جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

افغانستان کانون گزارشات ناخوشایند


افغانستان کانون گزارشات ناخوشایند
سیاهچاله افغانستان دیر زمانی است که دهان باز کرده است و هر جرمی و چیزی را به درون خود می بلعد، چنان که دیگر حتی بازیگران اصلی نیز از این موقعیت احساس بیزاری می کنند. اظهار نظرهای متعدد و گزارشات منابع مستقل بین المللی و سازمان های اطلاعاتی نیروهای ائتلاف مستقر در این کشور در طی یک سال اخیر همگی سرشار از ناامیدی و هشدارهائی مبنی بر شکست استراتژیکی کنونی در مبارزه با طالبان و موقعیت بی ثبات کنونی می باشد. در روزهای اخیر به فاصله دو روز نتایج نظرسنجی گسترده سرویس جهانی بی بی سی در ۲۳ کشور جهان و همچنین گزارش روز ۲ سپتامبر روزنامه بریتانیائی تایمز در خصوص اظهارات محرمانه " شرارد کوپر کولز " سفیر انگلستان در کابل، موجب بروز یک زلزله سیاسی در خصوص وضعیت بحرانی افغانستان شده است.
نظرسنجی بی بی سی نشان می دهد که اکثر مردم جهان رویکرد ائتلاف غربی به رهبری ایالات متحده در مبارزه با تروریسم را شکست خورده تلقی کرده و آن را موجب تقویت تروریسم به رهبری القاعده به حساب آورده اند. نکته جالب و تا حدودی هشدار دهنده در این است که بنا به این نظرسنجی بیش از ۶۰ درصد مردم مصر نسبت به القاعده نظر مثبتی اظهار کرده اند و در پاکستان که هم اکنون متن چالش های منطقه ای به حساب می آید تنها ۱۹ درصد گفته اند که نسبت به القاعده و رهبر آن " بن لادن " نظری منفی دارند. همچنین در گزارش روزنامه تایمز نیز گفته شده است " فرانسوا فیتو " معاون سفیر فرانسه در افغانستان در گزارش رمز به رئیس جمهوری و وزارت امور خارجه دیدگاه های مایوس کننده سفیر بریتانیا را در مورد شکست سیاست های جاری در افغانستان تشریح کرده است. بر اساس این گزارش محرمانه کولز معتقد است " وضعیت فعلی در افغانستان خراب است، وضعیت امنیتی در حال بدتر شدن است، وضع فساد هم بر همین منوال می باشد و دولت اطمینان مردم را کاملا از دست داده است ". آقای فیتو در این پیام می گوید که سفیر بریتانیا به وی گفته است که با توجه به شکست استراتژی آمریکا در افغانستان به نظر می رسد که بهترین دورنما، به قدرت رسیدن یک " دیکتاتور قابل قبول " در کابل می باشد. این نظرسنجی وگزارش محرمانه تنها نوک کوه یخی است که مدت ها می باشد از زیر آب خارج شده است چرا که قبلا نیز به طور متناوب مجامع جهانی و محافل حقوق بشری نسبت به قتل عام غیرنظامیان و نقض حقوق بشر، گسترش کشت و تجارت مواد مخدر، عدم امنیت و ناکارآمدی طرح های بازسازی در این کشور هشدار داده اند. چنانچه در همین هفته ی اخیر کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان گفته است که نقض حقوق بشر در این کشور نسبت به سال گذشته به دو برابر افزایش یافته است و درطی ۶ ماه نخست سال با ۳۷۰۰ مورد در سطح تمامی یک سال گذشته بوده است.
اصولا استراتژی کنونی ائتلاف ضدتروریستی و نیروهای ناتو ( آیساف ) در افغانستان که برمبنای حذف فیزیکی عناصر القاعده و طالبان برنامه ریزی شده است از مدت ها قبل نشان داده است که راه حل اساسی و درستی برای مبارزه با این پدیده و جنبش ارتجاعی نخواهد بود.
درسال ۲۰۰۱ متعاقب حملات تروریستی القاعده در یازدهم سپتامبر به برج های دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک، اجماع نظر بین المللی موجب ایجاد یک ائتلاف ضدتروریستی برای حمله به افغانستان و رژیم ارتجاعی طالبان گردید. پوسیدگی نظام منحط طالبان در افغانستان از درون و تهاجم نظامی از خارج موجب فروپاشی این حاکمیت غیرانسانی در عرض چند روز گردید تا جائی که همه کارشناسان و تحلیلگران ورود سربازان عضو ائتلاف را به یک " پیک نیک " تشبیه کردند. آنچه در این مقطع و تا قبل از تهاجم ایالات متحده و هم پیمانان آن به عراق در سال ۲۰۰۳ به عینیت قابل مشاهده بود محو نسبی و تقریبا لازم رژیم طالبان و جنبش تروریستی القاعده در این منطقه ژئوپلتیک بود. اما سرنوشت برای طالبان و القاعده به نظر می رسید که سرانجام دیگری را رقم زده است و " گوی آتشین " عراق برای آنان تبدیل به " مهره شانس " گردید. از این دوره به بعد آنچه در معرض انتقاد و فشار افکارعمومی منطقه ای قرار گرفت نه طالبان و متحد القاعده ای آن، که تهاجم خارجی به رهبری واشینگتن در چهره یک جنگ صلیبی و برخورد بین دو تمدن متفاوت به لحاظ مذهبی، نژادی و سرزمینی بود. در اینجا بار دیگر سنت تاریخی و سیکل معکوس همیشگی در منطقه خاورمیانه و سرزمین های اسلامی تکرار شد و قبل از رسیدن به شرایط " ایجابی" به یک وضعیت " سلبی و دفعی" گرفتار آمد. طالبانی که به واسطه اجرای احکام ارتجاعی و مختص قرون اول هجری در بافت قبیله ای و عقب مانده افغانستان نیز بی اعتبار شده بودند، فقط به صرف تنفر تازه ای که از تهاجم خارجی و عدم مشروعیت نیروهای غربی در این کشور و حوزه پیرامونی به خصوص مناطق قبایلی پاکستان شکل گرفته بود، بستر مساعد رشد و بقای خود را یافت. اینکه پس از ۷ سال هم اینک رهبران واشینگتن از جمله " رابرت گیتس " وزیر دفاع و " مایک مولن " رئیس ستاد مشترک ارتش این کشور به شکست استراتژی قبلی اذعان می کنند به نظر می رسد که بسیار دیر بوده و حتی چنانچه استراتژی جدید به بهترین وجه ممکن نیز اجراء گردد، متضمن پرداخت هزینه های کلان و زمان درازی است. متاسفانه اذعان به شکست استراتژی قبلی در شرایطی اتفاق می افتد که جدا از تبعات سنگین آن، در حوزه میدانی و تصویرسازی عینی بحران، هیچ حرکت ملموسی به سمت روندهای درست و منطقی مشاهده نمی شود. تغییر استراتژی در خصوص بحران افغانستان هیچ نشانه روشنی از دگرگونی در اهداف ساختاری و رویکرد نوین از خود بروز نداده و به نظر می رسد که باز هم تاکتیک به جای استراتژی در حال بازآفرینی می باشد. تا زمانی که ایالات متحده و هم پیمانان آن در افغانستان به تغییرات اساسی در اهداف خود دست نزنند هیچ اتفاق خاصی در موقعیت وخیم و بی ثبات این کشور و منطقه پیرامونی اتفاق نیافتاده و تمامی " هیاهو برای هیچ " خواهد بود.
اردشیر زارعی قنواتی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه