چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


کشتی به گل نشسته علم اقصاد


کشتی به گل نشسته علم اقصاد
در ابتدا به نقل از سایت post-autistic economics network به شرح مختصر تاریخ اقتصاد دگر اندیش می پردازم. البته این بحث ادامه خواهد داشت و من مشغول نوشتن مقاله ای در این خصوص هستم.
● تاریخ مختصر حرکت اقتصاد پس از به گل نشستگی Post Autistic Economics [۱]
( واژه Autistic به معنای به گل نشسته، مثل خر در گل گیر کرده، وامانده، بی توجهی به حقایق و خیال پرستی است. حال نمی دانم واقعا واژه Post Autistic را باید چه معنا کرد. می نویسم پس از به گل نشستگی که قطعا ترجمه خوبی نیست و امیدوارم دوستان در این مورد کمک کنند تا به معنای خوبی برای این واژه دست یابیم).
تئوری علمی و همچنین سایر تئوری ها جهان را آنگونه که هست به نمایش نمی گذارند بلکه تنها جوانب خاصی از آن را مورد توجه قرار می دهند و سایر جوانب جهان واقعی را در تاریکی به حال خود رها می کنند. ممکن است در یک مورد دو تئوری یک جنبه از واقعیت را از زوایای مختلفی مورد توجه قرار دهند اما نتیجه گیری های متفاوتی را ارئه نمایند. در قرن گذشته، این وضعیت، فلسفه علم را به اشغال خود در آورده بود. با این حال اقتصاد پس از به گل نشستگی به شناسایی موقعیت متفاوتی می پردازد: موقعیتی که در آن یک نظریه - که تنها تعداد کمی از حقایق آن قلمرو را نسبتا خوب نشان می دهد- می کوشد سایر نظریه ها را از دور خارج نماید به گونه ای که این نظریه ها در پی آنند تا برخی دیگر از حقایقی نادیده گرفته شده توسط آن تئوری را توضیح دهند. این نظریه که می خواهد سایر نظریه ها را از دور خارج کند نظریه نئوکلاسیک است، به دلیل اینکه در بیرون راندن سایر نظریه ها و رویکردها از گود علم اقتصاد بسیار موفق بوده است، نظریه نئوکلاسیک همچنین "جریان اصلی علم اقتصاد[۲]" هم نامیده می شود.
از دهه ۱۹۶۰ به این سو، اقتصاددانان نئوکلاسیک به طور گسترده در جهت ممانعت از اشتغال اقتصاددانان غیر کلاسیک در دپارتمان های اقتصاد دانشگاهی و همچنین سلب فرصتهای انتشار مقاله از آنها در ژورنالهای معتبر این رشته تلاش کرده اند. آنها همچنین برنامه آموزشی اقتصاد برای دانشجویان حاضر در دانشکده های اقتصاد را به شکل دلخواه خود تنظیم نموده اند. در همین حال به شدت نظریه خود را به شکل صوری درآورده اند و آن را به گونه ای پرورانده اند که قویا از درک واقعیت های اقتصادی ناتوان است. اکنون نیز آنها تاریخ اقتصاد و تاریخ اندیشه اقتصادی را از فهرست برنامه آموزشی دانشکده های اقتصاد حذف کرده اند، البته این دروس دقیقا همان دروسی هستند که ممکن است دانشجویان در آنها با نظریاتی غیر از ایده های نئوکلاسیک آشنا شوند. چرا این تراژدی اتفاق افتاد؟
عوامل بسیاری در این امر دخالت داشته اند، اما در این میان سه دلیل عمده قابل ذکر است.
۱) اول، اقتصاددانان نئوکلاسیک به عنوان یک گروه فریب خورده اعتقاد دارند که همه شما برای استخراج علم نیازمند ریاضیات هستید. آنچه با افراط شروع شد به اعتیاد تبدیل شد و منجر به یک خیال پردازی جمعی در مورد موفقیت علمی گشت که در بسیاری موارد در واقع وجود خارجی نداشت. اقتصاددانان کلاسیک برای حفظ این اوهام دریافتند که باید به شدت از ملحدان (بی اعتقادان) به خود دوری نموده و خود را کاملا مجزا کنند.
۲) دوم، همانگونه که جوزف استیگلیتز بیان کرد اقتصاددانان از "غلبه ایدئولوژی بر علم" رنج می برند. اقتصاددانان نئوکلاسیک در عوض توجه تئوری شان به عنوان ابزاری برای تعقیب دانش، این چشم انداز از اقتصاد را معرفی کردند که در همه زمانها و مکانها تنها اقتصاد نئوکلاسیک برای مشاهده همه پدیده های اقتصادی مورد نیاز است. نئولیبرالیسم هم دارای همین موقعیت هست.
۳) سوم، اقتصادهای امروزی، شامل جوامعی که اقتصاددانان نئوکلاسیک و قواعد آنها در آن جوامع جاری شده است، بسیار با قرن نوزدهم که اقتصاد نئوکلاسیک برای توصیف آنها پدید آمد متفاوت هستند. این تفاوتها به مثابه بخش از ظهور واقعیت اقتصادی با گذشت هر دهه بیشتر آشکار می شود برای مثال شتاب گرفتن شکاف میان فقیر و غنی، فجایع محیط زیستی ناشی از عوامل اقتصادی و احتمال فجایع اکولوژیکی در آینده و جهانی سازی شرکتی. سرانجام اینکه اقتصاددانان نئوکلاسیک تنها بر بخش خیلی کوچکی از واقعیت اقتصادی نور افشانی می کنند و بخشهای بیشتر و بیشتری از آن را در تاریکی رها می کنند و به دانشجویان تنها از چشم انداز اقتصاد نئوکلاسیک می آموزند و تدریس می کنند. این انحصار نئوکلاسیکی هر ساله ظالمانه تر و پر هزینه تر می شود.
اما سرانجام واقعیت گمشده جهان از جریان اصلی علم اقتصاد -مانند اتحاد جماهیر شوری- پیشی می گیرد. زمان و مکان این نقطه آغازین تقریبا جایی بود که همگان را متعجب کرد. در ژوئن سال ۲۰۰۰ تعداد کمی از دانشجویان (دوره دکتری) اقتصاد در پاریس دادخواستی را با عنوان اصلاحات در برنامه آموزشی خود منتشر کردند. شکی نیست که هیچیک از آن دانشجویان هرگز در رویاهای ماجراجویانه خود هم اثر این ابتکار خود را پیش بینی نمی کردند. دادخواست آنها کوتاه، فروتننانه و مختصر بود. بخش اول آن این بود." ما می خواهیم از جهان خیالی فرار کنیم"، این بود خلاصه آنچه علیه آن اعتراض می کردند.
"بسیاری از ما برای مطالعه علم اقتصاد انتخاب شدیم تا درک عمیقی از پدیده های اقتصادی داشته باشیم که شهروندان با آن روبرو هستند. اما شیوه تدریس اقتصاد که بیشتر هم اقتصاد نئوکلاسیک یا رویکردهای مشتق از آن را در بر می گیرد این انتظار ما را برآورده نمی نماید. در واقع زمانیکه تئوری نیز به درستی خود را از روابط مرحله اول جدا می کند، به ندرت ضرورت بازگشت به حقایق را مد نظر قرار می دهد. جنبه تجربی (حقایق تاریخی، کارکرد نهادها، مطالعه رفتارها و استراژی های عوامل ...) تقریبا در علم اقتصاد وجود ندارد. به عبارت دیگر این شکاف در تدریس، این بی توجهی به واقعیتها، مسائلی جدی ای را برای کسانی بوجود می آورد که می خواهند برای (مردم به عنوان) بازیگران اقتصادی و اجتماعی مفید باشند".
در مقابل دانشجویان خواستار یک حیطه عمل گسترده در چشم اندازهای تحلیلی شدند.
"به ندرت دروس تحصیلی جایی برای انعکاس واقعیت دارند. از میان تمامی رویکردهایی که در مورد پرسشهای اقتصادی وجود دارد تنها یک مورد خاص به ما تدریس و ارائه می شود. این رویکرد نیز برای تشریح هر چیز از ابزار یک فرایند آکسیوماتیک خاص استفاده می کند. ما این جزم اندیشی را قبول نداریم. ما خواستار پلورالیسم رویکردها، منطبق با پیچیدگی اهداف و نااطمینانی محیط بر بیشتر سوالات اصلی اقتصاد (بیکاری، نابرابری، جایگاه بازارهای مالی، مزیت ها و عدم مزیتها تجارت آزاد، جهانی شدن، توسعه اقتصادی و مانند آن) هستیم ".
شکایت دانشجویان پاریسی در مورد گستره محدود آموزش اقتصاد و طرحشان برای جایگزینی یک رویکرد گسترده به منظور تدریس اقتصاد که آنها را قادر به ارتباط کامل و سازنده با واقعیتهای اقتصادی پیچیده زمانه می نمود به نقل مجلس رسانه های فرانسوی تبدیل شد. روزنامه ها و مجلات مهم به طور گسترده "مشاجره دانشجویان علیه "علم به گل نشسته" را پوشش دادند. دانشجویان اقتصاد از سراسر فرانسه داوطلب امضای این دادخواست شدند. ضمنا تعداد زیادی از اقتصاددانان فرانسوی مبادرت به حمایت و تهیه یک دادخواست مشابه از خواسته های خودشان کردند. سرانجام دولت فرانسه در این راه قدم برداشت. وزیر آموزش این کشور یک کمیته عالی برای بررسی شکایات دانشجویات تشکیل داد.
اخبار مربوط به این حوادث از طریق ایمیل و وب سایت به سرعت در فرانسه و جهان منتشر می شد. آنچه توسط دانشجویان فرانسوی بیان شد می تواند با عنوان تمایز میان رویکردها اقتصاد گستره محدود و گستره وسیع به اقتصاد نامیده شود و دادخواست آنها بعدا با حمایت گسترده دانشجویان و اقتصاددانان بسیاری از کشورها همراه شد. در ژوئن ۲۰۰۱ تقریبا یکسال بعد از تحقق دادخواست دانشجویان فرانسوی، ۲۷ کاندیدای دکتری (PhD) در دانشگاه کمبریج انگلستان خواسته آنها را با عنوان "بازگشایی علم اقتصاد" به جریان انداختند،
دانشجویان کمبریج در کنار تکرار دادخواست دانشجویان فرانسوی در جهت تحقق رویکردی با گستره وسیع برای تدریس اقتصاد، از به کارگیری آن در انجام تحقیقات اقتصادی نیز دفاع کردند. در بیانیه آنها چنین آمده بود: "این بحث مهم است چرا که در نظر ما وضعیت موجود حداقل به چهار دلیل مضر است". اول، این موضوع برای دانشجویان مضر است که "ابزار" جریان اصلی علم اقتصاد بدون توجه به حوزه کاربرد آن به آنها تدریس می شود. منشاء و سیر تکامل این عوامل نادیده گرفته می شود. دوم، این جزء معایب یک جامعه است که باید از آنچه اقتصاددانان می توانند در مورد جهان به ما بگویند سود ببرد. اقتصاد یک علم اجتماعی با پتانسیل بالقوه برای ایجاد تفاوت از طریق تاثیر آن بر مباحثات سیاسی است. در شکل فعلی حوزه تاثیرگذاری آن بوسیله کاربرد غیر منتقدانه روشهای جریان اصلی علم اقتصاد محدود شده است. سوم، از پیشرفت به سوی درک عمیق تر از بسیاری جوانب مهم زندگی اقتصادی جلوگیری به عمل است. محدود نمودن شیوه تحقیق در حوزه اقتصاد تنها به یک روش، توسعه برنامه های تحقیقاتی علم اقتصاد را به شدت محدود و مختل خواهد کرد. چهارمین و آخرین دلیل اینکه در موقعیت فعلی یک اقتصاددان که علم اقتصاد را به روش مرسوم انجام نمی دهد اقتصاد را برای انجام تحقیق خودش دشوار خواهد یافت.
در آگوست همان سال دانشجویان اقتصاد از ۱۷ کشور که در کانزاس سیتی ایالات متحده جمع شده بودند، نامه سرگشاده بین المللی خود را به تمامی دپارتمانهای اقتصاد فرستادند و خواهان اصلاحات در آموزش و تحقیق علم اقتصاد با پذیرش رویکرد با گستره وسیع شدند. اصلاحات مورد نظر نامه آنها شامل موارد زیر بود ( به عبارت دیگر آنها خوهان توجه علم اقتصاد به موارد زیر بودند):
۱) یک مفهوم گسترده از رفتار انسانی
تعریف انسان اقتصادی به عنوان یک بهینه کننده عقلایی مستقل خیلی محدود است و اجازه حضور به دیگر عوامل تعیین کننده مانند غریزه، شکل گیری عادات و جنس، طبقه و دیگر عوامل اجتماعی در شکل گیری روانشناسی اقتصادی عوامل اجتماعی را نمی دهد.
۲) شناخت فرهنگ
فعالیتهای اقتصادی مانند تمامی پدیده های اجتماعی، لزوما در فرهنگی حک شده اند که انواع نظام های ارزشی- اخلاقی، سیاسی و اجتماعی و نهادها را در بر می گیرد. این امور به شدت رفتار انسان را با تحمیل تعهدات، توانمندسازی و ناتوانی در انتخابهای خاص و ایجاد هویتهای همگانی و اجتماعی شکل داده و هدایت می کنند و ممکن است همه موارد فوق بر رفتار اقتصادی تاثیر بگذارند.
۳) بررسی تاریخ
واقعیت اقتصادی پویا است نه ایستا. ما به عنوان اقتصاددانان باید چگونگی و چرایی تغییرات امور در گذر زمان را بررسی کنیم. تحقیق اقتصادی واقع گرایانه باید بر فرایند متمرکز شود تا بر اهداف.
۴) یک نظریه جدید دانش
دوگانگی اثباتی در برابر دستوری که به طور سنتی در علوم اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته مساله ساز است. مساله تمایز ارزش- حقیقت می تواند با شناخت این موضوع که ارزشهای ذهنی محقق لاجرم در تحقیق علمی او و ساخت بیانات علمی دخیل هستند، تشدید شود، که این امر عمدی است یا نه. این تصحیح، ارزیابی پیچیده تر ادعاهای علمی را امکان پذیر می سازد.
۵) زمینه تجربی
تلاش بیشتر باید برای اثبات ادعاهای تئوریک با شواهد تجربی صورت پذیرد. تمایل به سوی مزیت انگاره های تئوریک در تدریس علم اثقتصاد بدون رجوع به مشاهدات تجربی شک در مورد واقعیت گرایی را تشدید می کند.
۶) روشهای گسترده
دستورالعمل هایی مانند مشاهده مشارکت کننده، مطالعات موردی و تحلیل گفتمان باید به مثابه ابزارهای مشروع تحقیق و تحلیل داده ها در کنار اقتصاد سنجی و مدل سازی رسمی به رسمیت شناخته شود. مشاهده پدیده از زوایای متفاوت و استفاده از تکنیک های مختلف جمع آوری داده ها ممکن است بینش های جدیدی را برای درک پدیده ایجاد و آن را افزایش دهد.
۷) گفتگوی میان رشته ای
اقتصاددانان باید از وضعیت مکاتب مختلف فکری در علم اقتصاد و از پیشرفتهای سایر حوزه ها بویژه علوم اجتماعی آگاه باشند.
در مارس سال ۲۰۰۳ دانشجویان علم اقتصاد در گردهمایی هاروارد دادخواست خود را به شرح ذیل مطرح کردند: تقاضا از دپارتمان اقتصاد برای معرفی یک دوره که "توازن بهتر و طیف وسیع تری از بینش ها تحت پوشش قرار دهد" و "نه تنها روشهای تفکر مرسوم را به دانشجویان بیاموزد، بلکه دانشجویان را با تفکر انتقادی و عمیق در مورد حقایق رسمی مورد قبول به چالش بکشد".
دانشجویان در اعمال این فشار بر وضعیت موجود تنها نبودند. هزاران اقتصاددان از کشورهای مختلف نیز به اشکال متنوع دلایل خود برای علم اقتصاد گسترده تر را زیر پرچم "اقتصاد پس از به گل نشستگی" و شعار "اظهار، بشریت و علم" بیان نمودند. حرکت PAE به دنبال جایگزینی اقتصاد نئوکلاسیک با حقایق دیگر نبود، بلکه به دنبال بازگشایی مجدد قلمرو علم اقتصاد برای انجام تحقیقات علمی آزاد، تعقیب برتری تجربه گرایی و جانشینی قواعد تفکر انتقادی به جای تفکر ایدئولوژیک بود.
http://farhady.blogfa.com
[۱] . واژه Autistic به معنای به گل نشسته، مثل خر در گل گیر کرده، وامانده، بی توجهی به حقایق و خیال پرستی است. حال نمی دانم واقعا واژه Post Autistic را باید چه معنا کرد. می نویسم پس از به گل نشستگی که قطعا ترجمه خوبی نیست و امیدوارم دوستان در این مورد کمک کنند تا به معنای خوبی دست یابیم.
[۲] . Mainstream Economics
نوشته شده توسط محمد فرهاد


همچنین مشاهده کنید