معنای "فَرَورده دفیره" كتابت رسایل است، (در زبان پهلوی فَرْوَرتك به معنی منشور و رسایل پادشاهی است. رك: رساله ی درخت اسوریك- م)، معنای راز دفیره كتابت اسرار و ترجمه ها است، (ابن الندیم گوید كتابتی داشتند كه راس سهریه می گفتند و بدان كتابت منطق و فلسفه را می نوشتند و ۲۴ حرف داشته است- م)، معنایِ دین دفیره كتابت دین است و كتب قرائت و شرایع دین را بدان می نوشتند، معنای وَسف دفیره جامع كتابت ها است- و آن كتابتی بود مشتمل بر لغات امم از روم، قبط، بربر، هند، چین، ترك، نبط و عرب.
كتابت عامه، از این میانه به بیست و هشت قلم نوشته می شده است، هر قلمی از این اقلام اسمی علیحده داشته چنان كه در خط عربی، خط تجاوید، خط تحریر و خط تعلیق این معنی مشهود است.
و صناعه كتابت. نزد ایرانیان دارای اسماء مختلفه بوده و هر نامی لازم ملزوم فنی از طبقات اعمال، و بسیاری از اسماءِ مذكور فراموش شده،آن چه از آن ها به یاد مانده چنین است:
داذ دفیره، شهر هَمار دفیره، كذه همار دفیره، كنج همار دفیره، آهُوْ هَمار دفیره، آتشان همار دفیره، روانكان همار دفیره.
اما داذ دفیره- كتابت احكام و اقضیه بوده، سهر همار دفیره، كتابت بیت الخراج، حذه (ظ: كذه) همار دفیره، كتابت حسابداری درباره پادشاه، گنج همار دفیره، كتابت خزاین، آهُو همار دفیره، كتابت اصطبلات، آتشان همار دفیره كتابت حسابداری آتشكده ها، رواندار (بالاتر: روانكان) همار دفیره كتابت وقوف،‌(ظ: اوقات) بوده است.
جز این كه گفته شد كتابت هایی دیگر هم داشته اند كه نام آن ها از میان رفته است و باقی نمانده است. پارسیان این هفت قلم را كه نام بردیم در كتابت به كار می بردند همچنان كه در منطق و گفتگو پنج قسم لهجه رابه كار می بردند كه پهلوی، دَری، فارسی، خوزی و سُریانی باشد، الی آخر.
محمد تقی بهار
برگرفته از: بهار، محمدتقی. (۱۳۸۱). سبک شناسی. تهران:زوار.
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی